#روایت
خبر رگبارهای فصلی که تیتر خبرگزاریها میشود، سعی میکنم هرجای شهر هستم، خودم را به خانه برسانم.
آن اولها که از آسمان، چهار طبقه فاصله گرفته بودیم، دلم تنگ میشد برای صدای رگبار روی سقف. دیدن آبتنی گنجشکها برایم آرزو شده بود. دیدن قطرهای که به نوک برگ چسبیده بود و سنگینی میکرد، حسرت روزهای دیدن باران از پشت پنجرههای دوده گرفته شده بود.
شب اولی که صدای خوردن باران به پنجرهها را شنیدم، وحشتزده بیدار شدم. باران مهمان ناخواندهی اوایل پاییز است و من به عادت باید کفش ها و فرشها و لباسهای آفتاب گرفته را از توی حیاط جمع میکردم.
رگبار که میزند، باران که میبارد، همه، هرجای شهر که باشند، خودشان را به خانه میرسانند.
چه رسد به اینکه رگبار نورانی باشد، صوتش پردهی گوش را پاره کند صدایش نهیب. تن را تکه تکه، لباسها را بسوزاند و سقفها را پاره کند.
رها کنم.
روضهی مصور خواندن ندارد...
✍ فاطمه بزمشاهی
#غزه_رَفَح
#مادَرانـہ_تـَر
#مرگ_بر_اسرائیل
#الگوی_سوم
#بانوان_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@madaranetar 👈کانال مادَرانـہ تـَر