eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
549 دنبال‌کننده
881 عکس
118 ویدیو
45 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی یعنی نون حلال بابا مهر حضرت زهرا تو خونه‌مون باشه نیت کرده بودم و دیگر جارو زدن خانه هم رنگ و بوی دیگری گرفته بود. فرصتِ اندکم و خستگی این روزها انگیزه‌ام را بیشتر کرد تا به جای حذف یا عقب انداختن روضه، چاشنی سادگی را بر آن بیفزایم و همراهی‌های همسر دلگرمی همیشگی‌ام بود. از پشت تلفن با صدایی خسته درخواست خرید شیرینی را حواله‌اش کردم و یک «باشه إن‌شاالله» مردانه و سرشار از عشق تحویل گرفتم. عشقی که به مادر پهلو شکسته داشت تارهای صوتی‌اش را هم تحت تاثیر قرار داده بود. لبخند بی‌رمقی روی صورتم نقش بست. با صدای نماز صبح پدر همسر از خواب بیدار شدم. خیالم در خواب پریشانی که دیده بودم گیر کرده بود و راه نجاتی جز پمپاژ کردن خون قلبم به سمت پاها نداشتم. به سمت سالن راه افتادم. - سلام بابا - سلام بابا نمازتو بخون زودتر نماز که تمام شد با صدایی پدرانه گفت: - بابا امروز روضه داری؟ - بله - کیا میان؟ - دوستای مادرانه‌م هستن بابا - قبول باشه إن‌شاالله لبخندم کش‌دار تر شد. خستگی و اشتیاق هر دو در کالبد جسمانی‌م موج می‌زد و روحم در حال پرواز بود. دیشب سمیه متن بیانات رهبری را که حول محور سوره مبارکه نصر جمع‌آوردی کرده بود خواهرانه و بی‌دریغ برایم فرستاده بود. جداً که کار تمیز و مرتبی بود و معلوم بود زحمت زیادی برایش کشیده است، لیلا و عطیه و صدیقه پیام «کمک می‌خوای؟ کی بیایم؟» داده بودند و دلم را قرص کرده بودند. خواهرانگی هایشان همیشه برایم از شیرین‌ترین خاطرات مادرانه بود. صورت مهربان لیلا را که با بچه‌ی کوچک بغل‌ گرفته در آیفون دیدم هیجان قلبم بیشتر شد. کلاس مجازی‌اش هم مانع زودتر برای کمک آمدنش نشده بود و این خیلی برایم ارزش داشت. عطیه، فائقه، صدیقه، ظریفه یکی‌یکی به جمع‌مان اضافه شدند. چهره‌هایی ناآشنا با قلب‌هایی مملو از عشق اهل‌بیت که مسجدِ محله نقطه‌ی اتصال‌مان بود و دوستان مشتاق دیگر، همه‌‌ی یازده نفرمان، منتظر سخنرانی عالی‌ترین مقام لشگری و کشوری بودیم. عملکرد ما در دوگانه‌های مختلف اجتماعی به زیبایی با بیانی ساده و شیوا تشریح شده بود و یک استحکام درونی که جز با تکیه بر قدرت ایمان به دست نمی‌آید در تک‌تک جملات موج می‌زد. توحید را جرعه جرعه نوشیدیم و خود را به این محکم‌ترین دژ عالم هستی، دخیل بستیم. مداح خوش صدای‌مان شهادت شیخ الائمه، امام جعفر صادق را بهانه‌ی توسلش کرده بود. با هر فراز و فرود صدایش بند از بند وجودمان پاره می‌شد و این سیل اشک‌ها بود که داغ سینه‌ها را فرو‌ می‌نشاند‌. دسته‌‌ی سینه‌زنی کودکان روی مبل دونفره‌ که تشکیل شد لبخند روی صورت‌های گریان نشست و تصویر چهره‌های معصوم‌شان زیباترین قاب عکس امروز شد. حال و هوای عجیبی بر جمع‌مان حاکم بود. روضه‌ی بانوی پهلو شکسته نگین خاتم مجلس‌مان شد. روح و جسم‌مان با استغفار سوره‌ی مبارکه‌ی نصر به دست مادر حقیقی‌مان تطهیر شده بود. خوشبختی را با تک‌تک سلول‌هایم احساس می‌کردم. 🖊فهیمه بهنام نیا (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
همیشه شنیده بودم پول معلمی برکت داره! برای من که داشت... اون روزی که به اصرار مادرم برای سرمایه کردن پولم من رو تشویق به خریدش کرد، هیچ وقت فکر نمی‌کردم این سرمایه قراره بشه سرمایه‌ی ابدی من!! این سرمایه‌ی کوچک من، همیشه در گوشم بود حتی به وقت ضرورت، چون یادگاری دوران معلمیم بود دلم نیومده بود بفروشمش! اما نمی‌دانم چه شد! پیام آمده بود حکم قطعی شرعی است. یهو دلم کنده شد. باید کاری می‌کردم. اولین چیزی که به ذهنم رسید کمک مالی بود. قبلا برای کاری همه طلاها را داده بودم و فقط این کوچکم مانده بود. با خودم گفتم اشکالی ندارد کافیست اسمم انتهای لیست حامیان مقاومت نوشته شود. کوچکی که شاید به چشم، کوچک بود اما برای من بسیار ارزشمند. ارزشمند کوچکم را پیچیدم در بسته‌ای و اهدایش کردم، به امید نشاندن لبخندی روی لب کودکی مظلوم. به امید قطره قطره جمع گردد وانگهی ظالم از بین می‌رود. إن‌شالله به زودی... "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary