#حضرت_زینب علیها سلام
🥀▪️🥀#مصائب_شام
دم دروازة ساعات خدا رحم كند
به دلِ عمة سادات خدا رحم كند
محملم پرده ندارد مددي يا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند
چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي
گريه دار است ملاقات خدا رحم كند
كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است
وسط اين همه الوات خدا رحم كند
سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند
به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد
مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند
سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين
زير پا رفتي ؟ به لبهات ْ خدا رحم كند
نيزه نيزه شده از بس گلويِ پارة تو
گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند
به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند
تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند
چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين
تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند
چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب
بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند
قاسم نعمتی
🍁▪️🍁#مصائب_شام
یک شبی خواندم زمقتل قصه ی درد و بلا
خواندم آنجا بدتر از آن مقتل شاه ولا
ماجرای غربت زینب(س) زهجران حسین(ع)
دستِ بسته،سرشکسته،دیده گریانِ حسین(ع)
لابه لای روضه هادیدم مصیبت شد عجیب
خواندم از بی حرمتی مردمانی نانجیب
زینب از ره میرسد با غصه های ناتمام
پشت آن دروازه های شهرکینه، شهر شام
من بگویم خاطرات حضرت زین العباد(ع)
حرمت آل علی(ع) را دیده او رفته به باد
پشت آن دروازه های شهر غم زانو زدیم
یک به یک مانند یک شمعی همه سو سوزدیم
شوکت ما در میان قاتلان بشکسته شد
هم صغیر و هم کبیر از دست شامی خسته شد
شهر شام و ازدحام و سنگها از پشت بام
عمه ام می شد برای خواهرانم التیام
جای غل برگردنم والله که چیزی نبود
تا صدا زد خارجی، دیگر توانم را ربود
روی دست و روی پای کودکان هم آن پلید
زد طناب و بین آن نا محرمان، او می کشید
شهر شام و آن همه بی حرمتی ها یک طرف
بر سر بازار و آن بدطینتی ها یک طرف
تازیانه و جسارت، سیلی و تهمت زدن
یک به یک براهل بیت مصطفی(ص) قیمت زدن
مجلس کفر و شراب و خنده های بی امان
کی رود از یادمان آن تشت و چوب خیزران
بعد از آن ساعات بد، دلها همه غمخانه شد
شب که شد منزل وَ ماوا کنج یک ویرانه شد
آه من دیگرچه گویم ازخرابه های شام
نیمه شب ناله برآمد عمه زینب(س) کو بابام؟!
ناله و شیون به کاخ آن ستمگر می رسید
گریه های دختری دلتنگِ بابا را شنید
میبرد نام پدر،پس بهر او بابا دوا
رأس بابا روبروی دختری دیگر چرا؟
آن طبق را دید و گفت سیرم خدا بابا کجاست
عمه جان دوری بابا تابه کی دیگر رواست
با اشاره گفت عمه، خواهر غم دیده را
مقصد و مقصود تو، باشد در این تشت طلا
دست دختر تا به روی چشم و لب هایش رسید
درخیالش صورت بابای خود را میکشید
گفت بابا رفتی و غم بر دلم گشته مقیم
این سه ساله را کدامین دشمنت کرده یتیم
بر محاسن دست برد و کرد دل ها را کباب
گفت باباجان چرا کردی سر و رویت خضاب؟
ای خدا دستش به رگهای بریده چون رسید
ناله زد بابا رگای گردنت را کی برید
کس دگرناله زلبهای رقیه(س) نشنید
لب به لبهای پدربه وصل یارخود رسید
مهدی منصوری
🍁✨#مصائب_شام
ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید
ناموسِ اهلبیت و تماشا! اِبا کنید
این ازدحامِ زشتِ اَراذل برای چیست
بر آل پاک فاطمه کمتر جفا کنید
ما را اسیرِ خارجی و بَرده خوانده اید
شرم از امامِ قافلۀ مصطفا کنید
عمامۀ امام زمان زیر شعله سوخت
رحمی بحال سید مظلوم ما کنید
بارانِ سنگها سرِ ما را نشان گرفت
یک بار هم نشد که هدف را خطا کنید
جای سرِ بریده مگر زیر دست و پاست
بهتر که جایشان به سرِ نیزه ها کنید
دَف میزنید و هدیه به رقاصه ها دهید
خون تا به چند بر جگر هَل اَتا کنید
دورِ کجاوه ها سرِ بابا چه میکند
این داغدیدگان حرم را رها کنید
با آستین حجابِ حرم حفظ شد،چرا
با اهلبیت فاطمه اینگونه تا کنید
یک صبح تا غروب، اهانت بما بس است
دیگر برای قافله یک راه وا کنید
ذکر علی اگر که گناه کبیره است
پس لااقل حقوق پیمبر ادا کنید
از کوچۀ یهود و نصارا حذر دهید
تا چند ناروا به دلِ ما روا کنید
جشن و سرور و خنده و تحقیر و ناسزا
قدری حیا ز قاری قرآن ما کنید
ما را محلِ برده فروشان روا نبود
یک ذره یادِ روز عذاب خدا کنید
محمود ژولیده
🥀#اسارت
▪️🌾▪️#مصائب_شام
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
تو بخوان باز بخوان باز که از لبهایت
صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد
چقدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو میزند آتش بر دل
میکشم آه که این آه کشیدن دارد
گاه گاه از دل آشفتۀ خود میپرسم
غنچهای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟
عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟
کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
سید محمدرضا شرافت
#حضرت_زینب سلام الله علیها
▪️🌱▪️#مصائب_شام
نه روز عید صیام و نه عید قربان است
چه روی داده که شام اینچنین چراغان است
زنان شام همه می زنند و می رقصند
به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است؟
مگر که دختر حیدر به شام مهمان است
میان هلهله ها هیجده سر است به نی
به هر سری نگرم مثل ماه تابان است
سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم
هنوز روی لبش آیه های قرآن است
نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سرش
حجاب دخترکی گیسوی پریشان است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر
که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
دلا در آتش غم مثل آفتاب بسوز
که سایبان اسیران سر شهیدان است
سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند
یکی نگفت که این سر، سر مسلمان است
هنوز بر لبش آثار تشنگی پیداست
هنوز آن گلوی پاره پاره، عطشان است
حرامیان ستم پیشه! کعب نی نزنید
به کودکی که تنش مثل بید لرزان است
ز دست دختر زهرا طناب باز کنید
که او بر این اسرا یاور و نگهبان است
به سیل اشک جهان را خراب کن «میثم»
که جای گنج الهی به شام ویران است
استاد حاج غلامرضا سازگار
#حضرت_زینب سلام الله علیها
🍂▪️🍂#مصائب_شام
خون میچكد به دوشم از چشمهای نیزه
من هم عزا گرفتم با های های نیزه
یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم
تنها تو را شناسم ای روشنای نیزه
با خارها دویدم با تازیانه رفتم
آخر به تو رسیدم از ردِ پای نیزه
دیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو
ای وای وای دشمن ای وای وای نیزه
دشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم را
یكسو به دستِ زینب یكسو به پایِ نیزه
هم پاره پاره معجر هم رشته رشته گیسو
از بس كه سنگ خوردم از لابلایِ نیزه
دیگر خبر ندارم از گریههای اصغر
گویا که رفته در خواب با لای لایِ نیزه
حسن لطفی
#ورود_به_شام
#مصائب_شام
▪️🍃▪️🍃▪️🍃▪️🍃
پشتِ دروازه غرق ابهام است
ازدحامی عجیب در شام است
کاروان را مُعطّلش کردند
این چه جور احترام و اکرام است
به کدامین بیان کنم تشریح
فخرِ عالم به شام، گمنام است
سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم
همۀ شهر پُر ز دشنام است
جای گُل، بر سر و روی زینب
بارشِ سنگ و آتش از بام است
بهرِ تهمت زدن به آل علی
پیرِزن هم به عرضِ اندام است
اصلاً انگار این ولایتِ کفر
بی خبر از ظهور اسلام است
شامیان را حیا و عفت نیست
آل عصمت به شام بَد نام است!
