1401051703.mp3
7.14M
|⇦•بنا چه بود؟ بیاید به او...
#روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده روز عاشورا محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
|⇦•خيمه هارو هم سوزوندن...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*وقتي نانجيب دستور داد خيمه هارو آتيش زدن، اومدن خدمتِ آقا زين العابدين، دستور رو بايد امام بده، عزيزِ برادرم! چيكار كنيم؟ فرمود: بگيد همه فرار كنن، اينا ميخوان باقيمانده ها از ماهارو بسوزونن، اين ناجيب ها از مدينه و آتيش زدن دَرِ خون ياد گرفته بودن، امروز هم تو گودال دست هاي آتش درست مي كردن، خيمه هارو هم سوزوندن، ميگه: ديدم يه دختر بچه از خيمه داره بيرون ميدوه، دامن عربيش آتيش گرفته، دوان دوان با اسب اومدم به سمتش، تا نزديكش شدم، دامنش داره ميسوزه، دستش رو روي سرش گذاشت، صدا زد: من يتيمم بابا ندارم، ميگه: از اسب پياده شدم، سريع آتيش دامنش رو خاموش كردم، اينا از دشمن لطف و محبت نديدن، ديدم خيره خيره داره منو نگاه ميكنه، يه چيزي ميخواد بگه اما به زبون نميآره، بهش گفتم: چي ميخواي بگو؟ يه نگاه كرد صدا زد: يه مقدار آب داري به من بدي؟ سه روزِ آب به روي ما بسته است... رفتم يه مقدار آب براش آوُردم دستش دادم، ديدم نميخوره، داره اشك ميريزه، مگه تشنه ات نبود؟ چرا آب نمي خوري؟ گفت: بخدا هنوز صداي بابام تويِ گوشمه، هي ميگفت: آه جگرم از تشنگي ميسوزه، هنوز صورت علي اصغر روبرومه، براي يه قطره اش لب ميزد...
همه رو عمه ي سادات زيرِ يه خيمه ي نيم سوخته جمع كرد، بچه هارو سر شماري كرد، اينا امانتي هاي حسينن، خيلي از اين بچه هارو موقع فرار از خيمه ها كشتن، نگاه كرد ديد دوتا از بچه ها كم شدن، با اين خستگي دو ليف خرما روشن كردن، اُم كلثوم و حضرت زينب عليهما سلام اومدن دوباره همه جارو گشتن، نگاه كردن ديدن اين دوتا بچه دست گردن هم انداختن، زيري دست و پاي اسبها بودن، بدن هاي بي جونه بچه هارو به دست گرفتن آوُردن...
باز هم نگاه كردن، صحاب رحمت اين روضه رو آوُرده، ديدن رقيه ي سه ساله نيست، زينب عمه اش اومد، چقدر دنبال اين بچه گشت، نزديك گودال شد، ديد صداي اين بچه از گودال ميآد، هي ميگه: " اَبَتاه!..." بچه رو برداشت از رويِ بدنِ بابا، داره بر ميگرده، دَمِ گوشش گفت: عزيزِ دلم! رقيه جانم! اين بدن رو چطور شناختي؟ من متحير بودم امروز توي گودال بدن رو نشناختم، صدا زد: عمه! داشتم بابامو صدا مي زدم، ميگفتم:" اَبَتاه!..." بابا! ديدم صداش داره مياد: جونم! دخترم! از حلقومِ بريده صِدام ميزد...
باز همه رو عمه ي سادات جمع كرد، همچين كه اومد يه نفس تازه كنه، ديد پشت خيمه ها يكي داره زار ميزنه، هي داره خاك هارو زير و رو ميكنه، ديد عروسِ فاطمه رُبابِ، بي بي به شكايت گفت: رباب! من بچه هارو به سختي آروم كردم، چرا آتيش دلشون رو شعله ور مي كني؟ اينجوري ناله نزن، عرضه داشت: دست خودم نيست بي بي جان، تو اين چند روز كه آب رو بسته بودن، من يه قطره شير نداشتم به بچه ام بدم، امشب كه جرعه اي آب خوردم، شير دارم، اما ديگه بچه ام نيست، صداي گريه هاي علي اصغر توي گوشمه، زينب جان! خودم ديدم پشت خيمه ها بدنش رو دفن كردن، اما مي بينم خاك ها زير و رو شده، هر چي ميگردم، خبري از بچه ام نيست... صداي ناله ات رو آزاد كن، هر چي كار داري با اربابت، ان شاءالله اربعين اسمت رو بنويسه، بلند بگو:حسين!...
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
1401051705.mp3
3.73M
|⇦•خيمه هارو هم سوزوندن...
#روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
|⇦•سرت کو سرت کو؟ ...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •
◼️◼️◼️◼️◼️
حسين جان! حسين جان!..
سرت کو سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمانُ
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیرِ انبوهِ نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم
اگر خون حلقومت آب حیات است
من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم
رسیده کجا کار زینب که باید
سرت را من از این و از آن بگیرم
کمی از سر نیزه پایین بیا تا
برای سفر بر تو قرآن بگیرم
قرار من و تو شبی در خرابه
پی گنج را کنج ویران بگیرم
تو گفتی که باید بسوزم بسازم
به دنیای بعد از تو آسان بگیرم
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
حسين جان! حسين جان!..
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
1401051704.mp3
2.33M
|⇦•سرت کو سرت کو؟ ...
#زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •
PTT-20220728-WA0010.opus
203.1K
◾️دشتی حضرت ابالفضل(ع)◾️
#دشتی_حضرت_ابالفضل_ع
#شاعر_خانم_علیمحمدی📝
#اجرا_استاد_پیام_پرویزی👤
آی چه شد دستان زیبای علمدار
سپاهِ لشکرم شد بی سپهدار
کجایی با وفا آب آورِ من
بسوزَد از عطش چون اصغرِ من
همه گویند دِگر یاور نداری
برایم مانده مشکت یادگاری
مشامم میرسد عطر گُلِ یاس
به قربونِ قد و بالای عباس
مرا ایکاش نمی زائید مادر
که دیدم داغِ جانسوزِ برادر
از این غم من کنم فریاد ای وای
عمود خیمه ها افتاد ای وای
غم عباس ریشه زد به جانم
نشاید بعد از او زنده بمانم
یلِ ام البنین شد پاره پیکر
نیاید در جهان عباسِ دیگر
بگو(هستی)ابالفضلم فدا شد
که(پرویزی)زِ داغش در نوا شد
روضۂ دفتری حضرت ابالفضل(ع)
بهمراه مرثیه سوزناک محلی😭
👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️
👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻
🏴روضۂ شب تاسوعا🏴
«السلام علیکَ یا اباعبدالله، السلام علیکَ یا ابالفضل العباس یا باب الحوائج»
دلم تنگ است وغم بسیار دارم
من امشب با ابالفضل کار دارم
من امشب از ابالفضل توشه گیرم
زیارت کردن شش گوشه گیرم
من امشب عطر وبوی یاس گیرم
من امشب دامن عباس گیرم
◾آی عاشقان ابالفضل العباس، آی مریض دارا، بعضی از مریضا رو هر دکتری نمی بریم صبر میکنیم محرم بیاد( تاسوعا بیا) یه شبی بیاد مثل امشب کاش الان تو حرم بودیم و این روضه رو تو حرم میخوندیم، امشب باید مجلس ما عطر و بوی کربلا بده
میگن مرحوم ناظم روضه خون بود، مداح اهلبیت بود، بچه ش مریض بود، میخواست بره تو هیئت روضه بخونه یه نگاه به بچه ش کرد وگفت :چکار کنم باید برم، مردم منتظرن، سینه زنا، هیئتیا و زنجیر زنا منتظرن، رفت و شروع به روضه خوندن کرد، خدایا روضه میخوند اما با سوزِ دل میخوند😭😭😭 یه وقت اومدن تو گوشش گفتن بیا ناظم که بچه ت از دستت رفت، بچه ت مُرده، گفت فدای حسین😭😭😭 فدای علی اکبرِ حسین ،فدای علی اصغرِ حسین، بذار اسمشو بیارم ناله ت بالا بره گفت فدای ابالفضل العباس😭😭😭
بعد که روضه تموم شد، اومد بالای پله ی منبر ایستاد و بلند صدا زد: یا ابالفضل یا ابالفضل یا ابالفضل، آقاجان تو که اسمت مُرده رو زنده میکنه ، تو که هر مریض داری صدات میزنه ناامیدش نمیکنی ، تو که هر گرفتاری صدات بزنه ناامیدش نمیکنی کجایی آقا، آقا جان قربونت برم
(ای ساقیِ لب تشنگان ابالفضل)2
چند بار خوند ، هنوز نوحش تموم نشده بود که اومدن گفتن ناظم بیا که بچه ت زنده شده الله اکبر یا ابالفضل😭😭😭
بیاد اون لحظه ای که امام حسین اومد کنار نهر علقمه ، دست به کمر زد و نشست خدایا این بدنِ قطعه قطعه ی عباسمه که وقتی تو کوچه های بنی هاشم قدم میزد ، مردم می ایستادن قد وبالای عباسُ تماشا میکردن(الهی برادر مرده در مجلس ما نباشه)نشست کنار بدن برادر سرشو به دامن گرفت خون از چشمان مبارک عباس پاک کرد، دید عباس داره گریه میکنه(یه زبانِ حالی داره)
وُ ای حسین دستت دستُم مَده که (مو دستی ندارُم)2
وُ جسمُمه خیمه مَبر بِهِلُم تا جون سپارُم
وُ دایه دایه مِنه علقمه کُشتن عباس برارُم
وُ مو چِطَو ایی نیزنه زِ منه تیاش دِرارُم
وُ دایه دایه زِ مدینه بیوکه گلزارُم خُزونه
وُ بخدا بعدِ عباس زِندهی بر مو حرومه
وُ ای گوو وری سیل کن بچیلوم چه حالن
وُ مَشک خالیته هی گِرِن سَرِ دِلشون بمالِن
کافری حونت خراو مَر مونه ندیدی
یه گُلی چی عباس زِ باغم تو چیدی
یا خدا اُوِ فُرات به خروش درایه
بره به دشت کربلاعباس سمتش نیایه
عزیزم سَرِ شریعه فرات عباسِ تشنه دیدُم
آخ به حالِ دلِ مو زیتر وَش نرسیدُم
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
PTT-20220728-WA0011.opus
184.5K
◾نوحه حضرت ابالفضل(ع)◾
#یا_ابالفضل_العباس✋
#شاعر_خانم_علیمحمدی📝
#اجرا_استاد_پیام_پرویزی👤
ای با وفا علمدار، علم رو بردار(۲)
حسین کنارِ نعشت با چشمِ گریان
زینب به خیمه گاهت قلبِ پریشان
چشم انتظار آبند طفلانِ عطشان
برخیز تو بار دیگر ای یَلِ سردار
ای با وفا علمدار،علم رو بردار(۲)
لب تشنه ماندی اندر کنار دریا
آبی رسان به خیمه از بهرِ گُلها
آمد صدای آه و ناله ی زهرا
بالین تو بیامد از بهرِ دیدار
ای با وفا علمدار، علم رو بردار(۲)
قلبم شکسته یارب از داغِ عباس
ام البنین ندارد دیگر گُل یاس
حسین نداره یاور یا ایهاالناس
بهرِ غم برادر گشته عزادار
ای با وفا علمدار،علم رو بردار(۲)
کنار نهر علقم سروی فتاده
دشمن چه داغی رو قلبم نهاده
شرمنده شد که آب بر طفلان نداده
بر دامنِ حسینش با چشمِ خونبار
ای با وفا علمدار،علم رو بردار(۲)
کُشته شده ابالفضل ای داد بیداد
هر چه که دیده بیند دل میکند یاد
ای شیعیان بیائید از بهر امداد
کند به روز محشر ما را خریدار
ای با وفا علمدار،علم رو بردار(۲)
PTT-20220728-WA0012.opus
185.9K
◾نوحه حضرت ابالفضل(ع)◾
#یا_ابالفضل_العباس✋
#شاعر_خانم_علیمحمدی📝
#اجرا_استاد_پیام_پرویزی👤
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
امشب هوای تو/افتاده بر دلم
مشکل گشای ما/حل کن تو مشکلم
ای یاور حسین/دردم دوا نما
هستی طبیبِ ما/عباسِ با وفا
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
کوهی زِ غصه ها/آمد کمین من
ای تک ستاره ی/قلبِ حزینِ من
چشمانِ ناز تو/دشمن دریده است
نازِ نگاه تو/عالم خریده است
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
من عاشقِ تو وُ/تو عاشق حسین
بودی برادرِ/آن شاهِ عالمین
اندر حریمِ تو/روزی گذر کنم
آندم زِ جان خود/باید حَذَر کنم
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
ای مظهر وفا/ای معدن سخا
از دستِ غصه ها/ما را بکن رها
مهمان تو شدیم/بر ما نظر نما
یک لحظه از خودت/ما را مکن جدا
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
دستت جدا شده/از روی معرفت
گشتی فدای دین/جانم به هیبتت
تا زنده ام چنان/هستم گدای تو
دستِ مرا بگیر/جانم فدای تو
بی دستِ کربلا، دستِ مرا بگیر(۲)
#
PTT-20220728-WA0013.opus
308.2K
◾️نوحه حضرت ابالفضل(ع)◾️
#نوحه_شور_شوشتری☑️
#شاعر_خانم_علیمحمدی📝
#اجرا_استاد_پیام_پرویزی👤
جواب👈🏻ای واویلا که سقا نَمیا(۲)
دست جدا فرقِ دوتا.......
زِ علقمه اُومه ندا...........
فاطمه هِیب زنه صدا.....
تویی عزیز مصطفی........
تویی امید خیمه ها........
تویی بِرارِ با وفا..............
به سر زنید خاک عزا........
درد اَمانهَ کن دوا.............
حاجتمونهَ کن روا.............
اَمانه بر به کربلا...............
شهید بُووِسی اَ جفا...........
وری به خیمه کن نظر.........
اُووی به خیمه ها ببر..........
به طفل شیش ماهه نِگر.....
سکینه پی دو چشم تَر........
خاکِ غمه کنه به سر..........
کُردِنه چی گُل پرپر.............
ایی شیر کُووَکِ حیدر...........
قربونِ دَسا قَلَمِت...............
اَ شونت اُفتید عَلَمِت............
ای واویلا که سقا نمیا..........
#
|⇦•وقتی همه جا شهره....
#قسمت_اول #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
وقتی همهجا شهره به عنوان تو باشیم
باید که فقط ریزه خورِ خوان تو باشیم
دامن نکش از دستِ گداهای گرفتار
بُگذار کمی دست به دامان تو باشیم
خَیرُالعمل این است که ارباب تو باشی
ما هم یکی از مُزد بگیرانِ تو باشیم
*وقتی که زمزمه می کنی حسین، مادرش توعرش میگه: جانم! اگه فرزند خودت حسین رومیگی خدا برات نگهش داره.اما اگه حسین من رو میگی، کربلا بین دونهر آب کُشتنش ....*
فردای قیامت خبر از در به دری نیست
امروز اگر بی سر و سامان تو باشیم
در سیرِ مقامات پِیِ گوهرِ اشکیم
ما چله نشستیم که گریانِ تو باشیم
اسلام بنا بر لَکَ لبیک حسین است
ما نیز بنا شد که مسلمانِ تو باشیم
گویی که اباالفضل دعاگوی لبِ ماست
هرجا که به یادِ لب عطشان تو باشیم
* امام صادق فرمودن: شیعیان ما وقتی آب گوارایی می نوشند همچین که میگن حسین همه ی گناهانشون بخشیده میشه...*
دلِ این بندهی انگشت نما را نشکن
با فراقت به سرم جامِ بلا را نشکن
آبرویم برود آبروی تو رفته
جلوی چشم همه ظرف گدا را نشکن
دَمِ شش گوشه فقط توبهی ما را بپذیر
جانِ آقای خراسان دل ما را نشکن
به همه گفتهام ارباب خریدارِ من است
حُرمَت سینهزنِ کرب و بلا را نشکن
مادرش گفت که صد نیزه شکستی به تنش
تو دگر بر بدنش چوبِ عصا را نشکن
*حضرت زینب سلام الله دوتا فرزندش رو آماده کرد. دوتاشون روخواست، عونومحمد! آبروی من رو نبریدا من خیلی جلو داداشم آبرو دارما. تمیزشون کرد، سُرمه توچشماشون کشید، با دستای خودش موهاشون روشونه کرد. گفت منم نمیام شما دوتایی برید توخیمه ی حسین. من بیام داداشم تو رو دربایستی میوفته، خودتون دوتایی برید با دایی تون حرف بزنید.هرجوری هست راضیش کنید نبینم دست خالی برگردید. دوتایی بدو بدو اومدن تو خیمه ی حسین، دایی جان! ما رو مادر فرستاده. برا چی اومدید؟ دایی جان یه چیزی میگیم نه نیار، دایی ما که میبینیم دیگه یار نداری، تنها شدی ...ما اومدیم فداییت بشیم.
خدا هیچکس رو غریب نذاره .. مخصوصاً تو شهری بری غریب باشی، تنها باشی، کسی هم تحویلت نگیره، با زن و بچه هم باشی خیلی اذیت میشی....فقط همین رو بگم...
آقای ما نگران کشته شد، همین جور که داشت دست و پا میزد.. هی زیر چشمی خیمه های بچه هاش رو نگاه می کرد...*
تنِ من را به هوای تن تو ریختهاند
علی و فاطمه در این دو بدن ریختهاند
جلوهی واحده را بین دو تن ریختهاند
این حسینیست که در قالب من ریختهاند
ما دوتا آینهی روبروی یکدگریم
محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم
ای به قربان تو و پیکرِ تو پیکرها
ای به قربان موی خاکیِ تو معجرها
امر کن تا که بیفتند به پایت سرها
آه در گریه نبینند تو را خواهرها
از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری
مگر از یاد تو رفته است که زینب داری
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی
|⇦•حاضرم دست به گیسو بزنم...
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾
◼️◼️◼️◼️◼️
حاضرم دست به گیسو بزنم رد نکنی
خیمه را با مژه جارو بزنم رد نکنی
حرفِ از سینه و پهلو بزنم رد نکنی
شد که یک بار به تو رو بزنم رد نکنی
تنِ تو گر که بیفتد تنِ من میافتد
تو اگر جان بدهی گردنِ من میافتد
*دوتا بچه های زینب سلام الله اومدن توخیمه، چی شد مادر؟ رفتن یه گوشه از خیمه زانوهاشون رو بغل گرفتن. چیه مادر؟! مگه دایی چی گفت بهتون؟ دایی ما رو نپذیرفت، ماروقبول نکرد. گفت شما باید کنار خواهراتون، کنار مادرتون وکنار این زن وبچه ها باشید. بی بی دست دوتا بچه هاش روگرفت..رفت خیمه ی حسین. داداش! قرار ما این نبود. چرا این دوتا بچه رو رد می کنی؟ اونموقعی که علی اکبر می خواست بره بدون هیچحرفی بهش گفتی برو. نگاهم نکردی نگفتی علی اکبر باید سایه اش رو سر ما باشه. حالا که نوبت به بچه های من رسید میگی باید بالاسر ما باشن.....
خوبه اینا ببینن دستای من رو میبندن. خوبه اینا باشن ببینن مادرشون بین نامحرماست... خوبه اینا باشن ببینن رقیه ات رو با تازیانه میزنن..*
دلم آشفته و حیران شد و حرفی نزدم
نوبت رفتنِ یاران شد و حرفی نزدم
اکبرت راهیِ میدان شد و حرفی نزدم
در حرم تشنه فراوان شد و حرفی نزدم
بِگُذار این پسران نیز به دردی بخورند
این دوتا شیر جوان نیز به دردی بخورند
نذر خونِ جگرت باد جگر داشتنم
سپرِ سینهی تو سینه سپر داشتنم
خاک پای پسران تو پسر داشتنم
سر به زیرم نکن ای شاه به سر داشتنم
سَر که زیر قدم یار نباشد سر نیست
خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست
راضیام این دو گُلم پرپرِ تو برگردند
به حرم بر روی بال و پرِ تو برگردند
لِه شده مثل علی اکبرِ تو برگردند
دستِ خالی اگر از محضرِ تو برگردم
دستمال پدرم را به سرم میبندم
وسط معرکه چادر کمرم میبندم
تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم
تو خریداری و من از تو خریدارترم
من که از نرگسِ چَشمان تو بیمارترم
به خدا از همه غیر از تو جِگردارترم
امتحان کن که ببینی چِقدَر حساسم
به خداوند قسم شیرتر از عباسم
بِگُذارم بِروی باز شود حنجرِ تو
یا به دست لبهای کُند بیفتد سرِ تو
جانِ انگشتِ تو افتد پِیِ انگشترِ تو
میشود جانِ خودت گفت به من خواهرِ تو
طاقتم نیست ببینم جگرت میریزد
ذره ذره به روی نیزه سَرت میریزد
*خبر آوردن عون و محمد رو هم کشتن. همه منتظرن بی بی زینب از خیمه بیاد بیرون همه نشستن بی بی بیاد بچه هاش رو بغل بگیره.. هرچی صبر کردن دیدن بی بی از توخیمه بیرون نمیاد یکی از این بچه ها تو بغله حسینه،یکی تو بغل عباسه، بچه ها رو بغل گرفت آوُرد. بالاخره زینب بالاسر بچه هاش میاد....؟
یه نفر از این زنها اومد توخیمه گفت: زینب جان مگه خبر نداری؟! شروع کرد مقدمه بچینه، بی بی گفت چی میخوای بگی؟ میخوای بگی بچه هام رو کُشتن؟
پرسید چرا از خیمه بیرون نمیای؟ فرمود: میخواهید من از خیمه بیام بیرون خجالت دادشم رو ببینید. داداشم همینجوری داره خجالت میکشه، علی اکبر رفت، خیلی خجالت کشید. اینقدر بهش خندیدن....*
«یارای ابی عبدالله یکی یکی دارن کم میشن فقط بی بی مونده با چندتا زن وبچه....»
از تل زینبیه رسیدم که ای وای وای
بالاسرَت نشستم و دیدم که ای وای وای
نیزه ز جای جایِ تنِ تو درآمده
حتی لباسهای تنِ تو درآمده
دیدم کسی حسینِ مرا نَحر میکند
آقای عالمینِ مرا نَحر میکند
میخواستم ببوسَمَت اما مرا زدند
ناراحتم کنارِ تو با پا مرا زدند
چِقدر روبروم طولش دادند
سه ساعتِ تموم طولش دادند
یه جوری هر کدوم طولش دادند
سه ساعتِ تموم طولش دادند
سرِ فرصت سرِ تو بریدند
به چه قیمت سرِ تو بریدند
بمیرم داداشِ غریبم
توی غربت سرتو بریدند
توی غربت سرتو بریدند
انگار اومد بر قلب من فرود
خنجری که سرت رو از پیکرت ربود
گلوتو میبوسم، رگاتو میبوسم
تو رو خدا دست و پا نزن
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#سید_رضا_نریمانی