دیالوگ یک مادر که به راحتی می توانست زایمان طبیعی انجام دهد؛
ولی پشت پرده دروغ مکونیوم #سزارین شد.
#قسمتدوم
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
2.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتدوم
چینیها اذعان کردند؛ کرونا را با سنتی خود درمان کردند 💪💪
#نه_به_واکسن_اجباری
#ارسال_به_دوستان
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#قسمتدوم
و من آماده اتاق عمل شدم و از اینکه تو اون لحظه ها داشتم تمام زحماتم رو بر باد رفته میدیدم بسیار غمگین بودم😢
غم زیادی داشتم اما فقط به امید اینکه دارم جان فرزندم را نجات میدهم تحمل می کردم و من در آستانه ورود به اتاق عمل بودم اما همچنان مردد☹️
در این لحظات فقط دوست داشتم همسرم کنارم باشد وبا او حرف بزنم. در همین لحظه ها همسرم یک بار دیگر گوشی را چک کرد و جواب خانوم شریفی را به من نشان داد؛
❤️ فقط یک جمله کم و زیاد شدن #ضربان_قلب جنین چیزی #طبیعی است
همین جمله باعث شد که من از همه نگرانی ها رها شوم و از رفتن زیر تیغ جراحی منصرف💪
♦️فقط دانستن همین مطلب که کم و زیاد شدن ضربان قلب جنین در شرایط پارگی کیسه آب یک امر طبیعی است؛ برای اتخاذ یک #تصمیم_مهم کافی بود
و من همانجا گفتم من نمی خواهم سزارین بشوم💪💪
در این لحظات همراهی همسرم تنها #حمایتگر من برای این تصمیم بود🎈🎈
❌ من و همسرم در یک طرف و تمام کادر و عوامل بیمارستان در طرف دیگر.
وقتی می خواستم برگردم به بخش پرستارها و ماماها بسیار از دستم عصبانی بودند😡
حالا که می خواستیم بر گردیم اجازه نمی دادند. میگفتن ما باید به همه بگیم 🙃
تا همه از بالا تا پایین اجازه ندهند ما ترخیص نمی کنیم🙃
🏃♀🏃♂ میاومدیم توی بخش رضایت نامه امضا می کردیم میرفتیم برای تسویه زنگ میزدن و میگفتن تسویه انجام نشه ترخیص نمیکنیم☹️
🏃♂🏃♀ می اومدیم توی بخش با داد و بیداد و دعوا رضایت نامه امضا می کردیم وقتی برای تسویه حساب میرفتیم زنگ میزدن می گفتن از شیراز اجازه ترخیص نمیدن 🤷♂
از شیراز دوبار یه خانم زنگ زد مستقیماً با خودم حرف زد و رسماً به ما میگفت👇
❌ تو هیچ حقی برای این که تصمیم بگیری سزارین نشی نداری.من بدون رضایت تو میبرمت اتاق عمل❌
💪 منم گفتم من اگر بخوام سزارین بشم می خوام برم یه بیمارستان بهتر🏃♀
با این بهونه اونا گفتن به شرط اینکه از همین جا مستقیم بری یزد یا اصفهان اجازه میدیم بری🤔🙄
بعد از تمام شدن کار رضایتنامه و ترخیص هر چی التماس میکردم سوند و سرم رو ازم جدا کنند #اعتنا نمی کردند🙄
⁉️ انگار هنوز منتظر بودن یه طوری بشه تا من برم اتاق عمل
دیگه بماند که چند نفر از دکتر ها و متخصصین و رئیس بیمارستان و خدمه و .... چند دقیقهای رو مغز من و همسرم کلی کار می کردند که من تن به عمل بدهم؛
🧐حتی تهدید می کردند که اگر الان رفتید و فردا برگشتید دیگه کارتون رو راه نمی اندازیم😏
پس با این شرط که بریم یه بیمارستان بهتر بالاخره از دم در اتاق عمل #فرار کردیم و به خونه اومدیم🤗😇
❌از ساعت یک نیمه شب تا ساعت سه درگیر این ماجرا بودیم❌
که ما حتما به یک بیمارستان مجهز در شهر بزرگی مراجعه می کنیم...
اما ما اعتنایی نکردیم. به خاطر نگرانی ای که از طرف کادر درمان برای ما ایجاد شده بود می خواستیم بریم درمانگاه نزدیک خونه برای چک کردن ضربان جنین که دیدیم👇👇
😳 اونها خودشون برای رصد ما زنگ زدند😳
فهمیدیم درمانگاه محل هم تو تیم ما نیست☹️
همسرم از خونه رفت بیرون تا عسل بگیره و بیاد
که دید دو نفر از کارکنان مرکز بهداشت محل پشت در خونه ایستاده بودند و ایشون رو دیدند
😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱
و وقتی زنگ در خونه رو زدن دیگه چاره ای نبود جز باز کردن در.
و اینجا هم کلی حرف و حدیث و سر و صدا👺👹 👺
در آخر قرار شد برویم به مرکز بهداشت محل و ضربان قلب جنین را بررسی کنیم
وقتی که رفتیم ضربان قلب جنین خوب بود🤲
از حق در نرویم کارکنان مرکز بهداشت که از آشنایان و دوستان بودند کمی مهربانانه با ما برخورد میکردند🤝
#گزارش_زایمان38
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#دلنوشته_مادر
#قسمتدوم
#منبچهاوله
👈کسی نبود راهنماییم کنه
❌کاش شیر کم خودمو میدادم اما شیرخشک نه.
😭خیلی ناراحتم از اینکه بچمو دارم شیرخشک میدم
😢چون اولا شیرم خیلی کمه
😢دوما بچم دیگه سینمو نمیگیره.
🍃در حالی که یکماه اول شیر خودمو میخورد.
❌مشکلم الان اولا کم شیر بودنمه دوما اینکه اصلا دیگه سینمو نمیگیره
⁉️چند تا درمانگر مشکلمو گفتم اما هر کدوم فقط راهنمایی کلی کردن و نشد.
😭خواهش میکنم اضطرار. من مادر رو درک کنید
خدامیدونه الان در حال گریه این مطلب رو برای شما تایپ میکنم چون خیلی دلم میسوزه بچم از شیرم محرومه
😏محض رضای خدا کمکم کنید بچم به سینم برگرده
🍃خواهش میکنم
🍃عمری دعاگوتونم
⁉️الان من چیکار کنم
⁉️چطور میتونید مشکل منو حل کنید
😏🙄چه راهنمایی به من میکنید که بتونه مشکلمو حل کنه
😏🙄خواهش میکنم کمکم کنید که بچم سینمو بگیره
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
مادرانه
#گزارش_زایمان63 #قسمتاول بسم الله الرحمن الرحیم گزارش زایمان مامانِ خدیجه خانوم چه شبها که تا صبح
#گزارش_زایمان63
#قسمتدوم
حتی غسل بدو تولد هم ایشون یادآوری کردن و انجام دادیم😍
از اول لایو خانم معظمی هم بودن تازه و من توی اون شرایط چشمم به گوشی بود چک میکردم😁😅
از اعتمادی که کردم به خانم شریفی و تیم شون، به خواهرم و حتی به خودم خوشحالم
و همچنین از همسرم که منو باور کرد
امتحان سختی برای همه مون بود که خداروشکر سربلند به پایان رسوندیم واقعا از اون روز حس قدرت عجیبی دارم اینکه من تونستم حس میکنم دیگه کاری توی دنیا نیست که از پسش نتونم بربیام💪
حتی دیدگاهم نسبت به خواهرم و همسرم عوض شده
متوجه شدم خواهرم چقدر دلسوز و حتی شجاعه
همسرم چقدر بهم اطمینان داره و دوستم داره😍
از الان دعامیکنم خدا بچه دیگه ای بهم داد بتونم توی خونه زایمان کنم🥲
بنده غلبه سردی دارم کلی تدابیر و گرمیحات بارداری و روز زایمان بود که کمکم کرد و انقدر باهام راه اومدن تا کم کم پروسه زایمانم طی شد
در حالیکه اگر تو وضعیت بیمارستان، اون سردی محیط و بی روح بودن آدم هاش بودم دو ساعته با یه آمپول فشار و یه برش سرتاسری قشنگ 🤣 کارم رو تموم میکردن میرفتن سراغ بعدی😁
خداروشکر بعد زایمان که معاینه رفتم پارگی نداشتم و دکتره انقدر تعجب کرده بود و هی مشکوک میپرسید چطور نه برش زدن نه بخیه خوردی منم قیافه ام رو مظلوم میکردم میگفتم نمیدونم واقعا چرا برش نزدن پاره ام کنن😞🤣
زایمان در خانه کثیف کاری زیادی داره که البته چون ما چیزی آماده نکرده بودیم از قبل دو چندان بود
دوم زحمت زیادی میخواد همسرم هنوز کمر دردش خوب نشده از بس اون روز بنده رو ماساژ دادن و...
خواهرم هم که 4 روزه در حال استراحته 😃🤣
سوم اینکه بعد از تولد برای شناسنامه باید خیلی پیگیری کنید و برید بیاید
اما می ارزه واقعا به آرامشش می ارزه من که دوباره دوست دارم زایمان کنم 🤣 حتی توی عروسی آدم هم انقدر بهش توجه نمیکنن و نازش رو نمیکشن😁😍
*بعد زایمان خانم شریفی همون موقع تدابیر بعد زایمان، زردی نوزاد، مراقبت های لازم و... رو برام فرستادن
حتی تا خوب شدن بند ناف بچه همچنان تدابیر میفرستادن و موارد لازم رو میگفتن.
*نکته مهم دیگه که باید بگم من در طول بارداری مشکلات جدی مثل پارگی کیسه آب داشتم، نزله مغزی و غلبه اخلاط و...
که خداروشکر با همین تدابیر طب اسلامی تونستم رفع کنم و کنترل کنم.
خدایی کار خانم شریفی کار پر مسئولیت و پر استرسیه همسر و خواهرم پیشم بودن و هر اتفاقی میوفتاد میدیدن
ولی خانم شریفی کیلومترها دورتر با تمام توان سعی میکردن اوضاع رو مدیریت کنن
من هر بار که به روز زایمانم که فکر میکنم برای آرامش و قوت قلب خانم شریفی دعا میکنم ❤️🌱
#ادامه_دارد