12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻کلیپ روانشناسی 🔻( قسمت ششم )
✅مهارت کلام در خانواده
دکتر سعید عزیزی 🎤
🖇 #تلنگر 🌱
همیشهمیگفت:بھترهشبـازود
بخـوابیمتـانمازصبحرواولوقـت
وسرحـالبخـونیم.
کسیکهنمـازظـھرومغربروسروقت
بخونههنرنکردهچـونبیـداربوده!
آدمبـایدنـمازصبحهماولوقتبخونه..!
_شهیـدابـراهـیمهـادی💚
#تلنگر
حاج آقا قرائتی تعریــف میکردن که:
فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم،
او هم جواب داد و گفت:
ای بابا حاج آقا! فکر کنم شما خـــدا
رو نمیشناسی!
خـــدا خیلی بخشنده و کریمه!🙃
استاد قرائتــی هم پاسخ دادند:
بانک هم خیلی خیلی پول داره؛
ولی تو بری بگی بده میده؟ نه نمیده؛
چون حســاب و کتاب داره!👌🏻
کدام انتظار؟!
انتظاری که از آن سخن گفتهاند،
فقط نشستن و اشک ریختن نیست
ما باید خود را برای سربازیِ امامزمان"عج"
آماده کنیم!
- سید علی خامنهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ای پناه بی پناهان کی می آیی...؟
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم..❤️🩹
آنقدر در كشتي عشقت نشينم يا حسين،
يا به ساحل مي رسم يا غرقِ دريا مي شوم💔(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا. .
انا علی. .❤️🩹؛
🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼🔘🌼
📖#هم_خدا_را_میخواهد_هم_خرما_را
پیش از پیامبری، پیامبر اسلام مردم عربستان بت پرست بودند. از سنگ و چوب بت می ساختند و می پرسیدند و غذای اغلب عرب ها خرما بود.
خانواده ای از عربها تصمیم گرفتند بتی از خرما بسازند. بعد از ساختن بت آن را در جای مناسبی گذاشتند و در برابر آن سجده می کردند. روزگار می گذشت تا این که مدت ها در عربستان باران نبارید و در نتیجه خشکسالی، خرما خیلی گران شد. خانواده ای که بت خرمایی داشتند و در برابر بت خرمایی زانو زدند و از او خواستند باران ببارد. اما خبری نشد.
گرسنگی و تشنگی به این خانواده هم فشار آورد. روزی یکی از بچه های خانواده بدون توجه به اهمیت و ارزش بت خرمایی مقداری خرما از بت خرمایی کند و خورد. مرد خانواده یک روز متوجه شد که پای بت خرمایی کنده شده با عصبانیت گفت: چه کسی جرات کرده به خدای من توهین کند و تصمیم گرفت در جایی پنهان شود و دزد خرما را پیدا کند.
بچه خانواده بی خبر به سراغ خرما آمد. پدرش متوجه شد و پسرش را در حال کندن خرما دید. اول عصبانی شد و از جا پرید که پسرش را زیر کتک بگیرد اما وقتی پسرش به او لبخند زد و یکی از خرماها را به پدرش داد، خشم مرد فروکش کرد. او فهمید که پسرش قصد دزدی نداشته و از شدت گرسنگی به فکرخوردن خرما ها افتاده.
پدر خرمایی را که پسر به او داده بود به دهانش برد. بعد رو به پسرش کرد و گفت: چرا از خرماهای بتمان خورده ای؟
پسر گفت: چون چیزی در خانه نداریم. مگر خودت الان از این خرما نخوردی؟
پدر گفت: بله خوردم. ولی ما نمی توانیم خدای خودمان را بخوریم. پسر گفت: پدر هم خدا را می خواهی هم خرما را. حالا که خرما داریم می خوریم وقتی باران آمد و نخل هایمان دوباره خرما داد یک خدای تازه درست می کنیم . پدر ناگهان بلند شد و با چاقو به جان بتش افتاد و گفت : وقتی بت ما خاصیتی ندارد، باید خوردش.
از آن به بعد درباره کسی که به دنبال سود زیاد باشد و حاضر نباشد در این راه از چیزی صرف نظر کند، می گویند: هم خدا را می خواهد ، هم خرما را.
#ضرب_المثل