فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه شده و روضه مرا
ریخت به هم...
فاطمه آمده و کرب و بلا ریخت به هم
واژه ای نظم جهان را به تلاطم انداخت
مادری گفت بُنَیَّ همه جا ریخت به هم...
#شبتون_حسینی❤️
هدایت شده از کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنده باد نام و یادت مادر ( هدیه به روح ملکوتی حضرت زهرا سلام الله علیها )
#تقدیم ب عاشقان حضرت سیدالشهدا علیه السلام
🍁🌾🍁🌾
روح رحمتدی حسین سوره ی غیرتدی حسین /
خون نهضتدی حسین کوه کرامتدی حسین /
عطر عترتدی حسین اوج سخاوتدی حسین /
وارث منزلت بیت رسالتدی حسین /
منی بیر درده سالوب کرببلانین محنی/
کربلا پادشهی برج شرافتدی حسین/
آقامین روضه سی مین جنت و رضوانه دَيَر /
بحر عزتدی حسین حاکم حکمتدی حسین /
کربلا تپراقی مین مُلک سلیمانه دَير /
بیلون ای اهل جهان علت خلقتدی حسین /
حضرت نورٌ علی نوریدی زهرا بالاسی /
نیزه اوستونده قالان نور هدایتدی حسین /
عَلَم کفری ییخان وارث علم نبوی /
آیه نصر من الله شجاعتدی حسین /
دینی احیا الییَن حضرت مصباح هدی /
حاکم محکمه ی روز قیامتدی حسین /
عرش اعلاده ملایک يازوب ای اهل جهان /
روز محشر کی اولا نور شفاعتدی حسین /
درده درمان الیيَر روضه ی شاه شهدا /
سایه ی لطف خدا فیض عبادتدی حسین /
اصغر و اکبر و عباسی وروب دین یولونا /
رحمت واسعه و شمس امامتدی حسین /
قبریم اوستونده یازون نوکر دربار حسین /
آغلاماخ غملرووه اوج سعادتدی حسین
#.یاحسین(ع)
این حسین کيست که درقلب همه جا دارد
این همه عاشق دیوانه و شیدا دارد
این حسین کيست که نام کرمش در دو سرا
این چنین پیش خدا رتبهٔ اعلا دارد
این حسین کيست که از کشتن او چشم خدا
اشک خون از حرم عالم بالا دارد
این حسین کيست که در قتلگه کربُبَلا
رقص او در بر شمشیر تماشا دارد
این حسین کيست همان زینت دامان نبی
ازلب پاک نبی بوسهٔ زیبا دارد
این حسین کيست که در سلسلهٔ عرش خدا
این همه از غم این داغ
بیر گون قورولار محکمه عدل الهی
قهریله دگر ارض و سما بیر بیره قارداش
فریاد او گون داد او ساعتدن ابوالفضل
بو اللری زهرا گتوره محشره قارداش
بیر اوزگه قیامت اولی محشر گونی برپا
باخدوقجه آنام فاطمه بو اللره قارداش
چون امته اسباب شفاعت بو اللر
محبوبیدی درگاه حق داوره قارداش
قیلام بو کسوک اللرینه منده شفاعت
محشر گونی صحاف الم پروره قارداش
گوزیاشیمی هیچ غم بو قدر قانه قاتانمز ،
اکبر غمی قاسم غمی عباسه چاتانمز ، یاتدی علمیم عترتیم آسوده یاتانمز ، شام اهلی داخی پوزدیلا پرگاریمی زینب ،
ئولدوردیلر اللرده علمداریمی زینب
جان گلشننه باد مخالف اسیلوبدور ، جانان رقم عمرینی قانیله سیلوبدور ، فکر ایلمه تک قوللاری تندن کسیلوبدور ، یوخ باجی ئوزوم ناظریدیم ئوز عملیمده ، هر عضوینه ال آتدیم ایله قالدی
گوردولر جنگه ابوالفضل وفا پرور گلور
شجاعت حضرت ابوالفضل العباس(ع)
#جنگ_دو_برادر
مرحوم سعدی زمان
.
گوردولر جنگه ابوالفضل وفا پرور گلور
زین مرکبده دیرسن شعلۀ آذر گلور
.
.
سرسپاه شاه بی لشگر ایدوبدور عزم جنگ
غیظدن حیدر باخیشلی گوزلر اولموش سرخ رنگ
دستۀ زاغ اوسته گویا شاهباز تیز چنگ
قهر و غیظیله شکار ائتماقه آچمیش پر گلور
.
.
سینه پهناور – اوجا قامت – ایکی قولار ستبر
گورمیوب دنیا گوزی گورمز ایله غرّان هژبر
گورسه سهم و صولتین پنهان اولار درّنده ببر
باخسا هر کیمسه دیر اژدر بُولَن حیدر گلور
.
.
چوخلاری صفین ده گورموشدولر دعواسینی
برق خاطف تک چالان شمشیر خون پالاسینی
قان توکن ابطالی حیرتده قویان هیجاسینی
سسلنوبلر فوق زور مالک اشتر گلور
. ...
#عباسیه_سعدی_زمان
#مدح_خوانی ویژۀ ولادت عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیهاا اجرا شده
حسين ماه زمين و ستاره اش زينب
كه بوده ياور و يار هماره اش زينب
حيا و صبر و شكوه و وقار و حِلم و شرف
چه واژه ها كه شده استعاره اش زينب
جهان چشيده هميشه حضورِ فاطمه را
چرا كه بوده ظهورِ دوباره اش زينب
لباسِ عزت شيعه قيام كرب و بلاست
كه بوده است تمام قواره اش زينب
چه كاخ ها كه بنا كرده اند اهل ستم
به هم زده همه را با اشاره اش زينب
جهان به مركبي از چوب فتح خواهد شد
اگر هر آينه باشد سواره اش زينب
به خطبه اش زده آتش به كاخِ كوفه و شام
سلاح اوست دَمِ پُر شراره اش زينب
اگر تمام زمين مسجد الحرام شود
به گوش مي رسد از هر مناره اش زينب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام )
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
متن نوحه حسین فخری – بعد من قافله سالار تویی، خواهرم
بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافله سالار تویی، خواهر من
دختر حیدر کرار تویی، خواهر من
خون ما جمله در این دشت روان خواهد شد
خولی و شمر به ما دشمن جان خواهد شد، خواهر من
خواهرم! اکبر و عباس و علی اصغر من
هدف نیزه و پیکان جفا خواهد شد، خواهر من
جمله یاران حسین در سفر کرب و بلا
سر به کف، جان به ره دین خدا خواهد شد، خواهر من
خواهرم! خون شهیدان به بیایان بلا
نهر جوشنده و پر شور و نوا خواهد شد، خواهر من
چون که با دجله و با نهر فرات آمیزد
خواهرم! خوب نگر تا که چه ها خواهد شد، خواهر من
موج طوفنده و غرّان چو هزاران شمشیر
بی امان بر سر عُدوان خدا خواهد شد، خواهر من
چون که خون شهدا چشم عدو را بندد
بزم طاغوت به یک لحظه عزا خواهد شد، خواهر من
بعد من خواهر من باز نما قصه ما
چو زبانت سپر آل عبا خواهد شد، خواهر من
چون که بر نی سر پر خون حسینت بینی
خواهرم! صبر نما! ظلم فنا خواهد شد، خواهر من
اهل بیتم همه در سوگ پدر می گریند
ام کلثوم در آن دم به نوا خواهد شد، خواهر من
گر تو را مضطر و نالان و پریشان بینند
شاد و خندان دو لب دشمن ما خواهد شد، خواهر من
لشگر خصم شما را به اسیری گیرند
شام غم مسکن و مأوای شما خواهد شد، خواهرمن
این زمان نوبت شمشیر زبان می اید
تیز و برّان چو خون شهدا خواهد شد، خواهر من
دانلود نوحه جدید و بسیار زیبای حسین فخری بنام بعد من قافله سالار
تموم زندگیم قربون عباس
فدای دیده ی پرخون عباس.
سرناقابلی داروم که اون هم.
کنوم فرش کف ایوون عباس.
اباالفضل. ابالفضل. یاابوفاضل.
دوای هرچه دردی یاابالفضل.
طبیب دوره گردی یاابالفضل.
ندیدوم مثل تومن دردوعالم.
خدایی خیلی مردی یاابالفضل. ابالفضل یاابالفضل. یاابالفضل.
#روضه_طفلان_مسلم_ع
-مرحوم كافی
اقایان عزیز! خدا قسمتتان کند به عراق بروید. وقتی می خواهید از بغداد به سمت کربلا بروید اگر نگاه کنید ، بین درخت های خرما دوتا گنبد کوچک پیداست. به راننده می گویید: اینجا کجاست؟ میگوید :قبر دوتا بچه های مسلم بن عقیل است. وقتی داخل حرمشان می شوی خدا شاهد است نه واعظ میخواهی نه زیارتنامه خوان ونه روضه خوان همین که پایت را داخل حرم این دوبچه می گذاری و دوتا قبر کوچک را پهلوی هم می بینی اتش میگیری. بعد از شهادت مسلم درکوفه وشهادت امام حسین(ع) اهل بیت را به کوفه اوردند. دوتا بچه های مسلم نزد شریح قاضی بودند. شریح با اینکه علیه حسین (ع) فتوای جهاد داده بود اما دوتا بچه های مسلم را لو نداد و انها را در خانه نگه داشت. اهل بیت(ع)وقتی به کوفه امدند، شریح با یک طرح دستی دوتا بچه ها را به زین العابدین(ع) رساند. نمی دانم این حرف را امشب بگویم یا نه؟ ای زن ومرد! نمی دانم خبر دارید یا نه؟ زینب(ع) را درکوفه دوازده روز به زندان بردند. بچه های فاطمه(ع) را دوازده روز به زندان بردند. نمی دانم مفتشین انها چطور فهمیدند که دوتا بچه بر اهل بیت(ع) اضافه شده است؟ انها فهمیدند که دوتا بچه در خانه شریح بوده اند وبه اقا زین العابدین (ع) تحویل داده شده اند. عبیدالله یک حساسیت عجیبی نسبت به مسلم بن عقیل و بچه هایش داشت. وقتی خواستند ال محمد(ص) را از زندان بیرون اورند، یک مأمور از طرف عبیدالله دم درب زندان ایستاد و گفت: بچه و بزرگ باید خودشان را معرفی کنند تا من اسامی آنها را بنویسم. می خواست بچه های مسلم را پیدا کند. تمام زن ومرد اسامی اشان یادداشت شد. به این دو تا بچه که رسید، گفت: امیر، عبیدالله دستور داده که ما این دو تا بچه را نگه بداریم و باید همین جا بمانند. آقایان عزیز! یک دفعه صدای این دو بچه بلند شد که ای خدا! ما گوشه زندان چه کنیم؟ امام چهارم(ع) هر چه اصرار کرد تا این دو بچه هم همراه آنها بیاید فایده ای نداشت. برای این دو بچه یک زندان بان تعیین کردند. هر روز نزدیک غروب آفتاب فقط دو تا قرص نان جو برایشان می آوردند. برادر بزرگتر اسمش محمد است. یک روز صدا زد: داداش! اینها هر روز غذا را نزدیک غروب آفتاب می آورند خوب است روزها را روزه بگیریم. این بچه ها روزها را روزه می گرفتند. زندانی آنها یک سال به طول کشید. اواخر، یک پیرمرد که اسمش مشکور بود زندان بان آنها شد. یک روز بچه ها به این پیرمرد گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو پیغمبر اسلام (ص) را می شناسی؟ گفت: من مسلمانم او پیغمبر است، چطور نشناسمش؟ گفتند: بگو بدانیم آیا تو علی (ع) را می شناسی؟ گفت: او امام من است من چطور نشناسمش؟ گفتند : پیرمرد! بگو بدانیم آیا تو حسن را می شناسی؟ گفت: امام دوم من است. گفتند پیرمرد! بگو بدانیم تو حسین را می شناسی؟ گفت: آری امام سوم من است. خدا لعنت کند آنهایی را که پارسال حسین(ع) را کشتند. من مدتی است برای حسین(ع) دارم گریه می کنم. گفتند: پیرمرد! بگو بدانیم آیا مسلم بن عقیل را می شناسی؟ گفت: آری ، نماینده امام حسین(ع) بود. به کوفه آمد او را هم کشتند. پیرمرد گفت: اینها چه سوالی است که می کنی؟ برای چه اینها را از من می پرسید؟ یک وقت گفتند: آی پیرمرد! ما بچه های مسلم بن عقیل هستیم. آی غریب مسلم!...
پیرمرد گفت: آقا زاده ها! چرا زودتر خودتان را به من معرفی نکردید؟ در زندان باز است اگر می خواهید بروید آزادید. اگر هم می خواهید بمانید من غلام شما هستم. هر کار بگویید می کنم. گفتند: پیرمرد! اجاز بدهی ما برویم به خدا دلمان برای مادرمان تنگ شده است. صدا زد: آقا زاده ها! چشم من آزادتان می گذارم بروید. این کار برای من مسئولیت دارد، شاید کشته هم شوم اما این کار را می کنم. فقط یک لطفی بکنید الان می ترسم آزادتان کنم. می ترسم بروید و شما را دستگیر کنند. بگذارید شب شود آن وقت برودید. شب شد. زندان بان در زندان را باز کرد، گفت: دو سه ساعتی بچه ها در کوچه سرگردان بودند. تا بالاخره سر از فرات، کنار نخلها در آوردند. خسته شده بودند. نشستند سر به درخت خرما گذاشتند و خوابیدند. ای کاش آن شب آنجا نخوابیده بودند. صبح شد. زنهای عرب می آمدند از آنجا آب می بردند. کنیز حارث آمد کنار شریعه مشکش را آب کند دید دو تا بچه زیر درخت نشسته اند و دارند گریه می کنند. گفت: شما که هستید؟ گفتند: ما یتیمان مسلم هستیم. آنها را به خانه آورد. به زن حارث گفت: خانم! دو تا مهمان برایت آورده ام اما این مهمان ها خیلی قیمتی هستند. این مهمانها خیلی با ارزش هستند. گفت: از کجا پیدایشان کردی؟ کنیز جریان را گفت. این زن بچه ها را شست و شو داد. لباسهایشان را عوض کرد. گفت: آقازاده ها! من جای مادر شما هستم. مبادا غصه بخورید.
آی آقازاده های مسلم! امشب لطفی کنید از خدا بخواهید تا خدا حوائج این مردم را که این جور دارند عاشقانه برای شما گریه می کنند برآورد. آی قرض دارها! امشب👇ادامه