eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
▪▪▪▪▪▪▪ ▪🍁 زلف همه‌ی خلق گرفتار حسین است حال همه آشفته و بیمار حسین است ‌🍁هرگز به کس و ناکسی «ارباب» نگفتیم زیرا فقط این لفظ سزاوار حسین است ‌🍁هر خانه که گهگاه در آن روضه بگیرند همسایه دیوار به دیوار حسین است ‌🍁در روز جزا کار کسی نیست شفاعت در روز جزا کار فقط کار حسین است ‌🍁لبخَندِ خُدا بَسته به لَبخَندِ حُسین است پَس باش پیِ آنچه خوشایَندِ حُسین است ‌🍁تَعریفِ مَن از عشْق هـَمان بود که گُفتَم در بَندِ کَسی باش که دَر بَندِ حُسین است ‌🍁دَر مَعرکه اَز سَنگدلان حُرّ بِتَراشَد این ویژگیِ چَشمِ هـُنَرمَندِ حُسین است ‌🍁شیرین تَر اَز این شور نَدیدیم هـَمه عُمْر شوری که خُدا دَر دلَم اَفکَندہ حُسین است▪ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ●شب تاسوعا🥀 عباس 🍂 🌾 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ » یارَحمنُ یارَحیم كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا... آقا سلام...سوز ونوایی به مابده...🥀شب تاسوعاست، حتما تومجلس سقای بی دَست امام زمانم حضور داره...🌾🍂 آقا سلام سوز ونوایی به مابده 🌾 هرصبح و شام حال وهوایی به مابده🌾 یا امام زمان آقا جانم شب تاسوعاست، شب غصه های اهل خیام🍂 چه کنیم یبن الحسن... آقاجان کجا نِشِستی دل ما برات تنگ شده بیا پسرفاطمه...🍂🍂🍂🌾 آقا قدم به مجلس عمویت عباس بزار، آخه میگن خیلی به عَموت عباس علاقه داری...🌾 آقا سلام سوز وگُدازی به ما بده🌾 هرصبح وشام حال بُکایی به مابده🌾 دلتنگ دیدن توشدیم ایها الغَریب🌾 آغوش خویش واکُن وجایی به مابده🌾 تنها به عشق دیدن توندبه خوان شدیم🌾 هرصبح جمعه حال دعایی به مابده🌾 این دیده ای که غیر توهرچیز دیده است 🌾 از مابگیر وچَشم خدایی به مابده🌾 تاکِی اسیر لِذَّتِ نَفسانِیَت شدن 🌾 بشکن حصار و برگ رهایی به مابده🌾 زنگار معصیت دل ماراسیاه کرد🌾 باکیمیای عشق جلائی به مابده🌾 روی سِیَه به ما نمی آید نگاه کُن🌾 این جلوه رابگیر ونَمایی به مابده🌾 دراین زمان که هر که به دنبال زندگی است🌾 توفیق نوکری وگدایی به مابده🌾 آقا جان دراین دوماه ازاول محرم تاآخرصفر ودارم میگم...🍂🍂🍂 دراین دوماه مثل همه روزهای سال 🥀 سهمیه امام رضایی به مابده🥀 آقا جان...سهمیه ای که قطره ای از آن گره گُشاست🥀 دردیده هابریز وصفایی به مابده🥀 درهر فراز روضه گودال قتلگاه 🥀 حال وهوای کرب و بلایی به مابده🥀 وَاشِمرُجالِسُ سراورا بُرید ورفت 🥀 ای وای های مادر اوراشنید ورفت🥀 ابربهارم یبن الزهرا🍂ازدیده بارم یبن الزهرا ای آخرین مسافردنیا کُجایی🍂بردیدن بیچاره گان ازچه نیایی🍂 یبن الحسن. یبن الحسن ۳🥀 اِذنِ دخول روضه ی سقای بی دست،اِذن دخول خوندن روضه ی عباس فقط اِذن گرفتن از مادرش زهراست...😭🍂🌾 خانم توبه عباسم علاقه داری چرا؟چون خودت زمانی که عباس ازمرکب پایین اومد بی دست😭🥀 وقتی اباعبدالله صدای اَدرِک اَخا روشنید مَرکَبُ سوارشد اومد به سوی نهر فُرات کنارعلقمه...🍂🌾اومدی کنار برادر سروبه بالین گرفتی...یه سوال کردی از عباس...دلهابسوزه...😭🌾🍂🍂تاآخر عمر شیعیان این یه خط میسوزونه...😭🥀 یه روضه ای خواندی...کدام روضه عباس...🍂 تُرکی...🌾🌾🌾😭 يعنی اباعبدالله سوال کرد عباس انسان که ازروبلندی بیُفته اول دستاشو جلو قرار میده صورت آسیب نبینه...🌾🍂بگو ببینم توازمرکب چگونه پایین اومدی وقتی اون نامردو نانجیب عمود آهنو برفَرقِت زد...😭🌾🍂🥀 گفت حسین جان اگه میبینی من بهت گفتم اَدرِک اَخا دست خودم نبوده...🌾🍂 وقتی ازمرکب پایین اومدم مادرم زهرا گفت بیا پسرم عباس درآغوشم...😭🥀من مادرتم تاسرمنو به بالین گرفت...🍂🍂🍂گفت پسرم لااقل یه بارَم شده به حسین بگو برادر دلشو خوش کُن...🌾تواین چندسال همش گفتی مولای من، آقای من، الان بگو برادر...🍂🥀بزار حسین دلش خوش باشه...🍂🌾🌾 لذا من صدات زدم اَدرِک اَخا...😭🍂🍂🌾 مادرم کنیزه زهراست...من کجا پسرفاطمه کجا؟ برای همینَم صدات کردم اَدرِک اَخا...😭🥀 اینجا بود که فاطمه زهرا سر عباسوبه بالین گرفت یعنی عباسَم تو پسر مَنی...😭🍂🌾🥀 ⬇️⬇️⬇️
مُنقَلِب شد🌾🌾😭 فرمود: مادر زمانی عمود زدن که عباس دیگه دست به بدن نداشت...😭🥀 ⬇️⬇️⬇️
یک روزی که داره بارون میباره بچه شیرخواره تومیخای بیرون ببری چه میکُنی؟بچه شیرخواره تو بغل میکُنی دستاتو روش نگه میداری حاضری همه باران ها روت بریزه ولی یه قطره باران روی بَچَت نریزه...🍂🌾 عباس نیز مَشکو بغل گرفت مثل باران ازهرطرف تیر میباره...😭🥀همه تیرارو به سروصورت میخَره ولی راضی نمیشه تیری به مَشک برسه...🍂ناگهان تیری به مَشک خورد آب مَشک همراه اُمید عباس به خاک ریخت...😭🥀🌾🍂 خَصائصُ العَباسیه می نویسه وقتی که عباس روی زمین افتاد دید درعالم معنا علی روی زمین نشسته طبق روایات مؤمن لحظه جان دادن علی رومیبینه اصلاً دستاشو بازکرد گفت: بیا بغلم میوه دلم...🍂🌾 روکرد طرف خیمه برادر بیا بابام علی اومده...😭🥀 امام حسین صدای استمداد وشنید خواست خودشو به ایشون برسونه...لا اله الا الله...😭🌾 وقتی حسین ابن علی خودوبه بالین عباس رساند علمدار خودشو غرق درخون دید فرمود عباس....😭😭😭😭🥀 ترکی...🍂🌾 فرمود:اَلآن اِنکَسَرَ ظَهری...کمرش شکست 😭🥀 چاره وتدبیرم گُسَست عباس...😭😭😭🌾 سرعباسو به بالین گرفت...لا اله الا الله...😭🍂 همه شهدای کربلا لحظه شهادت سیراب شدن برا علی اکبر وقاسم آب آوردن، اما یه شهید بود اَنبیا براش آب آوردن ننوشید، ازکوثرآب آوردن ننوشید، ملائک شُرب طَهور آوردن ننوشید، از سَرسَبیل بهشت آوردن ننوشید، هرچه گفتن عباس آب بخور...😭🍂🍂 فرمود: تاحسین آب نخوره من آب نمیخورم...🌾😭اَدَبو ببین، غیرتو ببین...الله اکبر...🍂افتخار به این برادر...🌾 امام حسین درچند جا بلند بلند گریه کرد یه مورد زمانیِ که کنار برادرش عباس اومد، عباسو خیلی دوست داشت یه نگاهی به جنازه برادر انداخت خیلی متأثر شد...😭🍂 سیدابن طاووس میگه: بَکی بِصَوت شَدید...باصدای بلند گریه کرد...😭🌾🌾 درحالی که دستشو به کمر گرفته بود به خیمه ها برگشت...وقتی به خیمه ها رسید ایستاد اشک چشماشو پاک کرد...😭🥀چون نمی‌خواست اشک چشماشو بچه ها واطفال حَرَم ببینه...🍂عباس درحالی که دربی آبی وتشنگی داشت به خدا لباش می سوخت اما درپی ضربات شدید به شهادت رسید که ۳۴ سال از عمر مبارکش گذشته بود...