به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۲۳
دیشب کولر خراب شد، امروز کولر نداشتیم تا شب که پدر بچه ها بیان بتونن درستش کنند.
بچه ها حدود ساعت یک بعدازظهر مشغول فوتبال بودن در اثر فعالیت هم خیلی گرمشون شد. غرغرها شروع شد:
_ وااای داریم خفه میشیم
_چرا کولر خرابه !!
_ اینجوری ما میمیریم 😂😂
پسر بزرگه میگفت کوچیکه هم تکرار میکرد. 😏😂😂
گفتم پاشید بریم تو بالکن بازی جالب
اول چندتا بادکنک خیلی ریز آب کردیم ،
اول بادکنک ها را پر از آب میکردیم ولی ته بادکنک را گره نمیزدم و آب مثل فواره از انتهای بادکنک میومد بیرون، صورتمون را میگرفتیم روی فواره😂 بعد انتهای بادکنک ها را گره زدیم و دستورزی و درست کردن شکلهای مختلف و تخیل راجع به اونها ،بعد بالا و پایین کردن بادکنک ها مثل یویو ، بعد هم ترکاندن بادکنک ها با دست و با پا و خیس شدن و خنک شدن 😂😂
یک بطری خالی مایع ظرفشویی هم آوردیم برای آب پاشیدن به هم که حسابی خودشون را خیس کردند.
در نهایت دو تا بادکنک بزرگ آب کردیم که باید با نشستن روی بادکنک ، بادکنک را می ترکوندند😂😂😉😉👌👌
و در نهایت دوتایی با فریاد: «یخ زدم یخ زدم» همچون دو تا موش آبکشیده رفتن لباسهاشون عوض کردن و خرابی کولر از یاد هممون رفت.😂
#تجربه_های_روزانه_ ۱۲۳
#بازیهای_خانگی
#بازیهای_دستورزی
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۲۴
از مجلس روضه که ساعت ۷ صبح برگشتیم نان و سبزی هم گرفتیم، اومدیم خونه.( بدون پلاستیک و زباله😉) وقتی خواستم سبزی پاک کنم برعکس اکثر مواقع هیچ کدوم نیامدن مشارکت کنند. حتی خودمم هم پیشنهاد دادم دوتایی گفتن نه. منم عبور کردم😉👌. ربع ساعت بعد یه کار دیگه بهشون دادم،کوچیکه تشت را از حمام بیاره و لباسهایی که لباسشویی شسته خالی کنه، بزرگه ببره سر بند پهن کنه انجام دادند، که البته قبلش موقع ریختن لباسها در لباسشویی هم بهشون گفتم ولی چون زمان تلویزیون دیدن بود توجهی نکردند من هم عبور کردم😉. اواسط سبزی پاک کردن پسر کوچیکه اومد خودش را انداخت تو بغلم و نیاز به بغل مامان داشت 😉
منم یه بازی اومد تو ذهنم.🤔 اول سبزی ها را یکی یکی گرفتم زیر بینبش گفتم مثلا ریحان را بو کن، نعنا را بوکن، تره را بو کن و...بعد چشماش را گرفتم یکی یکی سبزی ها را میگرفتم زیر دماغش تا از روی بو تشخیص بده کدوم سبزی هست ( تحریک حس بویایی و افزایش دقت و تمرکز ) ، داداشش هم اومد وارد بازی شد. ایشون هم چند دقیقه ای تو بغل مامان نیازش برطرف شد و رفت دنبال بازی😉
#تبدیل_کارهای_خانه_به_بازی
#تقویت_حس_بویایی
#بازیهای_خانگی
#تجربه_های_روزانه_۱۲۴
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
سلام
تجربه های روزانه ۱۲۵ ( باز هم تجربه تکراری درک احساس😉)
➖ پسر کوچیکه تقریبا با طلوع آفتاب بیدار شد. با همدیگه رفتیم آشپزخونه تا داداش بیدار بشه و بخواد بره مدرسه پنکیک درست کردیم. بعد که صبحانه خوردیم و داداش را راهی مدرسه کردیم اون رفت سراغ بازی منم کنارش مطالعه میکردم. بعد گفت سنگ بازی میخوام
زیرانداز پهن کردم براش، خودش رفت تشت و سنگ و آب آورد و بازیش را شروع کرد. وسایل را تا حد ممکن میگم خودش بیاره هر چند که ممکنه چند تا چیز دیگه هم از کشو و کمد بیرون بریزه. ولی همین مراحل هم جز بازی هستند😉. مثلا برای آوردن آب به جای اینکه یکبار آبپاش را پر کنه حدود ده بار رفت و کمکم آب آورد.👌😉
➖بعد از ربع ساعت هم از سنگ بازی خسته شد، رفت سراغ جنگل بازی. سبد جنگل را که آورد یک مقدار خاک ریخت کف سینی، منم رفتم باهاش همراه شدم ( #وقت_بازی_اختصاصی ) ،یک سری اشکال را روی کاغذ میکشیدم اون باید روی خاک اونها را ترسیم میکرد که البته بعضی را هم اشتباه انجام میداد. بعد هم کمی وارد جنگل بازیش شدم و بعد رفتم برای پخت نهار اونم اومد و کمی مشارکت کرد و پلو را هم زد کمی ریخت بیرون و بعد هم گاز را به سبک خودش تمیز کرد و بعد هم رفت اول سراغ نقاشی بعد هم ماشین بازی
#درک_احساس
#بازیهای_دستورزی
#بازیهای_خانگی
#تجربه_های_روزانه_۱۲۵
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
➖وسایلی را هم که پهن کرده بود جمع نکردیم چون میدونم داداشش هم عاشق سنگ بازی و جنگل هست گفتم وقتی بیاد حتما میشینه پای این بازیها.هم اینکه خودش هم مجدد میاد سراغ بازیها.
➖موقع اذان داشت توی اتاق ماشین بازی میکرد، من وضو گرفتم رفتم به زور🤦♀ یه جایی تو سالن باز کردم تا نماز بخونم😉، همین که نیت کردم اومد شروع کرد: مامان مامان گفتن و گریه کردن و لگد زدن به من، کل چهار رکعت را میگفت مامان و گریه میکرد 😔
نمازم که تمام شد گفتم: جانم داشتم نماز میخوندم نمی تونستم جواب بدم
و تو ذهنم بود که از صبح تا حالا این همه بازی کرده این هم آخرش 😖
گفت: چرا بدون من نماز خوندی؟؟
چرا منو صدا نزدی ؟؟
گفتم: میخواستی با من نماز بخونی؟
گفت: آره
گفتم: خوب الان نماز دوم را با هم میخونیم
با جیغ و گریه نه میخواستم از اولش باشه
گفتم: خوب از اول میخونیم گفت نه تو یکی خوندی
گفتم اشکالی نداره دوباره از اول میخونم
و باز 😩😩😩
دیدم دارم راه را خیلی اشتباه میرم😉 اصلا دنبال توجیه و راه حل نیست و گریه اش هم داره بیشتر میشه، پس راه درست درک احساس هست.
#درک_احساس
#بازیهای_دستورزی
#بازیهای_خانگی
#تجربه_های_روزانه_۱۲۵
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
گفتم دوست داشتی با من نماز بخونی؟
گفت آره
خلاصه اینکه هم با دقت گوش دادم، هم احساسش را تصدیق کردم( تصدیق نه تایید👌) و هم احساساتش را با عباراتی بیان کردم ولی آروم نشد رفتم روش بعدی درک احساس یعنی درک احساس با روش خیالی👌👌
گفتم یه روز تو کوچولو بودی با داداش با هم نماز میخوندیم، تو کوچولو بودی میومدی با ما نماز بخونی به جای سجده رفتن میخوابیدی روی زمین دیگه بلند نمیشدی 😉😂 و....ادامه داستان و پیگیریهای پسر جان که بعدش چی میشد.😉😂
و از احساس ناخوشایند خارج شد و لبخند زنان داستان را دنبال میکرد
➖ حالا برو وضو بگیر بیا نماز بخونیم، جانماز آورد پهن کرد و به سبک خودش وضو گرفت و سبک خودش کنارم نماز خوند😉👌.
شب که داشتم براش لالایی میخوندم گفتم ضربان قلب مامان ( #عناوین_اختصاصی 😉) هر وقت کسی نماز میخوند اگر کارش داشتیم صبر میکنیم نمازش تمام بشه
اونم گفت بله درسته باید صبر کنیم 😉🤪
آیا یادش میمونه، آیا دیگه از این کارا نمیکنه؟؟😉
صدالبته که یک هفته و یک ماه دیگه نه، اما یکی دو سال دیگه چرا 👌👌👌
#درک_احساس
#بازیهای_دستورزی
#بازیهای_خانگی
#تجربه_های_روزانه_۱۲۵
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۲۶
#تجربه_های_روزانه_ ۱۲۶
#جایگزین
#بازیهای_خانگی
#هر_روز_یک_کمد
.
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
تجربه های روزانه ۱۲۶
➖هر روز در #دفتر_برنامه_ریزی من یکی از موارد، طرح #هر_روز_یک_کمد هست. هر روز یک کمد یعنی اینکه هر روز یک کمد را مرتب کنم، این کمد یعنی چی ؟
➖یعنی یک کشو، یا یک طبقه کتابخانه،یا یک طبقه جاکفشی، یک طبقه کمد لباسی و...
یعنی حجم کار انقدری زیاد و بزرگ نیست که وقت زیادی بخواد.
➖اینطوری هر سه چهار ماه یکبار، کل کمدها و کابینت ها یکبار کامل بیرون ریخته میشه، تمیز میشه، مرتب میشه، اضافی ها بخشیده میشه و از انباشت جلوگیری میشه👌، چیزی توی کمدها خراب نمیشه، گمشده ها پیدا میشه😉، کمبودها لیست میشه برای خرید و...
➖البته که هر روز هم این مورد در دفتر تیک نمیخوره، و خیلی پیش میاد به خصوص وقتهایی که قسمتی از روز را خونه نیستیم این مورد انجام نمیشه، هیچ اشکالی نداره ، این مورد هم مثل بقیه کارهایی که ممکنه بنویسیم ولی فرصت نشه انجام بدیم، هست. مهم حرکت رو به جلو هست. من الان دو سال هست این طرح را برای خودم اجرا میکنم واقعا راضی هستم.
➖ چند روز پیش در همین طرح هر روز یک کمد، داشتم کابینت سبزی خشکها و داروهای گیاهی را مرتب میکردم. پسر جان اومد ظرف ریحان خشک را باز کرد. مقداریش را ریخت و بعد هم شروع کرد از سبزی ها ریختن تو ظرف خاکشیر، و وقتی هم با نهی کردن من مواجه شد که مامان جان سبزیها را با خاکشیر قاطی نمیکنیم، گفت: من میخوام کمکت آشپزی کنم 😉😂
➖فقط برای تغییر شرایط تا ببینم چکار کنم چند تا از ظرفها که خالی شده بودند برداشتم گفتم اینا کثیفه کی میشوره ؟
ایشون هم عاشق شستشو بلندشد رفت ظرفها را بشوره
➖ سریع ریخت و پاشش را جمع کردم و ظرف حبوبات بازی را آوردم ( یک مقدار حبوبات را هفت سال هست گذاشتم برای بازی، هر بار هم بعد از بازیشون سریع میذارم خشک بشه و بعد برمیدارم )
گفتم بیا ببین چی آوردم برای آشپزی
ذوق زده رفت سراغ حبوبات بازی و داداشش هم سر رسید و با هم ادامه دادن، به آش کمی نمک و فلفل و لیمو هم زدن
#تجربه_های_روزانه_ ۱۲۶
#جایگزین
#بازیهای_خانگی
#هر_روز_یک_کمد
.
✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۲۷
عصر یکساعتی باید کاری را پای کامپیوتر💻 انجام میدادم بچه ها هم خیلی سراغ من نیمدن وقتی اومدم تو سالن با این صحنه مواجه شدم که البته دیگه چشم ما به بدتر از اینها عادت داره هرچی باشه بهتر از دعواهاشون هست😉
#جمع_آوری_اسباب_بازیها
#تجربه_های_روزانه_ ۱۲۷
✅ نشر فقط با نام و لینک مادرانه های مشترک 👈
@madaranehayemoshtarak
به نام خدا
تجربه های روزانه ۱۰۵
🍊 این بازی را که سالهای گذشته هم در کانال گذاشته بودم، بازی با پوست مرکبات و کاترهای شیرینی. میوه خوردن ما گاهی تبدیل میشه به یکی دو ساعت بازی و چه چیزی بهتر از بازی با طبیعت. چون هنوز پوست مرکبات سبز و ضخیم هستند، پسر کوچیکه نمیتونست تنهایی کاتر بزنه، من دستم را می گذاشتم روی کاتر میگفتم تو هم دستت را بذار تا دوتایی با هم بتونیم کاتر را فشار بدیم.
🍊 با شکلهای که کاتر زده بودند، تصویرسازی کردند و هر کدوم قصه تصویری را که ساخته بودند گفتند.👌
🍊 من پیشنهاد دادم میتونید قیچی بیارید برای بازی جدید. پوستهایی که وسطش کاتر زدید را ریز کنیم مثلاً سالاد درست کنیم. چون میدونستم این کار را پسر کوچیکه دوست داره و هم جذب این بازی میشه و هم احساس توانمندی میکنه. رفتن قیچی آوردن، پسر بزرگه که دید قیچی مدرسه خودش کندتره به داداشش میگفت بیا یک بازی جالب تا ده میشماریم قیچی ها عوض و دوباره ...
و این رفتارها را بچه ها از خود ما می آموزند. قبلا در مورد جایگزین زیاد نوشتم.😉
🍊 پسر بزرگه مقداری قیچی کرد و رفت، کوچیکه تا بیشتر از نیم ساعت نشسته بود و قیچی میکرد و اطراف خودش میریخت روی فرش. و یکی از راههای جذب بچه ها به بازی این هست که زمانی که در حس و حال کودکی خودشون غرق در بازی هستند، بازی را بهم نزنیم.
#تجربه_های_روزانه_۱۰۵
#مسئولیت_پذیری
#بازیهای_خانگی #بازی_دستورزی
#استفاده_از_طبیعت
#کاردستی #محیط_غنی
🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 یک نکته را هم اینجا بگم که چون من بیشتر بازیهای نشستنی بچه ها را در کانال میگذارم مادران پیام میدن که خوبه پسرهاتون برای این بازیها مینشینند البته که بچه ها متفاوتند و شرایطشون هم متفاوته، و حوصله بازی داشتن هم الزامات خاص خودش را داره، ولی همین بازی من با بچه ها که در واقع مراحل بعد از میوه خوردن بود، بعد از دو ساعت کامل شالاپ شولوپ بازی در گودالهای آب جمع شده از باران و سه ساعت بازی حرکتی و هیجانی مداوم بچه ها در خانه بود.(موشک بازی، ملق از پشت، پتو پیچ بازی، فوتبال و...)😉😂
✅ بعد هم از پسر بزرگه تقسیم کار کردیم که من سینی ها و کاترها را جمع کنم و اون تمام خرده پوستهایی که داداشش روی فرش ریخته، جارو بزنه و جمع کنه، بریزه در سبد خشکاله ها. این مهمترین نکته ای بود که در این تجربه میخواستم بگم، (چون مادرهای عزیز پیشنهاد میکنند که از ۷ سال دوم بیشتر بگید)، بچه ها را با این دیدگاه عادت ندیم که هر کس فقط و فقط مسئول کار خودش هست. در یک خانواده همه اعضا باید نسبت به همه امور منزل مسئولیت پذیر باشند. اگر آشغالی ریخته شده نگویم من که نریختم! من که خراب نکردم و...
چون این دیدگاه مخرب نه تنها در خانه بلکه در جامعه نیز بسیار آسیب زاست، به خصوص در مورد کودکان بالای هفت سال.
ادامه دارد ...
#تجربه_های_روزانه_۱۰۵
#مسئولیت_پذیری
#بازیهای_خانگی
#استفاده_از_طبیعت
#کاردستی #محیط_غنی
🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 البته اینطور نباشد که به یک کودک فشار وارد شود و مثلاً تمام کارهای فرزند کوچکتر به فرزند بزرگتر محول شود اما گاهی نیز این اتفاق بیفتد به خصوص بالای هفت سال.
🍊 نکته بعدی این موضوع برای کودکی قابل اجراست که در مورد کارهای خودش مسئولیت پذیر باشد. و در واقع از مرحله هفت سال اول عبور کرده باشد. البته معیار عبور از هفت سال اول سن نوشته شده در شناسنامه نیست. ممکن است یک کودک ده ساله هنوز از خصوصیات ۷ سال اول عبور نکرده باشد و یک کودک ۶ ساله به دلیل برخورد صحیح در سالهای اول زندگی وارد ۷ سال دوم زندگی شده باشد. یکی از نشانه های ورود به هفت سال دوم دستور پذیری و مسئولیت پذیری کودک است. کودک در هفت سال دوم باید درک کند که نسبت به محیط اطراف خود، خانه، مدرسه، جامعه و... هم مسئولیتهایی دارد و نباید نسبت به پیرامون خود بی تفاوت باشد.
🍊 من مثال دست را برای پسر بزرگم میزنم. اینکه ما اعضای خانواده مثل انگشتان دست هستیم. درسته پنج انگشت متفاوت هستند اما بهم وابسته هستند. اگر یک انگشت کثیف شد کل دست کثیف می شود و باید شسته شود. اگر اتفاقی برای یکی از انگشتان بیفته عملکرد کل دست مختل میشه. هیچکدام از انگشتان نمی توانند به تنهایی جایی بروند. و همیشه این شعر را باهم میخونیم:
دستم داره پنج انگشت
میبندمش میشه مشت
وا میکنم پا میشه
میچرخه و تا میشه
انگشتا بچه هاشن
هرجا بره باهاشن
قشنگ و ساده هستن
یک خانواده هستن
#تجربه_های_روزانه_۱۰۵
#مسئولیت_پذیری
#بازیهای_خانگی
#استفاده_از_طبیعت
#کاردستی #محیط_غنی
🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 و این یکی از مواردی است که سعی میکنم در هفت سال دوم فرزندم را با اون مواجه کنم، مسئولیت پذیری نسبت به محیط اطراف. که از خانواده شروع میشه و بعد به کل جامعه گسترش پیدا میکنه. برای مثال دیروز در یک گردش پاییزی بعد از کلی بازی از پسر جان خواستم آشغالهایی که در مسیر پارک دیدیم با چوب جمع کنیم و در سطلها بریزیم.
پارک مگه نیروی خدماتی نداره؟ چرا حتما داره
ولی ما هم مسئولیم.👌
🍊 چه زمانی کودک این پیشنهاد را میپذیره؟
کلی بازی کردیم. خش خش بازی( برگهای پاییزی را با کفشامون هل میدیم ، و صدای خش خش برگها گوش ما را نوازش میده، کلی برگهای پاییزی و ... جمع کردیم برای کاردستی، یک چوب پیدا کردیم گذاشتیم بچه ها پریدن را تمرین کردند، جفت پا و یک پا. حالا بعد از این همه بازی حالا بیا با همین عصای چوبی که دستت هست هرچی زباله میبینیم جمع کنیم تا پارک زیباتر بشه.👌👌
#تجربه_های_روزانه_۱۰۵
#مسئولیت_پذیری
#بازیهای_خانگی
#استفاده_از_طبیعت #نوازش_طبیعت
#کاردستی #محیط_غنی
🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak