مدار مادران انقلابی "مادرانه"
قرص های شب مامان را یکی یکی از ورقه هایشان در می آورم. کنار لیوان آب روی بشقاب میوه خوری گل سرخ میگذارم. قدم هایم را آهسته آهسته میکشم تا به تخت مامان برسم.
یک ساعتی است که زهرا خوابیده. رضا هنوز مشغول بازی با لگوهایش است.
داروهای مامان را می دهم و همانجا کنار تخت می نشینم. توان بلند شدن ندارم همانطور نشسته خودم را تا پتوی زهرا میکشم. پتو را برمیدارم و میکشم رویش. زهرای یک ساله ام دست هایش را مثل غنچه ی رز صورتی مشت کرده.
یاد دست های کوچولو و خونی شهیده نبیله نوفل و آن مادری که داشت از جنازه ی دختر ۸ ساله و پسر سه چهار ساله اش دل میکند، اشک روی پلک هایم را هل می دهد سمت گونه هایم.
فکر می کردم این یک هفته ای که مامان بستری شد و کارش به آی سی یو کشید، سخت گذشته اما حالا تکه های بدن اطفال آن مرد باصلابت در پلاستیکی که از دستانش آویزان است یکی یکی بندهای دلم را پاره می کنند و صفحه ی قلبم را ذره ذره خراش می دهند.
مامان هم بغض و بی حالی و سرفه و درد استخوان هایش را جمع کرده گذاشته گوشه ای و دانه دانه غصه ی دردهای زن ها و کودکان غزه را با دانه های تسبیح می شمارد.
به گوشی ام پناه میبرم گروه را چک میکنم.
فهیمه درحال ویرایش نهایی کتابچه هاست، عطیه پوستر و عکس و استند شهدا و مقاومت مردم فلسطین را سفارش داده، طیبه وضعیت پیشرفت کارها را با دقت رصد میکند و مثل همیشه در تکاپو و بدو بدو است تا چیزی از قلم نیافتد.
دلم می خواهد برای گردهمایی فردا من هم کاری از دستم بر می آمد.
کاش میتوانستم یکی یکی زن های شجاع و مقاوم غزه را به آغوش بکشم. دلم را به دلشان سنجاق کنم. دلتنگی اطفال شهیدشان را روی دلم هوار کنم و قوت قلب را بچسبانم تنگ دلشان که بدانند فرسنگ ها آنطرف تر دختران زهرای مرضیه، میوه ی دل پیامبرشان، چقدر تب دار پریشانی های این روزهایشان هستند.
رضا گوشی سیار تلفن خانه را میدهد دستم: «مامااااان!
باباییه!
باهات کار داره.»
-الو
-خانوم سلام
-با حاج آقا صحبت کردم. چهارتا میز و صندلی چوبی میتونیم برای مراسم فردا از مسجد بگیریم. کافیه ؟
همه ی توانمان در آن روزهای مریضی مامان و سرگردانی بابا، وضعیت بهم ریخته ی خودمان و سرماخوردگی بچه ها همینقدر بود. اما دلم راضی بود که بالاخره ما هم اندکی سهیم شدیم.
آخر مراسم بود و میکروفن در دستانم. بغضی ملتهب راه گلویم را بسته بود. از روی متنی که داده بودند دستم می خواندم. صدای دلم از لابلای کلمات آن متن خودش را میکشید تا سرگردانی پدران و مادران بیمارستان مخروبه ی المعمدانی:
-خداوند در شما چه دید که غم رباب، شهامت ام البنین و صبر زینب را نصیبتان کرد؟
دلم میخواست کنارشان بودم و تکه های اربا اربای زیارت ناحیه ی مقدسه را همانجا یکی یکی برایشان سوگواری می کردم و میرسیدم به این فراز:
«السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّه ِ بنِ الحُسَينِ الطِّفلِ الرَّضيعِ ، المَرمِيِّ الصَّريعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ في حِجرِ أبيهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِيَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِيَّ وذَويهِ».
و از ندبه ی صبح جمعه هایمان برایشان میخواندم و با آن حال مضطرشان صاحب و مولایمان را طلب می کردند:
«أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ»؟!
#در_مقاومت_هم_جبهه_ایم
#پویش_آبان_١۴٠٢
#مادرانه_شمالغرب
#غزه_تحت_القصف
#طوفان_الاقصی
#مدار_مادران_انقلابی"مادرانه"
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸 *قرائت دستهجمعی دعای جوشن صغیر برای رهایی فلسطین* هر روز ساعت 8 صبح (جلسه مخصوص مادر
تا لحظاتی دیگر..
ساعت پایان دعا. ۸:۳۰
#بحث_گروهی
#پیچ_زندگی
#نقطه_عطف
#بنشین_بر_لب_جوی_و_گذر_عمر_ببین
🍃🍃🍃
یکشنبه ۱۴ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ١٠ صبح تا سهشنبه ۱۶ آبان ماه ساعت ۱۰ صبح
✅ هستند کسانی که در زندگی خود تجربههایی دارند که وقتی مینشینند لب جوی و گذر عمر خود را میبینند، نقطه عطف زندگیشان بوده است. آیا شما هم از این دست افراد هستید؟
✅ از تجربه پیچهای زندگیتان برایمان بگویید، آنها که بعد از آن گویی تحولی برایتان رخ داده است. شاید تجربه یا نگاه شما باعث تحول در زندگی دیگری هم بشود.
بحث های گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو می شوند.
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به آیدی @azadehrahimi پیام دهید.
#سرنخ_در_دستان_شما
جان و جهانیهای عزیز!
شما هم میتوانید متنهایتان با موضوع *«طوفانالاقصی چه تحولی در شما و زندگیتان ایجاد کرده؟»* را برای ما بفرستید تا در کانال، میزبان قلم پرتوان و زاویه دید بدیعتان باشیم.
منتظریم!
شناسه کاربری ادمینها برای ارسال متن:
@zahra_msh
@azadehrahimi
*مادرانه ای های عزیز*
جان و جهان جاییست که نوشتههای مادرانهایهای اهل قلم در آن منتشر میشود و زیرمجموعه مدار مادران انقلابی است.
📝📒
اگر اهل قلم هستید ما را از نوشتههای خودتان بینصیب نگذارید، به کانال بپیوندید و از خواندن روایتهای آن لذت ببرید:
https://ble.ir/janojahan
#جان_و_جهان
#قلم_مادرانه
#جنگ_روایتها
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
31.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت دعای فرج برای پیروزی غزه
هیئت خانوادگی حصن الزهرا(س)
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایتی از آرمان*
آرمانی مقدس با همه ی تصاویری که از شنیدن واژه اش به ذهن متبادر می شود...
از عکس طلبه ی شهید به خاک و خون کشیده گرفته تا یک جامعه ی اسلامی با همه ابعادش و یک تمدن اسلامی با همه ابهتش
آرمان هرچه باشد باید فرامادی و دور از دسترس باشد تا ارزش هزینه دادن داشته باشد..
هزینه ای از جنس زمان، گذشتن از لذتها، از خانواده و از جان!
باید کیفیتش قابل تصور باشد و نقش و نگارش در ذهن و خیال جا شود...
آرمان با همه بزرگی اش یک بخش از «هدف» است
هدفی که باید شوق انگیز باشد تا حرکت بیافریند و انسان را از مرداب لختی و کندی رهایی بخشیده و به یک رود پر جوش و خروش مبدل کند
بخش دیگرِ هدف، «کمیت قابل وصول» است
چیزی در دسترس که حلاوتش انسان را به سمت رسیدن به هدف و شیرین کامی اصلی سوق می دهد.
«حلقه معماران» برای «مادرانه» حکم همین کمیت قابل وصول برای آرمانی چون «یک زن تراز انقلابی بودن» برای تحقق «تمدن اسلامی» را دارد
با هم بودنی دست یافتنی، شیرین و خاطره انگیز
پر از شوق دیدار و نفس کشیدن در کنار بهترین دوستان
با هم بودنی در دسترس مانند یک گعده ی ساده، مثل یک دورهمی صمیمی
ولی پر از شوق دانستن، نشاطی برای فهمیدن
از زبان ولی زمان
شوقی برای دریافت حکم برای تنظیم برنامه های زندگی، برای فهم هدف زندگی و شوقی برای حرکت
حرکت در مسیر رسیدن به هدف، مسیری با تمام سختی ها و شیرینیها
برای رسیدن به هدفی بزرگ
رسیدن به آرمانی متعالی و زیبا
#مباحثهجزوهتشکیلات
#مادرانهشمالغرب
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
بسم الله الحمن الرحیم
«دیر نشه؟! نکنه نرسیم؟ نکنه آخرش این تعلل ها و بهانه ها کار دستمون بده؟»
روزی هزار بار این فکرها می آیند و از پیچ و خم های ذهنم عبور میکنند و می روند. گاهی بعضی هایشان پشت یک چراغ قرمز می مانند و حسابی رویشان تمرکز میکنم و آخرش آنقدر گاز می دهند که دود از اگزوزشان بلند می شود و اشکم را در می آورند.
«نکنه پدر مهربانمون بیان و دنبال کمکی هاشون بگردن و من هنوز درگیر تصمیم بین دکترا خوندن و نخوندن باشم! »
خیلی وقت است لزوم کار جمعی برایم مسجل شده است.
حرف از توصیه ی امام عصر (عج) به شیخ مفید به میان آمد!
از کلید واژه ای که حضرت برای باز شدن قفل غیبت مطرح کرده اند!
همانی که گیر همه ی مشکلات بشر است!
که اگر خوب بفهمیمش اگر خوب بشناسیمش و خوب به آن عمل کنیم کار تمام است و حضور و دیدار مولایمان حسرت نخواهد شد!
واژه ایست عمیق. عمقش آنقدری است که در اعماق وجودمان حسابی ریشه بدواند و درخت بار آمده از خود را آنچنان تنومند سازد که تا قیام قیامت سرپا بماند و هر سال آنقدری بار بدهد که تمام بشر از آن روزی بخورند.
درختی که انشعابات ریشه اش در وجود تک تک مان دویده باشد و ما همان زمین مشترکی شده باشیم برای تغذیه و استحکامش.
اینقدر این کلید واژه مصداق هایش راهگشاست که اگر اتفاق بیافتد دردی در عالم نمی ماند. پدر شرمنده از سفره ی خالی نمی ماند. جوانی بیکار و ناتوان برای تشکیل خانواده نمی ماند. از اینها مهم تر! ردپایی از شیطان نمی ماند. ظلم و کودک کشی و نسل کشی نمی ماند. غارت و تصاحب آب و خاک و جسارت به زن و دختری نمی ماند.میلی به برهنگی و بدن پروری و مادیات گرایی نمی ماند.
بله!
اجتماع قلوب!
اجتماع قلوب و همدلی که باشد.
یکی شدن که باشد.
برای هم بودن که باشد.
چرخیدن امت واحد حول محور توحید که باشد. همه ی این درد ها و نداشتن ها و نبودن ها بی معنا می شود.
و چقدر این واژه ها دارند کم کم ملموس می شوند برایمان. در قدمهای مادرانه ای مان.
دارند مصداق پیدا میکنند در لحظه لحظه ی حرکتمان در کنار هم.
چقدر مباحث تشکیلات با این کلید واژه ی اجتماع قلوب همخوانی دارند.
چه ابزار کار راه اندازی است این مبحث تشکیلات در این مسیر و برای تحقق و جاری شدن این همدلی.
قدم هایمان دارند محکم می شوند.دلهایمان دارند وسعت پیدا میکنند. داریم هم ادبیات و همدل می شویم!
چقدر آدم های تشکیلاتی به کار آقا بیایند!
چقدر آن هایی که در گره زدن قلوب مومنین قدمی بردارند گل می کنند و عزیز می شوند و به چشم آقا جانمان می آیند!
چقدر کار زمین مانده داریم...
چقدر قلوب سرگردان منتظر داریم...
وقت گره زدن است، وقت پیوند زدن دل هاست. گره دل های خودمان که حسابی سفت شد باید یکی یکی برویم و دل بخریم و تب جماعتی حرکت کردن را به جان همه بیاندازیم.
کاش ذره ذره فهم کنیم و قدم قدم تشکیلات را زندگی کنیم و دنیا دنیا قلب ها را به هم بچسبانیم و لایق و آماده ی ظهور شویم.
بس است هر چه بین دو راهی ها معطل کرده ایم.
جا دارد این جملات اماممان را بگذاریم وسط دورش حلقه بزنیم و آنقدر با کلماتش اشک بریزیم که قفل های دل و ذهنمان باز شوند و توفیق عملش را نصیبمان کنند.
قال مولانا الامام المهدی (عجّلاللهفرجهالشریف):
«وَ لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی (اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ) فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ[1]»
«اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند،( همدل) می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما می رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.»
[1] احتجاج، ج2، ص499؛ بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 .
#مباحثهجزوهتشکیلات
#مادرانهشمالغرب
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
با ۱۵ الی ۲۰ تا خانم صحبت کردیم ۳ نفر بودیم و بچه های خودمونم نوبتی گریه میکردن😄 یه دست نوشته دستمون بود " مگر فلسطینی ها زمین هایشان را نفروختند پس ادعای چی دارن" میگفتیم جواب این سوال رو میدونید؟ اکثرا جواب درست رو نمیدونستن و میگفتن از ۷۰ ساله که پدرای ما هستن میگن فلسطین جنگ بوده همش
تقریبا همه موافق بودن ولی شبهات وجود داشت تو ذهنشون
چیزایی که ما با روش های مختلف عکس نوشته و کلیپ و روایت و ..... هزار بار شنیدیم و فهمیدیم رو نمیدونستن
و واقعا تشنه شنیدن هم بودند.
تعداد قابل توجهی شون متاسفانه کم سواد بودن. جوان هم بودن
و قشر کم سواد معمولاََ هرچی بقیه بگن قبول میکنن.
یه عده از وضعیت حکومت شاکی بودن که چرا اجاره انقدر گرونه! چرا شهرداری نمیذاره خونمو بسازم! چرا فلانی رو اعدام کردند! بخاطر کارای سیاسی و....
و خب همین بحث غزه واقعا نقطه اشتراک خوبی برا صحبته
دیگه چی بگم؟
یکی هم گفت برین شما بسیجیا ساندیس میگیرین بیاین این حرفا رو به ما بزنید😂 این فرد یه خانم میانسال فکر میکنم افغانی بود یا شهرستانی یعنی اصلا سانتی مانتال نبود خیلی خیلی عامی بود ولی بخاطر مشکل شهرداری دیگه خیلی اعصابش خرد بود.
میگفتم ۱۰هزار نفر کشته شدن تو غزه. میگفت: از پارسال تا حالا تو ایران هزاران نفر کشته شدن بخاطر کارای سیاسی😄
اصلا به قیافه اش نمیخوردا!
دو سه نفر هم دورش بودن که باماهمراه بودن ولی خب چیزی نمیگفتن به اون
کلاََ خوبه بریم بین مردم بیشتر دوست بشیم و بیشتر حرف بزنیم باهاشون.
#در_مقاومت_هم_جبههایم
#پویش_آبان۱۴۰۲
#مادرانه_شمال شرق تهران
_گلبرگ مدنی
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
#حمایت_از_مادران_و_کودکان_غزه
زمان پویش ⏰ قبل ازساعت تعطیلی مدارس 11تا 1
مکان پویش 🏢 بین 4مدرسه دخترانه و پسرانه اعم از دبستان و دبیرستان و هنرستان و یک باشگاه ورزشی
شرکت کنندگان دانش آموزان مدارس نامبرده و مادران و پدران، عابران پیاده و سواره
📝لیست برنامه ها
✅نوشتن دلنوشته بر روی مقوایی ک به پرچم فلسطین مزین شده بود
✅ماکت شهدای کودک کفن پوش غزه، و ماکت مسجد الاقصی
✅پخش شماره کارت هلال احمر کمک به غزه همراه نخود چی
✅فعالیت کودکانه با محتواهای کاربرگ فلسطین که حاوی اطلاعات راجع به سرزمین و زندگی مردم فلسطین بود.
✅رنگ آمیزی پرچم
✅نذر فرهنگی کتاب تاوان عاشقی (کتاب پویش ماه) و وقف در گردش بودن آن
✅عکاسی مردم با شال فلسطینی
✅چاپ شبهات به همراه پاسخ و و چاپ عکس های پر بازدید این روزهای غزه
✅تهیه گزارش اختیاری از بازدید کنندگان
✅معرفی مادرانه در انتهای کار
در خواست اجرای پویش از طرف مدیران و معاون پرورشی مدارس ابتدایی دخترانه وپسرانه و دبیرستانی ها
#پویش_ماه_فلسطین
#کتاب_ماه_تاوان_عاشقی
#مادرانه_مشهد
#محله_رازی_قاسم_آباد
#طوفان_الاقصی_
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *