#حضرت_زینب_س_کوفه
فرازهایی از یک مثنوی
باز چشمم به بلایی روشن است
امتحان تازهی صبر من است
بعد گودال تو با حالی جدید
میروم امروز گودالی جدید
گریه کن بر روضهی مکشوفهام
پابرهنه کوچه گردِ کوفهام
غم زیاد است و پریشانی زیاد
دارم اینجا آشنایانی زیاد
وای بر این روزگارم وای وای
محملی بی پرده دارم وای وای
خندهها بر اشک و آهم میکنند
میشناسند و نگاهم میکنند
جای گل، زخم زبانم میدهند
این و آن بر هم نشانم میدهند!
سعی و کوششهای من بی حاصل است
دست بسته رو گرفتن مشکل است
حرمله.. این حرمله.. این حرمله..
میزند ما را و میگیرد صله
با لباس پاره، روی پُرغبار
بودم از ام حبیبه شرمسار
بچهها از ضعف افتادند و بعد
نان به ما خیرات میدادند و بعد
جمع کردم لقمهها را از حرم
خطبه خواندم یکصدا چون مادرم..
سفرههاتان نان اگر دارد ز ماست!
نان به سفرهدار دادن کی رواست؟!
ای که خوردی سالها نان علی!
حال میخندی به طفلان علی؟!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
خوشا لبی که دم زد از نوای صاحب الزمان
خوشا دلی که پُر شد از ولای صاحب الزمان
خوشا بحال عاشقی که هر سحر دقایقی
کند کبوتر دلش هوای صاحب الزمان
خوشا به دیدهای که تر، شود به یاد منتَظَر
خوشا سری که میرسد به پای صاحب الزمان
تو عارفی، تو ذاکری، به کربلا تو زائری
اگر کنی چو شاعری ثنای صاحب الزمان
دِیاش بهار میشود، چو شهریار میشود
کسی که یار میشود، برای صاحب الزمان
طعنه خورد از این و آن، ولی نمیکند فغان
هر آنکه شد در این جهان گدای صاحب الزمان
اگر کسی نوا کند، بهر فرج دعا کند
حاجت او روا کند، خدای صاحب الزمان
خدا رضا نمیشود، درد دوا نمیشود
ندبه دعا نمیشود، جدای صاحب الزمان
دوباره مثل هر شبش، بیاد عمه زینبش
به عرش حق رسیده نالههای صاحب الزمان
✍ #سیدمجتبی_شجاع
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
دیر راهب
ای راهب دلخسته من مهر ایمانم
من وارث عیسایم و روح قرآنم
برگو به من تو کیستی ای رأس نورانی؟
چون آشکار است از جمالت سِرِّ سبحانی
با لعل عطشان گوئیا گشتی تو قربانی
این چهره ی نورانیت کرده حیرانم
برگیرمت بر سینه ام چونان گلت بویم
عطر و گلاب آرم گلویت را زِ خون شویم
از سرگذشتت پرسم و حال تو را جویم
لطفی نما ای سر به این قلب سوزانم
ای نازنین سر با مَنِ محزون تَکَلُّم کن
آیا مسیحایی؟ تو بر رویم تَبَسُّم کن
ای بحر رحمت لحظه ای بر من تَرَحُّم کن
افسرده ام بنگر به این چشم گریانم
عطر و گلاب آورد و شست آن چهره ی خونین
بوسید و بوئیدش مگر یابد دلش تسکین
با لاله و آئینه اطرافش نمود آذین
گفتا ربودی عقلم ای تازه مهمانم
ناگاه با حکم خدا آن سر نمود اعجاز
لعل لب خشکیده را بنموده از هم باز
فرمود ای راهب تو را روشن شود این راز
من کاروان سالار خیل شهیدانم
گفتا به پاسخ راهب آن دانای روحانی
دانم من ای سَروَر تو سالار شهیدانی
تو کیستی تا جان نمایم بر تو ارزانی؟
فرمود من مظلومم و از غریبانم
راهب به افغان گفت می دانم توئی مظلوم
ناحق شده رأست جدا از پیکر ای معصوم
نام و نسب فرمای تا بر من شود معلوم
بینم که ئی ای سَروَر و مهر تابانم
فرمود ایا راهب حسین سرباز دینم من
فرزند زهرا مرشد روح الامینم من
هم مصطفی هم مرتضی را جانشینم من
ریحانه ی پیغمبر و گنج عرفانم
من خانه زاد پایگاه وحی و تنزیلم
متن زبور و مُصحَف و تورات و انجیلم
قرآن ختم المرسلین بنموده تجلیلم
میراث دار انبیاء، دریای احسانم
راهب بدان اندر منای حق قتیلم من
ذکر مناجات شبانگاه خلیلم من
چون عیسی مریم به گمراهان دلیلم من
اعجاز موسای کلیم، پور عمرانم
گلگون قبای عرصه ی کرببلایم من
خون خدا و زاده ی خون خدایم من
پرچم فراز خط سرخ انبیایم من
قربانی لب تشنه ی کوی جانانم
من عاشق حق، پاسدار دین اسلامم
اکنون روانه غرقه در خون، جانب شامم
ویرانگر کاخ ستمکاران ایامَّم
خصم یزید مرتد و آل سفیانم
راهب بگفتا شکر لِلَّه کردی آگاهم
گشتی تو ای نور الهی، هادی راهم
در هر دو عالم یا حسین افزوده شد جاهم
ای آیه رحمت نمودی مسلمانم
تا زنده ام بر این سَرِ شور آفرین گریم
بر غربتت ای هادی راه یقین گریم
چونان مُعَلِّم تا به روز واپسین گریم
در ماتمت افسرده و زار و نالانم
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
321.MP3
12.24M
🔴 حاج صادق آهنگران
ای راهب دلخسته من مهر ایمانم
من وارث عیسایم و روح قرآنم
شاعر : حاج حبیب الله معلمی
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
57.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حاج صادق آهنگران
مداحی مسیر تاسوعا سال ۱۴۰۳
هیئت رزمندگان اسلام شهرستان دزفول
قسمت اول
تا که علم افتاد حرم فهمید
روز خوشی دیگر نخواهد دید
عباس افتاده زمین
گفتند لشکر این چنین
تمام شد کار حسین
┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
#روضه_حضرت_قاسم_ع_گریز_به_روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
|⇦•علی اکبر که جوشن داشت...
#قسمت_اول_روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۹ به نفس حاج میثم مطیعی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"*فَخَرَجَ قاسِمُ ابنُ الحَسَن و هو غلامٌ صَغیرٌ لُم یَبلُغِ الحُلُم.."اومد مقابل عمو ایستاد."فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام اعتَنَقَهُ..."برادرزاده رو در آغوش گرفت..." وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما..."عمو و برادرزاده اونقدر گریه کردند در آغوش هم،هر دو بی حال شدند."ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ..."عمو میذاری برم میدون؟" فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ..."نه...اجازه نمیدم.چه کنه؟چه کسی رو واسطه کنه؟حال اهل حرم خوب نیست....همه عزادارِ علیِ اکبرند..."فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ..."انقدر دستاش رو بوسه زد،دید فایده نداره...افتاد به پاهای عمو...عمو اگه شهید نشم جا می مونم...اگه شهید نشم بیچاره میشم...
روضه من همین یه جمله:" فَخَرَجَ ودُموعُهُ یَصیلُ عَلى خَدَّيهِ..."بهش اجازه داد...اینم معطل نکرد...همچین که وارد میدان شد،زرهی که به تن نداره..کفش جنگی به تن نداره...پاش به رکابِ اسب نمیرسه...با پیراهن آمده...راوی میگه نگاه کردیم،دیدیم داره گریه می کنه...*
علی اکبر که جوشن داشت آن شد
تو که جوشن نداری،وای بر من....
*فقط همین قدر بهتون بگم:راوی میگه گرد و غبار فرو نشست...دیدیم بالاسرش ایستاده...."فَإِذا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ..."بالای سر نوجوان ایستاده اما قاسم هنوز زنده هست..." وهُوَ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ..."پاهاش رو به زمین می کشه...هی صدا می زنه "یا عمّاه...! "
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله...آه از آن ساعتی که همه رفتند تنها شد...عزیزفاطمه افتاد گودیِ قتلگاه...
"وَالحُسَینُ یَجودُ بِنَفسِه...."دیدند داره پا به زمین می کشه...اینجا که سینه ش سنگین شد...پا به زمین می کشید...یه وقت نفساش به شماره افتاد..چندتا صدا شنیده شد...اول منادی از آسمان ندا کرد:" اَلا یا اَهلَ العالَم قُتِلَ الحُسَین بِکَربَلا عَطشانا..." یه صدای دیگه شنیده شد....خواهرش صدا می زد: "وا مُحَمَّداه! واعَلیّاه ! هذا حُسَینٌ بِالعَراء،مُرَمَّلٌ بِالدِّماء،مَسلوبٌ عِمامةِ والرِّداء..."یه صدای دیگه بلند شد...بانویی صدا می زد:"بُنَیَّ..." پسرم....
یه صدای دیگه م شنیده شد...از حلقوم بریده صدا بلند شد:"اُخَیَّ....اِلَیَّ..." زینب بیا...یه صدای دیگه هم شنیده شد...فقط خدا کنه زینب زود از قتلگاه بیرون رفته باشه...اون ملعون صدا زد:"ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُل..."چرا منتظرید...؟! اسب ها آماده اند.جزر و مدّ دریا شد...
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
#قسمت_پایانی_روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹به نفس حاج حيدر خمسه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
دوره اش كرده اند و دورانِ بلا آغاز شد
ديگر از هر سمت، كارِ سنگ ها آغاز شد
انتقام از قاسم بن المجتبي، آغاز شد
مادرش در خيمه افتاد، تا آغاز شد
بي زره بودن بلايي بر سرش آورده است
يك نفر از مركب بلندش كرده است
بر زمین افتاده هر اسبی ز رویش رد شده
استخوانهایش اسیرِ عده ای مُرتَد شده
آه! با پهلوی قاسم یک قبیله بد شده
قد کشیده، قد کشیده، قد کشیده، مَد شده
سینه اش مثل ضریح است و دخیلش نیزه هاست
هرکجایِ پیکرش را که ببینی جایِ پاست
*حسين رسيد بالا سرش، صدا مي اومد، قاسم رو نمي ديد، گرد و خاك نشست، ديد يكي رو سينه اش نشسته، موهاش رو گرفته، الانِ كه سر رو جدا كنه، داد زد: برو كنار، رسيد بالا سرش...پاي قاسم وقتي ميخواست عازمِ ميدان بشه، به لگامِ اسب نمي رسيد، يعني قدش كوچيك بوده..حسينِ پنجاه و هشت سالِ، رشيد، ميگن اومد بالا سرش، وقتي اومد بلندش كرد، سينه به سينه چسبيده بود، پاها رو زمين بود، اين رو دو جور معنا كردن، يا حسين خم شده، واي به دومي، يا اينقدر استخوانهاي قاسم له شده، قدِ قاسم كشيده شد...*
بال هايِ اين كبوتر، به آسمون رسيده
نجمه بگو: ماشاءالله، عجب قدي كشيده
واويلتا، واويلا، واويلتا، واويلا...
👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram