#شب_پنجم_عبدالله_بن_حسن
عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیم تر می شد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیم تر می شد
باورش هم نمی شد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد و بعد هر تیری
ای خدا کاش اشتباه کند
این هم از عشیره می باشد
مرگ بازیچه ایست در دستش
مرگ را می زند صدا اما
حیف افتاده بند بر دستش
یادش افتاد روضه هایی را
که عمویش کنار او می خواند
حرف مادر بزرگ را می زد
روضۀ شعله را عمو می خواند
مادرش پشتِ در که در افتاد
نفسی مادرانه بند آمد
شیشه ای خورد شد به روی زمین
راه کوچه به خانه بند آمد
دستهای پدر بزرگش را
بسته و می کشند اما نه
دست مادر به دامنش افتاد
گفت تا زنده است زهرا نه
چل نفر می کشند از یک سو
دست یک بار دار سَد می شد
بین کوچه علی اگر می ماند
که برای مغیره بد می شد
کار قنفذ شروع شده اما
دخترش برد عمع آنجا بود
خواست تا سمت مادرش بدود
آنکه دستش گرفت بابا بود
پسر مجتبی است این دفعه
نوبت زینب است او ندود
داشت می مُرد داشت جان می داد
وای بر او که تا عمو ندود
نه که گودال،کوچه را می دید
همه افتاده بر سرِ مادر
به کمر بسته چادرش اما
به زمین خورده معجر مادر
تا ببیند چه می شود باید
به نوک پای خویش قد بکشد
شرط کردند هرکه می آید
از تنش هر که نیزه زد بکشد
از همانجا به سنگ اندازان
داد می زد تورو خدا نزنید
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر سخت نیزه را نزنید
زره اش را که کندید از تن
اینکه پیراهن است نامردا
از روی سینه چکمه را بردار
وقت خندیدن است نامردا
هرچه گلبرگ بر زمین می ریخت
پخش هر گوشه بوی گل می شد
کم کم احساس کرد انگاری
دستهای عمه شُل می شد
دست خود را کشید تا گودال
یک نفس می دوید تا گودال
از میان حرامیان رد شد
بدنش را کشید تا گودال
باز هم پای حرمله وا شد
پیچ می خورد حنجری ای وای
دید در آخرین نگاه حسین
دست طفلی مقابلش افتاده
(حسن لطفی)
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شب_پنجم_عبدالله_بن_حسن
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجهی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون كرده وضو آماده
آه، با كُندهی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّهی مو، آمـاده
هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنهی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـركهی تاخت و تاز
به رویِ سینهی پا خوردهی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن
باز هم چهرهی خورشید ز خون رنگ گرفت
(علیرضا شریف)
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شب_پنجم_عبدالله_بن_حسن
خسته ام این روزها از سن کمتر داشتن
می خورد اینجا به درد من فقط سر داشتن
قصد من این بود از دستی که دادم رفته است
باری از روی دو کوه شانه ات برداشتن
هرکسی دور و بر قاسم نبوده، آمده
کار دستم داده است اینجا برادر داشتن
چند دسته چشم دارد می دود سمت حرم
یک پسر می ارزد اینجاها به دختر داشتن
از توانی که ندارد دست تو فهمیده ام
سخت دارد می شود انگار معجر داشتن
آنقدر زخمی شدی که زجر دارم می کشم
کاش می آمد به کار پیکرت پر داشتن
قد و بالای من از آغوش تو کوچک تر است
تازه می بینم چرا خوب است اکبر داشتن
بس که چشمان تو برگشت از حرم فهمیده ام
داغ سنگینی است روی سینه خواهر داشتن
یوسف دوش نبی در قعر چال افتاده ای
می شود واجب هراز گاهی پیمبر داشتن
(رضا دین پرور)
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شب_پنجم_عبدالله_بن_حسن
عبدالهم و روح و تن و جان عمویم
جان میدهم امروز به دامان عمویم
دست و سر و رویم همه قربان عمویم
شرمنده من از این لب عطشان عمویم
در قتلگهم بین که چه خونین بدنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
ای عمه ببین خصم که بر سینه نشسته
پهلوی عمو زیر لگدها بشکسته
آتش شده سرتاسر این سینه ی خسته
راه نفسم را غم هجران تو بسته
از بی کسی ات غرق بلا و محنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
دنیا همه اش خوب ولی حیف عمو رفت
ناموس خدا بهر اسیری عدو رفت
وقتی علم افتاد می ما ز سبو رفت
انگار دلم هم قدم روضه ی او رفت
در راه حسین ابن علی جان فکنم من
سرباز حسینم اگر ابن الحسنم من
(احمد ایرانی نسب (امین))
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شعر_آئینی
#غزل
#حر_ابن_یزید_ریاحی_ع
دلی شکسته و رویی سیاه آوردم
ببین که توشه ای از اشک و آه آوردم
بسان کشتی پهلو گرفته در ساحل
به آستان رفیعت پناه آوردم
هزار مرتبه مرگ از خدا طلب کردم
خجل ز روی تو حال تباه آوردم
مسیر زندگی ام اشتباه بود حسین
ولی به لطف شما رو به راه آوردم
بگو به اهل حرم تا مرا حلال کنند
کنون که پیش تو عذر گناه آوردم
به بنده پروری و مهرتان یقین دارم
سرم خوش است که حاجت به شاه آوردم
#کمیل_کاشانی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شعر_آئینی
#حر_ابن_یزید_ریاحی_ع
زار و پریشان آمدم
در کوی جانان آمدم
مولا پشیمان آمدم
آیا قبولم میکنی ؟
راه تو را بستم حسین
قلب تو را خستم حسین
حالا که پیوستم حسین
آیا قبولم میکنی ؟
سر بر زمین افکندهام
از زینبت شرمندهام
حالا به کویت بندهام
آیا قبولم میکنی ؟
در پای تو بی سر شوم
در باغ تو پرپر شوم
قربانی اصغر شوم
آیا قبولم میکنی ؟
#کمیل_کاشانی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#شعر_آئینی
#غزل
#حر_ابن_یزید_ریاحی_ع
انانکه شرح واقعه کربلا کنند
بر ماجرای حضرت حر ابتدا کنند
از شأن و عزتش بنویسند اگر همه
شاید که حق گوشهای از آن ادا کنند
شایسته است مردم آزاده تا ابد
بر او به رسم عشق و ادب اقتدا کنند
ثابت شد از عنایت مولای ما به او
«اهل نظر معامله با آشنا کنند»
از عاقبت به خیری اگر صحبتی شود
با نام او به مجلس روضه صفا کنند
تا صبح روز واقعه هم با یزید بود
میخواستند تا ز حسینش جدا کنند
اما خدا ز مرحمتش دست او گرفت
تا اسم او به جرگه ی خوبان صدا کنند
#کمیل_کاشانی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#دودمه
جان اصغر رومگردان از نگاه خواهرت
جان زهرا مادرت
نوجوانان مرا میدان ببر چون اکبرت
جان زهرا مادرت
✍️ #رضا_دین_پرور
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
#دودمه
دختر شیرخدا تیغ دو دم آورده است
یا ابا عبدالله
شیرهای مرتضی را از حرم آورده است
یا ابا عبدالله
✍ #حسن_لطفی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
هر کس گره به حبل متین خورد شد زهیر
هر کس که از امام جدا شد، زبیر شد
بودند در رکاب علی عدهای ولی
شد عمرشان تباه که ختم به غیر شد
اما زهیر قصهاش از جنس دیگریاست
او همرکاب حر و حبیب و بریر شد
جنگید و پیش چشم امامش به خون نشست
این قصه با شهادت ختم به خیر شد
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو
چه کیمیای عجیبیست در محبت تو
خدای عزّوجل بوده است مشتاقت
کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو
مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری
که روزیام بشود افتخار خدمت تو
خوشا کسی که لُهوف است نامهی عملش
که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو
تمام زندگیام را به آه خواهم داد
که آه را بکُنم خرج در مصیبت تو
شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت
که کنده میشود از جا به یاد غربت تو
چگونه وقت ورودت به عرصهی محشر
سرم به روی تنم باشد از خجالت تو
به زیر چکمهی دشمن تلاش میکردی
مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو
چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند
حریر گریهی زهرا شدهست خلعت تو
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
🏴 اشعار #شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین
سر را گرفت در دل چادر به دامنش
سر را گذاشت غرق تفکر به دامنش
"یا آتش محبت، یا آتش عذاب" *
او بود و شعله شعله تحیر به دامنش
دل کند از زمین که نماند الی الابد
در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش
آمد سوی حسین سرافکنده و خجل
میریخت اشکهاش چنان دُر به دامنش
او هم شهید شد که نماند اسیر مرگ
حالا حسین بود و سر حُر به دامنش
🔸شاعر:
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
🔻مقدمتان را به این کانال 23 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