بعضی شهدا خیلی خاص هستن. هم نوع و مکان شهادتشون هم سال و زمان شهادتشون.
تصور کنید شهید روحانیای رو که سال ۱۳۸۳ در کشور گویان! (انصافا تا حالا اسم این کشور رو شنیده بودید؟)
به دست افراد نامعلومی دستگیر و شکنجه میشه و نهایتا به فیض شهادت میرسه.
اینکه چی شد مسیر سرنوشت این شهید و همسرشون به گویان افتاد، داستان مفصلی هست که باید بخونید و لذت ببرید.
اما همینقدر بدونید که با زندگی یه سرباز مخلص امام زمان علیه السلام طرف هستید که برای تبلیغ اسلام ناب یکی از سختترین کشورها و شرایط اون رو انتخاب کردن.
و همسر ایشون توی این هجرت و فعالیتها سهیم بودن و به فعالیتهای شهید در راه اندازی کالج اسلامی کمک کردن و سختی زندگی توی غربت رو به جون خریدن برای همراهی در این جهاد.
خوندن این کتاب خون یخ زده در رگهای ما رو ذوب میکنه تا بتونیم مثل این شهید قدمی برای یاری دین خدا انجام بدیم و مقدماتش رو هم فراهم کنیم حتی اگر یادگیری زبان انگلیسی باشه!
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
پویشکتابمادرانشریف
بعضی شهدا خیلی خاص هستن. هم نوع و مکان شهادتشون هم سال و زمان شهادتشون. تصور کنید شهید روحانیای رو
سلام دوستان کتابخوون
عیدتون مبارک 🌹🍀🌹
ما اومدیم با کتاب جدید 😉
این ماه هم قراره دور هم ۲ تا کتاب بخونیم.
اولی کتاب #جمعه_دوم_آوریل هست. روایتی از زندگی یک مبلغ شهید که قطعا برای بسیاری از ما تکان دهنده خواهد بود.
شهید حجت الاسلام محمدحسن ابراهیمی از اون بندگان خوب و مخلص خدا بودن که هنوزم که هنوزه اونطور که باید شناخته نشدن.
آشنایی با این شهید عزیز رو از دست ندین 🥹
إن شاءالله از یکشنبه ۲ دی همخوانی رو شروع میکنیم.
یه خبر خوب هم اینکه نسخه صوتی 🎵 کتاب بصورت رایگان موجوده و إن شاءالله فایلها رو داخل کانال قرار میدیم. 🤩
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#جمعه_دوم_آوریل
📘📘📘
نمیدانم خواب بود یا رویا، دیدم محمدحسن دشداشهٔ سفید خیلی زیبایی تنش کرده و برگشته خانه.
با خوشحالی رفتم جلو و صدایش زدم:
«محمدحسن! اومدی؟! بالاخره برگشتی؟ کجا بودی این مدت؟!»
صورتش خیلی زیبا و نورانی شده بود. گفت:
«نمیدونی؟! من دست آمریکاییا بودم اونا منو گرفته بودن.»
بیتوجه به حرفش گفتم: «میدونی فاطمه به دنیا اومده؟! نمیخوای دخترت رو ببینی؟! دلت براش تنگ نشده؟! بیا بریم فاطمه رو نشونت بدم ...»
بعد دستش را گرفتم و بردمش کنار گهوارهٔ فاطمه. بغلش نکرد. یک نگاه خیلی محزون و غمگینی به فاطمه کرد و گفت: «من دیگه باید برم.»
پرسیدم: «کجا؟! نمیترسی؟! مگه تازه نگرفته بودنت؟!»
لبخندی زد و گفت: «الان باید برم، ولی برمیگردم.»
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
🛒 خرید نسخه الکترونیک و چاپی کتاب #جمعه_دوم_آوریل از فراکتاب:
🔗 www.faraketab.ir/b/102230?u=82039
🟣 کد تخفیف: madaran
(نسخه الکترونیک ۵۰ درصد و نسخه چاپی ۲۰ درصد)
🔴 نسخه صوتی کتاب بصورت رایگان در ایران صدا موجود است. 🤩
لینک فایلهای کتاب صوتی بصورت کامل در کانال پویش کتاب مادران شریف
👇
https://eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab/1934
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
📖🎵📖🎵📖🎵📖
فایلهای کامل کتاب صوتی #جمعه_دوم_آوریل
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
⚠️ توجه ⚠️
پسوند فایلها mp4 میباشد. میتوانید با یکی از برنامههای پخش فیلم گوش کنید.