eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب، ام الوفا، ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه ات راهی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنانت را در آورد پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست مدح تو چون با مدح عباست گره خورد دیگر گریز روضه هایت هم جز این نیست شور رجزهایش نمی آمد به آن که در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست آه! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست! این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟ یا دست های اوست که در آستین نیست؟ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است! یعنی سر عباس بر روی زمین نیست...
روضه هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش میگفت: پسرانم همه فدای حسین از خدا خواست که قد من را ای خدا بیشتر هلالش کن دست بر دامن سکینه گرفت پسرم را بیا حلالش کن زیر این آفتاب چون آتش بدنش ذره ذره آب شده تشنه لب مانده آنقدر اینجا صورتش سوخته، کباب شده بعد آن مشک پاره پسرش شرم دارد از اینجا چرا زنده است هر کجا شیر خواره می بیند از نگاه رباب شرمنده است در کنار چهار قبر شریف آنقدر گریه کرده بیحال است ظهر امروز باز غش کرده روضه خوان شهید گودال است: گفت زینب میان مردم شام فکر رأس برادرت بودی؟ راستی این دفعه جواب بده راضی از دست نوکرت بودی؟ گفته بودم که روز عاشورا همه دم پیش خواهرش باشد قبل از آنکه کسی شهید شود پیش مرگ برادرش باشد سر عباس را به نی دیدی لب او خشک بود یا تر بود؟ خواب دیدم که آبها را ریخت نگران لب برادر بود دست او جای دست مادر تو من شنیدم که زود پرپر شد سر عباس را به نی بستند بسکه افتاد مثل اصغر شد تا سر شیر خواره می افتاد شعله بر قلب کاروان میزد سر عباس من که، ولی افتاد رعد و برقی در آسمان میزد
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین   ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمد مختار یا امّ البنین خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه در حضور عترت اطهار یا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین
آن کنیزم که در سرای علی همچو زهرا شدم فنای علی ریختم عشق را بپای علی شد همه هستی ام فدای علی کودکانی که پرورانیدم همه را بر حسین بخشیدم چونکه طفلان من بزرگ شدند با غم بی کفن بزرگ شدند با هزاران محن بزرگ شدند زیر دست حسن بزرگ شدند دوره های دفاع را دیدند راه و رسم جهاد فهمیدند داشت مولا از این جهان میرفت روح پاکش به لامکان میرفت نم نمک سوی آسمان میرفت اشک چشمش، چکان چکان میرفت با اشاره گذاشت نورِ دو عین دست عباس را بدست حسین گفت ای نور دیده، عباسم ای تمام امید و احساسم وی چراغ حرم، گل یاسم در صف رزم، اَشجع الناسم همه جا پرتوِ دو عینم باش کربلا همرهِ حسینم باش شبِ هجران فرا رسید آخر دلِ شب با برادرانِ دگر رفت شیر دلاورم به سفر شد علمدار و ساقی لشگر در شب غربت و قرارِ حسین یارِ زینب شد و وقار حسین روز آخر بنا شد آب آرَد آب بر کودک رباب آرد از شریعه کمی جواب آرد یا که تا خیمه درّ ناب آرد چشمتان روز بَد نبیند وای غرق خون شد امیر، سر تا پای وای از هجمه ها به نخلستان قطع شد دستها به نخلستان فرق او شد دوتا به نخلستان پاره شد مشکها به نخلستان شد امیدش که ناامید عباس یاس را دید و شد شهید عباس همه دست بریده را دیدند یارِ قامت خمیده را دیدند رنگ و روی پریده را دیدند گریه های ندیده را دیدند کمرش خم شد از غمِ سقا هلهله شد بپا در آن غوغا چونکه ماه مدینه ام برگشت زینب بی قرینه ام برگشت همرهِ او سکینه ام برگشت علت سوز سینه ام برگشت دخترم بی برادر آمده بود قد کمان پیش مادر آمده بود همه موهای او پریشان بود دلش آتش ز دست عدوان بود ناله هایش عجیب سوزان بود بین روضه صداش لرزان بود از اسیری چو کرد شِکوه تمام گفت از مجلسِ شرابِ شام محمود ژولیده
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی از مادر چشم انتظارت دل بریدی جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی تنها نه دلگرمی مادر بوده ای تو بر خاندان فاطمه روح امیدی بر گردنم انداختی با دستهایت زیبا مدال عزت «ام الشهیدی» زینب کنار گوش من آهسته می گفت هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر بر پیکر مانیست جایی از سپیدی یک تکه مشک پاره را تا داد دستم فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی از مشک معلوم است با جسمت چه کردند وای از زمین افتادن،و از ناامیدی باور نخواهم کرد تا روز قیامت بی دست افتادی،به خاک وخون طپیدی در سینه پنهان میکنم یک عمر رازم پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم قاسم نعمتی
دوباره گفتم : دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم : جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی : "به روی چشم عزیز!" فدای چشمت ، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رخت دور ، بهتر از جانم! بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم... شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد شنیده ام که به آب فرات ، لب نزدی فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من! بگو که در غم تو رود رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوه دل من؟! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟ که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟ بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد... همین که نام مرا میبرند میگریم از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران" برای مادر تنهای بی پسر شده ای محمدمهدی سیار
نظر لطف کریمان به گدا بیشتر است پس گدا دور و بر بیت شما بیشتر است چون به این لقمه ی نان لطف خدا بیشتر است سر این سفره یقین روزی ما بیشتر است سر این سفره نشستیم که نوکر باشیم تا ابد زیر پر چادر مادر باشیم نمک نام تو در کام رطب میریزد جان فدایت که ز نام تو ادب میریزد هرچه در ساغر این سوخته، رب میریزد از تمسک به تو بانوی عرب میریزد آسمانی شده ام گرچه زمینی بودم از همان روز ازل ام بنینی بودم بسته ی چادر تو دست گداها بانو در طواف قدمت وسعت دریا بانو حضرت فاطمه ی دوم مولا بانو محرم راز دل زینب کبری بانو ذکر خیر پسرت حل همه مشکل ها تا ابد وقف تو هستند همه سائل ها مثل هر روز دوباره جگرش میسوزد جگرش در غم هجر قمرش میسوزد پسرش رفته زدستش سپرش میسوزد زیر خورشید دوتا پلک ترش میسوزد با عصا آمده خود را برساند امروز باز با سوز جگر روضه بخواند امروز روضۀ شرم ابالفضل ز چشمان رباب وعدۀ آب ابالفضل به طفلان رباب روضۀ حال خراب و دل گریان رباب جای خالی علی برروی دامان رباب پسرش را سر نیزه به طنابی بستند بس که افتاد به هررنج و عذابی بستند روضه میخواند که پروانه پرش زخمی شد بین بازار تن محتضرش زخمی شد سنگ بارید زهر سمت و سرش زخمی شد در بر مردم شهر پدرش زخمی شد به جراحات تن قافله میخندیدند وسط ساز و دف و هلهله میخندیدند بی علمدار شدیم و حرم از پا افتاد گذر آل پیمبر به کجاها افتاد چقدر پای سرش زینب کبری افتاد رد شلاق به روی بدن ما افتاد روضۀ ام بنین تاکه به این حرف رسید زینب آمد به سخن از جگرش ناله کشید لحظۀ پر زدنت هست به یادم ای وای غارت پیرهنت هست به یادم ای وای نیزه بود و دهنت هست به یادم ای وای بوریا شد کفنت هست به یادم ای وای بدنت غلت زنان تا ته گودال که رفت بند آمد نفس مادرت از حال که رفت دیدم از دور که سنگی به سبویت افتاد دیدم از دور رد چکمه به رویت افتاد پیش چشمان حرم پنجه به مویت افتاد گذر خنجر کندی به گلویت افتاد زیر و رو کرد کسی یوسف بی جان مرا... یوسفِ از نفس افتاده ی عریان مرا... سیدپوریا هاشمی
عینِ نور است همه روز و شب ام بنین قدر عرش است میان وجب ام بنین ترس داری پسرت نوکر خوبی نشود؟ بسپارش به کلاس ادب ام بنین پدرش پای علی دوست شدن سیلی خورد مهر مولاست عیارِ نسب ام بنین دلشان هر دو پر از معرفت زهرا بود رحمت حق به دلِ اُم و أبِ ام بنین قدر این زن به طلا نیست، فقط مهر علی است حق مولاست رود در طلبِ ام بنین محضر زینب کبری نشنیده است کسی هیچ جز سیدتی از دو لب ام بنین شمسِ منظومه شد و چهار یل بی باکش می درخشند همه در عقب ام بنین اگر عباس نگاهش همه را می لرزاند ارث برده است یقین از غضب ام بنین از معاویه بپرسید چه آمد به سرش چه کشید از سکناتِ خُطب ام بنین با دو چشم تر و برپایی روضه آخر کرد بر دشمن بی دین غلبه ام بنین هر زمان دید رباب آمده با چشم پر آب آمد از شرم و حیا، جان به لب ام بنین سر پیری پسری نیست عصایش بشود گریه دار است عجب این لقب ام بنین محمدجواد شیرازی
هر نفس هربار در هربار : یا ام‌البنین هر تپش تکرار در تکرار  یا ام‌البنین نذرِ من شد سُفره‌اش از مادرم آموختم خوانده‌ام بسیار در بسیار یا اُم‌البنین با گره‌هایی که کور است آمدیم و واشدند رو به او گفتیم تا یکبار یا ام‌البنین سینه‌ام آماج غمها شد ولی زخمی ندید تا نوشتم روی این دیوار یا ام‌البنین بچه سیدها که بر زهرا توسل می‌کنند با رعیت هرکه دارد کار : یا ام‌البنین کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت ناله‌های سینه‌ی سردار : یا ام‌البنین چادرش باب‌الحوائج  خانه‌اش بابُ المراد چاره‌ی هر مشکلِ دشوار یا ام‌البنین با دلِ زهرایی‌اش دین باوری‌اش را ببین با امیر‌المومنین همسنگری‌اش را ببین بچه‌های فاطمه مادر صدایش می‌زنند مادری‌اش را ببین نامادری‌اش را ببین کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانه‌اش دائما میگفت زینب نوکری‌اش را ببین بی حسین‌اش می‌نشست و می‌شکست و می‌شکست روضه خوانی‌اش ببین نوحه گری‌اش را ببین بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته چادرِ خاکی ، سرِ خاکستری‌اش را ببین از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر مَشک را می‌گفت خاکِ روسری‌اش را ببین روزها گِرد سکینه می‌زند بر سینه‌اش  آه زینب چهره نیلوفری‌اش را ببین زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد گفت مادر ردِ خون انگشتری‌اش را ببین
کریمان همه مات ام البنین اند فقیر کرامات ام البنین اند نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ اسیر مناجات ام البنین اند همه ساقیانی که صاحب سبویند دخیل خرابات ام البنین اند مریدان عباسِ او در دو عالم به دنبال خیرات ام البنین اند پسرهای او یار خون خدایند دلیل مباهات ام البنین اند پسرهای نور و تجلی نورند تجلی آیات ام البنین اند به خورشید تابان قمرها می آید به ام البنین این پسرها می آید گرفتند ماهش... همه تکیه گاهش گرفتند ابالفضل... پشت و پناهش عصایی ندارد دم پیری حالا نشانده زمانه به خاک سیاهش امان از صبوری... کشیده قبوری روی خاک و غربت گرفته نگاهش خدای ادب شد، بصیر عرب شد ولی بوده هر جا به زینب نگاهش ندیده دو عالم، کسی جز یل او که دامان زهرا شود قتلگاهش بشیر از پسرهای او دم نزن تو بگو از حسینش... چه شد قبله گاهش؟! پسرهای او نذر راه حسین اند قمرهای او نذر راه حسین اند غرورش شکسته ولی بازویش نه دلش گرچه خون شد ولی پهلویش‌ نه کسی دیده در بین خانه بیافتد شراره به جان سر گیسویش... نه کسی دیده در بین کوچه بیافتد رد پنجه ی لاله چین بر رویش... نه شده شوهرش را ببیند که از غم گذارد سرش بر روی زانویش.‌‌.. نه شنیده کسی که زن پا به ماهی در سوخته بیاید سویش... نه شده زیر در مادری باشد و بعد کسی با لگد رد شود از رویش... نه بهار دل آل حیدر خزان شد قد فاطمه در جوانی کمان شد محمدجواد شیرازی
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی قاسم صرافان
15_DAFAT04- Ayatollah Fateminia- ASHAB(www.Rasekhoon.com).mp3
2.04M
🔖منبر کوتاه 🔖 سلام الله علیها 💠حضرت ام البنین سلام الله علیها 💠 ۱۳ جمادی الثانی رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها