eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج‌سیدمجید_بنی‌فاطمه_داغ_علی_اکبرم_تو_قلب_من_تازه_شد_.mp3
7.81M
▪️◾️🍃▪️◾️🍃◾️ علی اکبرم تو قلب من تازه شد... بنی_فاطمه ◼️ ویژهٔ ششم_محرم 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
AUD-20220803-WA0056.opus
161.3K
🏴واحد شب ششم محرم الحرام حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام 🏴بند اول به میدان میرود با صد شور و محن مه برج ولا قاسم بن الحسن به تن دارد زره به سر دارد نوا به کف شمشیر رزم به صحرای بلا به لب دارد رجز انا بن المجتبی به دل دارد غمه غریب کربلا بود تاج سر یل جنگ جمل طعم مرگش بود احلی من العسل زده طعنه به ماه جمال انورش بگیرد انتقامه زهرا مادرش (عمو جان یا حسین) 🏴بند دوم بده رخصت عمو کنم جان را فدا منم آلاله ای ز باغ مجتبی بده رخصت عمو به جان مادرت که قربانی شوم شبیه اکبرت نمانده طاقتی به قلب خسته ام نگر در محضر بابا بنشسته ام عمو آشفته بین حال زار مرا نامه ای دارم از پدر،بهر شما نوشته السلام بر تو شاه غریب مرا نگذاری از کربلا بی نصیب (عمو جان یا حسین) 🏴بند سوم میان هلهله پرش میسوزد و ز بس خورده زمین سرش میسوزد و به زیر سم اسب میزند دست و پا شده از هم جدا تسبیح کربلا شده نقش زمین نگار مجتبی زند بر سر حسین کنار خیمه ها دوید آخر گرفت به دامن آن سرش گلاب از دیده ریخت به روی پیکرش عمویش را که دید به لبخند آمد و... حلالیت گرفت نفس بند آمد و... (عمو جان یا حسین) 🙏التماس دعای خیر ✍️کربلایی امیرحسین سلطانی 🌴نخـل سوخـته🌴کربلایی امیرحسین سلطانی کانال شعرو سبکهای (سائل)
هدیه به ساحت مقدس و ملکوتی، قهرمان کربلا، شاهزاده حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام، و خشنودی پدر بزرگوارشون، کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی، علیه الصلاة و السلام هر چقدر به این خاندان ارادت دارید عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید. (الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم) - (شروع با زیارت عاشورا) السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ِ 🔸الا ای صاحب قلبم کجایی 🔸محرم شد نمی خواهی بیایی؟ 🔸کنار علقمه یا خیمه گاهی؟ 🔸نمی دانم کجای کربلایی اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. مناجات 1 🔸ای داغدار اصلی این روضه ها بیا 🔸صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا صاحب عزا کجایی... یا بن الحسن... 🔸تنها امید خلق جهان یابن فاطمه 🔸ای منتهای آرزوی اولیاء بیا ای آقایی که آمدنت آرزوی همه عالمه... آرزوی همه اولیاء خداست... امام صادق فرمودند: لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی (منبع: الغیبة النعمانی، ص 246) اگه پسرم مهدی رو درک کنم تمام عمرم بهش خدمت میکنم... ولی امام صادق این تعبیر رو داره... من چی بگم آقا... 🔸بالا گرفته ایم برایت دو دست را 🔸ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا کی میای آقای خوبم... میترسم اون روزی که شما میای... دیگه من زنده نباشم... زیر خاکها باشم... 🔸هفته به هفته می گذرد با خیال تو 🔸پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا آقا جانم... امام زمان... امشبم اومدیم خدا رو به ابی عبدالله قسم بدیم... فرج شما رو نزدیک کنه یا صاحب الزمان... - متن روضه 1 🔸ای حرمت خانۀ معمور دل 🔸ای شجر عشق تو در طور دل 🔸نجل علی درّ یتیم حسن 🔸باب همه خلق زمین و زمن امشب بریم در خانه ابن الکریم... میوه دل امام حسن... 🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی 🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی امشب صاحب عزا... خود امام حسنه... آقای کریم ماست... آی اونی که گفتی گرفتارم... حاجت دارم... مریض دارم... امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر... امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده... مگه ميشه... برا میوه دلش اشک بریزی... برا قاسمش اشک بریزی... آقا دست خالی برت گردونه... آماده ای بریم کربلا بسم الله... شاید 13 سال بیشتر نداره... اومد کنار ابی عبدالله... صدا زد: 🔸من هوای جبهه دارم ای عمو 🔸غصه های خیمه دارم ای عمو شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین... عرضه داشت آقا... یه سوال دارم... آیا منم فردا شهید میشم یا نه... آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه... 🔸این دلم احساس غمگینی کند 🔸غربتت درسینه سنگینی کند عزیز دل برادرم...قاسمم... مرگ رو چطور میبینی... صدا زد: احلی من العسل... آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره... فرمود عزیز دلم... فردا تو رو به بلای عظیم میکشند... الله اکبر... امان از بلای عظیم... روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله... صدا زد عموجانم حسینم... الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا... دیگه طاقت ندارم... ابی عبدالله چکار کنه... صدا زد قاسمم... عزیز برادرم... چطوری اجازه بدم... آخه تو یادگار حسنمی... تو امانت برادرمی... اصرار کرد... هر طوری بود... اجازه گرفت... رفت به سمت میدان... راوی میگه: وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه... تا وارد میدان شد... شروع کرد به رجز خوندن... چنان با شجاعت رجز میخونه... همه لشکر دشمن متحیر موندن... این آقازاده کیه... آی نانجیبها... اگه منو نمیشناسید بدانید... أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى‏ من فرزند قهرمان جنگ جملم... من فرزند حسن بن علیم... 🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان 🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان جنگ نمایانی کرد... خیلی ها رو به درک واصل کرد... کسی حریف این آقازاده نميشه... چه کار کردند... دور تا دورش رو گرفتند... اول سنگبارانش کردند... یه ظالمی صدا زد... بخدا بهش حمله میکنم... داغش رو به دل مادرش میگزارم... یا صاحب الزمان... تا این
نانجیب رسید... ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف ِ آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد... فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ قاسم با صورت به زمین افتاد... همینجا بود صدای ناله اش بلند شد... يا عَمّاه عموجان حسین به دادم برس... 🔸افتادم از پشت فرس 🔸عمو به فریادم برس ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند... بگم یا نه... نگاه کرد... دید یه قاسمش زیر سم اسبها... هی صدا میزنه عموجان حسین... ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد... نشست کنار یتیم برادر... دید شمشیر به سرش زدند... بدنش رو قطعه قطعه کردند... سنگبارانش کردند... داره نفسهای آخرش رو میکشه... هی پاهاش رو زمین میکشه... چه کار کنه حسین... همه دیدند... وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قاسم رو به سینه چسباند... وای عزیز برادرم قاسم... یادگار حسنم قاسم... 🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم 🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم 🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد 🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم 🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو 🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم (صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب ششم محرم توسل به حضرت قاسم ابن الحسن(ع) ################ چون باد میان معرکه تاخته بود رعد از رجزش قافیه را باخته بود دارم به هنرمندی عشقش ایمان با خاک و عسل پیاله ای ساخته بود ×××××××× مرغ باغِ حسنم تشنه ی چشمانِ حسین خون من ریخته بر گوشه ی مژگان حسین با سرشک بصرش کرده وصیت پدرم دل خود وا ننهم از سرِ پیمان حسین ××××××× بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده وای قاسم، عوض ِ وا عطشا افتاده چاره ای کن که نمانند به رویِ دستم عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده ×××××××× با اسب به روی بدنش افتادند با کینه ی بابا حسنش افتادند آنقدر عسل گفت که در آخر کار با نیزه به جانِ دهنش افتادند ×××××× تو که نزد عمویت نازنینی به پیشم این چنین نقش زمینی خدا داند که در بین جوانان چو بابايت حسن زیباترینی ################## ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است این کریمان به نگاه خود گره وامیکنند آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا سایه ی روی سر مادر به هر جا قاسم است با اشاره هر کجا میگفت: یا زینب ببین آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است زیر سم اسبها با هر نفس قد میکشید گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است چونکه قاسم بود بین گرگها تقسیم شد یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است *****مرثیه********* پيش چشم دشمن از پشت فرس افتاده است يادگار عشق بي فرياد رس افتاده است در كنار پيكرش بس نيزه مي آمد فرود مثل آن مي ماند ، مرغي در قفس افتاده است گر نمي آيد دگر از او صداي يا عمو زير دست و پاي اسبان از نفس افتاده است از عطش پژمرده شد اين گل ، نه از تيغ عدو گرچه در بين هزاران خار و خس افتاده است پاي رفتن نيست ديگر قافله سالار را كاروان اينجا ز آواي جرس افتاده است هر چه گفتي كربلا « ياسر » دلم آتش گرفت دل براي كربلايش در هوس افتاده است ****روضه********* شب عاشورا، از شگفت‌ترین شب‌های تاریخ انسان است. شبی که بشریت، بر سر دو راهی خیر و شر قرار گرفت؛ و چه بسیار انسانها که تا آن شب در اردوگاه کفر بودند ولی یک شبه ره صد ساله طی نمودند و به حق و حقیقت پیوستند. شب عاشورا، امام حسین علیه السلام یاران را نزد خود جمع نمود و پس از ستایش خداوند فرمود: « براستی که من اصحابی از شما باوفاتر و خاندانی از شما فرمانبردارتر نمی‌شناسم. این لشکر، من را می‌خواهند و با من سر ستیز دارند و کار من با آنان فردا به جنگ و کارزار خواهد کشید. پس بیعت خویش را از شما برمی‌دارم و به همه شما اجازه می‌دهم که مرا ترک کنید. از تاریکی شب بهره گیرید و بروید…» پس‌از سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس دیگر بنی‌هاشم و بعداز آنها، یاران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پس‌از تو را برای چه می‌خواهیم ای فرزند رسول خدا؟ براستی که اگر بارها و بارها کشته شویم و زنده گردیم، باز هم دست از یاری تو برنخواهیم برداشت». شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و محتاج این دَرَم گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم؟ امام که این کلمات را از آنها شنید فرمود:«من فردا کشته خواهم شد و شما نیز همه با من کشته خواهید شد». اینجا بود که اوج کرامت انسانی آشکار گردید و اصحاب و خاندان در واکنش به خبر مرگ قطعی خویش گفتند: «خدای را سپاس که به ما توفیق یاری کردن تو را ارزانی داشت و به شهادت در رکاب تو گرامی نمود». امام علیه السلام پس‌از آنکه حجت را بر آنان تمام کرد و بیعت مستحکم آنان را آشکار نمود، در حق آنان دعا کرد و سپس فرمود «سر بلند کنید و جایگاه خویش را در روضه و رضوان الهی ببینید» و اینگونه بود که یکایک یاران با چشم بصیرت، جای و منزل اخروی خویش را مشاهده کردند. «قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبی علیه السلام که نوجوانی تازه بالغ شده بود نیز در آن جمع حضور داشت و این صحنه‌های شور و شیدایی را مشاهده می‌کرد. وی از عمو پرسید:«آیا من هم به همراه یارانت کشته خواهم شد؟» دل امام علیه السلام برای یادگار برادر سوخت و پرسید: «ای پسرک من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ ای عمو از عسل شیرین‌تر است». دادن جان، گر به رهبر است
از عسل ناب مرا خوش‌تر است جام اگر جام شهادت بُوَد مرگ، به از روز ولادت بُوَد امام با رقت و شفقت فرمود: «عمویت فدای تو شود! آری، تو نیز کشته می‌شوی پس‌از آنکه بلایی عظیم بر تو وارد آید» و آنگاه ادامه داد فرزند کوچکم علی اصغر هم کشته خواهد شد. غیرت و مردانگی قاسم تازه جوان جوشید و پرسید: «عموجان! مگر دست دشمنان به خیمه‌گاه زنان هم خواهد رسید که اصغر شیرخواره را هم می‌کشند؟!»” امام پاسخ داد: «عمو به فدای تو! فاسقی از میان دشمنان، تیر به گلوی اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالی که او می‌گرید و خونش در دستان من روان است…» پس آن دو گریستند و دیگر اصحاب و یاران از گریه آنان گریه کردند و بانگ شیون خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از خیمه‌گاه به آسمان برخاست. اما آن «بلای عظیم» که امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شاید نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشکار سازد… برخی از نویسندگان روایت کرده‌اند پس‌از آنکه علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و به شهادت رسید، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خیمه‌گاه بیرون شد. چون امام حسین علیه السلام یادگار برادر را دید که برای جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با یکدیگر گریستند آنچنان که از شدت گریه از حال رفتند. هر دو بریدند دل از بود و هست هر دو گشودند به یکباره دست هر دو ربودند ز سر هوش هم هر دو فتادند در آغوش هم رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان سوخت وجود از لب خاموششان قاسم پس ‌از آنکه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست. ای عمو سینه‌ی من تنگ بُوَد شیشه‌ام منتظر سنگ بُوَد نیزه کو؟ تا که زمن سینه دَرَد تیر کو؟ تا که به اوجم ببرد اسب‌ها کو؟ که مرا گرم کنند استخوان‌های مرا نرم کنند؟ آن حضرت اذن نداد. پس‌ قاسم به دست و پای امام افتاد و وی را می‌بوسید و التماس می‌کرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوی میدان جنگ شتافت. اسناد تاریخی از قول یکی از سپاهیان دشمن نقل کرده‌اند که پسری از خیمه‌ها به سمت ما بیرون تاخت که رویش چون پاره ماه زیبا بود. قاسم در حالی که اشک بر گونه‌هایش روان بود رجز می‌خواند و می‌گفت: ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی المؤتمن هذا حسین کالاسیر المرتهن بین اناس لاسُقوا صوب المزن پس با وجود کمی سن و کوچکی بدن، جنگی سخت کرد و تعدادی از لشگر یزید را به خاک و خون کشید. سپاهیان دست جمعی دور او را گرفتند و یکی از آنان بر او تاخت و ضربتی شدید بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روی زمین افتاد و فریاد یاری کشید که : «یا عماه!»، پس امام علیه السلام سر برداشت و چون باز شکاری، تیز به میدان نگریست، آنگاه همچون شیری خشمگین به سرعت به میدان حمله کرد و ضارب قاسم را با شمشیر زد و دست وی را از مرفق جدا ساخت. وی از درد عربده‌ای کشید که سواران دشمن شنیدند و به سوی میدان تاختند تا او را از دست امام علیه السلام برهانند. در این شرایط سخت، جنگی بین امام علیه السلام و کوفیان درگرفت در حالی که قاسم بر زمین افتاده بود… و شاید این، همان بلای عظیم بود. آنگاه که غبار میدان فرو نشست، امام علیه السلام را دیدند که سینه بر سینه قاسم نهاده و وی را به سوی خیمه‌ها باز می‌گرداند در حالی که دو پای قاسم ـ شاید از شدت شکستگی‌ها ـ بر زمین کشیده می‌شد؛ و امام علیه السلام می‌فرمود: «این قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پیامبر صلی الله علیه و آله دشمن آنان باشد در روز قیامت» کاش نمی‌دید عمو پیکرت تا ببرد هدیه بر مادرت کاش نمی‌دید تنت کاین چنین جان دهی و پای زنی بر زمین دیده به روی عمو انداختی صورت او دیدی و جان باختی و سپس زمزمه کرد: «به خدا سوگند برای عمویت سخت است که تو او را بخوانی ولی نتواند تو را نجات دهد …» …. الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون. *****سینه زنی******** این تن غرقه به خون مصحف پا مال من است این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهن است قاسم ابن الحسنم(۴) خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز اشک در دیده و خون جگرش در دهن است زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟ اسب ها از چه نگفتید که این قلب من است؟ قاسم ابن الحسنم(۴) کاش یک بار دگر اسم عمو را می برد حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است اشک می ریزم و با دیده ی خود می نگرم که گلم دستخوش باد خزان در چمن است قاسم ابن الحسنم(۴) سیزده ساله ی من، ماه شب چاردهم از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است بر تن پاک تو ای حجله نشین یم خون پیرهن جامه ی خونین شده، خلعت کفن است قاسم ابن الحسنم(۴) بزم داماد
ی تو دامن صحرای بلاست خونِ رخساره حنا، شاخه ی گل زخم تن است میثم آتش به شرار جگرت ریخته اند آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است قاسم ابن الحسنم(۴) $$$$$$$$$$$$$$$$$$ ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو لبریز نینوای وجود از نوای تو جان حسین و نجل حسن عشق زینبین آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین! گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو یک باغ لاله و نفس سیزده بهار ای ماه چارده شده محو لقای تو تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن تو سوختی به پای وی و او به پای تو ریحانه ی رسول که جان جهان فداش رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو شب بود و عشقبازی تو با نماز شب می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو بالله روا بود که به یاد عروسی ات گردد عروسی همه، بزم عزای تو داماد را ندیده کسی زیر سم اسب ای چشم اسب ها همه گریان برای تو پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو بر روی دستهای عمو دست و پا زدی انگار بود دست عمو کربلای تو در نینوا صدای تو خاموش شد ولی در هر دلی است ناله ای از نینوای تو «میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین مثل حسین گشت خدا خون بهای تو ################# ارادتمندشما..... محمودرضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوحه  حضرت قاسم نور چشم مرتضی سلطان دینم زاده   زهرایم   و   فخر  زمینم فخرزمینم من  غریب   وطنم غرق خون شدبدنم من    گل    یاسمنم قاسم   ابن الحسنم۲ شیر  دشت کربلا  جان  پیمبر نورچشم مجتبی فرزندحیدر فرزند حیدر من  غریب   وطنم غرق خون شدبدنم من    گل    یاسمنم قاسم  ابن الحسنم۲ تیغ حیدر  بر کفم دشمن شکارم قاسمم  سردارم  و  این افتخارم این افتخارم پور  سردار  جمل  سالار   لشگر در خط عباسم ام   باشم  دلاور باشم دلاور من  غریب   وطنم غرق خون شدبدنم من   گل    یاسمنم قاسم  ابن الحسم۲ بیقرار اصفهانی محرم ۱۴۴۳ .
AUD-20220803-WA0344.mp3
6.02M
دار و ندارم محمد الحجیرات عموی خوبم بی تابم بده اجازه بشم فدایی با شهادت آمادم شجاعم از نسل حیدرم دار و ندارم فقط تویی عمو جونم دار و ندارم بدون تو نمی مونم دار و ندارم میبینی وضو گرفتم از خونم زره ندارم میجنگم با زور و بازوی مجتبایی بهم میریزم لشکر را شبیه بابا در یاری نداری تویی غریب و بی یاور یاری نداری می خوام مثل علی اکبر یاری نداری من هستم میشم برای تو پرپر حسین حسین حسین عموی خوبم بی تابم بده اجازه بشم فدایی با شهادت آمادم شجاعم از نسل حیدرم دار و ندارم فقط تویی عمو جونم دار و ندارم بدون تو نمی مونم دار و ندارم میبینی وضو گرفتم از خونم زره ندارم میجنگم با زور و بازوی مجتبایی بهم میریزم لشکر را شبیه بابا در یاری نداری تویی غریب و بی یاور یاری نداری می خوام مثل علی اکبر یاری نداری من هستم میشم برای تو پرپر حسین حسین حسین دار و ندارم محمد الحجیرات قاسم علیه السلام ◾️🌾▪️🍃◾️🌾▪️🍃 @madahi_moharram
نوحه ی قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام حاج صادق اهنگران 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام نوجوانی صف شکن پر دلی کوبنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام مجتبي را نونهالي از نژاد هاشمم سرور خوبان حسین را از دل و جان خادمم غنچه ی نو رسته ی باغ ولایت قاسمم تا شهادت بر سر عهد خود پاینده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام وارث مهر دليران شير يزدان حيدرم از سلال پاک زهرا نو گل پيغمبرم گر چه از رزم آوران كربلا كوچكترم يكه تازی قهرمان گوهري ارزنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام من به فرمان امام خود به ميدان آمدم از پي ايثار جان در راه ايمان آمدم بهر پيوستن به سربازان قرآن آمدم خلعت جندالهي شد به تن زيبنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام عموي والا مقامم را معين و ياورم حاضرم اندر ركابش سر دهم جان بسپرم قاصد مرگ سپاه باطل بد گوهرم بر سپاه كوفيان شعله اي سوزنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام صحنه ي ميدان را ز خون دشمنان رنگين كنم دست وپا و سر جدا از خصم بد آئين كنم اي ستمكاران شما را خاک ره بالين كنم مي شكافد سينه را خنجر برنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام جامه ی سربازی جیش خدا پوشیده ام از حسین بن علی فرمان حق بشنیده ام جایگاه عاشقان کربلا را دیده ام عاشقی دلداده ام عازمی پوینده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام جد من باشد رسول و باب من باشد حسن سرور آزادگان باشد حسین عموی من گر چه می دانم شما را مردمی پیمان شکن هست حجت بر شما حرف آموزنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام نبود آیا بر شما مهمان حسین تشنه کام یا نباشد وارث و پرورده ی خیرالانام پس چرا بر قتل او دارید چندین اهتمام اهل بیتش در حرم تشنه من شرمنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام سوی خود خواندید او را تا که باشد رهنما بر شما باشد ولی و حاکم و فرمانروا بر وجودش بدترین ظلم از شما گشته روا من ز رفتار شما در تعجب مانده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام من که از مظلومیش سر را ز پا نشناختم خویش را حاضر برای جان نثاری ساختم جانب میدان به امرش اسب همت تاختم در ستیزم با شما این زمان تا زنده ام قاسم رزمنده ام دل ز دنيا كنده ام