بر یتیم و اسیر بَد اَخمند
از صغیر و کبیر بی رحمند
کاروان شد به پیشِ منظرها
همه دیدند پاره معجرها
آستین های پارۀ زنها
شد حجابی برای دخترها
دور از چشم حضرت عباس
ریختند آبروی خواهرها
میهمانان خارج حتی
همه دیدند بغضِ کوثرها
سرِ شب تا سحر حرامی ها
سنگ میریختند بر سرها
این مصیبات را همان بهتر
که ندیدند چشمِ مادرها
حرف بَد میزدند نامردان
پیش چشم و سر برادرها
گریۀ آسمان درآمده بود
داشت میریخت اشکِ اخترها
هر طرف غرق در فسادی بود
پایکوبی و رقص و شادی بود
وای بر شامیانِ لاکردار
بدتر از کوفیانِ بَدرفتار
اهل بیتِ حسین را بردند
از محلِ یهود تا بازار
رأسها با کجاوه ها نزدیک
تا ببینند مردمِ بَدکار
از غرورِ شکستۀ زینب
تارسیدن به کاخِ استکبار
نان و خرما تعارفش کردند
صدقه دادنِ حقارت بار
ناسزا گفتنِ حرامیِ پست
گریۀ طفل و خندۀ حضّار
ریسمان ها به دستِ اهل حرم
کعبِ نی ها به پنجۀ کفار
همه اینها به یک طرف اما
وای از چشم های پُر آزار
اُسرا را به شهر گرداندند
شهدا را چه سخت گرياندند
محمود ژولیده
#حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند
پشتِ دروازه نشسته..بی ریا آماده اند
شهر آذین بسته شد، شادند اهلِ این دیار
سازها آماده و رقاصّه ها ..آماده اند
باز شد دروازه و سرها به روی نیزه ها
سنگ ها در مشت با قصدِ رجا آماده اند
در میانِ هر سری یک محملِ بی پرده است
بر تماشای نوامیسِ خدا ..آماده اند
چشم ها هیز و رُخِ نوباوگان است بی نقاب
دختران می لرزند و اهلِ جفا آماده اند
وای از اهلِ یهود و کوچه ی باریک شان
آتش و هم سنگها هم چوبها آماده اند
کینه های بدر و خیبر موج زد در قلب ها
باز هم این قوم..بهرِ ناسزا ..آماده اند
هتک حرمت می کنند بر حضرت شاهِ نجف
بهر لعنت گفتنِ شیرِ خدا ..آماده اند
روضه خوان!دیگر نخوان که صبرمان لبریز شد
بهرِ مردن مطمئنم شیعه ها آماده اند
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
#حضرت_رقیه علیها سلام
▪️▪️🌱▪️▪️🌱▪️▪️
#مصائب_شام
کنجِ ویرانه گلی حالِ پریشان دارد
از فراقش دلِ ما روضه ی طوفان دارد
می خراشد جگرم را عطشِ فریادش
او که در پای خودش خارِ مغیلان دارد
بی حیا بر لب خشکیده ی او چوب مزن
آخر این لاله ی پژمرده مگر جان دارد
چشم پر حسرتِ او منتظر باران است
قدرِ عالم به دلش قصه ی هجران دارد
گریه اش دردِ فراق است به کنج ویران
مثلِ مادر ز غمش کلبهی احزان دارد!
هستی محرابی
#حضرت_رقیه علیها سلام
✨▪️🍂✨▪️🍂✨
#مصائب_شام
از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با اشک، زخم بال و پرم را گرفته ام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی
این خارهای موی سرم را گرفته ام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازه سفرم را گرفته ام
مانند من ز ناقه نیفتاده هیچکس
اینجا فقط منم کمرم را گرفته ام
آیینه نیست تا که ببینم جمال خویش
در چشمهای تو خبرم را گرفته ام
تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر
امروز از خودم نظرم را گرفته ام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفته ام
امشب به رسم ام ابیهایی ای پدر
از دست گرگها پسرم را گرفته ام
خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها
این چند موی مختصرم را گرفته ام
این شهر را به پای تو ویرانه میکنم
مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام
علی اکبر لطیفیان
#مصائب_شام
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است
هوای شام چرا اینقدر نفس گیر است
لباس عید به تن کرده اند مردم شام
فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
نوای هلهلۀ مردمان همانندِ
صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است
ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد
به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است
ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد
حدیث غُربت او ناله های زنجیر است
چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند
که در کمان دل خستگان همین تیر است
قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم"
به روی نیزه سری از تبار تطهیر است
پی هدایت مردم ز روی نی آید
نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است
به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا
هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است
مس وجود «وفایی» اگر که آوردی
غبار درگه این آستانه اکسیر است
سیدهاشم وفائی
@madahi_moharram
#مصائب_شام
طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است
خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است
دیده ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا
نگه دختر من بر لب عطشان من است
چوب اگر می زنی اینقدر مزن زخم زبان
پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است
زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند
نگهش بر من و بر گریه ی طفلان من است
هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند
چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است
هفده زخم که بر صورت من می بینی
شاهد زنده ای از زخم فراوان من است
خیزران بر لب من می زنی و می خندی
خنده ات بر من و بر دیده ی گریان من است
مِی نزن پای سر من که پیمبر اینجا
موی خود کرده پریشان و پریشان من است
مجلس عیش تو گردید حسینیّه ی من
بزم شادیت پر از ناله و افغان من است
اینکه «میثم» نفسش شعله به دل ها زده است
هر کلامش شرری از دل سوزان من است
استاد حاج غلامرضا سازگار
@madahi_moharram