گل زعفران های مادرشوهر!
خانواده ی همسرم روستا زندگی میکنن...چند شب قبل مادرشوهرم تماس گرفتن و گفتن مقداری گل زعفران نذر جبهه مقاومت کردن اما فرصت پاک کردن و خشک کردن زعفرانهارو ندارن و اگر کسی هست اینکار رو انجام بده، بفرستم برات؟
از اونجایی که خودم شاغلم و فرصتشو نداشتم،توی گروه های مجازی دوستانم، مطرح کردم.
که یکی از دوستام پیام داد و گفت: گل ها رو بیار خونه ما و چند نفر هم بیاین خونه من تا باهم انجام بدیم.
خلاصه چند نفری رفتیم خونشون و کمک کردیم
اما تموم نشد...
یکی از دوستامون که خیلی دوست داشت کمک کنه و نمیتونست بیاد با پیک،یه مقدار گل زعفران براش فرستادیم تا توی خونشون انجام بده...
برای بقیه گل زعفران ها مونده بودم چیکار کنم 😓
فردای اون روز جلسه مدیران مادرانه بود،
فکری به سرم زد 🤔😁
به مسئول مادرانه سبزوار گفتم اشکالی نداره گل زعفرانهارو بفرستم اونجا حین جلسه زعفران پاک کنین؟
گفتن نه مشکلی نداره...😍
زعفران هارو به جلسه فرستادم و بعد از جلسه،زعفران های تمیز به دستم رسید.
پهن کردم که خشک شن و به حسینیه هنر بردم تا اونجا به نفع جبهه مقاومت بفروشن.
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
امسال قصه اش فرق دارد...
صددانه یاقوت دسته به دسته
با نظم وترتیب یکجا نشسته
یادش بخیر شعر کودکی هایم را!
هروقت که انار دون میکنم،زیرلب زمزمه میکنم...
اما انارهای امثال سرنوشت شان خیلی خیلی با سال های پیش فرق دارد...
هر دانه شاید از دل این درختان بیرون آمدند تا شاید بتوانند با قلب کوچک شان،در یک همدلی بزرگ شریک باشند.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان،امسال حال مساعدی ندارم!
ضعف عمومی بدن و دست و پای ناتوان...
اما عشق به کمک به یک مسلمان،مانع نشد که فقط از زیبایی انارهای باغ لذت ببرم و دخالتی در سرنوشت شان نداشته باشم.
به هرسختی که بود با کمک بچه ها انارها را دانه دانه سپردیم شان به دیگ وسط حیاط،شعله ها از ما حرارت شان بیشتر بود برای به ثمر رساندن انارها...
بعد از چندساعتی رب انارها آماده شدند برای فروش،برای نشستن پای سفره های شما...
امسال تصمیمگرفتیم بخشی از کل فروش انار و رب انارهایمان را به نفع جبهه مقاومت در نظر بگیریم،ان شاءالله.
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
بازارچه ی کوچکِ منو دخترم🥰
چند وقتی هست که هر جمعه توی جایگاه نماز جمعه بازارچه ای به نفع جبهه مقاومت برگزار میشه...
اما جمعه گذشته بازارچه نبود، به تنهایی و خودجوش تصمیم گرفتم بازارچه ای به نفع مقاومت راه بندازم
که با کمک دختر 6ساله ام انجامش دادیم😊
خدا رو شکر❤️
البته چند تا خانم دیگه هم آش و سوپ برای فروش با همین هدف آورده بودن که در کنار هم گروه خوبی شدیم☺️
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
داستان گوشواره ای که از غدیر به مقاومت رسید!
سه سال پیش،چند روز مانده به عید غدیر تصمیم گرفتم مراسمی برای بزرگترین عید شیعیان برگزار کنم،اما دستم خالی بود و آرزوی پیش رو😔😔
تصمیم گرفتم حتی اگر شده تنها طلایی که برایم مانده،گوشواره هایم را،بفروشم و یک مراسم درخور برگزار کنم.
تا اینکه با عنایت پروردگار و مدد امیرالمومنین علی (ع) پول مراسم جور و شکر خدا مراسم به خوبی برگزار شد و گوشواره ها به فروش نرسید.
سه سال از آن ماجرا گذشت و رژیم جعلی صهیونیست،این سگ هار منطقه،منطقه را ناامن و جنایت جنگی را علیه مردم لبنان آغاز کرد😭
و در این راستا فرمان حضرت آقا مبنی بر اینکه بر همه مسلمانان فرض است که با تمام توان به جبهه مقاومت کمک کنند،به ما تکلیف شد.
من هم به عنوان یک سرباز به فرمان رهبرم لبیک گفتم و گوشواره ای که در غدیر قرار بود مسیر عشق به علی را طی کند و نشد،در راه کمک به مظلوم که مشی مولا علی (ع) بود طی طریق کند و عاقبت به خیر شود.
اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا 🤲
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
ماندگارترین هدیه تولد!
اهل تولد گرفتن های آنچنانی برای بچه ها نیستم
چون دوس ندارم کسی برای هدیه به زحمت بیفته.🥲
البته علاقه شدیدی به تبریک گفتن تولد دیگران و هدیه بردن سورپرایزی دارم.🥳
اول آذر تولد پنج سالگی پسرم، علی آقا بود،ازونجایی ک خیلی دوست داشت سورپرایز بشه و نمیدونست کی اول آذر هست،خودم کیکش رو پختم و به همسرم گفتم علی آقا رو ببره بیرون تا من چندتایی بادکنک🎈 به در و دیوار بزنم...🤩
آقای همسر،علی آقا رو بردن خونه مادر شوهر...
وقتی کارام تموم شد،از پدر و مادرم و پدرو مادر همسرم خواستم که به خونمون بیان.😍
وقتی همگی جمع شدیم لامپ هارو خاموش کردیم که با ورود علی آقایی ک نمیدونست تو خونه کسی هست،ایشون رو سورپرایز کردیم.🥳🥳🥳🥳
خلاصه جمع باباجونا و مادرجونا جمع بود...
نوبت هدیه ها رسید:
اولین هدیه،
هدیه داداش کوچولو، یه برس خوشگل برای موهای علی جان بود.
دومین هدیه، ازطرف مامان و بابا بود که علی جان با دیدن کوله پشتی ذوق زده شد.🎒😍
باوجود اصراری ک برای به زحمت نیفتادن بزرگتر ها داشتیم ولی سومین و چهارمین هدیه وجه نقد از طرف باباجونا و مادرجونا بود که وقتی علی جان اونارو دریافت کرد رو به ما کرد و گفت:
من اینارو به بچه های لبنان و غزه هدیه میکنم.😭
هممون تو ثانیه اول بهت زده بودیم ولی به سرعت تشویقش کردیم .👏
اشک شوقی که توی چشمام جمع شد و
خدارو برای این حجم از مهربونی پسرم شکر کردم.🥺
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
تسبیح های مادرانه ساز به نفع جبهه مقاومت
روز دورهمی جوانه مون رسید؛
قرارمون پنجشنبه ساعت ۳ بود و
هدف از دورهمی؛ گپ و گفت مامانها، بازی بچهها، و مهمتر از همه ساخت تسبیح و فروشش به نفع جبهه مقاومت...📿
مامانها یکی یکی فلاسک به دست و بچه به بغل از راه میرسیدن و بعد از سلام و احوالپرسی و بالاخره مستقر شدن بر روی زمین نررررم باشگاه، دورهمیمون با کلام الهی متبرک و رسماً آغاز شد.
دانههای تسبیح در حین خوش و بش مادرانه ای ها، یکی پس از دیگری داخل نخها میرفتن و تسبیحهای مقاومت یکی یکی ساخته میشدن؛
صورتی، بنفش، سبز، آبی، سفید و ...
بچهها بعد از شنیدن قصه ی یکی از مامان های عزیز و خوردن عصرانه ی خوشمزه، انگار انرژی مضاعفی گرفتن و کم کم یخشون آب که چه عرض کنم، به دمای تبخیر رسید و با شور و هیجان شروع کردن به بازی کردن با هم!
مادرها هم که با تلاش و اراده و تمرکز وصف ناپذیری (که فقط در دانشمندان هسته ای موقع شکافت هسته ی اتم دیده شده😜)، درحالِ رد کردن دو نخ تسبیح از سوراخ بسیار ریز کاسبرگها بودن و کسی که موفق به انجام این کار میشد حس و حالی شبیه برنده ی مدال طلای مسابقات المپیک جهانی رو داشت و همه بهش تبریک میگفتن💪😄
بالاخره،دورهمی گرم و صمیمی و پرشورمون با اذان و نماز و قرائت چند حدیث و ساخت ۴۰ تسبیح به پایان رسید
و بچهها با جملات: "مامان میشه نریم؟
مامان یه کم دیگه بمونیم!
مامان تو رو خداااا..."
دست در دست مامانها باشگاه رو به سمت خونههاشون ترک کردن🙂
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
داستان غرفه ی شهید سنوار!
قسمت اول🌱
جنس بازارچه نصر من را یاد مسیر مشایه می اندازد...
مسیری که هر کس با هر توانی می آید وسط و خودش را وقف امام حسین علیه السلام میکند.
در خانه ی با صفای دوست مادرانه ایم نشسته ام و راجع به بازارچه ی نصر مادرانه حرف میزنیم...
چشمانم را میبندم، خودم را میاندازم توی مسیر مشایه،ستون یک...
یکی یکی از ستون ها عبور میکنم و به خادمین نگاه میکنم!
یکی چای پخش میکند، یکی نان، یکی میوه!
یکی واکس میزند، یکی لباس میدوزد، یکی وزن میکند!
دوست دارم موکبی پیدا کنم که مثلش توی بازارچه ی نصرمان نباشد...
تند تند موکب ها را پشت سر میگذارم... میرسم به یک کوچه ی باریک!
یک خادم آقا به زبان فارسی داد میزند: بفرمایید موکب فرهنگی!
بفرمایید موکب فرهنگی!
داخل میشوم، کوچه را که پشت سر
میگذارم، میرسم به یک میدانگاهی خیلی بزرگ که دور تا دورش را چادر زده اند.
جلوی یکی از چادرها خیلی شلوغ است
میپرسم: اینجا غرفه ی چیست؟؟
میگویند: عکاسی!
چشمانم برق میزند. میخندم!
برمیگردم به همانجایی که بودم، خانه ی با صفای دوست!
به چشمانش زل میزنم و میگویم: فهمیدم زهرا.فهمیدم...
برایش از ایده ای که به ذهنم رسیده میگویم.
لبخند میزند، استقبال میکند...
چای میخوریم و صحبت میکنیم...
نتیجه این میشود که غرفه ی عکاسی شهید سنوار راه بیندازیم!
موکبی که مردم بیایند آنجا، سرگذشت شهید سنوار را بشنوند، با ژست شهید سنوار عکس بگیرند و خاطره سازی کنند!
ادامه دارد...🍃
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
داستان غرفه ی شهید سنوار! قسمت اول🌱 جنس بازارچه نصر من را یاد مسیر مشایه می اندازد... مسیری که هر
قسمت دوم🌱
فقط یک روز فرصت داریم برای برپایی غرفه!
گوشی ام را برمیدارم و تند تند به چند تا عکاس آشنا زنگ میزنم، باید عکاسی پیدا میکردم که بیاید جهادی عکس بگیرد، میگویند خبر میدهند...
معطل خبر عکاس ها نمیمانم!
گوشی ام را برمیدارم و سفارش یک بنر میدهم، بنر خرابه ای که شهید سنوار توی آن، روی مبل راحتی نشست و لبخند زد.
لبخند زد و با لبخندش اسرائیل را به سخره گرفت...
بعدش هم می افتم دنبال بقیه ی وسایلی که نیاز داریم!
همه چیز خیلی خوب و عالی پیش میرود، عنایت شهید سنوار را با گوشت و پوست و استخوانم حس میکنم وقتی گره های کار پشت سر هم و به آسانی باز میشود...
حالا صبح جمعه است
من توی غرفه ی عکاسی
(#من_هم_سنوار_هستم)
ایستاده ام و رهگذران را به یک عکس یادگاری از جنس مقاومت دعوت میکنم:
بفرمایید غرفه ی شهید سنوار عکس یادگاری بگیرید !
پایان.🍃
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
دغدغه و دل پاک بچه هامون...
دختر ۶ ساله ام وقتی از صحبت های من و پدرش و تلویزیون و... اسم غزه و کودکانش رو میشنید دلش غرق غصه و غم میشد و دل تو دلش نبود که یه کمکی بهشون بکنه...
یک روز از بین اسباب بازی هاش دو تاشو انتخاب کرد و تاکید خیلی زیادی داشت خود عروسک ها به دست کودکان غزه برسه.
اما...
اون نمیدونست که علت اینکه تنها فکر و دغدغه اش گرفتن کدوم عروسک موقع خواب در آغوشش هست، بودن رهبر سیاست مدار و مقتدرمون و شیرمردان سپاه و ارتشمون هست...
نمیدونست که دغدغه ی کودکان غزه وقتی که با صدای موشک خوابشون میبرد اینه که آیا سپیدی صبح را خواهند دید یا...😔
زهره نمیدونست با همین کمک های ریز و درشت داره امنیت رو برای خودش میخره...
در واقع اون عروسک هاشو داد تا در عوضش برای خودش و دوستان هم سن و سالش امنیت بگیره...
زهره من فقط ۶ سالشه...
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
حظ دسته جمعی!
یهو سر ظهر تماس گرفت و گفت:
چهار،پنج کیلو گل زعفرون دارم... میخوام به جبهه مقاومت هدیه کنم...
میتونین پاکش کنین؟
همون روز،
با دختر نوجوونای هیئت مون جمع شدیم دور هم و شروع کردیم...
بوی گل
و
عطر زعفرون
و
طعم پیروزی لبنان
مگه میشه #حظ نَبُرد
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
من اگر سردم بشه،مامان و بابا و خونه ی گرم دارم،اما...
میخواستم برای دخترم ژاکت ببافم که توی گروه مادرانه اعلام کردن میخوایم برای جبهه مقاومت کلاه ببافیم!!
با خودم گفتم کاموای زیادی برای بافت ژاکت لازمه... بهتره این کاموا هایی که توی خونه دارم رو بجای بافت ژاکت بین دوستان مادرانه توزیع کنم که تبدیل به چند تا کلاه بشن!
بعد از مشورت با اطرافیان به این نتیجه رسیدم که بهتره ژاکت بافته بشه! آخه بچه های غزه و لبنان هم نیاز به لباس دارن...
از طرفی من در حال بافت یه ژاکت برای دخترم بودم...
همون موقع رو به دخترم کردم و گفتم: توی گروهمون اعلام شده برای بچه های غزه و لبنان کلاه ببافیم...نظرت چیه؟
کمی فکر کرد و گفت: مامان اینجا که خیلی سرد نیست! درسته؟!
گفتم:بله!
گفت: تازه وقتی هم سردم بشه من هم مامان بابا دارم هم خونه گرم... ولی بچه های غزه چی؟! هم ممکنه مامان باباهاشون شهید شده باشن هم خونه هاشون خراب شده باشه...تازه ممکنه پدر و مادرشون شهید نشده باشن ولی بازم اونجا بیشتر بهش نیاز دارن...مامان این ژاکت رو که داری برای من میبافی،تموم که شد بفرست برای بچه های لبنان... گفتم: دستکش ها چی؟!
گفت:مامان بچه های مقاومت الان بیشتر از من احتیاج دارن... باید به فکر بچه های غزه باشیم که اگه سردشون بشه چیزی داشته باشن...
و امروز این ژاکت و دستکش ها برای دختری در جبهه مقاومت اهدا شد و عاقبت بخیر شدن...
ان شاءالله این کارهای کوچک ما ظهور امام زمانمان را نزدیکتر کند و ما شرمنده امام زمانمان نباشیم..
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan
زعفران با عطر یاری جبهه مقاومت!
بعد از نماز جمعه نصر و به تکاپو افتادن امت اسلامی برای تحقق فرض ولی امر مسلمین برای استفاده از تمام امکانات در جهت دفاع از جبهه حق ،ماهم در گروه مادرانه مان در این راستا قدم های کوچکی برداشتیم.
درست کردن سالاد فصل،ترشی،مربا،کیک و...
و فروش صد در صد به نفع جبهه مقاومت از جمله این حرکت های جهادی ما بود.
در جلسه دورهمی جوانه مون اینبار با دختر نوجوان های عزیزمون صحبت کردیم که شما میتونین از خانواده و فامیل نذری جمع کنید تا سرمایه اولیه برای کارهای جهادی مون فراهم بشه...
و اینبار به همت گل دخترامون مقداری پول نذری جمع شد.
فصل برداشت زعفران بود برای خرید گل سراغ یک کشاورز جوان رفتم و وقتی از نیتمون برای خرید گل ها مطلع شد یک میلیون تومان هم ایشون تخفیف داد .
حالا با تلاش دختران و مادران عزیزشون و نیت های پاکشون چندین بسته زعفران خوش عطر و خوش رنگ آماده فروش داریم که و طعم و رنگ خوشش با عطر یاری جبهه حق برکتی مضاعف خواهد یافت و به کام خریداران دلنشین تر خواهد آمد!☺️
#پویش_مردمی_مادران_مقاومت
#مادرانه_سبزوار
#حزباللهزندهاست
#شهیدسیدحسننصرالله
#مقاومترمزپیروزی
@madaranemeidan