eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
712 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
217 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 روز قیامت همین به دردم می خوره توی مسیر مشایه تقسیم کار کرده بودیم. همسرم مسئول راه بردن کالسکه دخترمان و یکی از کوله‌ها بود و من مسئول برداشتن پرچم فلسطین و یکی دیگر از کوله‌ها. یک جای مسیر با اصرار پرچم فلسطین را از دستم گرفت و کالسکه را به من سپرد! گفتم: من که خودم حواسم به پرچم هست! گفت: می‌دونم. می‌خوام من هم چند قدمی پرچم فلسطین دستم باشه و بالا نگهش دارم. روز قیامت همین به دردم میخوره و دستم رو میگیره. @madaranemeidan
💠 الموت لاسرائیل شب آخر توی مسیر مشایه مهمان خانه‌ی باصفای یکی دیگر از عراقی ها شدیم. صبح موقع خداحافظی چند تا از هدیه‌هایی که آماده کرده بودیم را گذاشتم توی دست خانم صاحب‌خانه و گفتم: تفضل... تسبیح‌های فلسطینی را سپردم برای پسرانش مصطفی و مرتضی! گل سرها را هم تقدیم دخترانش زهرا و حنین کردم. با عشق هدیه‌ها را از دستم گرفت و تشکر کرد و من توی آخرین جمله گفتم: الموت لاسرائیل. @madaranemeidan
💠 ایران و فلسطین دوست هستند توی مسیر مشایه خیلی از بچه های عراقی که پرچم فلسطین را توی دستم می‌دیدند، با آن لهجه‌ی قشنگ عراقی یک کلمه می‌گفتند: فلسطینی؟؟؟ منظورشان این بود فلسطینی هستید؟! من هم با لبخند می‌گفتم: لا، منا ایران. یعنی ما از ایرانیم. بعد ابروهایشان به علامت تعجب و سوال بالا می‌رفت و من در ادامه می‌گفتم: ایران و فلسطین دوست و متحد هستند. دستهایم را به علامت اتحاد به آن ها نشان می‌دادم و آن ها هم لبخند تحویلم می‌دادند. @madaranemeidan
💠 دهه هشتادی‌ها هم... یک دهه هشتادی زیارت اولی بود که با ما همسفر شده بود. توی سفر مدام حواسش به پرچم فلسطین بود. هر جا می‌دید خسته شده‌ایم، پرچم را از دستمان می‌گرفت و بالا نگه می‌داشت. @madaranemeidan
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 کودک عراقی، کودک فلسطینی وقتی احمد (کودک عراقی)، توی برگه کودک فلسطینی را به مسجدالاقصی رساند. از او خواستم مسیری که کشیده نشانم بدهد. این کاربرگها و مدادرنگی‌ها را با خودمان برده بودیم و در موکبها و مبیت‌ها بساط نقاشی پهن می‌کردیم برای بچه‌ها. @madaranemeidan
💠 نقاشی مسجدالاقصی به جای خواب مهمان یک مبیت در حیدریه عراق شده بودیم. مهمانهای دیگری هم بجز ما آنجا بودند. بعد از نهار برقها را خاموش کردند تا همه بخوابند. مادرهایی که موفق شدند با لطایف‌الحیل بچه‌ها را کنار خودشان بخوابانند، خوشحال و خرسند کنار فرزندشان چشم بر هم گذاشتند و به خوابی عمیق فرو رفتند. اما چند بچه‌ی بازیگوش سکوت مبیت را در هم شکسته بودند. خودشان که نمی‌خوابیدند هیچ، با سروصدا و بروبیایشان بقیه را هم از خواب انداخته بودند. من هم مثل همان بچه‌ها خوابم نمی‌بُرد. نشسته بودم تکالیف کلاس مجازی‌‌ام را بنویسم ولی دیدم آزار بچه‌ها برای بقیه زیاد شد. تکلیفم را کنار گذاشتم. مدادرنگی‌ها و کاربرگهای نقاشی و حل مساله را از توی کوله‌ام درآوردم و گذاشتم جلویشان. همه دورم جمع شدند و دست به مداد رنگی. حالا به جای سروصدا و گوشی‌بازی، داشتند تصویر مسجدالاقصی و کودکان فلسطینی را رنگ می‌کردند. @madaranemeidan