eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.4هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
21.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کلیپ روانشناسی 🔻( قسمت ششم ) ✅مهارت کلام در خانواده دکتر سعید عزیزی 🎤
🖇 🌱 همیشه‌میگفت:بھتره‌شبـازود‌ بخـوابیم‌تـانمازصبح‌رواول‌وقـت‌ و‌سرحـال‌بخـونیم. کسی‌که‌نمـازظـھر‌و‌مغرب‌روسروقت‌ بخونه‌هنرنکرده‌چـون‌بیـداربوده! آدم‌بـاید‌نـمازصبح‌هم‌اول‌وقت‌بخونه..! _شهیـد‌ابـراهـیم‌هـادی‌💚
حاج آقا قرائتی تعریــف می‌کردن که: فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم، او هم جواب داد و گفت: ای بابا حاج آقا! فکر کنم شما خـــدا رو نمی‌شناسی! خـــدا خیلی بخشنده و کریمه!🙃 استاد قرائتــی هم پاسخ دادند: بانک هم خیلی خیلی پول داره؛ ولی تو بری بگی بده میده؟ نه نمیده؛ چون حســاب و کتاب داره!👌🏻
کدام‌ انتظار؟! انتظاری‌ که‌ از‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند،‌ فقط‌ نشستن‌ و اشک ریختن‌ نیست‌ ما‌ باید‌ خود‌ را‌ برای سربازیِ امام‌زمان"عج" آماده‌ کنیم! - سید علی‌ خامنه‌ای
آنقدر در كشتي عشقت نشينم يا حسين، يا به ساحل مي رسم يا غرقِ دريا مي شوم💔(:
بساط‌ اشک‌ علی‌ در غم‌ تو یک‌ ریز است؛ چقدر خانه‌‌ بی‌ فاطمه‌ غم‌انگیز است💔!
ما دو سوریه داریم.‌. سوریه در اخبار و سوریه در میدان انها در رسانه پیروز می شوند ؛ ما در میدان. .
و سلام ما بر مادری کہ روضه‌اش واجب الموت است . .
🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼 📖 پیش از پیامبری، پیامبر اسلام مردم عربستان بت پرست بودند. از سنگ و چوب بت می ساختند و می پرسیدند و غذای اغلب عرب ها خرما بود. خانواده ای از عربها تصمیم گرفتند بتی از خرما بسازند. بعد از ساختن بت آن را در جای مناسبی گذاشتند و در برابر آن سجده می کردند. روزگار می گذشت تا این که مدت ها در عربستان باران نبارید و در نتیجه خشکسالی، خرما خیلی گران شد. خانواده ای که بت خرمایی داشتند و در برابر بت خرمایی زانو زدند و از او خواستند باران ببارد. اما خبری نشد. گرسنگی و تشنگی به این خانواده هم فشار آورد. روزی یکی از بچه های خانواده بدون توجه به اهمیت و ارزش بت خرمایی مقداری خرما از بت خرمایی کند و خورد. مرد خانواده یک روز متوجه شد که پای بت خرمایی کنده شده با عصبانیت گفت: چه کسی جرات کرده به خدای من توهین کند و تصمیم گرفت در جایی پنهان شود و دزد خرما را پیدا کند. بچه خانواده بی خبر به سراغ خرما آمد. پدرش متوجه شد و پسرش را در حال کندن خرما دید. اول عصبانی شد و از جا پرید که پسرش را زیر کتک بگیرد اما وقتی پسرش به او لبخند زد و یکی از خرماها را به پدرش داد، خشم مرد فروکش کرد. او فهمید که پسرش قصد دزدی نداشته و از شدت گرسنگی به فکرخوردن خرما ها افتاده. پدر خرمایی را که پسر به او داده بود به دهانش برد. بعد رو به پسرش کرد و گفت: چرا از خرماهای بتمان خورده ای؟ پسر گفت: چون چیزی در خانه نداریم. مگر خودت الان از این خرما نخوردی؟ پدر گفت: بله خوردم. ولی ما نمی توانیم خدای خودمان را بخوریم. پسر گفت: پدر هم خدا را می خواهی هم خرما را. حالا که خرما داریم می خوریم وقتی باران آمد و نخل هایمان دوباره خرما داد یک خدای تازه درست می کنیم . پدر ناگهان بلند شد و با چاقو به جان بتش افتاد و گفت : وقتی بت ما خاصیتی ندارد، باید خوردش. از آن به بعد درباره کسی که به دنبال سود زیاد باشد و حاضر نباشد در این راه از چیزی صرف نظر کند، می گویند: هم خدا را می خواهد ، هم خرما را.