*#روضه_مقاومت*
#فاطمیه_۱۴۰۱
*#روز_چهارم*
پوسترهای تبیینی در گلخانه نصب شده بود.
و چند جمله از اقا درباره رسالت زن و حضرت زهرا (س).
بچهها در اتاقی مشعول نقاشی و گوش دادن به قصه بودن.
یکی از اعضای واحد تبیین سخنرانی کرد درباره رسالت حضرت زهرا (س)؛
و حجاب به معنای واقعی؛
اینکه در زمان جاهلیت هم زن کالا بود.
منتها کالایی که غارت میشد و برای همین یا باید او را میکشتند یا می پوشاندند و قایمش میکردند.
الان هم در غرب زن کالاست منتها کالای مصرفی که باید زینتش دهند که مصرف را ترویج کند که بقای اقتصاد غرب بسته به آن است.
بعد هم کتاب صحیفه فاطمیه معرفی شد.
بعد هم مسابقه...... تبلیغ شد.
مداح آمد و روضه خواند؛
و بعد هم دودمه خوانی مادر و کودک.
و نکته پایانی که مسئول مادرانه گفت؛
خیمه روضه های مقاومت فاطمیه امسال جمع شد
ولی رسالت ما تمام نشد.
#مادران_میدان
@madaranemeidan
با خودم قرار گذاشتم با کتابهایم در محل کار خیلی زیرپوستی شاخک هارا تیز کنم.
خب پس باید اول خودم کتاب را میخواندم تو مراسم یکی از دوستان کتاب زن زندگی ازادی رو داد بهم.اومدمو وقتی همه خوابیدن خوندم تموم کردم.ی نگاه ب جلدش کردم دیدم به عجب طرح خفنی خودشه برای جلب توجه.
جلب توجه چی❗️❗️
اینکه تو محل کارم با تردد با کتابام خیلی زیرپوستی شاخکای بقیه رو تیز کنم☺️☺️
خب روز اول چون همکارام مرخصی بودن اصن نمیتوستم از اتاق بیام بیرون.
دیدم من ک نمیرم ولی بقیه میان ک.این شد ک کتابو خیلی نمایشگاهی رو میز گزاشتم با جزوه نعمت جمهوری اسلامی اقای شهبازی.
تق تق
بفرمایید.
سلام جواب ازمایش دخترخالمو بدین من ببرم خودش روستاس.
باشه اماده بشه میگم بهتون.
»»زن زندگی ازادی چ جالبه چ سریع کتابشو ساختن داشت باخودش حرف میردو جلد کتابو نگاه میکرد
.میتونم ببرم گفتم بله حتما.
گف میتونم ب یکی دیگ هم بدم گفتم حتما.
گف بعد این چی میدین بخونم😳
گفتم راستش خودم دارم نعمت جمهوری اسلامی میخونم میتونم بعدش بدم بهتون.
گف خیلیم عالی اینو میبرم بعد میام اونو میگیرم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
پویش #دلهایگرمدرفصلسرد
🌨 اوضاع و احوال شهرمان سرد شده و دوباره دستهایی مادرانه میطلبد تا حالش جا بیاید.
🤝 دست هایی که در اوج سرما، بساط مهر و محبت در هر خانهای به پا کند.
🧕 و ما باز هم مادرانه به میدان میآییم تا دست در دست هم، گرمابخش دلها و خانههای هم باشیم.
🤔 چه کارهایی از دستمان برمیآید؟
✔️ اگر وسایل گرمایشی داریم به یکدیگر قرض بدهیم.
✔️ اگر خانه مان شرایط مناسبی دارد، دیگران را مهمان کنیم.
✔️ هوای مادران نوزاددار را داشته باشیم.
✔️ وسایل خوراک پزی و چای ساز و پلوپز و این قبیل وسایل را در صورت امکان به هم امانت بدهیم.
✔️ اگر دستمان میرسد، چند وعده غذای گرم عزیزان و دوستانمان را مهمان کنیم.
✔️ فیتیله بخاریمان را اندکی پایین بکشیم.
☑️ و... هر ایده دیگری که برای گرم شدن دلهای هموطنانمان به ذهنمان میرسد.
🔸کارها و ایده هایمان را با هم به اشتراک بگذاریم تا دست به دست بچرخانیم و یک حظ تمام عیار بسازیم در کنار هم.
🌱 این دو سه روز سرما و قطع گاز، هم می گذرد، اما لحظات همدلی ما برای همیشه به یادگار میماند.
💠 عکس و گزارش و روایت این روزهایتان را برایمان بفرستید.
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
پویش #دلهایگرمدرفصلسرد
دخترکم فاطمه از اولی که به دنیا آمده بود گرمایی بود. کمی به دست و پا که آمد شب ها تا پتو را روی پاهایش حس میکرد شروع میکرد به دست و پا زدن و تا آن پتوی بیچاره را ضربه فنی نمیکرد دوباره خوابش نمیبرد. این سومین زمستانی است که میگذرد و ما هربار به خاطر فاطمه مجبور بودیم خانه را گرم تر نگه داریم تا جبران لباس نپوشیدن هایش را بکنیم.
اما این چند روزه که هوا دارد سرمایش را حسابی به رخ مان میکشد، از گوشه و اطراف میشنوم که گاز کم است. میگویند حتی شده یک درجه فیتیله بخاری ها و شوفاژ هایتان را پایین تر بکشید. اما تا میروم سمت بخاری، لمس دست و پای سرد فاطمه از کم کردن شعله پشیمانم میکند. تلاشم برای پوشیدن لباس های بیشتر برای فاطمه هم همچنان بی اثر است. گوشی ام را برمیدارم. باخبر میشوم گاز همشهری هایم را قطع کرده اند. یک لحظه انگار کسی دست و پای یخ زده نوزادهای تازه به دنیا آمده، را روی صورت گرمم میکشد.
دیگر طاقت نمی آورم. میروم سمت کمد لباس. فاطمه طبق معمول فرار میکند و میخندد. فکری به سرم میزند. عروسکش نازنین، را برمیدارم و شروع میکنم به حرف زدن. همان طور که یکی از کلاه های فاطمه را سر عروسک میکنم با لحن کودکانه میگویم:
آفرین نازنین جون که کلاه میپوشی. چقد خوشگل شدی. منم الان کلاه میپوشم تا نی نی های دیگه هم گرم بشن.
فاطمه کنارم ایستاده و نگاهم میکند. سریع میدود سمت کمد. کلاهی را می آورد و با لب و لوچه آویزان میگوید: ماماان نازنین کلاه داره من کلاه ندارم
توی دلم عروسی به پا میشود. میبوسمش و در کسری از ثانیه کلاه را سرش میکنم. با همان ترفند کم کم جوراب و یک شلوار و لباس دیگر هم تنش میکنم. کمی بازی میکنیم و باهم یک شعر من در آوردی میخوانیم:
وقتی کلاه میپوشیم
گرم میشیم زود زود
اینطوری دوستامون هم
گرم میشن زود زود
همین طور که بپر بپر میکنیم و شعر میخوانیم میروم سمت بخاری و با خیال راحت تر شعله اش را یکی دو درجه کم میکنم. امید دارم شاید همین گرما سهم دستان کودک دیگری شود در یک جای سردتر اما دورافتاده تر.
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
پویش #دلهایگرمدرفصلسرد
میگفتن قراره گازشهرو قطع کنن تا مردم کمتر مصرف کنن.مامانم که از شهر رفته بودن بیرون چندباری تماس گرف ک گازا وصله؟نکنه قطع کنن نصفه شب.خیلی نگران بود.همونجا خیلی تو فکر رفتم خداخیربگذرونه برای کسایی ک گاز ندارن😔بعد چندروز برگشتیم خونمون و همه جا حسابی سرد بود.منم بچه هارو با کلاه و ژاکت و جوراب خیلی کادوپیچ شده خوابوندم و تصمیم گرفتم ب درجه های بخاری کارنداشته باشم😉
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
پویش #دلهایگرمدرفصلسرد
بعد از مدتها پلوپز رو آوردم وسط.
کرسی زدیم.
کتری با شمع وارمری
پیکنیک
سشوار😂
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
از بس هوا سرده دیدیم فایده نداره کرسی زدیم
تو خونه که با سویشرت و جوراب و ...اینا هستیم
اون زیر کرسی هم پسرم لوازمش چیده
مثلا تفنگ و نارنجک و بمب از اون زیر میره برمیداره پرت میکنه 😂😂😂
بعد یکدفعه میگه مامان نرو اونجا من اونجا رو منفجر کردم😂😂
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
پویش #دلهایگرمدرهوایسرد
من شوفاژو بسیارکم کردم بخاری رو خاموش. ی عالم لباس تنمون کردیم و سپس خونه رو بسمت خونه پدر ترک کردیم ک صرفه جویی بشه در مصرف گاز😅
الانم ۸نفر با شعله کم بخاری هستیم😅
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan