eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
574 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
147 ویدیو
67 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. 🔰 از طریق شناسه‌ی زیر @madaremadari در «پیام‌رسان‌ بله» با ما مرتبط شوید. ble.ir/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
هفته ی کتاب و کتاب خوانی مبارک تو این هفته قصد داریم فعالیت های میدانی شما رو در عرصه منتشر کنیم پس اگر مشغول فعالیتی در حوزه ی کتاب هستید یا قصد انجامش رو در هفته ی کتاب دارید، برنامه هاتون رو با ما به اشتراک بذارید. قطعا انتشار کار فرهنگی اهمیتش از انجام اون کار کمتر نیست برنامه هایی از جمله: ✅صدقه کتاب ✅نذر کتاب ✅وقف کتاب ✅توزیع کتاب ✅ترویج کتاب خوانی و..... منتظر دریافت فعالیت های شما هستیم📚 @maryam_barzoyi @madaranemeidan *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari) *
*من هر جا که با مادران شهدا مواجه شده ام، آنها را حتی از پدران شهدا هم قویتر دیده ام. غالباً نمونه اش را در روحیه این مادران بزرگوار و شجاع میتوانید ببینید. این عظمت زن مسلمان در میدانهای سیاسی و فرهنگی است.* ( امام خامنه‌ای ) 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ! گفت و گو با مادران شهدا که به حق الگوی سوم زن را محقق کردند و قدرت و هویت زن مسلمان را به نمایش گذاشتند. شما هم دعوتید 💌 به .... .........همنشینی مجازی با مادر عزیز *خانم بی بی مرضیه میررضایی مادر بزرگوار شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمود تقی پور راوی روز چهارشنبه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۶ در نرم افزار قرار* برای ورود به اتاق روی لینک زیر کلیک کنید: https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک تک شما عزیزان هستیم🌹 (س) *"مادرانه*" * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari) *
*نگاه دار سر رشته تا نگه دارد* 📚📖 *سررشته* روایت لحظه هایی از زندگی زنانی است که مادری شان با رشد معنوی آنها پیوند خورده و نردبانی شده تا قدم بر روی پله های آن بگذارند و بالا بروند. آنها عبادت و خودسازی را جانمایه هستی خویش یافته اند و در عین اینکه باور دارند می توان به مقامی رسید که همه اعمال و رفتارهای انسان عبادت محسوب شود، عبادت به معنای خاص آن را جوهری می دانند که بی بدیل است و اگر این نباشد، عبادت دانستن سایر کارها و فعالیت ها، دلخوشی دادن به خود و درجا زدن است، تازه اگر پس‌رفت نباشد. *کتاب سررشته به همت مجموعه «مدار مادران انقلابی» (مادرانه) و به قلم خانم مژده پورمحمدی تهیه و انتشارات کتابستان معرفت آن را به چاپ رسانده است.* * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*توی جنگ، سرمان خیلی شلوغ بود.* تا بچه ها بودند، درگیر رفتنشان به جبهه و برگشتنشان و گهگاهی به خاطر همین ها توی راه پیشوا و رودسر بودیم. خود حاج آقا هم مدام جبهه بود و حتی وقتی که رودسر می ماند از جبهه و جنگ آن چنان دور نمی شد. همه اش با رزمنده ها سرو کار داشت. من و عروسم هم همینطور بودیم. ثبت نام و اعزام خانمها به رختشویخانه و آشپزخانه منطقه کلی از وقتمان را می‌گرفت و جدای از آن توی هر ماه یک هفته تا ده روزش را منطقه پیش خانمها می ماندیم. وقتی هم که توی رودسر بودیم کارهای پشتیبانی جنگ را انجام می‌دادیم و کمکهای مردمی جمع می کردیم. ! * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
به خاطر اینکه سن و سالم بالاست و دارو هم نمی توانم بخورم، الان چند سالی است که کمتر می روم مدرسه. البته اگر لازم باشد شاید هفته ای پنج روزش را توی مدرسه باشم اما توی برنامه روزانه ام دیگر رفتن به مدرسه نیست. * الان هم که توی خانه هستم، یا تلفنمان زنگ می خورد، یا زنگ خانه. اگر کسی گرفتاری داشته باشد و از دستم کاری بر بیاید، تا جایی که بتوانم کوتاهی نمی کنم.* خدایی ناکرده زن و شوهری دعوا داشته باشند، کسی احتیاج به کمک داشته باشد و از اینطور کارها از افرادی که توانایی کمک دارند برای کسی که بدانم نیازمند باشد کمک می گیرم. https://ble.ir/madarshohada ! * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
۳ گفت: می‌گن سی هزار تومان بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم. *من گفتم: یعنی بعدش با پول ما برن تجهیزات بگیرن بر ضد خود ما استفاده کنند؟!* من یادم نیست، اما کسانی که اطرافم بودند، می‌گویند شما گفتی: "بگو شهید منو آتش بزنید اما من به شما پول نمی‌دم." من نتوانستم بپذیرم به خاطر پیکر شهیدم پول به ضد انقلاب بدهم. حاج آقا هم تصمیم من را گرفته بود اما به من زنگ زد تا حرفی باقی نماند. اصلاً خود حاج آقا راضی نبود برای این مسئله به کردستان برود. https://ble.ir/madarshohada ! * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
۴ *من آدمی نبودم که یک گوشه بنشینم و فقط به فکر خودم باشم* که حالا دم پیری برای سلامتی خودم چه بخورم و چه نخورم و برای تفریح کجا بروم. دست پرورده کسی بودم که بیشتر از شصت سال پیش وقتی هنوز بچه دار نشده بودیم، به من گفت اگر یک لیوان آب خوردی بگو خدایا این لیوان آب را می‌خورم که‌ جان داشته باشم در راه تو نفس بکشم و برای تو کار کنم. من دست پرورده حرفهایی هستم که فقط هم یک مرتبه می گفت و تکرار نمی کرد و با همانها زندگی غربت را باشش تا بچه قد و نیم قد گذراندم؛ بدون کمک کسی تک و تنها و دست پرورده پدرم که بیشتر از هفتاد سال است که حرف هایش هنوز هم توی گوشم می چرخد و به کار زندگی ام می آید. https://ble.ir/madarshohada ! * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
۱ خوشحالم که با این کتاب راه و هدف علی در سینه تاریخ این آب و خاک ثبت می‌شود. راه و هدفی که دوست دارم پیش از هر کس دیگر، جوانان سرزمینم بخوانند و بدانندش، تا بلکه معنای سختی خطر و تحمل غربت در راه دفاع از شیعه و ارزشهایش را بیشتر درک کنند. هدفي که پسر ارشدم هم، مسیر زندگی اش را مثل پدرش برای رسیدن به آن تنظیم کرده است. این روزها خیلی‌ها از من می پرسند: *چطور جرئت میکنی بگذاری ،مهدی درست پا جای پای پدرش بگذارد؟ به همۀ این عزیزان عرض می‌کنم این امر جرئت نمی خواهد، بلکه احساس تکلیف می‌خواهد، همان احساس تکلیفی که علی داشت. تکلیف در برابر دین و ولایت فقیه و انقلاب و ایران.* خدا را هزاران بار شاکرم که چند صباحی از عمرم را کنار علی گذراندم و بقیه را به لطف خدا در تربیت یادگارهایش می گذرانم. امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از دینم را به شهید رحیمی و امثال او ادا کرده باشم که فردای قیامت در محضر پروردگار، فرصتی برای جبران نخواهم داشت. ص ۱۴ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
۴ - شیعه توی پاکستان دلسوز نداره ما هم اگه بریم اونجا، شرایط‌ سختی داریم. شیر آب را بستم و دستهایم را خشک کردم. هر جای دیگر می‌گفت همراهش میرفتم؛ ولی پاکستان با آن جو ضد شیعه برایم کابوس بود. فکر اینکه اتفاقی برای خودش یا بچه ها ،بیفتد تنم را می لرزاند. نگاهش کردم خواستم خواهش کنم که این قدر اصرار نکند. دلم نمیخواست حتی حرف پاکستان را هم بزند. علی پیش دستی کرد: مریم! مولتان رو برامون تکلیف کردن. اگه امروز بریم، بهتر از فرداست. انگار آب سرد ریختند روی سرم حرفم توی دهانم ماند. *حرف تکلیف را که زد خلع سلاح شدم. دیگر حرفی برای گفتن نماند.* ص۸۷ https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *