eitaa logo
﴿⇦ریــ♡َــحآنه الحسین⇨﴾
840 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
773 ویدیو
88 فایل
اَلسَلامُ عَلَیکِ یا سَیِدَتَنا الرُقَیَةَ ، عَلَیکِ التَحِیَةُ وَاَلسَلامُ وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ. ❣️۳۱۵❣️ مدیر ؛ @Mr_ein .
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی قشنگ حتما بخونید🙏 حاج آقا باید برقصه!!! چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻⚖👩🏻👱♀👩🏻👩🎤👩🔧🙎🏻 دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… 😳😳😳 آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی💄👄💅، مانتوی تنگ👗👗👠👡👜👛🕶👓 و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰 اخلاق‌شان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند😀😀😀 و مسخره می‌کردند😜😜😝😍 و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست... باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔 گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏 حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...🙏🏻🙏🏻 می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥🔥🔥و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است… از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف🤗🤗😜😝😝😎😍😍😂 و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.🤗🤗🤗😜😜😜 کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا ! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏👏 برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...💧💧💧💦💦💧💦💧💦💧 تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … 😭😭😭😭😭 شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم... به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔 چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعة‌الزهرای قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏 اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭😭😭 ══════°✦ ❃ ✦°══════ @maddahinab313
✨﷽✨ 👌 يک استاد دانشگاه مي‌گفت: يک بار داشتم برگه‌هاي امتحان را تصحيح مي‌کردم. به برگه‌اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا مي‌کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش مي‌آيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. آري، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم مي‌بينيم: به آن خوبي که فکر مي‌کنيم، نيستيم مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۞مـོـداحـོـی ناོب۞═══╔ ♡[{کپی_باذڪر_صــ۳ـــلــــوات}]♡✨ 🌸اَللّهُمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلیِّکَ‌الفـَرَجْ🌸 ۞مـོـداحـོـی ناོب۞═══╔ ╔══∞🌷⃟🕊∞══╗ ❥➻♡⃢@maddahinab313◄ꙮ ╚══∞🍁⃟💐∞══╝ بــہ‌مـابپیونــدید👆══╚‌
دانلود کتاب:پا به پای شما می دویدم نویسنده: آمنه آدینه راوی: مونا صفی این کتاب، خاطرات بانویی شهید را از زبان اقوام و نزدیکان وی روایت می‌کند. منیره ولی‌زاده، در دو سالگی براثر بمباران شهر ایلام قطع نخاع شد و تا سال ۷۷ که به درجه‌ی شهادت رسید، روی صندلی چرخ‌دار زندگی کرد.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♡[{کپی_باذڪر_صــ۳ـــلــــوات}]♡✨ 🌸اللّهُمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلیِّکَ‌الفـَرَجْ🌸 ۞مـོـداحـོـی ناོب۞═══╔ ╔══∞🌷⃟🕊∞══╗ ❥➻♡⃢@maddahinab313◄ꙮ ╚══∞🍁⃟💐∞══╝ بــہ‌مـابپیونــدید
📔 کوتاه تاریخی روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.... 🌺از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش ♥️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۞مـོـحـོـمـོـدامـོـیـོــن۞═══╔ ♡[{کپی_باذڪر_صــ۳ـــلــــوات}]♡ 🌸اللّهُمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلیِّکَ‌الفـَرَجْ🌸 ۞مـོـداحـོـی ناོب۞═══╔ ╔══∞🌷⃟🕊∞══╗ ❥➻♡⃢@maddahinab313◄ꙮ ╚══∞🍁⃟💐∞══╝ بــہ‌مـابپیونــدید👆══╚
🌸🍃🌸🍃 امام علی (علیه السلام) با جمعی از پیروان در معبری عبور می نمود. پیرزنی را دید که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟ پیرزن به جای جواب، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن، چرخ از حرکت ایستاد. پیرزن گفت چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد. آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کُرات به این بزرگی، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد؟ امام علی (علیه السلام) روی به اصحاب خود نمود و فرمود مانند این پیرزن خدا را بشناسید. ۱ ♥️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۞مـོـحـོـمـོـدامـོـیـོــن۞═══╔ ♡[{کپی_باذڪر_صــ۳ـــلــــوات}]♡ 🌸اللّهُمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلیِّکَ‌الفـَرَجْ🌸 ۞مـོـداحـོـی ناོب۞═══╔ ╔══∞🌷⃟🕊∞══╗ ❥➻♡⃢@maddahinab313◄ꙮ ╚══∞🍁⃟💐∞══╝ بــہ‌مـابپیونــدید👆══╚
•❥💜☔️━┅┄┄ 👇👇کامل بخونید👇👇 ... . . قابل توجه کسایی که میگن دلت پاک باشه و هزار عذر و بهانه برای نماز نخواندن دارند...(همون عزیزایی که نهایتا نیم ساعت از بیست و چهار ساعت رو اونطور که خدا فرموده برای رضای خدا وقت نمیزارند... ) . . کلام قرآن کریم: : . ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻳﻤﻴﻦ(بهشتیان) ‏ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻘﻮﺍﻳﺸﺎﻥﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ! ‏ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﻬﺎﻯﺑﻬﺸﺘﻨﺪ، ﻭ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ،ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻣﺎﻥ(جهنمیان) ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ سقر(جهنم)ﻭﺍﺭﺩ ﺳﺎﺧﺖ؟ جهنمیان ‏ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ : ‏ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ، ‏ و به فقیر و تهیدست طعام نمی دادیم. ، ‏ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺍﻫﻞ ﺑﺎﻃﻞ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﻭ ﻫﻤﺼﺪﺍ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﻭﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﻭﺯ ﺟﺰﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰﻛﺮﺩﻳﻢ، ‏ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰﻛﻪ ﻣﺮﮒ ﻣﺎ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ! ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺷﻔﺎﻋﺖ ,ﺷﻔﺎﻋﺖﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ(معصومین و...) ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻮﺩﻯ ﻧﻤﻰﺑﺨﺸﺪ . ﭼﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﺬﻛّﺮ ﺭﻭﻯ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ؟ ! ﮔﻮﻳﻰﮔﻮﺭﺧﺮﺍﻧﻰ ﺭﻣﻴﺪﻩﺍﻧﺪ، ‏ ﻛﻪ ﺍﺯ ‏ﻣﻘﺎﺑﻞ‏ ﺷﻴﺮﻯﻓﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ! ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺩﺍﺭﺩ ﻧﺎﻣﻪ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪﺍﻯ ‏ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ ‏ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﻮﺩ ! ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﺕ ﻧﻤﻰﺗﺮﺳﻨﺪ ! ( *سوره مدثر آیات سی و نه الی پنجاه و سه*) . . چیست؟! کلام قرآن : . ﻭ ﺗﻮ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻰ ‏ ‏ ﭼﻴﺴﺖ ! ‏ ﺁﺗﺸﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﻗﻰ ﻣﻰﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﻰﺳﺎﺯﺩ ! ﭘﻮﺳﺖ ﺗﻦ ﺭﺍ ﺑﻜﻠّﻰ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥﻣﻰﻛﻨﺪ ! (*سوره مدثر آیات بیست و هفت الی سی*) . . امام صادق(علیه السلام) فرمود: شفاعت ما(اهل بیت) به كسي كه نماز را سبك شمارد، نمي رسد... . (وسائل الشيعه ج 3، ص 16) . . تفسیر در مورد آیات: در تشبیه ﻓﺮﺍﺭ ﻛﻔّﺎﺭ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ، ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﻧﻜﺎﺗﻰ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ: ﺍﻟﻒ) ﻓﺮﺍﺭ ﮔﻮﺭﺧﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ. ﺏ) ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﺎ ﻭﺣﺸﺖ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﺖ. ﺝ) ﻓﺮﺍﺭ ﺑﺎ ﻫﺪﻑ ﺧﺎﺻﻰ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﺩ) ﻓﺮﺍﺭ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﻗﻮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﺳﻴﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. . . . . اگر خدا رو به خدایی قبول داری پس حرف خدا رو هم گوش کن ... . . اگر تا الان نمیخوندی هنوز دیر نشده مگه روزی چقدر وقتمون رو میگیره؟! کل نمازا نیم ساعت نهایتا!!! ,از الان شروع کن... . این آیات فقط برای ترس نیست برای اینه حواسامون جمع باشه... با این کار نداشته باشیم که فلانی نماز میخونه ولی دزدی و هیزی هم میکنه، حواسمون به خودمون باشه. . بهشت همون نتیجه رضایت خداست و جهنم نتیجه نارضایتی خدا ... 💜⃟🖇¦⇢ 💔⃟🖇¦⇢ •❥💜☔️━┅┄┄ ♥️ {کُـپی_باذڪر_صــ3ـــلــــوات} ❁- - - - - - - - - - - - - - 『@maddahinab313』∞♡ - - - - - - - - - - - - - -❁