eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
539 دنبال‌کننده
902 عکس
123 ویدیو
54 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
برویم سراغ یزد؛ شهری که تاکنون ده ها کتاب درباره تاریخش نوشته اند و خوانده ایم اما کدام یک از ما تا به حال نام مهری مجیبیان را شنیده ایم؟ کدام یک از ما *آوازه خیاط خانه‌های یزد در دوران دفاع مقدس* به گوشش رسیده است؟ خیاط خانه هایی که *با مدیریت یک زن تعدادشان در مدتی کوتاه از یک به بیست و دو رسید. بیست و دو خیاط خانۀ فعال که بخش مهمی از لباس رزمندگان سراسر کشور را تأمین می‌کرد.* روزانه صدها زن از سراسر یزد به خیاط خانه ها می‌رفتند و از پارچه هایی که با کمکهای مردمی خریداری شده بود لباس رزم می‌دوختند، *بدون اینکه ریالی پول دریافت کنند.* در طول سالهای جنگ خیاط خانه *جزئی از حیات این زنان* شده بود، بچه هایشان را در همین خیاط خانه ها بزرگ میکردند، در خیاط خانه ها روخوانی قرآن و سواد خواندن و نوشتن می آموختند؛ مادرها برای پسرانشان از دل همین خیاط خانه ها عروس پیدا می‌کردند، جهیزیه نو عروسان نیازمند را فراهم و گره ها از زندگیها باز می‌کردند و... اینها فقط گوشه ای از *باری بود که خیاط خانه ها از دوش جامعه بر می‌داشتند.* نکته جالب اینکه این زنان با وجود فعالیت در خیاط خانه هرگز از محیط خانه و خانواده غافل نبودند؛ حتی در بیشتر، مواقع مردان نیز هم پای زنان بودند؛ چون می‌دانستند *به همان اندازه که زنانشان در خیاط خانه خدمت می‌کنند، خیاط خانه هم به رشد آنها کمک می‌کند.* در سالهای جنگ آن قدر عملکرد خیاط خانه‌های یزد گسترش یافت که *در سراسر کشور پشتیبانی جنگ یزد به خیاط خانه هایش شهره شد.* ص۱۰ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
۱ خانمی دیسک کمر داشت و میگفت نمیتونم زیاد پشت چرخ بشینم، میخوام دست کم هفت هشت تا ماسک بدوزم که پیش خدا اسمم بین خیاط ها ثبت بشه. خانواده‌ای ماشین و کارت بنزینش را در اختیار ستاد گذاشته بود. حتی گفته بود که اگر لازم است خودمان باکش را پُر می‌کنیم. پیرزن بیماری زنگ زد و گفت: «خیلی دوست دارم کمک کنم؛ اما مریضم. ناراحت بود نمی‌تواند کمک کند. گفتم: "حاج خانم یه کار برا شما دارم بچه های ستاد می خواهند ختم بردارند؛ ولی وقت نمی‌کنند شما از طرف بچه ها بخونید." این قدر خوشحال شد. ختم را که تمام می‌کرد سریع زنگ می‌زد. من هم می‌گفتم پس به همین خاطر بوده که فلان مشکل ما حل شده است. ص۲۴ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *