eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
706 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
217 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
نشسته بودم وسط آشپزخانه و داشتم گزینه های خوشمزه ترین و سریع ترین افطار را بالا و پایین می کردم. تازه چند دقیقه بود رسیده بودم خانه و وسط بدو بدو های امروز، افطار را فراموش کرده بودم😅 همین طور که داشتم گزینه ها را از نظر می گذراندم یک دفعه زنگ در به صدا درآمد آیفون را برداشتم! صدای دخترک پرانرژی همسایه بود. _خاله چند دقیقه بیا پایین مامانم باهات کار داره! چادر را سر کردم و رفتم جلوی در. _خانم خوش بر و روی همسایه با همان لبخند همیشگی جلویم ایستاده بود. طبق معمول همیشه تا چشمش به چادرم افتاد، شالش را کمی کشید جلو و لبخندی زد. ظرف شله زرد را گرفت جلویم و گفت: بفرمایید نذری براتون آوردم! لبخندی زدم و گفتم: خدا قبول کنه. حکمتش چیه؟!😉 سرش را انداخت پایین و گفت: چون شما منو مسخره نمی کنید بهتون میگم. صبح که گفتی بیا بریم راه پیمایی و گفتم نمیام‌ نمی‌دونم چرا به دلم بد آوردم. حس کردم یه گناه بزرگ کردم. من اصلا اهل این چیزها نیستم. تا حالا توی عمرم راه پیمایی نرفتم. اما امروز دلم خواست برای مردم فلسطین یه کاری بکنم. خودمم نمی دانم چرا این کار را کردم! دستش را گرفتم و گفتم: از بس دلت مهربونه. خدا قبول کنه. مطمئنم ثواب این خوشمزه رسید به دل مظلومین عالم. لبنخدی زد و گفت: خدا کنه. تعارفش کردم بیاید بالا. نمی دانم شاید امروز وقتش بود، تکه ی دوس داشتنی زندگی ام را به کس دیگری بدهم. لای قرآن را باز کردم. تکه ای از پرچم روی تابوت یکی از شهدای قدس را که سال ها توی قرآنم جا گرفته بود برداشتم و دادم به دستش. اشک توی چشمانش جاری شد... گفتم از امروز شما امانت دارش باش تا برسد به دست کسی که بهش احتیاج دارد. همان طور که از پله ها پایین می رفت گفت: شله زرد ها رو که بردم در خونه ی همسایه ها حتما میگم برای آزادی قدس بردم. راستی باز کی میشه رفت راه پیمایی.... شله زردش را نخورده می دانستم چه قدر شیرین است... @madaranemeidan
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇯🇴🇮🇷🇯🇴🇮🇷🇯🇴🇮🇷🇯🇴🇮🇷🇯🇴 پویش مقلوبه در حمایت از مردم فلسطین و به امید سرنگونی اسراییل "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari) @madaranemeidan
*📝هم‌چون مقلوبه واژگونت خواهیم کرد!* 🔸درست یک روز مانده به روز قدس، مادران سبزواری دست در دست کودکان‌شان، راهی امامزاده شعیب(علیه‌السلام) شدند برای برگزاری یک پویش. پویشی در حمایت از مردم و به ویژه زنان فلسطینی با محوریت یک غذا. 🔸سفره‌ها یکی یکی کنار هم پهن شد و قابلمه‌ها رویش قرار گرفت و با نمادهای مختلف کشور فلسطین و پرچم‌های ساخته شده توسط بچه‌ها رنگ و لعاب مقاومت گرفت. همه آماده عملیات واژگونی مقلوبه‌ها بودند. 🔸مقلوبه یک غذای سنتی فلسطینی است که شبیه غذای ته‌چین ما ایرانی‌هاست و قابلیت برگرداندن در یک ظرف را دارد. این غذا به نمادی برای مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و کابوس اسراییلی‌ها تبدیل‌شده است. از سال ۲۰۱۷ که ترامپ قدس را به‌ عنوان پایتخت اسراییل رسمیت بخشید، مرابطات که زنان خادم قدس و آرمان فلسطین هستند، با قابلمه‌های مقلوبه در صحن مسجدالاقصی حاضر شدند و آن‌ها را با صدای تکبیر، چشم در چشم سربازان اسراییلی به علامت سرنگونی اشغالگران، واژگون کردند. 🔸حرکتی که سکوت خبری قدس و تحریم آن را در آن روزها به‌یک‌باره شکست. حتی چند نفر از این زنان خادمِ، به همین دلیل بعدها دزدیده و زندانی شدند. این سنت مبارزه زنان فلسطینی در سال‌های بعد و در ماه مبارک رمضان ادامه پیدا کرد و با مقابلهٔ اسراییلی‌ها به پشت درهای مسجد کشیده شد، اما صدای این حرکت آزادی خواهانه، در کل جهان پیچید و زنان ایرانی را هم با خودش همراه کرد. 🔸مادران سبزواری نیز دیروز در حمایت از این حرکت، همزمان با اذان مغرب، و سر دادن شعارهای مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا، قابلمه های مقلوبه خود را به نیت سرنگونی رژیم صهیونیستی واژگون کردند. این حرکت در فضای مجازی نیز با همراهی مادرانی از سایر شهرهای کشور، در کانال مادران میدان برگزار شد. باشد که بزودی شاهد نابودی رژیم اشغال گر اسراییل و آزادی قدس شریف باشیم. ✍مریم برزویی 🆔 @hhonarkh
*🔰زیر این سقف بوی بهشت می‌آید 🔅گزارشی از اولین اعتکاف مادر و فرزندی مادرانه سبزوار(* بخش اول) 🔸اینجا ورود بچه‌ها ممنوع نیست. مادرها به همراه فرزندان‌شان یک به یک وارد حسینیه مسجد الغدیر سبزوار می‌شوند. گوشه‌ای از حسینیه بساط‌شان را پهن می‌کنند و خودشان را برای اعتکافی متفاوت با طعم مادرانه آماده می‌کنند. اعتکافی که در آن سکوت نیست ولی عوضش صدا هست تا دلت بخواهد. بچه ها هنوز پایشان به حسینیه نرسیده صدای خنده‌ها و دویدن‌های بی‌امان‌شان سقف حسینیه را می‌لرزاند. 🔸زمان زیادی تا نیمه شب نمانده. به هر ضرب و زوری که هست بچه‌ها کنار مادر‌هایشان به خواب می‌روند. خوابی شیرین به امید فردایی پر از خاطره‌های به یاد ماندنی. کم‌کم صدای گریه‌ و بهانه‌گیری‌ بچه‌ها جای خودش را به سکوت شب می‌دهد. مادرها خودشان را برای دعای وداع با ماه رمضان آماده می‌کنند. سلانه سلانه از کنار فرزندان‌شان بلند می‌شوند و بساط چادر نماز و سجاده‌شان را در اتاقی دیگر پهن می‌کنند. 🔸در سکوت شب یکی‌یکی دانه‌های اشک روی صورت خسته مادران می‌ریزد. یک ماه مهمانی عزيزترین معبود رو به پایان است و دل‌ها از طرفی پراست از شوق نزدیکی به خدا و از طرفی پر است از تشویش تمام شدن این فرصت بی نظیر برای نزدیکی به معبود. 🔸حضور نزدیک ۶۰ کودک به همراه مادرهایشان زیر یک سقف تجربه عجیبی‌ست. هر ازچندگاهی صدای گریه کودک شیرخواره‌ای بلند می‌شود و پشت سر صدای پای مادری که سراسیمه از سر سجاده بندگی بلند می‌شود و این بار انگار سجاده‌اش را در جایی نزدیک‌تر به خدا پهن می‌کند. در امتداد گذر چند ثانیه کوتاه صدای مضطرب کودک در آغوش مادر جایش را با خنده‌ای شیرین عوض می‌کند. 🔸کم‌کم صدای قاشق و چنگال‌هایی که به بشقاب می‌خورد خبر از وقت سحری می‌دهد؛ آخرین سحر ماه رمضان سال هزار و چهارصد و یک. بعد از خواندن نماز جماعت صبح، چشم‌ها اگرچه تمنای خواب دارند اما وقت، وقت قرار دورهمی مادرانه است. دورهمی با موضوع چهل حدیث امام که به برکت بین الطلوعین به عمق جان‌ها می‌نشیند. تا برنامه بعدی چند ساعتی مانده. در این فرصت مادرها همه به خوابی شیرین تن می‌دهند هرچند کوتاه. 🔸کم‌کم صدای بچه‌ها که یکی بعد از دیگری بیدار می‌شوند و تمنای مادر دارند نشان از تمام شدن فرصت استراحت مادرها دارد. مگر می‌شود سیر خواب شده باشند؟ ولی چرا هیچ کدامشان غمی یا خستگی به چهره ندارند؟ چرا هیچ کدام‌شان به درخواست‌های پی در پی بچه‌ها روی ترش نشان نمی‌دهند؟ چرا انگار دادن صبحانه بچه‌ها در همین لحظه بزرگترین دغدغه‌شان شده؟ 🔸ساعتی بعد مادرها دورهم جمع می‌شوند و خانم داوطلب درباره دوره‌های رشد و تربیت فرزند با مادرها صحبت می‌کند. بحث بین جمعیت پیش می‌رود. مادرها از نکته‌هایی که تا الان برای تربیت فرزند از چشم‌شان پنهان مانده ابراز نگرانی می‌کنند و سخنران از استغفار می‌گوید و با این نوید الهی که اگر استغفار کنیم خدا جبران می‌کند کمی دل‌های مادران آرام می‌گیرد. بحث با معرفی کتاب‌های مدرسه قرآن تهران که درباره دوره‌های رشد و تربیت فرزند است ادامه پیدا می‌کند و با صدای اذان ظهر دومین دورهمی هم تمام می‌شود. 🔸مادرها یکی‌یکی از محل دورهمی بیرون می‌آیند و با دیدن بچه‌هایشان برق شادی توی چشمانشان می‌دود. دختر کوچولوها با چادرنمازهای رنگارنگ و پسرها چفیه به گردن توی صف نماز منتظر مادر‌هایشان نشسته‌اند. مادرها به همراه فرشته‌های کوچکشان صفی از بندگی خدا می‌بندند و نماز به جماعت برپا می‌شود. با هر رکوع و سجده انگار نسیمی ملایم زیر چادرهایشان می‌وزد. چقدر این لحظه بوی عطر فرشتگان خدا بیشتر از همیشه استشمام می‌شود. 🔸آن طرف‌تر رَحل‌های قرآن روی زمین چیده شده و مادران بعد از نماز، قرآن‌ها را باز می‌کنند و چند صفحه‌ای از کلام نورانی خدا را به روح استاد تازه درگذشته نادر طالب‌زاده هدیه می‌کنند. استادی که به گردن فرهنگ و رسانه انقلابی حق زیادی داشت. روحش شاد و یادش گرامی. 🔸ساعتی می‌گذرد و نوبتی هم که باشد نوبت سومین دورهمی مادرانه است. مادرها دورهم جمع شده‌اند و تدبری کوتاه در سوره عصر می‌کنند. خانم هاشمی سخنران این دورهمی آیات این سوره مبارکه را می‌خواند و فکرها را به سمت عمیق شدن در مفاهیم زیبایی که در تک تک کلمات الهی موج می‌زند دعوت می‌کند. وَالْعَصْرِ إِنَّ الإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ را مي‌خوانند و می‌فهمند قسم به زمان که همه انسان‌ها در زیان‌اند جز کسانی که ایمان متعهدانه‌شان آن‌ها را به عمل صالح دعوت می‌کند و لحظه‌ای برای دعوت به حق و صبر از پا نمی‌نشینند. @madaranemeidan