#قصه_شب
( ارسالی از مامانِ علی کوچولو، که از زبان خودش برای پسرش این داستان رو تعریف کرده)
👇👇👇👇
🔹 داستان اصحاب فیل:
به نام خدای مهربون و بزرگی که هممممه ی ما آدما رو آفرید.
یه روزی از روزها تو سالهای دور دور دور تو یه سرزمین خیلی خیلی دور حتی دورتر از مکه که الان با هواپیما باید رفت اونجا ( سوال از کودک: هواپیما تاحالا سوار شدی؟ 😉) یه آدم خیلی بدی بود که اسمش "أبرَهِه" بود و میخواست خونه خدا رو خراب کنه. (آدم بدا همش چیکار میکنن؟ ج:همه چی رو خراب میکنن {زمینه سازی ذهنی برای آشنایی با وهابیت در آینده} ).
وزیرش بهش گفت: میدونی خونه خدا چه قدر محکمه؟ ابرهه گفت هرچقدر هم محکم باشه خرابش میکنم و رفت یه لشگر فیل رو با سربازهایی که سوار فیلها بودن برد سمت خونه خدا...خدا هم از این کار ابرهه عصبانی شد و یه مشت و مال حسسسابی براشون در نظر گرفت...لشگر ابرهه هنوز خیلی نزدیک خونه خدا نشده بودن که یهو همه آدمهای لشگرش دیدن عه آسمون سیاه شد! 😳 گفتن آسمون چرا اینطوری شد؟!😳 تا اینکه سیاهی نزدیکتر و نزدیکتر شد و دیدن یه عااااالمه گنجشک از اون بالابالاهای آسمون هرکدوم تو منقارشون یه سنگریزه دارن که دارن پرتابش میکنن به آدم بدها و فیلها (میدونی اگه یه چیز کوچولو از فاصله ی خیلی دور از آسمون پرتاب بشه و بیفته روی چیزی اون چیز رو میتونه سوراخ کنه؟ ) خلاااصه گنجشکها با اون کوچولوموچولوییشون کاری کردن که سپاه بزرگ ابرهه با اوووون همه فیل همممه فرار کردن و نابودشدن و ابرهه شکست خورد😀 از همون موقع دیگه هیچ کسی جرات نداره خونه خدا رو خراب کنه چون خدا از هممممممه چی قویتره.😊
#قصه_های_قرآنی
#قصه_کودکانه
#اصحاب_فیل
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🎀 کانال مادرانه:
@madaranee