eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
علی اکبر با آن حالش پدر را صدا زد و گفت: "عليك مني السلام يا ابا عبدالله...." "ای اباعبدالله!خداحافظ،اکنون جدّم با ظرفی که در دست دارد مرا از شربتی سیراب نمود که بعد از آن دیگر احساس تشنگی نخواهم کرد، جدم می گوید:برای تو نیز ظرفی از آن شربت نگه داشته است" امام حسین(ع)خود را بالای سر علی اکبر رساند زانو زد،صورت به صورت او گذاشت و گفت: "دنیا خراب شود،این ها از خدا نمی ترسند و چه قدر به رسول خدا جسارت کردند که خون تو را ریختند و حرمت رسول خدا را نگاه نداشتند،سخت است برای جدت و پدرت که آنها را صدا بزنی ولی نتوانند جواب تو را بدهند و وقتی از آنها یاری و کمک بخواهی نتوانند به تو کمک برسانند" آن گاه امام حسین مقداری از خون پاک او را به دست گرفت و به سوی آسمان پرتاب کرد اما حتی یک قطره نیز از آن خون پایین نیفتاد. حسین(ع) از جوانان بنی هاشم خواست پیکر علی اکبر را تا خیمه ببرند،جوانان بنی هاشم آمدند و پیکر او را به چادری که شهدای دیگر در آن آرمیده بودند انتقال دادند. زنان بنی هاشم وقتی دیدند پیکر غرق به خون و پاره پاره علی اکبر را درون پارچه ای به سوی خیمه می آورند با سینه ای سوخته و موهای پریشان و شیون و زاری ای که به گوش ملکوت می رسید به استقبالش شتافتند. پیش تر از همه عقیله بنی هاشم زینب کبری (س)بود.زینب ضجّه زنان و گریه کنان آمد و خود را روی بدن علی اکبر انداخت،گویا زینب از دنیا رفته بود. امام حسین(ع) آمد و او را بلند کرد و بسوی خیمه زنان بازگردانید. 📚ریاض المصائب،ص۳۲۱ 📚مقتل عوالم،ص۹۵ 📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۱ 📚تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۵ 📚کامل الزیارات،ص۲۳۹ 📚مقتل لهوف،ترجمه مجیری،ص۱۱۱ 📚البدایه بن کثیر،ج۸،ص۱۸۵ 📚مقتل مقرم،ص۳۲۲
امام حسین زبان علی اکبر را به دهان گرفت و آن را مکید،آن گاه انگشترش را به او داد تا دردهانش بگذارد. علی اکبر به میدان بازگشت،این بار از مژده ای که امام حسین به او داد و فرمود جدش مصطفی را خواهد دید بسیار خوشحال بود. حمله ای به دشمن که یاد آور حمله های علی(ع)در میدان نبرد بود،چنان یورشی آورد که آنها نفهمیدند آیا او واقعا علی اکبر است که به جمع لشکر می تازد یا علی بن ابیطالب که چون شیر در میدان یکه تازی می کند و برق شمشیرش چون صاعقه ای می ماند که بر سر آنها فرود می آید! او ۲۰۰ نفر از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند.مرّة بن منقذ عبدی با دیدن این صحنه گفت:گناه همه مردم عرب به گردن من اگر داغ او را به دل پدرش ننشانم. ناگهان با نیزه اش به پشت علی اکبر زد و بلافاصله ضربه ای دیگر،اما با شمشیر به سر مبارک او زد و سر او را شکافت. علی اکبر تمام توانش را از دست داد و برای این که از روی اسب به زمین نیفتد دست خود را به گردن آن حلقه زد و اسب او را میان لشکر دشمن برد.دشمنان او را محاصره کرده و آن قدر با شمشیر بر پیکر نیمه جان او زدند که قطعه قطعه شد. 📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۳۰_۳۱ 📚مقتل عوالم،ص۹۵ 📚تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۵ 📚مقتل مقرم،ص۳۲۱_۳۲۲
زن ها به دور علی اکبر حلقه زدند و دست به دامان او شدند و گفتند: در این غربت به ما رحم کن،ما طاقت دوری تو را نداریم. اما علی اکبر به آنها توجهی نکرد،چون می دید امام زمانش در محاصره دشمنان زیادی قرارگرفته و می خواهند او را به شهادت برسانند. علی اکبر سوار بر یکی از اسب های امام حسین به نام "لاحق" شد. "لیلا" مادر علی اکبر _دختر"میمونه" یعنی نوه دختری ابوسفیان بود.یکی از میان لشکر عمرسعد به همین جهت خطاب به علی اکبر گفت: ای علی!تو با یزید،رحم و نسبتی داری و ما می خواهیم حق این نسبت و خویشاوندی را رعایت بکنیم،تو اگر بخواهی به ما پناهنده شوی در امان هستی. علی اکبر(ع)فرمود: "رعایت خویشاوندی با رسول خدا سزاوارتر است از خویشاوندی مورد نظر شما" 📚مقتل مقرم،ص۳۱۹ 📚فضل الخیل،عبدالمومن دمیاطی،ص۱۷۸ 📚الاصابه،ج۴،ص۱۷۸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه زمینه هشتم محرم حضرت علی اکبر علیه السلام سبک داداش خوبم.... الله اکبر چی به سرِ موذنِ کربلا اومد الله اکبر پیغمبرِ خیمه ها با بوریا اومد اذان بگو به افق کربلا اذان بگو این دفعه رو بوریا اذان بگو که آروم بشه بابا علی علی'۲' علی ولدی ولدی ولدی'۴' الله اکبر دق می کنه اگه تورو ببینه لیلا الله اکبر چقدر علی اکبر دارم رو خاک صحرا زخم سرِ پسرم حیدریه پهلو و پَرْ روضه یِ فاطمیه رو بدنت جای تیغ و قیچیه علی علی'۲' علی... الله اکبر صدای وا محـمد از خیمه بلنده الله اکبر لشکر داره به اشکایِ عمه می خنده بچه شیرِ.... غیرتیِ لشکرم آتیش گرفت از غم تو جیگرم پاشو خودت عمه رو ببر حرم علی علی'۲' علی..
نوحه واحد هشتم محرم علی اکبر علیه السلام سبک روز ازل.... پیمبرُو میشه دید تو نگـاهِ اکبر مثل علی یک تنه یه سپاهه اکبر صدای تکبـیرِ... علیِ اکبر میاد لشکر از هم می پاشه میگن که حیدر میاد علیِ اکبر حسین حیدرِ لشکر حسین'۴' صف شکنه رجزهاش مثل شیرِ خیبر می باره با نفس هاش آیه های کوثر ساقی العطاشاست مثل عموش اباالفضل انگار آئینه گذاشته روبروش اباالفضل علی..... الهی شب تا سحر تو حرم بمونم پایین پا روضه با... دلبرم بخونم خدا قسمت کنه با روضه هات جون بدم رو به روی ضریحت پایین پات جون بدم حسین حسین یا مظلوم'۴'
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه هشتم محرم حضرت علی اکبر علیه السلام سبک شکر لله.... ای خدا اِرباً اربا روی خاکه اذونم حق دارم دق کنم از... داغ تازه جـَوونم پُرشده کلِّ صحرا از عـلی اکبرِ ما روضه یِ امِّ لیلا حسین جان'۲' من لی غیرک حسین جان'۴' بس که پاشیده از هم رو حصـیر جا نمیشه تیکه هایی که گم شد دیگـه پیدا نمیشه به اشک چشم بابا می خنده لشکر اما... زینب می گه یازهرا حسین جان۲ من لی غیرک..... رو دل مکه داغِ... کرب و بلا گذاشتیم چه علی اکبرایی تو مِنا جا گذاشتیم عاشق دم از خدا زد رو به شاه وفـا زد مثل تو دست و پا زد حسین جان ۲ من لی غیرک....
انتظاری که ندارم سرِ پا برخیزی از علی اکبرِ من، هیچ نمانده چیزی بدنت را زِرِه اینگونه نگهداشته است گوشه اش باز شود روی زمین میریزی!! حبیب نیازی فروغِ چشم من از چشم نيزه ها افتاد عصایِ پيری من زير دست و پا افتاد به زخم نيزه ای از روی اسب از پهلو مرا به خاک جگر گوشه ريخت تا افتاد كسی كه بين مژه كرده ام بزرگ آيا چنين ز هم شده پاشيده در عبا افتاد زدم بهم كف افسوس و زانويم تا خورد دلم شكسته و در ورطه ی بلا افتاد نه قطعه قطعه فقط... نقطه نقطه ات كردند تنت به پهنه ی اين دشت تا كجا افتاد خدا كُنَد كه خطای نگاهِ من باشد كه از تمام تنت چند تكه جا افتاد ميان هلهله و خنده ها كم آوردم به سانِ محتضری كه ز تن وَ پا افتاد بلند شو پسرم كه دو چشم نامحرم به خاکِ چادر ناموس كبريا افتاد زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند دستش نزن حسین,پراکنده میشود علی صالحی خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم کنار جسم تو باید به داد من برسند تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم مصطفی متولی از اکبرم چه ریخت و پاشی نموده اند این تکه تکه در بغلم جا نمی شود اشکم کفافِ این همه زخمش نمی دهد جایی برای بوسه که پیدا نمی شود یک نیزه از بلندیِّ اسبش زمین زده جا کرده خوش به پهلو ی او پا نمی شود افتاده بس که فاصله در این "فَقَطَعوا" در یک ابا تمام تنش جا نمی شود یک پیرمردِ داغ ِجوان دیده هیچ جا اینگونه بین خنده تماشا نمی شود یارم شوید ، آه ،رفیقانِ اکبرم تا خیمه بردنش تک و تنها نمی شود تا گیسوان عمه پریشان نگشته است کاری کنید... اکبر من پا نمی شود تو را بريده بريده صداكند ،ولدَی اگر كه هلهله ها يک كمی امان بدهد بغل گرفته تو را و تن تو می ريزد خودت بگو كه چگونه تو را تكان بدهد بلند شو پدرت را به خيمه برگردان وگرنه پيش تن زخمی تو جان بدهد محسن حنیفی
برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا.. بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا پر کنم جام دلم را از سبوی کربلا نه فقط من عاشق کرببلایم کزازل انبیا راهم به سر بود آرزوی کربلا هرشب جمعه ملایک با طبقهایی زنور می زنند آزآسمانها پل به سوی کربلا غرق اشک وزمزمه پهلو شکسته فاطمه می نشیند تاسحر برخاک کوی کربلا درنماز عاشقی شرط طهارت لازم است خون ثارالله شد آب وضوی کربلا کربلا یا کربلا درشادی وغم ذکر ماست بگذرد عمر دلم در گفتگوی کربلا بوی سیب از تربت پاک حسین آید کمیل برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...