#متن روضه وداع# امام حسین علیه السلام
متن روضه وداع امام حسین علیه السلام ـ متن روضه روز عاشورا ـ ازمنابع معتبر
وقتی که حضرت سید الشهداء از بالای اسب روی زمین قرار گرفت ذوالجناح (اسب حضرت) چند لحظه ای اطراف حضرت می گردید و دشمنان را از حضرت دور می کرد
ثُمَّ تَمَرَّغَ فی دَمِ الحُسَینِ علیه السلام وَ قَصَدَ نَحوَ الخَیمَهِ وَ لَهُ صُهَیلٌ عالٍ وَ یَضرِبُ بِیَدِهِ الاَرضَ
یعنی سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام آغشته نمود و به سمت خیمه ها حرکت نمود و با صدای بلند صیحه می زد و دستش را به زمین می کوبید، و با زبان خود می گفت:
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها
یعنی فریاد از ظلم فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند
وقتی به نزدیک خیمه ها رسید صدای او را اهل حرم شنیدنداز روزنه خیام نگاه نمودند، ذو الجناح را بی صاحب، با لجام رها شده و زین وازگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی صیحه می زند گاهی شیون می کندو گاهی سر بر زمین می کوبد و گاهی سم بر زمین می ساید در حالیکه در حالیکه بدنش پر از خون و تیر است. ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد لطمه به صورت می زدند، گریبان می دریدند گریان و اشک ریزان وا اماما، وا سیدا، وا ابتا، وا رسول الله ، وا علیا و وازهرا گویان گرد ذو الجناح حلقه زدند و از احوال ابا عبد الله می پرسیدند. بعضی رکابش را می بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می آوردند و بعضی دست به یال خونی ذو الجناح می کشیدند (که به خون ابا عبد الله آغشته شده بود) و به سر و صورت خود می مالیدند.
ام کلثوم دستها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می زد:
وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا
یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی ،یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده
ام کلثوم بعد از این جملات غش کرد
حضرت سکینه سلام الله علیها فریاد می زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ چرا مرا نمی بری؟ من زندگی بی پدر را نمی خواهم.
و نیز دختر کوچک حضرت (رقیه) خود را بر روی دستهای ذو الجناح انداخت و پرسید:
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
ای اسب پدرم آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟ ای اسب باوفای پدرم چرا پدرم را نیاوردی؟ ذو الجناح آنقدر صیحه زد و سر به زمین کوبید تا جان داد.
____________________________________
منابع:
ریاض القدس ص۱۷۳و۱۷۷و۱۷۸.
مناقب آل ابی طالب ( ابن شهر آشوب) ج۳ ص۲۱۵.
مدینه المعاجز ( سید هاشم بحرانی) ج۳ ص۵۰۶.
بحار الانوار( علامه مجلسی) ج۴۵ ص۵۶و۶۰.
العوالم الامام حسین (علیه السلام) (شیخ عبد الله بحرانی) ص۳۰۰
کتاب الفتوح ( احمد بن اعثم کوفی) ج۵ ص۱۱۹.
موسوعه شهادت معصومین (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم (علیه السلام)) ج۲ ص۲۹۳.
روضه الواعظین ص۱۸۹.
معالی السبطین (الحائری) ج۲ ص۵۰.
اشکی بر سه ساله.
زیارت ناحیه.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#وداع امام حسین ع
بعد از شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام حضرت به سمت خیمه ها آمده و از اهل حرم دستمالی گرفته و سر مبارکش را که با شمشیر مالک بن سنان شکسته بود بست و روی آن امامه نهاد آنگاه وارد خیمه شده و صدا زد:
یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا اهل بیتی علیکنّ منی السلام
ای ام کلثوم و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب و ای اهل بیتم بر شما باد از جانب من سلام (یعنی خداحافظ)
چون چشم اهل حرم به صورت و محاسن غرق به خون امام افتاد همگی صدا به گریه بلند نمودند ، حضرت سکینه به پدر عرض کرد:
یا اَبِه اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت ای پدر آیا آماده شهادت شدی؟
حضرت در جواب فرمود
کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینْ چگونه آماده نباشد کسی که هیچ کمک و یاوری ندارد.
سکینه س عرض کرد: یا ابت ردنا الی حرم جدنا
(یعنی ما را به حرم جدمان برگردان.)
حضرت جواب داد: هیهات لو ترک الغطا لنام
(یعنی : اگر پرنده را راحت می گذاشتند می خوابید(( مثالی است در عرب کنایه از این که ما را مهلت برای کاری نمی دهند)).
حضرت سکینه س باصدای بلند شروع به گریه و افغان نمود، ابا عبد الله علیه السلام اورا به سینه مبارکش فشرد و پیشانی او را بوسید و با دست مبارکش اشک چشمانش را پاک کرد و به او فرمود: سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء إذ الحمام دهانی لا تحرقی قلبی بدمعیک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی ….
(یعنی: ای سکینه بدان که بعد از من بسیار خواهی گریست ، با اشک حسرتت قلب مرا نسوزان تا وقتی که روح در بدن دارم)
آنگاه رو به اهل حرم فرمود:
استعدوا للبلاء ، واعلموا أن الله تعالى حافظکم وحامیکم ، وسینجیکم من شر الأعداء ، ویجعل عاقبة أمرکم إلى خیر ، ویعذب أعادیکم بأنواع العذاب ، ویعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم والکرامة ، فلا تشکوا ، ولا تقولوا بألسنتکم ما ینقص قدرکم
(یعنی: آماده بلا و گرفتاری باشید و بدانید که خداوند تعالی حافظ و حامی شماست و بزودی از شر دشمنان شما را نجات می دهد و عاقبت امر شما را نیکو قرار می دهد و غذاب خواهد نمود دشمنان شما را به انواع غذاب و در عوض این بلا (و گرفتاری) به شما انواع نهمتها و بزرگی را می بخشاید پس شکایت نکنید و با زبانتان چیزی را نگویید که از قدر و منزلتتان بکاهد.)
در این هنگام عمر سعد فریاد زد: وای بر شما تا وقتی که به خود و خانواده اش مشغول است بر او (ابا عبد الله علیه السلام) هجوم برید که اگروقت حمله به شما را پیدا کند (آنچنان آرایش لشکرتان را بهم می ریزد) که سمت راست و چپ لشکرتان را از هم تشخیص نمی دهید. پش لشکر هجوم آورده وخیمه ها را تیر باران کردند تا جایی که تیرها از طناب خیمه ها عبورمی کرد و بعضی از آنها عربده می کشیدند که تا کی می خواهی در بین زنها باقی بمانی بیرون می آیی یا ما وارد خیمه ها شویم؟ زنها با دیدن این صحنه ترسیدند و گریان و شیون کننان به اطراف حضرت پناه بردند و به چهره امام نگاه می کردند که امام حسین علیه السلام چه می کند.
حضرت صدا زد: من اینجایم جایی نرفته ام.
بعد رو به اهل بیتش فرمود: ساعتی صبر کنید و تا من زنده ام صدا به گریه صدا بلند نکنید که دشمن شماتتم می کند و بعد از کسته شدنم هرچه می خواهید گریه کنید.
آنگاه دامن خود را از دست کودکان و خواهران جدا نموده خواست از خیمه خارج گردد که رقیه سلام الله علیها که کنار درب خیمه نشسته بود دامن حضرت را گرفت و خواهرش سکینه سام الله علیها را صدا زده و گفت: بیا نگذاریم بابا برود. حضرت روحی و ارواح العالمین له الفداه رقیه را از زمین بلند کرد و بوسید و دلداریش داد و رقیه سلام الله علیها به پدر عرض کرد: تا کی باید تشنه باشم؟
حضرت فرمود: اجلسی عند الخیمه لعلی اتیک بالماء
یعنی: کنار درب خیمه بنشین شاید برایت آب آوردم.
پس امام علیه السام از خیمه خارج گردید و مانند شیری غضب ناک به آنها حمله نمود و به کسی نمی رسید مگر آنکه با شمشیر او را می زد و به قتل می رسانید و از هر سو تیر به سوی حضرت می بارید و آن حضرت تیر ها را از سینه و گلوی مبارکش دور می نمود.سپس به جایگاه اصلی دخود باز گشت و بسیار می فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
منابع:
موسوعة کلمات امام حسین(لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ص ۵۹۲
کربلا الثورة و الماساة (احمد حسین یعقوب) ص ۳۳۸
من اخلاق الامام حسین ع ( عبد العظیم مهتدی بحرانی)ص ۲۴۸ و ۲۵۶
اخلاق الحسینیه (جعفر بیاتی) ص ۵۱ و ۲۶۲
ریاض القدس ( آقا صدر الدین قزوینی) ص ۱۴۱ و ۱۴۲ چاپ سال ۱۳۳۲ تهران
مقتل رقیه س ( محمد علی قاسمی) ص ۵۹
بحار الانوار(علامه مجلسی) ج ۴۵ ص ۴۷
ینابیع الموده لذوی القربی( القندوزی) ج۳ ص ۷۹ و ۲۸۱
موسوعه شهادت معصومین (لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ج ۲ ص ۲۸۰
احقاق الحق (تستری) ص ۶۲۱
شرح احقاق الحق (سید مرعشی) ج۱۱ ص
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِي تُنادي : وا اءَخاهُ، وا سَيّداهُ، وا اءَهْلَ بَيْتاهُ، لَيْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَي الارْضِ، وَ لَيْتَ الجِبالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَي السَّهْلِ. قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ. قالَ: فَحَمَلُوا عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ. فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَريكٍ عَلي كَتِفِهِ الْيُسري ، فَضَرَبَ الْحُسَيْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ. وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلي عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا ع بِها عَلي وَجْهِهِ، وَ كانَ قَدْ اءَعيي ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ. فَطَعَنَهُ سِنانُ بْنُ اءَنَسٍ النَّخَعي في تَرْقُوَتِهِ. ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ في بَواني صَدرِهِ. ثُمَّ رَماهُ سِنانُ اءَيْضا بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ السَّهْمُ في نَحْرِهِ.رواي گويد: علياي مكرمه زينب خاتون عليه السّلام در آن حال از خيمه هاي حرم بيرون دويد در حالتي كه ندا مي داد: اي واي برادرم ، واي سيد و سرورم واي اهل بيتم ! اي كاش آسمان بر زمين مي افتاد و كوهها بر روي سطح زمين ريزريز مي گرديد رواي گويد: شمر پليد به آن گمراهان عنيد صيحه كشيد كه در حق اين مرد چه انتظار داريد، چرا كارش را تمام نمي كنيد؟ در اين هنگام يك مرتبه گروه بي دين از هر طف بر امام تشنه جگر، حمله ور گرديدند و او را محاصره نمودند (زرعت بن شريك ( مشرك ، ضربتي بر شانه مبارك امام عليه السّلام زد و حضرت سيدالشهدا نيز ضربتي بر او زد و او را بر روي زمين انداخت و به جهنم و اصل گرداند. والدلزناي ديگر، ضربت شمشيري بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشير آن زبده سر، حضرت اباعبدالله عليه السّلام آن آسمان وقار، به روي خود كه بر آينه انوار جمال پروردگار بود بر زمين افتاد و در چنين احوال آن مطهر جلال ايزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعيف گرديده بود و گاهي بر مي خاست و زماني مي نشست ؛ در اين هنگام سنا، بن انس بي دين ، نيزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك يقين ، شهسوار ميدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همين مقدار اكتفا ننمود، بار ديگر نيزه را بيرون كشيد و بر استخوان هاي سينه اش
لهوف
#خارج شدن حضرت زینب ازخیمه👆👆👆
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#پیراهن کهنه
