#دعای_سفره_حضرت_ابوالفضل_ع
بعد از بیان این مقدمه روضهخوان آهنگ صدای خود را عوض کرده داستان را از بحر طویل به سخن عادی برمیگرداند و اینطور ادامه میدهد:
«بلی خواهران و مادران عزیز، عباس مشک را به دوش کشید و پا در رکاب کرد و روانه شط فرات شد. وقتی به کنار شط رسید پا از حلقه رکاب خالی کرد و اسب خود را رها نمود تا آب بیاشامد. اما حیوان زبان بسته آب نمیخورد یعنی که تا شما آب ننوشید من آب نمیآشامم. بلی خواهران عزیز، عباس بن علی کف دست خود را زیر آب کرد تا آب بیاشامد اما هماندم یادش آمد که لبهای برادرش خشک است. پس صدا را به گریه بلند کرد و های های شروع به اشک ریختن نمود.
آمد بیادش از لب خشک برادرش / شد غیرت فرات ز چشم چو خون ترش
گفتا نخورده آب گلستانِ حیدری / تو آب نوش، اما کجا شد برادری؟
عباس بن علی با کف دست مشتی آب از شط فرات برداشت ولی نخورد. مشک را از شانه خود پائین آورد و از شط فرات پر نمود و به دوش کشید و پا در حلقه رکاب گذاشت و هی بر مرکب زد تا شاید بتواند قطره آبی به حرم اباعبدالله الحسین برساند اما لشکر کفار ناگهان دور او را گرفت و هر کس به نوعی بنای آزار او را گذاشت. یک ظالمی تیری از چله کمان رها کرد. تیر آمد و بر دست عباس نشست و دست راست عباس را قطع کرد. عباس مشک را به دست چپ کشید و صدا را به گریه بلند کرد و گفت:
افتاد دست راست خدای ز پیکرم / بر دامنِ حسین رسان دست دیگرم
دست چپم بجاست اگر نیست دست راست / اما هزار حیف که یک دست بی صداست!
دوباره هی بر مرکب زد تا شاید با دست چپ بتواند آب را به حرم حسین برساند. در این موقع باز یک ظالم دیگر از کمین تیری رها کرد و دست چپ عباس را هم قطع نمود. عباس مشک را به دندان گرفت. ظالم دیگری، تیر سوم را رها کرد و مَشک را سوراخ نمود. آب به زمین ریخت. عباس ناگزیر تن به قضای آسمانی و مشیت ربانی داد و باز صدا را به گریه بلند نمود و فریاد زد: برادر جان حسین، برادرت را دریاب!
زینب مظلوم در قتلگاه دید رنگ ارغوانیِ حسین مثل زعفران زرد شده است دامن حسین را گرفت و گفت: برادرجان چرا رنگِ ارغونیت زرد شده؟ حسین بن علی به گریه فرمود: خواهرجان دست از دلم بردار که برادر رشیدم عباس را کشتند. آنگاه حسین بن علی روانه قتلگاه شد. همه جا آمد تا به بالین برادرش ابوالفضل رسید. دید برادر چه برادری! دست در بدن ندارد. دو چشمان او را خون فرا گرفته و نیمه جانی بیش از او باقی نیست. سرِ عباس را به دامان گرفت و گریه کرد. دید عباس هم گریه می کند. صدا را بلند کرد و فرمود: برادرجان از برای چه گریه می کنی؟ مگر زخم های بدنت سوزش می کند یا تیری که در چشمت فرو رفته است آزارت می دهد؟ عباس بن علی گفت نه برادر، حسین بن علی فرمود: پس گریه تو برای چیست؟ عباس بن علی جواب داد برادر جان:
گریه من نه بر این سوزشِ پیکر باشد / گریه من نه بر این دیده انور باشد
گریه من نه بر این دست که افتاده ز من / گریه من نه بر آن دختر و مادر باشد
گریه از بهر تو دارم که چنین بی یاری / از پیِ کشتنِ تو اینهمه کافر باشد
حسین بن علی جواب می دهد: برادرجان غصه نخور من بی یار و یاور نیستم خواهرم زینب پس از مرگ من بر سرِ خاکم خواهد آمد. عباس بن علی می گوید: برادر جان، این دم آخر وصیتی دارم وصیت من این است:
مرا به خیمه مبر تا که حالتی دارم / چرا ز روی سکینه خجالتی دارم
سکینه آب زمن خواست پاره شد جگرم / نشد که قطره آبی برای او ببرم»
سفره ابوالفضل
آن گاه مجدداً روضهخوان آهنگ صدا را تغییر داده می گوید: «کجا روم به که گویم بغیر این درگاه، بلند ده مرتبه بگو یاالله».
حاضران ده مرتبه یاالله می گویند. روضهخوان باز ادامه می دهد و می گوید:
بارالها به حقِّ قربِ نبی / به رسولت محمدِ عربی
آن کسانی که می دَهَن نون و ماس / اجرِ ایشان به حضرت عباس
آن کسانی که می دَهَن بلغور / در قیامت بده تو جامه نور
آن کسانی که می دَهَن آبگوش / در قیامت تو حُلّه ای درپوش
آن کسانی که می دهند پلو / در قیامت بپوش جامه نو