🩸 #حضرت_رقيه سلامالله علیها🩸
🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلامالله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند:
🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.
🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلامالله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند.
🥀 اما او هی میگفت: ای وای بر من... وای بر من...
🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلامالله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
🥀 وقت نماز که میشد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلامالله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد.
🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچهای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...!
🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸
📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره)
🏷 #المصیبة_الراتبه
آزادگان ِعالم در خیمهی حسیناند ...🖤
شعار امسال محرم 🏴
#امام_حسین
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا فاطمه صغیره
یا رقیه بنت الحسین علیهاالسلام...
#حضرت_رقیه 🥀
#محرم 🏴
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله
🏴#سبک_واحد_سنگین
🏴#زمزمه
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ویرانه ام خوش آمدی
ای ماهِ تابانم پدر
بنشین که خسته آمدی
بر روی دامانم پدر
دارد فراقت ای پدر،حکایت غم
گویم به تو از رنج و از،اسارت غم
من میکنم بر تو پدر،شکایت غم
بابا حسینم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
از شامیِ بی دین و از
این کوچه بازار خسته ام
گویم به تو از سیلی و
از زجر و دستِ بسته ام
افتادم از پا با لگد،های فراوان
اما نگاهت میدهد،بر پیکرم جان
برای من قرآن بخوان،قاریِ قرآن
بابا حسینم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دیگر ببر من را که از
این روزگار سیرم پدر
من هم شبیه مادرت
از غصه ها پیرم پدر
رفته به غارت از من آن،گل سر من
دارد حکایت ای پدر،موی سر من
دیدی تو آتش را پدر،بر معجر من
بابا حسینم
02-zamine(1).mp3
9.57M
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله
🏴#سبک_زمینه
🎤مداح :کربلایی طاهر باقری
✍شاعز:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
رقیه ی مظلومه
از پدرش محرومه
گوشهٔ ویرونه نشسته،بهونه گیره
گرفته قلب زارش
پریشونه احوالش
شده از این زمونه خسته،بهونه گیره
کجایی نور چشم تارم
نیستی کنارم بیقرارم
سر روی پای کی بذارم۲ بابا
خسته شدم دیگه بیا
منو ببر پیشت بابا
میگن بگو بابات کجاس
جواب بدم چی به اینا
بابای خوبم،ای مهربونم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
واویلا از اون لحظه
سری رو از رو نیزه
توی طبق میذارن و،براش میارن
میشه نگاهش خیره
سر و بغل میگیره
بازم یه داغ تازه رو،داغش میذارن
درد دلش رو میگه با سر
به آرزوش میرسه دختر
میزنه پر مثل کبوتر۲ بابا
راحت میشه از شامیا
از زجر پست و بی حیا
دیگه نمیشه روبرو
با دخترا تو کوچه ها
بابای خوبم،ای مهربونم
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله
🏴#سبک_زمینه_شور
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اومدی بابا
اومدی پیشه دخترت،ممنونم بابا
اومدی بابا
اومدی نیمه شب شدی،مهمونم بابا
اومدی با سرت باباجون
خرابمون شده چراغون
کجا بودی که از فراقت
رقیه ی تو شد پریشون
بابای مظلوم
کاشکی مثه قدیما میشد
منو بغل میکردی بابا
به جای تو توو این خرابه
من بغلت میکنم حالا
بابای مظلوم
بابا حسین بابا حسین جون
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اومدی بابا
اومدی حالمو بپرس،داغونم بابا
اومدی بابا
اومدی امّا دیر پیشم،بی جونم بابا
از وقتی رفتی از کنارم
یه لحظه ام خوشی ندیدم
سایه ی شوم زجر پست و
همه جا رو سرم میدیدم
بابای مظلوم
داد میکشید سرم تا بابا
اسمتو با گریه میبردم
مدیونه عمه زینبم که
اگه پیشم نبود میمردم
بابای مظلوم
بابا حسین بابا حسین جون
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
تو دیدی بابا
سمتم هجوم آوردنو،گریه میکردم
تو دیدی بابا
گوشواره هامو بردنو،گریه میکردم
گریه میکردم واسه اینکه
تو نبودی اونجا کنارم
با خنده میگفتن یتیمم
یتیمم و بابا ندارم
بابای مظلوم
بابا مگه یتیمی جرمه
که منو با مشت و گلد زد
هرچی میگفتم نزن اونم
با عقده بیشتر منو میزد
بابای مظلوم
بابا حسین بابا حسین جون