ثُمَّ انَّ شِمْرَ بْنِ ذِي الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلي فُسْطاطِ الحُسَيْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ، ثُمَّ قالَ: عَلَيَّ بِالنّارِ اُحْرِقُهُ عَلي مَنْ فيهِ. فَقالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع : (يَابْنَ ذِي الْجَوْشَنِ، اءَنْتَ الدّاعي بِالنّارِ لِتُحْرِقُ عَلي اءَهْلي ، اءحْرَقَكَ اللّهُ بِالنّارِ(. وَ جاءَ شَبَثُ فَوَبَّخَهُ، فَاسْتَحيي وَانْصَرَفَ. قالَ الرّاوي : وَ قالَ الْحُسَيْنُ ع : ايتُوني بِثِوْبٍ لا يُرْغَبُ فيهِ اءجْعَلُهُ تَحْتَ ثيابي ، لِئَلا اءُجَرَّدَ مِنْهُ(. فَاءتِي بِتُبّانٍ، فَقالَ: (لا، ذاكَ لِباسُ مَنْ ضُرِبَتْپس از آن شمر پليد به خيمه هاي حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه ها فرو برد و گفت : آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم آن معدن غيرت الله ، حضرت امام فرمود: اي پسر ذي الجوشن ! ايا تو مي گويي آتش آورند كه خيمه ها را بر سر اهل بيت من بسوزاني ، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. در اين هنگام (شبث ( پليد آمد و آن شمر عنيد را از اين كار سرزنش نمود كه آن سگ بي حيا اظهار شرم نموده بر گشت . راوي گويد: امام به اهل بيت خود فرمود: جامه كهنه اي براي من بياوريد كه كسي در آن رغبت نكند، مي خواهم آن جامه را در زير لباسهايم بپوشم تا اينكه دشمنان بدنم را برهنه نسازند.
اما به همون پیراهن کهنه هم رحم نکردند و عزیز زهرا را عریان زیر آفتاب رها کردند....
فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِيابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ عليه السلام .سپس جامه كهنه اي آوردند امام عليه السّلام آن را پاره نمود و در زير جامه هاي خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس اين بود تا آن را از بدن شريف آن جناب بيرون نياورند و چون به درجه شهادت رسيد، آن را از بدن شريفش بيرون آوردند
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
متن عربي : قالَ فَناداهُ شِمْرُ: ما تَقُولُ يَابْنَ فاطِمَةَ قالَ: (اءَقُولُ: اءَنَا الَّذي اءُقاتِلُكُمْ وَ تُقاتِلُونَني وَ النَّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحُ فَاْمنَعُوا عُتاتَكُمْ وَ جُهّالَكُمْ وَ طُغاتَكُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمي ما دُمْتُ حَيّا( فَقالَ شِمْرُ: لَعنَة اللّه لَكَ ذلِكَ يَابْنَ فاطِمَةَ وَ قَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ يَحْمِلُ عَلَيْهِمْ وَ يَحْمِلُونَ عَلَيْهِ، وَ هُوَ مَعَ ذلِكَ يَطْلُبُ شَرْبَةً مِنْ ماءٍ فَلا يَجِدْي حَتّي أَصابَهُ اثْنَتانِ وَ سَبْعُونَ جِراحَةً فَوَقَفَ يَسْتَر يحُ ساعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتالِ فَبَيْنَما هُوَ واقِفُ إِذْ أَتاهُ حَجَرُ، فَوَقَعَ عَلي جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِيَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتاهُ سَهْمُ مَسْمُومُ لَهُ ثَلاثَ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلي قَلْبِهِ، فَقالَ عَلَيهِالْسلام : (بِسْمِ اللّه وَ بِاللَّهِ وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ ص ( ثُمَّ رَفَعَ رَأُسَهُ اِ لَي السَّماءِ وَ قالَ: (اءَللّهُمَّ إِنَّك ز تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُوَن رَجُلاً لَيْسَ عَلي وَجْهِ الاْ رْضِ إِبْنُ بِنْتِ نَبِي غَيْرُهُ( ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ، فَأَخْرَجَهُ مِنُ وَراءِ ظَهْرِهِ، فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَأَنَّهُ ميزابُ، فَضَعُفَ عَنِ الْقِتالِ وَ وَقَفَ، ترجمه : راوي گويد: شمر پليد فرياد زد كه اي فرزند فاطمه زهرا عليه السّلام چه مي گويي ؟ امام عليه السّلام فرمود: مي گويم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ داريد و زنان را گناهي نيست ، پس اين سر كشان و جاهلان و ياغيان خود را نگذاريد متعرض حرم من شوند مادامي كه من در حال حياتم شمر گفت : اين حاجت تو رواست اي پسر فاطمه ! پس آن جماعت بي دين همگي قصد امام مبين نمودند و آن فرزند اسدالله حمله برگروه اشقيا، نمود و آنان حمله به سوي آن مظلوم آوردند و در اين حال تقاضاي شربتي از آب از آن بي دينان بي باك نمود ولي ايده اي نبخشيد تا آنكه هفتاد و دو زخم بر بدن شريفش وارد گرديد. امام عليه السّلام ساعتي بايستاد كه استراحت نمايد و از صدمه قتال ، ضعف بر جنابش مستولي شده بود پس در همان حال كه آن حضرت ايستاده بود، سنگي از جانب دشمنان بر پيشاني مباركش اصابت نمود و خون جاري گشت ، امام جامع خود را گرفت كه خون را از پيشاني شريف پاك نمايد تيري سه شعبه به جانب حضرت آمد و آن تير بر قلبش كه مخزن علم الهي بود نشست ! حضرت فرمود: (بسم الله ...( سپس مبارك به سوي آسمان بلند نمود و گفت : خداوندا! تو مي داني كه اين گروه مي كشند آن كسي را كه نيست بر روي زمين فرزند دختر پيغمبري به غير او. پس آن تير را گرفت و از پشت سر بيرون كشيد و خون مانند ناودان از جاي آن جاري شد و آن جناب را توانايي بر قتال نمانده بود
منبع : لهوف
#عطش امام حسین علیه السلام👆👆👆
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
جریان بی تابی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در شب عاشورا
منبع: تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤٢٠ ، الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٥٩
تاريخ الطبري عن الحارث بن كعب وأبي الضّحاك عن عليّ بن الحسين بن عليّ [زين العابدين] عليه السلام: إنّي جالِسٌ في تِلكَ العَشِيَّةِ الَّتي قُتِلَ أبي صَبيحَتَها، وعَمَّتي زَينَبُ عِندَي تُمَرِّضُني، إذِ اعتَزَلَ أبي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ لَهُ، وعِندَهُ حُوَيٌّ مَولى أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ، وهُوَ يُعالِجُ سَيفَهُ ويُصلِحُهُ، وأبي يَقولُ:
يا دَهرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ كَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ
مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتيلِ وَالدَّهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ
وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَليلِ وكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَّبيلِ
قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَينِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتني عَبرَتي، فَرَدَدتُ دَمعي ولَزِمتُ السُّكونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتي فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ، وهِيَ امرَأَةٌ و فِي النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِك نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَيهِ، فَقالَت: وَاثُكْلاه! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ! اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّي وعَلِيٌّ أبي وحَسَنٌ أخي! يا خَليفَةَ الماضي وثِمالَ الباقي. قالَ: فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ: يا اُخَيَّةُ لا يُذهِبَنَّ حِلمَكِ الشَّيطانُ قالَت: بِأَبي أنتَ واُمّي يا أبا عَبدِ اللّه، استَقتَلتَ نَفسي فِداكَ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَيناهُ، وقالَ: لَو تُرِكَ القَطا لَيلاً لَنامَ قالَت: يا وَيلَتى أفَتُغصَبُ نَفسُكَ اغتِصابا، فَذلِكَ أقرَحُ لِقَلبي، وأشَدُّ عَلى نَفسي! ولَطَمَت وَجهَها، وأهوَت إلى جَيبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِيّا عَلَيها. فَقامَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: يا اُخَيَّةُ ، اتَّقِي اللّه َوتَعَزَّي بِعَزاءِ اللّه، وَاعلَمي أنَّ أهلَ الأَرضِ يَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَبقَون، وأنَّ كُلَّ شَيءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَ اللّه ِ الَّذي خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ويَبعَثُ الخَلقَ فَيَعودونَ و هُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبي خَيرٌ مِنّي، واُمّي خَيرٌ مِنّي، وأخي خَيرٌ مِنّي، ولي ولَهُم ولِكُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ. قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: يا اُخَيَّةُ، إنّي اُقسِمُ عَلَيكِ فَأَبِرِّي قَسَمي، لا تَشُقّي عَلَيَّ جَيبا، ولا تَخمُشي عَلَيَّ وَجها، ولا تَدعي عَلَيَّ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَكتُ. قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندي، وخَرَجَ إلى أصحابِهِ، فَأَمَرَهُم أن يُقَرِّبوا بَعضَ بُيوتِهِم مِن بَعضٍ، وأن يُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها في بَعضٍ، وأن يَكونوا هُم بَينَ البُيوتِ إلَا الوَجهَ الَّذي يَأتيهِم مِنهُ عَدُوُّهُم
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حارث بن كعب و ابو ضحّاك، از امام زين العابدين عليه السلام ـ: در شبى كه بامدادش پدرم به شهادت رسيد نشسته بودم و عمّه ام زينب عليهاالسلام از من پرستارى مىكرد كه پدرم از يارانش كناره گرفت و به خيمه خود رفت و حُوَى غلام ابو ذر غِفارى نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشير ايشان مشغول بود و پدرم مىخواند:
«اى روزگار! اُف بر دوستى ات! چه قدر بامدادها و شامگاه هايى داشته اى كه در آنها، همراه و يا جوينده اى كُشته شده كه روزگار، از آوردن همانندش ناتوان است ! و كار با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى اين راه را مى پيمايد». دو يا سه بار اين شعر را خواند تا آن جا كه فهميدم و دانستم كه منظورش چيست. گريه راه گلويم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هيچ نگفتم و دانستم كه بلا فرود مىآيد؛ امّا عمه ام نيز آنچه را من شنيدم، شنيد و چون مانند ديگر زنان، دلْ نازك و بىتاب بود نتوانست خود را نگاه دارد. بيرون پريد و در حالى كه لباسش را بر روى زمين مىكشيد و درمانده شده بود، خود را به امام عليه السلام رساند و گفت: وا مصيبتا! كاش مُرده بودم. امروز [ گويى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در گذشته اند. اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! امام حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود: «خواهرم ! شيطان بردبارى ات را نبرَد» زينب عليهاالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدايت ! خود را آماده كشته شدن كرده اى! جانم فدايت! حسين عليه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشك در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند مىخوابد» . زينب عليهاالسلام گفت : واى بر من ! آيا چنين سخت در زير فشارى؟ همين دلم را بيشتر ريش مى كند و بر من سخت مى آيد. آن گاه به صورت خود زد و گريبان چاك كرد و بيهوش شد و افتاد . امام حسين عليه السلام به سويش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت: خواهرم ! از خدا پروا كن و به
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
تسلّى بخشىِ او آرام باش. بدان كه زمينيان مىميرند و آسمانيان باقى نمىمانند و هر چيزى از ميان مى رود جز ذات خدا كه با قدرتش زمين را آفريده است و مردم را برمىانگيزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود . مادرم از من بهتر بود . برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است». امام حسين عليه السلام با اين سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود: «خواهرم! تو را سوگند مىدهم كه به اين [سفارشم] عمل كنى: بر [ مرگ ] من گريبانْ چاك مده و صورت مخراش و چون در گذشتم ناله و فغان مكن» سپس او را آورد و كنار من نشاند و به سوى يارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خيمه هاى خود را به يكديگر نزديك كنند و طناب هاى خيمه ها را در هم بتابند و خودشان در ميان خيمه ها قرار بگيرند و فقط سمتى را كه دشمن از طريق آن مى آيد باز بگذارند.
#بی تابی حضرت #زینب شب عاشورا👆👆👆
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
فرازهایی از مقتل حضرت سید الشهدا بر اساس نقل سید بن طاووس در لهوف
ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی:وَ قَالَ الْحُسَیْنُ ع ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّةُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ عجَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَةٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ ع سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ص مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَةً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.قَالَ الرَّاوِی:وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَةً کَبَا ع بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ
ترجمه:
پس از آن شمر بن ذى الجوشن به خیمههاى حسین علیه السّلام حمله کرد و گفت: آتش به من دهید تا خیمهها را با هر کس که در آن است به آتش کشم.حسین علیه السّلام فرمود: «فرزند ذى الجوشن! تو آتش را خواستى تا اهلم را آتش زنى، خدا تو را در آتش بسوزاند».شبث آمد و امام او را نکوهید و او شرمنده بازگشت.راوى گوید: حسین علیه السّلام فرمود: (ایتونی بثوب لا یرغب فیه أجعله تحت ثیابی، لئلّا أجرّد منه)، «پیراهن کهنهاى به من دهید تا زیر لباسم پوشیده مرا از آن برهنه نکنند».پیراهن تنگى آورده شد، فرمود: «این نه، زیرا این لباس اهل ذلّت است».بعد پیراهن کهنهاى را بگرفت و پارهاش کرد و زیر لباسش پوشید و بعد از شهادت وى را از آن هم برهنه کردند و بردند.بعد امام علیه السّلام شلوارى حبرى بخواست و آن را جدا جدا و تقطیع نموده و پوشید، و بدین ترتیب آن را از حیّز انتفاع بیرون کرد و سوراخش نمود تا از بدنش نربایند، ولى بعد از شهادتش بحر بن کعب آن را ربود و حسین علیه السّلام را برهنه گذارد.بعد از عاشورا، دو دست بحر بن کعب در تابستانها چون دو تکّه چوب خشک، خشک شده و در زمستانها در حالى که دو دست او مرطوب بود از آن چرک و خون جارى مىگردید تا آن که خدا هلاکش فرمود.چون جراحات زیاد بر حسین علیه السّلام وارد گردیده و چون خارپشت «۱» باقى ماند، ملعونى خبیث به نام صالح بن وهب المزنى لعنة اللَّه علیه، ضربتى سخت با نیزه بر تهیگاه امام زد که حسین علیه السّلام از آن ضربت از روى اسب بر گونه راست بر زمین فرود آمد «۲» بعد برخاست، صلوات اللَّه علیه.راوى گوید: زینب علیها السّلام از در خیمه بدر آمد و ندا مىکرد: واى برادرم، واى سیّدم، و اى اهل بیتم، کاشکى آسمان بر زمین فرود آمدى، و اى کاش کوهها در بستر هامون فرو پاشیدى.شمر به لشکر بانگ زد: در باره این مرد به انتظار چه هستید؟ بعد از هر سوى به امام حمله کردند.زرعة بن شریک- لعنة اللَّه علیه- ضربهاى بر کتف چپ امام زد، امام نیز ضربهاى بر او وارد کرد که هلاک شد.دیگرى با شمشیر ضربهاى بر دوش امام وارد آورد که امام به چهره بر زمین افتاد و بعد از این ضربت به زحمت مىنشست و بر روى زمین افتاد و خیزان می رفت.
#لحظات شهادت#امام حسین علیه السلام👆👆👆
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#سلب امام# حسین (علیه السلام) بعد از شهادت
منبع: لهوف، سید بن طاووس : ص ١٧٧.
ثُمَّ أقبَلوا عَلى سَلَبِ الحُسَينِ عليه السلام، فَأَخَذَ قَميصَهُ إسحاقُ بنُ حوبةَ الحَضرَمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَلَبِسَهُ ، فَصارَ أبرَصَ ، وَامتَعَطَ شَعرُهُ ... وَ رُوِيَ أَنَّهُ وُجِدَ فِي قَمِيصِهِ مِائَةٌ وَ بِضْعَ عَشْرَةَ مَا بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ طَعْنَةِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَةٍ.
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَةً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَة وأخَذَ سَراويلَهُ بَحرُ بنُ كَعبٍ التَّيمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، ورُوِيَ أنَّهُ صارَ زَمِنا مُقعَدا مِن رِجلَيهِ .
وأخَذَ عِمامَتَهُ أخنَسُ بنُ مَرثَدِ بنِ عَلقَمَةَ الحَضرَمِيُّ لَعَنَهُ اللّه، وقيلَ: جابِرُ بنُ يَزيدَ الأَودِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَاعتَمَّ بِها، فَصارَ مَعتوها، وأخَذَ نَعلَيهِ الأَسوَدُ بنُ خالِدٍ
وأخَذَ خاتَمَهُ بَجدَلُ بنُ سُلَيمٍ الكَلبِيُّ لَعَنَهُ اللّه، فَقَطَعَ إصبَعَهُ عليه السلام مَعَ الخاتَمِ، وهذا أخَذَهُ المُختارُ، فَقَطَعَ يَدَيهِ ورِجلَيهِ ، وتَرَكَهُ يَتَشَحَّطُ في دَمِهِ حَتّى هَلَك.
وأخَذَ قَطيفَةً لَهُ عليه السلام ـ كانَت مِن خَزٍّ ـ قَيسُ بنُ الأَشعَثِ لَعَنَهُ اللّه ُ
وأخَذَ دِرعَهُ البَتراءَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّه، فَلَمّا قُتِلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ، وَهَبَهَا المُختارُ لِأَبي عَمرَةَ قاتِلِهِ .
وأخَذَ سَيفَهُ جُمَيعُ بنُ الخلقِ الأَودِيُّ، وقيلَ : رَجُلٌ مِن بَني تَميمٍ ، يُقالُ لَهُ : الأَسوَدُ بنُ حَنظَلَةَ لَعَنَهُ اللّه ُ .
وفي رِوايَةِ ابنِ سَعدٍ : أنَّهُ أخَذَ سَيفَهُ الفلافِسُ النَّهشَلِيُّ ، وزادَ مُحَمَّدُ بنُ زَكَرِيّا : أنَّهُ وَقَعَ بَعدَ ذلِكَ إلى بِنتِ حَبيبِ بنِ بُدَيلٍ ، وهذَا السَّيفُ المَنهوبُ لَيسَ بِذِي الفَقارِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ كانَ مَذخورا ومَصونا مَعَ أمثالِهِ مِن ذَخائِرِ النُّبُوَّةِ وَالإِمامَةِ ، وقَد نَقَلَ الرُّواةُ تَصديقَ ما قُلناهُ وصورَةَ ما حَكَيناهُ .
ترجمه : آن گاه ، به تاراج كردن جامه هاى امام حسين عليه السلام روى آوردند . اسحاق بن حَوبه حضرمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، پيراهن امام عليه السلام را برد و آن را پوشيد ؛ امّا پيسى گرفت و مويش ريخت . . . روایت شده که در پیراهن حضرت صد و ده و اندی جای تیر و شمشیر و نیزه پیدا شد. امام صادق فرمود: در پیکر حسین علیه السلام جای سی و سه نیزه و سی و چهار زخم شمشیر بود.
بحر بن كعب تَيمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، شلوار امام عليه السلام را به غارت برد و نقل شده كه از دو پا ، فلج و زمينگير شد .
اَخْنَس بن مَرثَد بن علقمه حضرمى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، عمامه امام عليه السلام را برداشت و گفته شده كه جابر بن يزيد اَوْدى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، عمامه را برد و به سرش پيچيد و سبك مغز و كم عقل گرديد . اسود بن خالد هم كفش هاى امام عليه السلام را تاراج كرد و بَجدَل بن سُلَيم كلبى ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، انگشتر امام عليه السلام را برداشت . او انگشت ايشان را كه انگشتر داشت ، قطع كرد . [بعدها ]مختار ، او را دستگير كرد و دست و پاهايش را بريد و او را وا نهاد تا در خونش بغلتد و هلاك شود .
قطيفه خز امام عليه السلام را قيس بن اشعث ـ كه خدا لعنتش كند ـ غارت كرد و زرهِ كوتاه (تن پوشِ) امام عليه السلام را عمر بن سعد ـ كه خدا لعنتش كند ـ برداشت و هنگامى كه عمر بن سعد به قتل رسيد ، مختار ، آن را به قاتل وى ، ابو عمره ، بخشيد .
جُمَيع بن خلق اَوْدى ، شمشير امام عليه السلام را برد و گفته شده كه مردى از بنى تميم ، به نام اسود بن حنظله ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، آن را به تاراج برد در روايت [محمّد] ابن سعد نيز آمده است كه فلافِس نَهشَلى ، شمشير ايشان را برد و محمّد بن زكريّا افزوده است كه پس از آن ، شمشير به دست دختر حبيب بن بُدَيل افتاد .
اين شمشيرِ به تاراج رفته ، غير از شمشير ذو الفقار است كه با ديگر چيزهاى مشابهش ، جزو گنجينه نبوّت و امامت ، مصون و محفوظ ، نگاهدارى مى شود . راويان نيز در تصديق همين نقل ، مطالبى مشابه آن ، گزارش كرده اند .
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#کیفیت اسب دوانیدن بر پیکر #سید الشهداء
منبع: سید بن طاووس، الملهوف ١٨٢ .
ثُمَّ نادى عُمَرُ بنُ سَعدٍ في أصحابِهِ : مَن يَنتَدِبُ لِلحُسَينِ عليه السلام فَيُوطِئَ الخَيلَ ظَهرَهُ ؟ فَانتَدَبَ مِنهُم عَشَرَةٌ ، وهُم : إسحاقُ بنُ حَوبَةَ الَّذي سَلَبَ الحُسَينَ عليه السلام قَميصَهُ ، وأخنَسُ بنُ مَرثَدٍ ، وحَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السَّبيعِيُّ ، وعُمَرُ بنُ صَبيحٍ الصَّيداوِيُّ ، ورَجاءُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِيُّ ، وسالِمُ بنُ خَيثَمَةَ الجُعفِيُّ ، وصالِحُ بنُ وَهبٍ الجُعفِيُّ ، وواحِظُ بنُ غانِمٍ ، وهانِئُ بنُ ثُبَيتٍ الحَضرَمِيُّ ، واُسَيدُ بنُ مالِكٍ لَعَنَهُمُ اللّه ُ ، فَداسُوا الحُسَينَ عليه السلام بِحَوافِرِ خَيلِهِم ، حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ وصَدرَهُ . قالَ الرّاوي : وجاءَ هؤُلاءِ العَشَرَةُ حَتّى وَقَفوا عَلَى ابنِ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ ، فَقالَ اُسَيدُ بنُ مالِكٍ أحَدُ العَشَرَةِ: نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِكُلِّ يَعبوبٍ شَديدِ الأَسرِ فَقالَ ابنُ زِيادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ : مَن أنتُم ؟ قالوا : نَحنُ الَّذينَ وَطِئنا بِخُيولِنا ظَهرَ الحُسَينِ حَتّى طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ .قالَ : فَأَمَرَ لَهُم بِجائِزَةٍ يَسيرَةٍ . قالَ أبو عُمَرَ الزّاهِدُ: فَنَظَرنا إلى هؤُلاءِ العَشَرَةِ ، فَوَجَدناهُم جَميعا أولادَ زِنىً، وهؤُلاءِ أخَذَهُمُ المُختارُ ، فَشَدَّ أيدِيَهُم وأرجُلَهُم بِسِكَكِ الحَديدِ ، وأوطَأَ الخَيلَ ظُهورَهُم حَتّى هَلَكوا.
ترجمه: سپس عمر بن سعد ، ميان يارانش ندا داد كه : چه كسى حاضر است بر حسين ، اسب بدواند؟ از يارانش ، اين ده تن حاضر شدند : اسحاق بن حَوبه ـ كه پيراهن امام عليه السلام را به تاراج برده بود ـ ، اخنس بن مرثد ، حَكيم بن طُفَيل سبيعى ، عمر بن صبيح صَيداوى ، رجاء بن مُنقِذ عبدى ، سالم بن خَيثمه جُعفى ، صالح بن وَهْب جُعفى ، واحِظ بن غانِم ، هانى بن ثُبَيت حضرمى و اسيد بن مالك . اينان ـ كه خدا لعنتشان كند ـ با سُم اسب هايشان ، حسين عليه السلام را چنان لگدكوب كردند كه پشت و سينه اش را خرد كردند .اين ده تن ، [پس از پايان كار] آمدند و در برابر ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ ايستادند و از ميان آنان ، اسيد بن مالك گفت :ما بوديم كه پشت و سپس سينه[ى او] را با همه اسب هاى بزرگ و تيزتك ، خرد كرديم .ابن زياد ـ كه خدا لعنتش كند ـ گفت : شما كه هستيد؟ گفتند: ما كسانى بوديم كه بر پشت حسين ، اسب دوانديم تا آن كه سينه و گلوى حسين را آسياب كرديم .ابن زياد ، فرمان داد جايزه اندكى به آنان بدهند .ابو عمر زاهد مى گويد : ما به اين ده تن نگريستيم و همه آنان را زنازاده يافتيم . مختار ، آنان را دستگير كرد و با زنجيرهاى آهنين ، دست و پاهايشان را بست و بر پشتشان اسب دواند تا به هلاكت رسيدند .
منبع: تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزی: ص ٢٥٤
تذكرة الخواصّ : قالَ عُمَرُ [بنُ سَعدٍ] : مَن يوطِئُ الخَيلَ صَدرَهُ ؟ فَأَوطَؤُوا الخَيلَ ظَهرَهُ وصَدرَهُ ، ووَجَدوا في ظَهرِهِ آثارا سودا، فَسَأَلوا عَنها ، فَقيلَ : كانَ يَنقُلُ الطَّعامَ عَلى ظَهرِهِ فِي اللَّيلِ إلى مَساكِنِ أهلِ المَدينَةِ .
ترجمه: تذكرة الخواصّ : عمر [بن سعد] گفت : چه كسى اسب بر سينه او (حسين) مى دوانَد ؟
ترجمه: آنان بر پشت و سينه ايشان ، اسب دواندند و در پشت ايشان ، لكّه هاى كبودى يافتند. چون در اين باره پرسيدند ، گفته شد : او بر پشت خود ، شبانه، گندم به درِ خانه بينوايان مدينه مى برد.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#سخنان امام حسین در شب عاشورا با اصحاب و پاسخ آن دلدادگان
منبع: تاريخ الطبري : ج ٥ ص ٤١٨ ، الكامل في التاريخ : ج ٢ ص ٥٥٩ ، البداية والنهاية : ج ٨ ص ١٧٦ ؛ الإرشاد : ج ٢ ص ٩١ ، الملهوف : ص١٥١ ، مثير الأحزان : ص٥٣ ، روضة الواعظين : ص ٢٠٢ ، إعلام الورى : ج ١ ص ٤٥٥
تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبداللّه المشرقيّ: قَدِمتُ ومالِكَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِيَّ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ ، ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَينا ، ورَحَّبَ بِنا ، وسَأَلَنا عَمّا جِئنا لَهُ ، فَقُلنا : جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَيكَ ، ونَدعُوَ اللّه َ لَكَ بِالعافِيَةِ ، ونُحدِثَ بِكَ عَهدا ، ونُخبِرَكَ خَبَرَ النّاسِ ، وإنّا نُحَدِّثُكَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلى حَربِكَ فَرَ رَأيَكَ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : حَسبِيَ اللّه ُ ونِعمَ الوَكيلُ ! قالَ : فَتَذَمَّمنا وسَلَّمنا عَلَيهِ ، ودَعَونَا اللّه َ لَهُ .
قالَ : فَما يَمنَعُكُما مِن نُصرَتي ؟ فَقالَ مالِكُ بنُ النَّضرِ : عَلَيَّ دَينٌ ، ولي عِيالٌ ، فَقُلتُ لَهُ : إنَّ عَلَيَّ دَينا ، وإنَّ لي لَعِيالاً ، ولكِنَّكَ إن جَعَلتَني في حِلٍّ مِنَ الاِنصِرافِ إذا لَم أجِد مُقاتِلاً قاتَلتُ عَنكَ ما كانَ لَكَ نافِعا ، وعَنكَ دافِعا!
قالَ : قالَ : فَأَنتَ في حِلٍّ ، فَأَقَمتُ مَعَهُ ، فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ : هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي ، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّه ُ ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني ، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري .
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللّه ِ بنِ جَعفَرٍ : لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقى بَعدَكَ ؟ لا أرانَا اللّه ُ ذلِكَ أبَدا ، بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : يا بَني عَقيلٍ ! حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِمٍ ، اذهَبوا قَد أذِنتُ لَكُم ، قالوا : فَما يَقولُ النّاسُ ؟! يَقولونَ إنّا تَرَكنا شَيخَنا وسَيِّدَنا وبَني عُمومَتِنا خَيرَ الأَعمامِ ، ولَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ ، ولَم نَطعَن مَعَهُم بِرُمحٍ ، ولَم نَضرِب مَعَهُم بِسَيفٍ ، ولا نَدري ما صَنَعوا ! لا وَاللّه ِ ، لا نَفعَلُ ، ولكِن تَفدِيكَ أنفُسُنا وأموالُنا وأهلُونا ، ونُقاتِلُ مَعَكَ حَتّى نَرِدَ مَورِدَكَ ، فَقَبَّحَ اللّه ُ العَيشَ بَعدَكَ ... . قالَ : فَقامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ ، فَقالَ : أنَحنُ نُخَلّي عَنكَ ولَمّا نُعذِر إلَى اللّه ِ في أداءِ حَقِّكَ ؟! أما وَاللّه ِ ، حَتّى أكسِرَ في صُدورِهِم رُمحي ، وأضرِبَهُم بِسَيفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدي ، ولا اُفارِقُكَ ، ولَو لَم يَكُن مَعي سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ دونَكَ حَتّى أموتَ مَعَكَ .
قالَ : وقالَ سَعيدُ بنُ عَبدِ اللّه ِ الحَنَفِيُّ : وَاللّه ِ ، لا نُخَلّيكَ حَتّى يَعلَمَ اللّه ُ أنا حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فيكَ ، وَاللّه ِ ، لَو عَلِمتُ أنّي اُقتَلُ ، ثُمَّ اُحيا ، ثُمَّ اُحرَقُ حَيّا ، ثُمَّ اُذَرُّ، يُفعَلُ ذلِكَ بي سَبعينَ مَرَّةً ما فارَقتُكَ حَتّى ألقى حِمامي دونَكَ، فَكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ ! وإنَّما هِيَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ ، ثُمَّ هِيَ الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَدا ؟!
قالَ : وقالَ زُهَيرُ بنُ القَينِ : وَاللّه ِ ، لَوَدِدتُ أنّي قُتِلتُ ، ثُمَّ نُشِرتُ ، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّى اُقتَلَ كَذا ألفَ قَتلَةٍ ، وأنَّ اللّه َ يَدفَعُ بِذلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ وعَن أنفُسِ هؤُلاءِ الفِتيَةِ مِن أهلِ بَيتِكَ .
قالَ : وتَكَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا في وَجهٍ واحِدٍ ، فَقالوا : وَاللّه ِ ، لا نُفارِقُكَ ، ولكِنَّ أنفُسَنا لَكَ الفِداءُ ، نَقِيكَ بِنُحورِنا وجِباهِنا وأيدينا ، فَإِذا نَحنُ قُتِلنا كُنّا وَفَّينا ، وقَضَينا ما عَلَينا
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از ضحّاك بن عبد اللّه مِشرَقى ـ : من و مالك بن نضْر اَرحَبى ، بر حسين عليه السلام وارد شديم . بر او سلام داديم و نزدش نشستيم . پاسخ ما را داد و خوشامد گفت و از علّت آمدنمان ، جويا شد .
گفتيم : آمده ايم تا بر تو سلامى دهيم و از خداوند ، برايت سلامت بخواهيم و ديدارى با تو تازه كنيم و خبر مردم را به تو بگوييم كه آنان ، براى جنگ با تو ، گِرد هم آمده اند . نظر تو چيست ؟
حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، مرا بس است و بهترين نگاهبان است» .
حرمتش را پاس داشتيم و بر او درود فرستاديم و برايش ، دعا كرديم .
فرمود : «چه چيز ، شما را از يارى من ، باز مى دارد ؟» .
۱۲ مرداد ۱۴۰۰