#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
مرثیه
آمدی جانم به قربان شما بابای من
مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من
چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند
نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من
جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا
من بدم می آید از طشت طلا بابای من
من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام
دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من
حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش
از گلویم در نمی آید صدا بابای من
باورش سخت است اما راه رفتن های من
سخت گردیده برایم بی عصا بابای من
ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است
چشم های بی حیا کشته مرا بابای من
تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای
می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من
خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی
خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من
از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم
بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
#مرثیه
#اثر_جدید
ایتا
===✼✼🌸﷽🌸✼✼===
🔳
💥💥#السلام_علیک_یا_رقیه_سلام_الله_علیها
▪️
چشمِ انتظارِ میهمان ، زد زیر گریه
بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه
▪️
دیگر توان ِ ایستادن هم ندارد
طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه
▪️
درکوچه های شام-شامش که ندادند
پیچید وقتی بوی نان زد زیر گریه
▪️
دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد
افتاد یاد ِ خیزران - زد زیر گریه
▪️
انگشتر بابا به یادش مانده بود و...
تا دید دست ساربان; زد زیر گریه
▪️
خیلی دلش پر درد از بزم شراب است
پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه
▪️
میگفت "بابا" باز "بابا" باز "بابا"
با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه
▪️
با دیدن او حرمله "زد زیر خنده"
بادیدن شمر و سنان "زد زیر گریه"
▪️
سیلی - غم بازار - نامحرم - اسیری
با گفتنش هم روضه خوان زد زیرگریه
▪️
شیرین زبان قافله از دست رفت و
آمد کنارش عمه جان... زد زیرگریه
▫️▪️◻️▪️▫️
◼️◼️◼️◼️
✨سالروز شهادت
✨دردانهٔ اباعبدالله،
✨زهرای سه ساله،
✨ریحانة الحسین،
✨ باب الحوائج،
✨حضرت رقیه خاتون
💠را محضر قطب عالم امکان مهدی زهرا(عج الله تعالی فرجه الشریف) و هم گروهی های بزرگوار تسلیت عرض میکنیم💠
💔گر دخترکی پیش پـــدر ناز کند
💔گِرهِ کرب و بلای همه را باز کند
🖤الّلهُمَّ✨
🖤صَلِّ✨
🖤علی✨
🖤مُحَمّدٍ✨
🖤وَآل ✨
🖤مُحَمّد✨
🖤وَعَجِّل✨
🖤فَرَجَهُم✨
🙏التماس دعای فرج وعاقبت بخیری🙏
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
مرثیه
گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد
او را قسم دادم به زهرا باز هم زد
کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم
من که ندارم با تو دعوا باز هم زد
ناراحتم خیلی به بابا حرف بد زد
گفتم نگوید بد به بابا باز هم زد
او چکمه پایش بود و من پای برهنه
خون می چکید از هر دو تا پا باز هم زد
فریاد می زد بر سر من از سر قیض
گفتم خودم می آیم آقا،باز هم زد
از زجر بی زارم بدم می آید از او
چون حال من را دید،اما باز هم زد
با پا مرا هل داد خیلی وحشیانه
بر سر گرفتم دست ها را باز هم زد
گفتم بگو آخر خودت دختر نداری؟
بابا نبودی هیچ آیا؟باز هم زد
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#اثر_جدید
#مرثیه
#حسن_کردی
ایتا
هدایت شده از Reza
4_5938280890789527556.pdf
619.8K
پنجاه سند درمورداثبات وجودحضرت رقیه سلام الله علیها👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
حضرت رقیه سلام الله علیها
حضرت رقیه سلام الله علیها
۶ سال پیش
غسل و کفن حضرت رقیه (س) در خرابه شام چگونه انجام شد ؟
غسل و کفن حضرت رقیه (س) در خرابه شام چگونه انجام شد ؟
ای کاش رقیه نیز همچون جَده اش فاطمه زهرا وصیت کرده بود که از زیر پیراهن غسلش دهند! کاش بهانه ای پیدا میشد که تا چشم زینب به پیکر نیلگون رقیه نیفتد و داغ گریه های حضرت علی در هنگام غسل فاطمه برایش تازه نگردد...
با توجه به اینکه در ایام شهادت حضرت رقیه خاتون علیها السلام هستیم در این پست به ذکر رویداد غسل ایشان در کتب تاریخی می پردازم.
قزوینی در این باره مینویسد : پس از اینکه حضرت رقیه رحلت کردند، یزید دستور داد چراغ و تخته ی غسالی برای غسل ایشان ببرند و پس از غسل حضرت رقیه، ایشان را با همان پیراهن کهنه ای که بر تن داشتند کفن کنند (زینب فروغ تابان کوثر صفحه370 و الخصائص الزینبیه صفحه296)
زن غساله ای را آوردند و آب و کافور برای غسل ایشان آماده نمودند. زنان اهل بیت در آن شب تاریک، آن طفل مصوم را برهنه کردند و روی تخته گذاشتند.
وقتی چشم زن غساله به پیکر نحیف و بی جان حضرت رقیه افتاد دست از غسل دادن کشید و گفت: بزرگ این اسیران کیست؟ حضرت زینب (س) فرمودند چه میخواهی؟ زن غساله از ایشان پرسید بیماری این دختر چه بوده که این چنین تنش کبود است؟ حضرت زینب در جواب فرمودند: ای زن غساله! این دختر بیمار نبود. این کبودی هایی که بر روی بدن او میبینی آثار تازیانه های لشگریان یزید بر بدن از گُل لطیف تر این طفل خردسال است! (الوقایع و الحوادث ج5 صفحه81)
ذکر این نکته لازم است که در کتاب معالی السبطین آمده است که وقتی برای تعمیر قبر حضرت رقیه (س) پیکر سالم ایشان را از قبر بیرون آوردند هنوز آثار زخم و جراحت تازیانه بر بدن آن حضرت باقی بود: «و کان متنها مجروحة من کثرة الضرب» (معالی السبطین ج2 ص171)
پس از آن زن غساله دوباره مشغول غسل شد و زنان در اطراف پیکر ایشان به گریه و عزاداری پرداختند. سپس پیکر ایشان را کفن کردند و در همان خرابه به خاک سپردند. البته برخی نوشته اند که حضرت رقیه (س) را در همان پیراهن پاره ای که بر تن داشتند کفن کردند (ریاض القدس ج2 ص325)
سلام(بخوانیدوارسال کنید):
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
خوابم نمیبَرد که دستِ تو بالشم نیست
بابا یتیم یعنی دستِ نوازشم نیست
باید بگیرم امشب دیوار را نیاُفتم
عمه حواس جمع است اینجاست تا نیاُفتم
حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید
گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید
من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست
رَدّی که بر رُخم هست نقشِ عقیقِ باباست
دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا
دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا
از رویِ بام وقتی تکبیر را کشیدند
وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند
بابا تمام کردند وقتی غذایشان را
انداختند پیشم نان خُشکهایشان را
کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند
دائم بلند کردند بر من صدایشان را
من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی
زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را...
انگار میشود خوب خون زخمهای زنجیر
وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را
من روسریِ خود را محکم گرفته بودم
در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را
دندانِ تو که اُفتاد لبهایِ من تَرَک خورد
لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را
بابا سرت زِ نیزه هرجا که گشت اُفتاد
حتی میانِ مجلس از رویِ طشت اُفتاد
پیشِ لبانِ خُشکَت آن کَس که آب میریخت
دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب میریخت
ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم
با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم
برخاست گرد و خاکی تا نیزه خورد بر خاک
دیدم عمویِ خود را با نیزه خورد بر خاک
این خارها بزرگاند رفتیم و بی هوا رفت...
از رویِ پا در آمد خاری که زیرِ پا رفت
سنگی به سویم آمد اما به زینبت خورد
اُفتاد پیشِ پایم سنگی که بر لبت خورد
خاکسترِ تنوری مویِ تو را گرفته
این سنگِ بی مُرُوَت بویِ تو را گرفته
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_________________
╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید):
#حضرت_رقیه
بابا یکی من را به قصد کشت میزد
هر بار گفتم یا علی با مشت میزد
یک بار گفتم اسم زهرا مادرت را
دیدم که نامردی لگد از پشت میزد
سلام(بخوانیدوارسال کنید):
#حضرت_رقیه
حالا که امشب آمدی پیش رقیه
بنشین برای هم کمی روضه بخوانیم
از ماجرای آن شبِ جاماندن و زجر
هم سوی چشمم رفته،هم شیرین زبانیم
#محمد_کابلی
🔹عصر در خرابه نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
🔹پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب (س) فرمود: به خانه هایشان.
🔹پرسید: مگر ما خانه نداریم؟ فرمود: خانه ما در مدینه است.
🔹تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
🔹پرسید: پدرم کجاست؟ فرمود: سفر.
🔹به گوشه خرابه رفته و با غم و اندوه به خواب رفت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد و مجدداً سراغ پدر را گرفت.
🔹خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند.
🔹رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق، وارد خرابه کردند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر را دید. سر را برداشت و در آغوش کشید.
🔹بر پیشانی و لب های پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلندتر شد و گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
🔹دختر خردسال آن قدر شیرین زبانی کرد تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم 456 -الدمع الساکه 141
#حضرت_رقيه (س) با آن سن کم، از نداشتن #معجر (روسری و روپوش) اظهار بيزاری داشتند و میتوان اين #بانوی_كوچك_اسلام را، بهعنوان #مرجعی برای #عفاف و #حجاب معرفی كرد.
#شهادت_حضرت_رقيه_بر_تمامی_عفافگرایان_تسلیت_باد.
کانال روضه و نوحه ایام محرم تااربعین
ایتا
لینک کانال👇
https://eitaa.com/rozevanoheayammoharramsoghandi