ظهر بود
فهمیدم که گاز منطقه ای از شهرمون قطع شده
رفتم نون بخرم ...توی نونوایی فکر کردم...گازشون قطعه....یعنی نونوایی ها هم تعطیلن؟! یعنی مشکل نون هم پیش میاد برای مردم؟
تا گاز داریم باید دست به کار بشم...من میتونم خودم نون بپزم ...باید به بقیه نون برسه ...هم خونه گرم میشه هم نون پخته میشه پس صرفه جویی میشه....
برگشتم خونه ....اول رادیاتور ها رو کم کردم تا با روشن شدن فر خونه خییلی گرم نشه و گاز زیاد مصرف نشه....
دست به کار شدم ...خمیر رو باز کردم و گذاشتم استراحت کنه ...تو این فاصله مواد نون روغنی درست کردم که چند تا نون روغنی هم درست کنم
گوشیم رو بر میدارم یکی یکی به دوستانم که تو شهرک زندگی میکنن و گازشون قطع شده زنگ میزنم که بیان خونه ی ما ....
خمیر اماده است ....فر رو روشن میکنم و شروع به پخت میکنم ....سری اول نون ها که اماده میشه دمای خونه رو چک میکنم ....۲۰ درجه ...یکی از رادیاتور ها رو میبندم
میرم سراغ بقیه نون ها ....تا همه اماده بشه حواسم به دمای خونه هست و مرتب چک میکنم
به شهرکی ها فکر میکنم ...کسی از قلم نیوفتاده؟؟ به همه زنگ زدم؟.......
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
وضعیت کرسی مون😁
برای اینکه حد اکثر استفاده رو از هوای گرم زیر کرسی رو ببریم و کمتر برق مصرف کنیم یک لحاف و یک تشک زیر کرسی انداختیم
دوتا پتو و یک لحاف پشمی هم روی کرسی😅
باشد که رستگار شویم😉
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
خونه ی ما پشت به افتابه و خیلی سرد ....سه تا اتاق داره
هر سال اول زمستان درب یکی از اتاق هامون رو میبندیم چون نیاز مبرمی بهش نداریم میبندیم تا صرفه جویی در مصرف گاز بشه و گاز به نقاط دور دست تر هم برسه
دیروز که گاز شهرک قطع شد درب اتاق بعدی که اتاق خواب مون هست رو هم بستیم
موند اتاق کارم که خیلی کوچیکه ....فضای مفیدش یک فرش ۱/۵ در ۲ متر هست ..لوله های گرمایش تمام خونه ازین اتاق رد میشه و عملا همیشه حساااابی گرمه ...پس بستن درش عقلانی نیست
ازون ور هال خونمون واقعا سرده و مناسب خواب نیست
تصمیم گرفتیم تو همین اتاق کار کوچک من بخوابیم
تمام وسایل رو تا حد امکان به اتاق های سرد انتقال دادیم و فضایی برای خوابیدن فراهم کردیم
از زیر کمد ها باد سرد میومد😅 با پتو عایق بندیش کردیم
دیوار بالای سر پسرم هم خیلی سرد بود که بالش چیدیم
درین زمستان سرد الهی دلهامون گرم باشه🌹
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
#دلهایگرمدرفصلسرد
تو این دو روز که فهمیدیم بعضی از هموطنامون مشکل گاز دارن تو این هوای سرد❄️
خیلی غصه خوردیم😢
اما از اونجایی که فقط غصه خوردن کافی نیست😉
اومدیم در یک حرکت ضرب الاجلی
بخاری اتاق بچه ها رو خاموش کردیم و لحاف تشکاشونو انتقال دادیم به حال😁
یکم شعله بخاری حالو کم کردیم و تنمون لباس گرم پوشوندیم🧣🧤🧦
یکم اذیت داره ولی فداسرهموطنام
فکر اینکه بخاطر مصرف کمترمون لبخند به لبشون میاد حالمونو خوب میکنه😃😃😃
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
#دلهایگرمدرفصلسرد
چند روزیست که شوفاژ ها خراب است و فعلا نمیتوانیم تعمیرش کنیم
چاره بستن درب اتاقها پوشیدن لباس بیشتر و استفاده از بخاری برقیست
شبها هم به منزل مادر میرفتیم تا کنارش بیشتر گرم شویم
تا اینکه گاز کل شهرک قطع شد و ما مجبور به کوچ شدیم
تا شب هرجور بود در خانه ماندیم بخاری برقی راهم خاموش کردیم
خانه گرمتر از همیشه بود شاید این گرمای همدلی بود که دلهامان را گرمتر کرده بود
آخر شب یکی از دوستان مددجو تماس گرفت که هرکجا توانسته دنبال بخاری برقی گشته و وسایل گرمایش دیگری هم ندارند
پیشنهاد کردم به منزل اقوام بروند ولی کسی را نداشتند
منزل مادر امشب شلوغ است و طبع آرامش خواه ما مانع از رفتن به انجا
تا انتهای شب با خود کلنجار میرویم
تصمیم نهایی را میگیریم برقها را خاموش میکنم چند دست لباس بیشتر میپوشم و بخاری برقی را زیر بغل میزنم و میبرم برای مددجو
زنگ در را میزنم دخترک چشمانش از خوشحالی برق میزند
خاله از صبح چیزی نخوردیم میشه روش غذا درست کرد؟ در حد یه نیمرو آره میشه
سیل دعاهایی است که روانه میشود
در بین راه به تحلیل اتفاق پیش آمده فکر میکنم
در این چند سال چند روستای کشور گاز رسانی شده ؟در هر خانه روستایی چندین اتاق هست که هرکدام نیاز به بخاری دارد
اگر کمبود گاز را احساس میکنیم #نعمت جمهوری اسلامی را نیز احساس میکنیم
اگر مردم بجای روشن کردن چندین بخاری در منزل فقط یک اتاق را گرمتر کنند و بقیه بخاری ها را در حالت شمعک قرار میدادند این اتفاق نمی افتاد
سرمای هوا هم#نعمت است
نعمتی که آفت ها را از بین میبرد
آفت اسراف را یادآوری میکند
و آفت فراموشی انسانیت را نیز از بین میبرد
به منزل مادر میرویم
چقد این حس حال دلچسب است
و یحبون المال علی حبه مسکینا و یتیما و....
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
در شرایط سخت اینچنین خلاق میشی😁
اینو ساختیم تا گاز کمتری مصرف کنیم
😁😁
#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
یعنی ما خانواده ۶ نفری تو یه اتاق کوچیک میخوابیم انقد حال میده
فقط بعد نیم ساعت شوهرم از نق نقای بچه بالشت به دست میره تو هال و مچاله میشه از سرما و میخوابه
خواب رو از گرما بیشتر دوست داره😂😂
#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
#دلهایگرمدرفصلسرد
از دیشب که شنیدیم گاز بعضی از خونه ها قطع شده، مامانم بخاری ها رو کم کرده، پدرمم قابلمه رو هم پر آب کرد وگذاشت روی بخاری...
بعدش قرار شد همه لباس گرم بپوشیم🎅🤶
منم رفتم چهار تا جوراب و دوتا ژاکت ودوتا شلوار و دستکش پوشیدم🧤🧦🧥🕺 پوشیدم😍😁
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
میخام یک چیزی براتون تعریف کنم که دلتون. گرم بشه و بدونید که خدا هنوز هوای بچه های کوچیکمونو داره و با همه ی بدعهدی ماها و گناهکار بودن مون البته دور از جون عزیز شما من خودمو میگم به خاطر کوچولوهامون حواسش به ما کم ترین ها هم هست... ما گاز نداشتیم گازمون قطع شده بود دنیا روی سرم خراب شد وقتی دیدم خونه یخه و صورت پرنیانم سرده اشکام به پهنای صورت میریخت از نصف شب گاز رفته بود. از همسایه هام پرسیدم که شمام گاز ندارید گفتند نه.. به اداره ی گاز زنگ زدم.. دویدم بخاری برقیمو روشن کردم لباس بیشتری تن بچم کردم به اغوش کشیدمش که مگه از گرمای وجودم گرم شه خلاصه هر کاری کردم جز اون کار اصلی که اکه از اول کرده بودم بی شک نیازی به هیچی نبود....
یاد یک شهیدی افتادم که زندگی مو مدیونشم... اشکام ریخت گفتم خدایا ۱۰۰ صلوات نذر شهید بیاری و شهدای گمنام گاز بیاید دخترم سرما نخوره...
به مرتضی علی قسم میخورم ۵دقیقه بعد فقط ۵دقیقه بعد رفتم همینطوری گازو امتحان کنم دیدم گاز اومده...
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
@madaranemeidan
با اینکه از دیروز گازمون قطع شده بود و مهمان مادرشوهر شدیم ولی بیکار نموندیم و با آقای همسر اول از همه بخاری دوتا اتاق خواب رو خاموش کردیم و دراشو بستیم و اومدیم تو سالن
که یهویی نورگیر تو سالن که پنجره های زیادی داشت و سرما میومد و انرژی هدر میرفت نظرمو جلب کرد و به همسر گفتم که اونجا رو با یه ملافه ببنده و دونفری دست به کار شدیم و یه ملافه زدیم و چند درجه خونه ها گرمتر شد و باعث شد همون بخاری تو سالنم کم کنیم و همه تو سالن با یه بخاری و شعله کم خوابیدم
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
#دلهایگرمدرفصلسرد
این چن روز که هوا بس ناجوانمردانه سرد است از ما مردم همیشه در صحنه جوانمردی میطلبه😊
کاری که از ما برمیومد
بخاری ها رو خیلی کمممم کردم و یکی رو کلا خاموش کردم و فعلا حموم بردن بچه ها رو بیخیال شدم😊
پشت پنجره ها پتو آویز کردیم،پشت در ورودی رو از بیرون با روفرشی پرده زدیم
نایلون زدیم به پنجره ها و کانال های کولر که سوز نیاد😄
از چایساز استفاده میکنم اونم وقتی میزنمبرق فلاسک ها رو پر میکنم که تا شب جواب بده🤗
غذا تو پلو پز و به اندازه دو سه وعده میذارم که برق هم زیاد مصرف نشه
بچه ها با پوشش زیاد و خودمم روسری میپوشم تو خونه و شبیه خانوم های بیرونی شدم😏
برای حفظ زیبایی و در امان بودن از سرما روسری های زیبا میپوشم و آرایش میکنم که میرم جلو آینه خودم خوشم بیاد😅 اینه که شبیه خانومای خیابون شدم کمی😂
از دل محدودیت ها فرصت سازی میکنیم
کرسی درست کردیم البته لامپ نداریم هنوز 😄
انشالله که با همدلی این روزا رد میشه و رو سیاهیش برا اونایی میمونه که پشت خالی میکنن و سر هر اتفاقی به همه کس غر زدنشون بلنده و دنبال مقصرند تو هر پیشامدی😕
مطالبه درست 🥰اما مغالطه🤐 و قضاوت نادرست نداریم😘😘😘😘😘
#تنور همدلی رو گرم کنیم
#با گرمای همدلی دنیا هم گرم میشه چه برسه به خونه های ۴۰ متری ما
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
نهار مهمون راه دور دارم
نمیدونم دقیقا کی میان
به ظهر نزدیک میشیم...چای بزارم؟🤔 نزارم؟🤔
اگر گذاشتم دیر اومدن سرد میشه دوباره باید گرم کن گاز مصرف میشه
نزارم پس... نه اگر زود اومدن چی؟
چیزی تو ذهنم جرقه میزنه...راه حل فلاسکه
تو یکی چای دم میکنم تو یکی باقی ابجوش رو میریزم
اینطوری حتی دیگه لازم نیست زیر کتری روشن بمونه تا چای دم بکشه☺️
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
خوبه دیشب گاز نداشتیم
امشب برف داریم ب جاش 😌😌
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
دیروز تو گروه مهد پسرم یکی از مادرا معترض بود به قطعی گاز که این چه وضعشه،در شعب ابیطالب هم مردم اینقدر سختی نمیکشیدن تو تابستون برق قطع میشه بچه هامون از گرما در اذیتن زمستون هم گاز قطع میکنن مسئولین هم که از اول خلقت معصوم ان و همش تقصیر مردمه😞
ناراحت شدم از اینکه نمیدونن و فکر نمیکنن راجع به گفته هاشون اما نمیدونستم چجوری بگم که هم آگاه بشن هم خدای نکرده دلخوری نشه،از عزیزی مشورت گرفتم و این پیام بلنددد رو براشون فرستادم🤗
خانوم ....عزیز حق دارین اعتراض داشته باشین😔 ما هم مشکلات رو میبینیم و تو همین کشوریم🙂
شعب ابیطالب هم شرایطش خیلی سخت تر ازینا بوده اگه مطالعه داشتین🤗
ولی مردم ما همیشه بهترین بودن و تقصیر از مردم نیست اگرم کسی میگه تقصیر مردمه شک نکنین مشکل از خودشه
ما هم میبینیم برخی مسئولین نالایق رو
این مشکل هم ممکنه تو هر کشوری پیش بیاد و مختص ایران نیس قطعی گاز
اینکه ایران دارای منابع گازی زیادی هست و نباید اینجوری بشه بر میگردی به زمان آقای روحانی که تولید گاز رو به نصف کاهش دادن😔
نمیدونم چقدر مطالعه دارین
در این دولت هم اشکالاتی هست همه رو قبول دارم
مسئولین تو این زمینه ناکارآمدی داشتن که امسال این زمستان رو باید با تدبیر به سر کنیم.
ولی ما هم پوششمون باید با تابستون فرق کنه
این رفتار که بخاری ها زیاده و پوشش کمه هم درست نیست
الآن که اضطرار و بحرانه مثلا برای ایران
کشور های اروپایی کلا باید مصرفشون بهینه باشه و لباس هاشون خیلییی بیشتر از ماس تو زمستون و یک چهارم حقوقشون رو میدن برای مصرف گاز!
تازه تمام شهر ها هم گاز رسانی نیستن!
به تعداد محدود
و بقیه با سوخت چوب و نیمکت دزدی و پشکل گربه خودشونو گرم میکنم اینا الکی نیس میتونین تحقیق کنین عزیزم🤗
حالا مسئولین بی فکری کردن چن سال دلیل نمیشه ما هم دست رو دست بذاریم
همدلی برا همین وقت هاست
بخاری مونو کم کنیم
از وسایل برقی یه مدت استفاده کنیم
به اونایی که دستشون تنگه و نمیتونن تهیه کنن لوازم برقی هر جور میتونیم کمک کنیم
از دولت هم مطالبه داشته باشیم برای رفع کمبود ها
نمیدونم گروهو دیدین یا نه اونجا هم فرستادم ایران تنها کشوری هست که ۹۸ درصد مناطقش رو گاز رسانی کرده😍
در پناه حق سلامت و سربلند باشین مهربانو😘😘😘😘
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
✅روایت اول
به خاطر استفاده زیاد مردم از لوازم برقی به غیر از گاز برقمونم قطع شد😞
بچه ها چراغ های نفتی که سال ها به عنوان دکور یه گوشه ی خونه خاک میخورد و آوردن گفتن بابا میشه اینا رو روشن کنی😃
پدرشونم روشن کرد.
بچه ها از ذوق به بهانه های مختلف چراغ و برمیداشتن از این اتاق به اون اتاق میرفتن 😅
✅روایت دوم
مامان گرسنه مونه
چی بخوریم
آها تخم مرغ 😋😋
پیک نیکو آوردیم وسط اتاق و دور هم تخم مرغ زدیم بر بدن
آخ که چه چسبید
دورهم
تو فضای کوچیک
با لباس گرم
با نور کم
با چراغ نفتی
مثل قدیمیا😌
خلاصه به برکت قطعی برق و گاز به بچه ها خیلی خوش گذشت😜
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
وقتی که برای انقلابی بودن، شاخصه های جدیدی مطرح می شود...
وقتی که مادری و حتی با کارهای کوچیک میتونی اثرات بزرگ بزاری
مثل پویش #خشکاله_خوراک_دام
مثل پویش #نه_به_پلاستیک
مثل پویش #من_خیرالنسا_هستم
مثل پویش #از_به ( هدایای اربعین)
مثل پویش #مادران_میدان_تبیین
مثل...
و
حالا مثل پویش #دلهایگرمدرفصلسرد
گاهی آدم با یکی دو درجه کم کردن دمای منزل و پوشیدن لباس گرم انقلابی بودنش را نشان میدهد.😊
وقتی که آدم فکر می کند اگر گاز کم شود، ممکن است کودکی در جایی از سرما بلرزد و مادرش نداند که چه کند. و حاضر می شود که درجه بخاری را کمتر کند و بیشتر لباس بر تن کودک خودش کند، تا همه ی کودکان سرزمینش از گرما بهره مند شوند، انقلابی عمل کرده است.😊
وقتی که در خانه اش کرسی می زند تا گاز کمتری مصرف شود، انقلابی عمل کرده است.😊
وقتی که حاضر است خودش سرما بخورد ولی باعث کم شدن گاز و قطعی گاز در بعضی نقاط کشورش نشود که بهانه دست ضد انقلاب بدهد برای بافتن اراجیف، انقلابی عمل کرده است.😊
خدایا تو این روزا که گاز کم شده و بعضی ها دارن دوباره بذر نا امیدی رو می پاشن بین مردم، من به سهم خودم شعله بخاری خونمون رو کم میکنم و حتی موقع خواب ژاکت و گرم کن می پوشیم و بیشتر توجه میکنم به مصرف درست گاز و تشویق مردم به صرفه جویی ، تا تو راضی باشی و کشورم از این مرحله هم با موفقیت عبور کنه.
خدایا ما که کاری برای انقلاب نمی کنیم ولی این کم ما رو به کرم خودت قبول کن.😭😭😭😭
به قول دوستم، این روایت از همدلی مون رو میگیم که دشمن روایت غلط خودش رو غالب نکنه.
ما عاشق هموطنامون هستیم.
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
هر سال اول پاییز 🍁
پشت در و پنجره ها و روی کانال کولر و روی خود کولر با نایلون عایق بندی میشود تا نفوذ هوای سرد کمتر شود.
کرسی هم مهمان پاییز و زمستان خانه شده است.
بخاری روزها خاموش است و فقط با تاریک شدن هوا سو سوی آتشش دیده میشود
برای درست کردن غذا از زود پز و پلوپز استفاده میشود.
کتری صبح ها یک بار جوش می آید و تا شب این فلاسک است که چایمان را گرم نگه میدارد.
خوردن دم نوش های گرم مثل زنجفیل، سیاه دانه، هل، زعفران، دارچین و گل محمدی برای گرم شدن بدن از داخل.
پتوی بیشتر و لباس گرمتر هم کنارمان هستند تا خانه ای در دوردست گرم باشد به قول فرهاد با اینا زمستونو سر میکنم...
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
اهدای ۴بخاری در این چند روز سرما
با کمک جمعی از دوستان
بنده خودم پول نداشتم
اما یکم آبرو و اعتبار داشتم
که الحمدلله در راه خیر صرف شد
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_مشهد
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
#دلهایگرمدرفصلسرد
راستشو بگم هر سال تابستون و زمستون یه جور تو خونه میگردیم👗👕
سال های پیش هم با خودم میگفتم دما رو کمتر کنم و لباس بیشتر بپوشیم🧥🥼 ولی خوب شاید متاسفانه همون جور عادت کرده بودیم و ترک عادت برامون سخت بود، البته داشتن بچه کوچیک هم بی تاثیر نبود👶، با خودم میگفتم اگه دمای خونه رو بیارم پایین و بهش لباس بپوشونم بازم کوچیکه و از لحاظ تنفسی سرما میخوره😬
ولی شرایط امسال با همه ی سال ها فرق داشت، افت فشار گاز و اخطار قطعی، خودش تلنگر خوبی بود تا بیشتر و بهتر قدر گاز رو بدونم، قدر روزایی که تا جایی که دلم میخواست شعله گازو زیاد میکردم و اصلا فکر هم نمیکردم که گاز فقط مختص من نیست و گذشته از هزینه ی ناچیزی که براش داریم میپردازیم، سرمایه ی ملیه و باید درست استفاده بشه😔
وقتی که احساس نگرانی کردم که فشار گاز کمه و شاید گاز شهرمون قطع بشه🙁 راستش اول اول به فکر بچمو و بقیه بچه ها افتادم🥺 مطلب زدم تو گروه مادرانه شهرمون که بیایم دست به دست هم بدیم و بیشتر رعایت کنیم، بیاین یه بخاری اضافی رو خاموش کنیم و اونی که هست رو کم کنیم، بیاین بیشتر لباس بپوشیم و کمتر گاز مصرف کنیم، بیاین کرسی و لحاف بذاریم و دنبال وسایل گرمایشی غیرگازی بریم😰
خودمون هیچی، بیاین بخاطر بچه هامون دست به دست هم بدیم و بیشتر رعایت کنیم تا گاز شهرمون قطع نشه🤲
برای اینکه خودم رطب خورده نباشم و منع رطب کنم، پس اولش باید خودم دست به کار میشدم، پا شدم کشو رو کشیدم و ژاکت و شلوار گرم پوشیدم🧥🥼👖 به پسرم هم لباس گرم پوشوندم و برای همسرم هم ژاکت بردم، اصلا با لباس زیاد تو خونه جور نیست ولی در کمال ناباوری گرفت و پوشید😇 بخاری اتاق رو خاموش کردم و درش رو بستم و قسمت تبادل هوای پایین در پتو مسافرتی انداختم، بخاری توی سالن رو کم کردم، رو به شب که میشد هوا سرد تر میشد، جوراب کاموایی🧦 و کاپشن🧥 رو اضافه کردم ولی بخاری رو زیاد نکردم، تو این روزا شعله ی بخاری برام حکم خط قرآن رو داشت که نباید جا به جا میشد🥰
پسرم که کوچیک بود و تو خونه به جوراب و کاپشن رضایت نمیداد گاهی دست میزدم به گوشاش و پاهاش و میدیدم سرده دلم میلرزید و میگفتم گناه داره، بچس، مریض میشه😪
باز به خودم نهیب میزدم و میگفتم این چند روز جنگ، اینه، خط مقدم اینجاست، الان وقت ثابت کردن ادعاهاست💪
مردم برای این مملکت جون دادن، جون پسرشونو گذاشتن کف دستشون و تقدیم کردن، حالا تو با خودت میگی مریض نشه، مریضی که حالا شدم اشکالی نداره و خوب میشه؟🤨
روزی فقط یه بار چای میذاشتم☕ و فقط یه بار برای ناهار غذا درست میکردم🍮 حالا یا شام اضافه غذای ناهارو میخوردیم یا شام ساده و سبک و حاضری میخوردیم🥪
روزا چون پسرم کوچیک بود و تو سالن بازی میکرد⚽️🧩🧸 تلویزیون میدید🎬 و آشپزخونه میومد🥕🥦🍎 بخاری سالن رو روشن میکردم و اتاق خاموش، شبا برعکس، سالن رو کم میکردم و اتاق روشن و تو اتاق میخوابیدیم و درو میبستیم و لباس گرم و پتو🪢
خلاصه این چند روز سپری شد، ما هم یکمی سرما خوردیم🤧🤕😷، یکی دو روزی سردرد بودم و سرم سرماخورده بود، دیگه شال زمستونی رو هم اضافه کردم😅
تا اینکه پریشب دیدم خونه گرم تر شده، اولش مثل این بابا گازیا گفتم کی بخاری رو زیاد کرد👿 و رفتم چک کردم و وقتی دیدم هیچکس🤯😳
به خودم شک کردم ولی به هوا نه🤔
گفتم شاید من گرمم شده، اومدم کاپشنو در آوردم، یکم دیگه گذشت، جوراب کاموایی هامو درآوردم، بعدش شال زمستونی و ...
همچنان علامت سوال بودم یکی دو ساعتی🤔
که متوجه شدم، برف اومده و همه جا رو سفید کرده🌨❄ و دمای هوای بیرون بهتر شده🥰
قند توی دلم آب شد و اینو لطف خدا میدونستم که جواب همدلی و همراهی مردممونو داد و به وعدش وفا کرد😇🤲😍
خودش گفت سرنوشت مردمی رو تغییر نمیدم مگر به دست خودشون💪
الان که دارم این مطلب رو مینویسم، هم سرماخوردگی ما خوب شده، هم دمای هوا😊
منم پر از احساس غرورم که اونجایی که باید میبودم، بودم و از اونچه که از دستم برمیومد کم نذاشتم😇
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
چند روزی است که تقریبا در اتاق خواب ها رو بستیم و توی پذیرایی زندگی می کنیم. قطاری کنار هم می خوابیم، نه که محیط مون کوچیکتر شده، حسابی هم بازی هم شدیم، شبا قبل خواب بازی جا انداختن و غاربازی پتویی و...
دو تا پرده هم با فاصله پشت در ورودی زدیم شده یه جورایی عایق دوجداره😜 با خود در سه جداره😁
گاز هم در حد ضرورت روشن می شه. غذاهای زودبازده و زودپز👌
لباس گرم تر می پوشیم و بقول پسرم حالا که پیش هم می خوابیم چه کیفی می ده😂
یه تنوعی شده برای خودش. ما این شبای سرد رو با شرکت در انواع پویش های پاپوشی و سرپوشی و لباس پوشی و... به گرمی طی می کنیم. به این امید که بتونیم خونه یکی دیگه رو هم گرم کنیم.
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_تهران
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
وقتی گازِ شهرمان تصمیم گرفت مِهرَش را بِبُرَد از ما، ما دستهایمان را در هم قلاب کردیم تا مُهرِ بیمِهری به پیشانیمان نَخورَد. گاهی برای اینکه شمعی بیفروزی باید شعلهای را خاموش کنی. ما هم به توصیه پدرهمسرم شعله بخاری خانهمان را خاموش کردیم و به طبقه بالا کوچ کردیم تا شعلههای همدلی خاموش نشود. تا تجربه خوشمزه دیگری در دفتر عمرمان ثبت شود.
چند روزی است میهمان آقاجون و مادرجون بچهها شدهایم. یک روز صبح به سختی خودمان را از زیر دامان کرسی بیرون کشیدیم. خواب دلچسبی بود در این هوای سرد کنار بچهها و آقاجون و مادرجون زیر کرسی.
بوی سوپِ مادرجون توی خانه پیچیده بود. سوپ بلغورشیر از غذاهای مخصوص خراسانیها در فصل سرد.
دور هم صبحانه دلچسبی خوردیم.
وقت درس و مشق بود. بچهها دور کرسی مشغول انجام تکالیفشان شدند و من گاهی به درس و مشق بچهها سرک میکشیدم و گاهی شیرجه میزدم توی کتاب "به توان شانههایت".
ساعت حدود ده صبح که آفتاب دامنش را پهن کرده بود وسط هال، نشستیم پای سینی دمنوش مادرجون. مادرجون موهای دخترها را شانه زده و سر و صورتشان را با روغن بنفشه چرب کرده بود. اینها تدابیر مادرانه مادرشوهر من است که عاشقشان هستم.
هنوز بساط دمنوش جمع نشده بود که صدای اذان توی خانه پیچید. البته نه از گلدستههای مسجد بلکه از بلندگوی گوشیها.
چادر را انداختم روی سرم که نماز بخوانم. دیدم دخترها هوسِ بازی کردهاند. چادر نماز را بالای سرم باز کردم، بال درآوردم و پروانه شدم. شروع کردم دور خانه آقاجون به چرخیدن و بچهها زیر پروبالم میدویدند و قهقهه میزدند. به تفسنفس افتادند. تا نفسی چاق کنند تکبیر گفتم و به نماز ایستادم. نمازم که تمام شد، بالهایم را نبستم و پروازم را بیرون از سجاده ادامه دادم و ادامه بازی با بچهها را پی گرفتم.
سفرهی نهار خوشمزه مادرجون زیر آفتاب پهن شد. سوپ خوشمزهای زدیم بر بدن. سفره جمع شد و من مشغول ظرف شستن شدم و بچهها مشغول قایمباشکبازی با آقاجون.
روزهای قشنگی بود این روزها.
البته این روزها اینقدرها هم رویایی و صورتی نبود. گاهگداری کشمکش بین بچهها بالا میگرفت و فریادی بالا میرفت و مویی کشیده میشد و مشقی خطخطی میشد و اشکی جاری میشد و رویم به دیفال، فحشی رد و بدل میشد. و من، مادری ایستاده در فصلی سرد، با دلی پر درد و رنگی زرد، گاهی قربانصدقه میرفتم تا دعواها فیصله پیدا کند، گاهی ترمز میبُریدم و دادوبیداد راه میانداختم.🙈
چپچپ نگاه نکنید....🙄
مسیر بدون چالش که لذت ندارد و مسیر مادری پر است از چالشهایی که خلق شدهاند تا رشدمان بدهند...
روزگار ما مادرها همین است دیگر....
در حال رفتن و شدن هستیم دیگر....
گاهی که کاسه سرمان در حال انفجار است، کاسه صبرمان پُر میشود دیگر...
دعا کنیم در مسیر مادری بمانیم و کامل شویم.
پویش#دلهایگرمدرفصلسرد
#مادرانه_سبزوار
#مادرانمیدان
#تنورهمدلیراگرمکنیم
#دلگرمیراقسمتکنیم
@madaranemeidan
"پشت صحنه جلسه یک مادر"
خیلی اوضاع خونمون حاد بود. شوهرم گفته بود تا ۱۱ بیای که دیرم میشه.🧐
از طرفی اوضاع احوال مایحتاج خونه از دستم در رفته بود.که یادم نمیاد تا حالا اینجوری شده باشم.😟
معمولا قبلش تدبیر میکنم.💪
مربی پرورشی یک مدرسه از مادرانه کمک فکری خواسته بود برای برپایی نمایشگاهی به مناسبت دهه فجر.
جلسهای به همین منظور تشکیل داده بودند. من و یکی دیگه از اعضای شورای مادرانه در جلسه حاضر شدیم.
قراربود ظهر مادرم اینا از روستا بیان خونمون.که البته در هاله ای از ابهام بود.
تو جلسه بودم و آقامون زنگ زد من دیرم شده سریع خودتو برسون که محمد تنهاس.
با کلی استرس و عجله خودمو رسوندم خونه.
و آقامون به سرعت از خونه زد بیرون.
اونقدر دیرش شده بود که اصلا حتی با هم چشم تو چشم هم نشدیم فقط کفش هاشو پوشید و پرواز کرد دیگع روم نشد بهش لیست خرید بدم🙈
همون موقع مادرم زنگ زد که تا دارن میان تو راهند.
حالا لحاف تشکا پهن وسط خونه.😱
سماور خاموش،اشپزخونه کمی بهم ریخته.😰
استکان های چای وسط سالن
محمد کلی بهانه میگرفت که چرا برام خوراکی نگرفتی.😩
تو همون شرایط فکرم درگیر تهیه ناهار بود.
ولی گوشت قرمز نداشتیم.
مرغ هم که بابام نمیخوره.🤯
رفتم تو آشپزخونه با خودم گفتم باشه املت بزارم
واااای خدا نون نداریم(بشکل خیلی کم سابقه)😰
گفتم باشه کمه جوش بزارم در فریزر رو باز کردم دیدم کمه نداریم.😣
بی خیال شدم، گفتم باشه استامبولی بزارم یادم اومد روغن نداریم...🤯
به زورررر ته شیشه رو خالی کردم و اونقدر قسم حضرت عباس بهش دادم تا بالاخره کامل خودشو پهن کرد وسط قابلمه و شد ۱/۳ استکان.🙄
با همون پیازو سرخ کردم اومدم سیب زمینی بریزم توش ولی فقططط یه دونه کوچولو داشتیم.🤦♀
خلاصه با همونا و مقداری گوجه سر هم کردم ناهارو...
ولی با چی بخوریم برنج رو خشک که نمیشه خوردشون. ماست هم نداشتیم. یعنی داشتیم کم بود و ترش بود🤷♀
مقداری کاهو داشتیم سالاد درست کردم.و...
بدون هویج و ترب و سس .خشک و خالی 🤭
فقط یکم گوجه و خیار داشت.
یه پیازم خرد کردم توش و گفتم علی الله🙄
به سرعت برق و باد لحاف تشک ها رو جمع کردم در حالی که زیر شکمم تیر میکشید و دور نافم درد میکرد.🤰
چایی رو دم کردم.
محمد هم چنان نق میزد.
با وعده ی اومدن مهمونا ارومش کردم.
گفتم اسباب بازی ها تو بیار تو آشپزخونه تا با هم بازی کنیم.🚙🚗
مهمون هام رسیدن.🚘
مادر مهربونم طبق معمول بقچه رو باز کرد.☺️
و خدایی که مهربونتر از مادره رزق به غیر حساب فرستاده بود برام.😭
مادرم جوز و کمه رو داد دستم.😃
و مقداری کره گاو😍
و یک عدد نون که برا تو راهشون برداشته بود🤩
مقداری میوه و...
به سرعت چای ریختم.
اومدم تو آشپزخونه یه گوجه رنده کردم تو جوز و کمه و با آویشن و گل محمدی گذاشتم کنار استامبولی بجای ماست ترش بیرونی😌
مقداری از کره رو به سرعت برق و باد چپوندم کنار برنج بجای روغن پالم.😇
نون روستا رو آوردم تو سفره بجای نون شهری☺️
و با دو پیاله ماست ترش تو یخچال دوغ درست کردم.🤩
سالاد رو هم آوردم کنارشون.
خیلی چسبید بهمون.
جاتون خالی.
تیکه های پازل چنان قشنگ بدون نقش آفرینی من جفت جور شد که خودم متحیر موندم.
خدایا خوب بود ولی دیگه خواهشاً منو اینجوری گوشه رینگ نزار دیگه😁
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
May 11
"بازگشت گمورا"
اولین بار این دخترا رو توی یک مهمونی تبیینی دیدم.
دخترهای خیلی خوبی بودن.
ظاهر موجه و مذهبی داشتن ولی خیلی سوالات، شبهات و ابهامات زیادی داشتن در خصوص ماهیت زن، در مورد دین اسلام، درمورد فلسفه حجاب، درباره ابنکه چرا پسرا آزادن و اونا نیستن، درباره محدودیتهایی که دارن و.....
من سعی میکردم اول حرف هاشون رو بشنوم و بعد توی یک فرصت مناسب باهاشون صحبت کنم.
بعد از اون توی یه مهمونی تبیینی دیگه هم دیدمشون و اینجا هم فقط گوش کردم و حرفی نزدم.
توی مهمونی تبیینی سوم، براشون مستند #بازگشت_گمورا رو پخش کردیم.
بازگشت گمورا رو که دیدن خیلی توی بهت فرو رفتن.
یکی شون بهم پیام داد که این مستند چقدر خوب بود و میشه این مستند رو به کسانی نشون داد که الان میرن توی خیابون و فکر میکنن بقیه به فکر حقوق اونان.
ولی یکی دیگشون از این مستند به این نگاه رسیده بود که خب پس به هیچ مردی نمیشه اعتماد کرد و همه ی مردها غیرقابل اعتمادند و در واقع نکته ی اصلی مستند رو خیلی متوجه نشده بود
ولی من کماکان با این نوجوون ها در ارتباط بودم و دنبال فرصت بودم که مباحث هویت زن رو از پایه های انسان شناسی شروع کنم و بهشون بگم و یه طرح درسی هایی رو اماده کرده بودم
ولی واقعا فرصتی برای تموم کردن اون طرح درس ها هنوز پیدا نکرده بودم که خیلی زمان می برد.
درنتیجه تصمیم گرفتم با توکل بر خدا همه ی اون چیزی که میخوام اخر بهشون بگم، همین اول بگم.
توی گروهی که براشون تشکیل داده بودم توی دوسه تا ویس براشون لپ کلام رو گفتم.
بازخوردها متفاوت بود
یکیشون خیلی خوب مطلب رو گرفته بود
دوتای دیگه یه مقدار درگیر جزئیات شده بودن و خیلی مطلب رو نگرفتن.
ولی بازم خیلی خوب بود
سوالاتی پیرامون اون ویس ها و صحبت ها پیش اومده و در موردش گفتگو شد.
بعد از اون، من حس میکردم.. خب ایا ادامه دادن این صحبت ها و گفتگو ها با این دخترای نوجوون خوبه موثره یا نه؟
ایا انجام بدیم یا ندیم؟
ایا این حرف ها به دردشون میخوره یا نه؟
تا اینکه دیدم یه روز یکیشون بهم پیام داد گفت که :
" خیلی صحبت هاتون عالی بوده برای من... و من رفتم همون ویس ها وصداهای شما رو خلاصه کردم و برای دوستام توی مدرسه تعریف کردم
و اونها با جون و دل گوش میدادن
خیلی براشون جالب بود
و هی باز سوال میپرسیدن
گفتن دوباره هرچی از این حرفها فهمیدی دوباره بیا برامون بگو"
میگفت :
" اول که میخواستم برم با دوستام صحبت کنم خیلی میترسیدم با خودم کلنجار میرفتم میگفتم
اگه مسخره ام کنند چی؟
اگه یه چیزی بپرسن نتونم جواب بدم چی؟
باز خودم به خودم جواب میدادم
که اگه نهایتا سوالی پرسیدن میگم
من جوابشو از کسایی که مطلع اند میگیرم و براتون میارم. "
میگفت:
" حرف هایی که بهشون میگفتم
خیلی براشون تازگی داشته
و خیلی دوست داشتن دوباره از این صحبت ها بشنون
میگفتن هرموقع از این مدل حرف ها دوباره داشتی یا شنیدی بیا دوباره به ما بگو
و به شدت تشنه ی این حرف ها بودن.
میگفت:
" یکی شون که اطلاعات دینی و مذهبیش از من بیشتره و با مشاور مذهبی مدرسه مون در ارتباطه،
گفته چقدر حرف های جالبیه.. من با مشاور مدرسه درارتباطم، خیلی باهاش صحبت میکنم ولی هیچ وقت اینارو به ما نگفته. "
و خلاصه اینکه این دختر خانم که توی این تیم بود میومد توی گروه و دوستاش رو تشویق میکرد میگفت بچه ها برین با دوستاتون صحبت کنین گفتگو کنین در مورد این مطالب هرچی که خودتون فهمیدین بگین، هرچی هم که نفهمیدین هیچ اشکالی نداره،
نترسین، جوابشو میپرسین و بعدش میارین،
با خودتون یکم مبارزه کنین حتما این شجاعتو به خرج بدین و نا امید نشین.
خیلی جالب بود برام
که این دختر کلاس نهم این قدر درک و فهم بالایی داشت و اینطوری صحبت میکرد.
جالب بود که تک تک اون صوت ها و کلیپ ها رو که گذاشته بودیم خلاصه کرده بود و برای دوستاش تعریف کرده یا بعضی هاش رو نشون داده بود.
و میگفت دوستام خیلی دوست دارن که این مباحث رو دنبال کنند و خیلی تشنه ان...
خیلی برام جالب بود که قشر نوجوان ما اینقدر تشنه ی شنیدن این حرف ها هستن و بهش گفتم هیچ اشکالی نداره
دوستات رو توی همین گروهی که هستیم عضو کن، با اونا هم صحبت کنیم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
یکی از دوستان که معلم بود، تماس گرفت و گفت که میخواد شاگردهاش رو بیاره تا براشون مستند اکران کنیم.
داشت مشورت میگرفت که چطوری بچه ها رو دعوت کنه، برای دیدن مستند.
گفتم بهشون بگو میخوایم بریم یه مکان تاریخی رو ببینیم و در کنارش یه فیلم هم تماشا کنیم... و بیارشون حسنیه هنر.
باهم قرار و مدار گذاشتیم و ساعت رو هماهنگ کردیم.
روزی که بچه ها اومده بودن، منم رفتم.
دخترخانم های جوانی بودن با تیپ ها و ظاهرهای متفاوت و مختلف.
اول کل بنای تاریخی حسینیه هنر رو بهشون نشون دادم.
اندرونی، بیرونی، حیاط، اتاق ها... همه رو بهشون معرفی کردم.
بعد رفتیم به سالن اکران
روی صندلی جاگیر شدن و بعد مستند بازگشت گمورا رو براشون پخش کردیم.
در طول پخش مستند بچه ها میخکوب بودن و مستند رو دنبال میکردن.
مستند که تموم شد، برق ها رو روشن کردیم.
و من یکی یکی نظراتشون رو در مورد مستند پرسیدم.
اینکه چی دریافت کردن از مستند.
هرآن منتظر بودم یکیشون بلند بشه و اعتراض کنه ولی.....
دخترهای خیلی باهوشی بودن و دریافت های خیلی نابی داشتن.
دریافت هایی که حتی خانم های بزرگی که من براشون فیلم رو پخش کردم، نداشتن.
خیلی براشون جذاب بود و توی بحث مشارکت میکردن.
بعد من یه خلاصه و چکیده ای از مستند رو براشون گفتم...
از تفاوت نگاه غرب به زن
و نگاه اسلام به زن
و نگاه جاهلیت به زن.
مباحث براشون جالب بود و سراپا گوش بودن.
مباحثم که تموم شد برام کف زدن،
و به اذان رسیدیم...
بعضی هاشون وایستادن نماز خوندن بعضی هاشون خداحافظی کردن و رفتن.
حس خوبی داشتم.. هم من و هم اونا.
من بهشون گفتم خوشحالم از اینکه باهاتون اشنا شدم
حدود سی نفر بودن
اونها هم ابراز خوشحالی میکردن
و بعد باهاشون خداحافظی کردم و رفتم.
کمی بعد معلمشون بهم پیام داد و خیلی تشکر کرد،
و میگفت هم خودش و هم بچه ها خیلی راضی بودن
و گفت بچه ها برای دوستانشون هم تعریف میکردن،
و چندتا از مادرهای بچه ها هم تماس گرفتن و بابت این برنامه تشکر کردن.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan