چون سکینه در دیار کربلا با آه و افغان🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀
کوچ از قتلگاه
وصیت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
#شیعتی_مهما_شربتم_ماء_عذب_فاذکرونی
.
مرحوم سعدی زمان
تضمین از کلام خود امام (ع)
.
چون سکینه در دیار کربلا با آه و افغان
در میان خاک و خون جسم پدر را دید عریان
روی نعش شه فتاد و غشّ کرد آن ماه رخشان
این صدا ناگه بگوش وی رسید از شاه عطشان
«شیعَتی مِهمَا شَرِبتُم ماءَ عَذبٍ فَاذکُرونی»
.
.
هر کجا بینید شاهی، بی علمدار و سپاهی
یکنفر بیداد خواهی، کشته بی جرم و گناهی
در کف دشمن شهیدی، همدمی با سوز و آهی
از وطن دوری ملولی، بی معین و بی پناهی
«اَو سَمِعتُم بِغَریبٍ اَو شَهیدٍ فَاندبونی »
.
.
کس در این عالم ندیده این چنین جور و جفائی
در لب دریا غریبی در رسد کارش بجائی
قطرۀ آبی بخواهد وقت مرگ از بینوائی
سر بِبُرّندَش لب عطشان بیگناه و بی خطائی
«وَ انَا السِّبطُ الَّذی مِن غَیرِ جُرمٍ قَتَلونی»
.
.
صد هزاران تیغ و خنجر کرد بر جسمم اصابت
از کواکب در وجودم شد فزون زخم و جراحت
دست و سر انگشت و انگشتر همه گردیده غارت
آه والهفا نکردند اهل کین بر این جماعت
«وَ بِجرد الخَیل بَعد القَتل عَمداً سَحَقونی»
.
.
من نمیگویم بدشت کربلا از غمگساری
کاش میبودند نزدم شیعیان از بهر یاری
من همی گویم بجائی کار من شد از فکاری
شد بمظلومیّتِ من اشکِ چشمِ شمر جاری
«لَیتَکُم فی یَوم عاشورا جَمیعاً تَنظُرونی»
.
.
غنچۀ نشکفتۀ من شد ز قحطِ آب خندان
گشت از فرطِ حرارت مادرش خشکیده پستان
با امیدیکه دهندم قطرۀ آب اهل عدوان
کاش میبودید و میدیدید اندر این بیابان
«کَیفَ اَستَسقی لِطِفلٍ فَاَبوا اَن یَرحَمونی»
.
.
بود آن آبیکه مهر مادر زار و فکارم
قطره ای زان خواستم از بهر طفل شیرخوارم
ماند حرفم در دهن طفل عزیزم در کنارم
از جفا کردند پیش مادر وی شرمسارم
«وَ سَقَوهُ سَهمَ بَغیٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ»
.
.
ای عجب ویران نگردید عالم عُلوی و سُفلا
زان جفاهائیکه کردند اشقیا بر شاه بطحا
مختصر کن شد مُطَوَّل چیست این صُغری و کُبری
ای «حسینی» شد بجدّت جرأتی از قوم اعدا
«یا لَرُزءٍ وَ مُصَابٍ هُدَّ أَرْکانِ الْحَجُونِ»
.
🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