😭😭😭🍂🌾 اما ازعباس بگم اما عباس از آمدن به خیمه معذرت خواست، برادر مرابه خیمه مَبَر...😭🥀 چرابرادر؟ بلند شو به خدادیگه بچه هام آب نمیخوان 🍂دیگه رقیه آب نمیخواد فقط عمو میخاد ازمن...😭🌾 آی حسین جان 🍂آخه من شرمنده بچه هات شدم نتونستم براشون آب بیارم...🥀😭 وقتی علی اکبر به شهادت رسیدجوانان بنی هاشم اومدن جنازه روبه خیمه بُردَن، دراین حال قمر بنی هاشم ازیه طرف وجعفر ابن علی ازطرف دیگه زیر بغلای امام حسینُ گرفتن به سوی خیمه هاآوردنش...🍂🍂🌾اینجا حضرت عباس زیر بغل برادرو گرفت وتَسَلیش داد...😭🥀اما نمیدونم بعد از شهادت عباس باچه حالی به سوی خیمه آمد...🥀🍂 دیگه کسی نبود بهش کمک کُنه...زیر بغلاشو بگیره...به جای کمک هلهله می کردند...لا اله الا الله...😭😭😭😭😭🍂🥀 مرحوم سید ابراهیم غزوینی درصحن حضرت اباالفضل امام جماعت بودن...شیخ علی خراسانی واعظ بی نظیری بود بعد از نماز جماعت ایشون به منبر می رفت...يه شب واعظ خراسانی مُصیبتِ ابالفضلو خوند ازاصابت تیر به چشم حضرت یاد کرد...😭🌾 مرحوم غزوینی که سخت متأثر وبسیار گریه کرده بود...😭🍂بهش گفت: که چراچنین مصیبت هایی را برای ابالفضل میخونی، این مصیبتها سندخیلی قوی ندارن...🍂🌾🌾 سید ابراهیم شب درعالم رویا ابالفضلو دید...حضرت بهش گفت: سید ابراهیم آیا تو، توکربلا بودی که بدونی روز عاشورا باهام چه کردن...؟🍂 پس از اون که دودستمو بُریدَن مرا تیرباران کردن تیری به چشم من رسید...هرچه خواستم تکان بدم که تیرو بیارم بیرون نشد که نشد 🍂🌾عمامه ازسرم افتاد، زانوهامو بال آوردم وخَم شدم که بوسیله اون دوزانوم تیرو از چشام دربیارم ولی دشمن فرصتم نداد با عمود آهن به سرم زد...لا اله الا الله...😭😭😭🥀🍂 ازامام زمان نقل می کُنندفرمود: هرجا روضه عَموم عباس باشه من سراسیمه به اون مجلس میرم...😭🌾 یا امام زمان...🍂 عَمویَت فرمود: بَرایَم اینطوری روضه بخوانید...التماسدعا...مریضدارا کجا نشستند...😭🥀 هرکسی از بالای بلندی به زمین بیفته اول دستاشو جلو صورت می گیره...صورت آسیب نبینه...🌾🍂 اما بمیرم عَمویَت دست دربدن نداشت...🥀وقتی از اسب افتاد یه وقت صدای ناله شنید...🌾 یکی صدامیزنه...آماده ای یانه؟ پسرم عباس...😭🍂تاچِش بازکرد دید مادرش زهراست...🥀 مردم مدینه یه روضه خون داشت، اونم زینب بود هروقت میخواست روضه عباسو بخونه اول دور مجلسو نگاه میکرد میگفت مادرش نباشه...😭 مادر تاب شنیدنو نداره...🌾 یه روز ام البنین به زینب گفت: زینبم زنان مدینه ازقول تو حرفایی میزَنَن...زینب گفت: چی میگن مادرجان؟ گفت: شما فرمودید. کربلا عمود آهن به سرعباسم زدن...عباس من آخه خیلی شجاع بودکسی نمی تونست درمقابلش بایسته...چطور جرأت کردن عمود آهن بزَنَن...🍂 زینب حالش ⬇️⬇️⬇️
عباس وسط میدان ایستاده بود گفتن توهمون کسی که درصفین پشت دشمنو شکستی...🌾🌾چرا نمی جنگی عباس؟🍂 یه زبان حالی گفت: گفت نامَردا میخوام بجنگم دست ندارم 🌾میخوام به خیمه ها برگردم آب ندارم🌾دیدن عباس سرشو تکون تکون میده، پرسیدن چراسرتو تکون میدی؟ گفت: تیر۳شعبه در چشمم نشسته، میخوام تیرو از چشمم دربیارم دست ندارم سرو پایین آورد دوتا کُنده زانو رو بالا آورد تیرو بین زانوها گذاشت تاسرشو پایین آورد کلاه خود از سرش افتاد سرقمر بنی هاشم برهنه شددیگه نگذاشتن سرشو بالا بیاره به سرش عمود زدن ناگهان خون به صورت قمر بنی هاشم نشست...😭😭😭🥀🍂 بگم بازم گریه کُنی...😭🥀ببخشید وقتتونو گرفتم...ببخشید شرمنده ام...🍂 شخصی درخواب امام زمانو دید...دید نامه ای جلوی آقاست، آقا نامه هاروبعد خوندن به کناری میزاره اما بعضی از نامه هارومیبوسه به چشم میزاره...😭🥀🌾🌾🍂 پرسیدم این نامه چیه؟ فرمود: این نامه حاجات محبان ماست، اونایی که حاجتمندن ازراه دوری اومدن که به امام زاده ها متوسل شدن...پرسیدم آقا جان چرابعضی ازنامه ها روبه چشم میزاری؟ این نامه حاجاتیه که مرابه عَمویَم عباس قسم دادن...لا اله الا الله...😭🍂🍂🍂 عالم بزرگوار شیخ کاظم...یاابالفضل العباس 😭🍂میگه یکی از علمای بزرگ نزد من آمد گفت: من از طرف حضرت عباس پیغامی برای شما آوردم...گفتم بفرمایید چه پیغامی؟🌾 فرمود: درعالم خواب به محضر مقدس ابالفضل عباس مُشَرَف شدم اون حضرت به من گفت: به شیخ کاظم سبتی بگو چرا مصیبت منو نمیخونه؟ از این به بعد این مصیبتو بخونه...🍂🍂🌾 کدوم مُصیبَتوآقا جان؟ هروقت سوارکاری ازپشت اسب برزمین می اُفتاد یامیوفته دروقت اُفتادن دستای خودشو مثل سِپَرقرار میده دستاشو اول به زمین میزاره تادروقت اُفتادن دست حائل بشه سوارکاربا صورت به زمین نَیُفته...🥀🍂 چه حالی خواهد داشت اون کسی که سینه اش هدف تیر قرار گرفته، دستاش بُریده شده، باگُرزِآهن به سَرِش زَدَن، اُمیدشو نااُمید کردن، مَشکِشو سوراخ کردن...😭😭😭😭😭🥀🍂 اما عباس عزیز دل فاطمه زهرا توسربلندی آقا جان....😭😭😭🥀🍂🌾 میشه امشب یه نگاهی به این مریضا بُکُنی قربونت برم پسرفاطمه عزیز دل زهرا...😭😭😭🥀🍂🌾 اما توعَرَبا رسمه هرکی از دنیا بره عمود خیمه رو میندازَن...🍂🌾 چه کردن...یه وقت سکینه میگه دیدم بابام برگشت، زینب میدونه چه خبره...😭🍂🥀 همه بچه ها رو گفت: بچه ها توخیمه هاتون بمونید، برادرم برگشت اما چگونه برگشت...🍂 رفت به سوی خیمه عباس...لا اله الا الله...😭🌾 دیدن عمود خیمه رو انداخت یعنی زینب منتظر عباسم نباش...😭😭😭🍂🍂🍂🌾 اما یه سوال برای زینب بود گفت :حسین جان تمام جنازه هارو آوردی ،همه شُهدا روآوردی الا عباس...😭🥀 بگو ببینم چرا عباسمو نیاوردی؟ 🍂🌾 گفت زینبم هرکاری کردم بیارم جنازه رو نشد که نشد...تمام بدن ازهم پاشیده...😭🍂🍂🥀 خواستم بیارم نشد که نشد...😭😭😭🌾 خواستم بردارَم ازروی زمین 🌾🍂🥀 دیدم اورا پاره پاره پیکراست🌾🍂🥀 ای حسین. ای حسین😭😭😭🥀 ⬇️⬇️⬇️
متن نوحه چه حالی داره ای خدا سینه زدن تو کربلا : از تو چه پنهون آقاجون ♩♬♫ دیگه امیدی ندارم عمرم کفاف بده بیام سر رو ضریحت بذارم ♩♬♫ حسرت به دل تو این دیار زندگی سخت شده برام ♩♬♫ چند وقته توی خلوتم فقط حسین و کربلام ♩♬♫ چه حالی داره ای خدا سینه زدن توو کربلا ♩♬♫ غسل زیارت از فرات نگاه به گنبد طلا ♩♬♫ کربلا عشقت منو دیوونه کرد از تو چه پنهون آقاجون ♩♬♫ دیگه امیدی ندارم عمرم کفاف بده ♩♬♫ بیام سر رو ضریحت بذارم حسرت به دل تو این دیار ♩♬♫ زندگی سخت شده برام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا