eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 شهیده فائزه رحیمی؛ من باید خودمو خرج امام کنم نه امام رو خرج خودم❗️
۲۶ آذر ۱۴۰۳
گمنآمےتَنھـــــآبرا؎شُھـــᰔــداءنیستْ۔۔! مےتَوانےشَھیـــــدنبآشے۔۔۔ وسَربـــــآزِ؛ ﴿حَضـــــرَت‌زَهـــــراۜ۔۔𑁍﴾بٰاشے۔۔۔ أمّاشَرط‌دارد۔۔۔! فَقـــــط‌بَرا؎خُــ✿ـــدا۔۔؛ «ڪٰارڪُنےنہ‌ریــّـــآ۔۔𔘓»
۲۶ آذر ۱۴۰۳
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هشتاد_چهارم🎬: مدتی بود که شهر در ولوله ای آشکار بود، کاروان ه
🎬: ابلیس بار دیگر سردارانش را جمع کرد، اینبار می خواست سکه ای بزند که بنی بشر را تا آخرالزمان هر از چندگاهی مشغول خود کند، سکه ای که بنیان خانواده را که مهم ترین هدف خداوند از خلقت آدم بود را بر باد می داد و خانواده و درپی آن جامعه را به نابودی می کشاند. سرداران ابلیس دست به کار شدند و خود ابلیس پیش گام شد و داستانی را رقم زد که شد سرآغازی برای هلاکت قوم لوط... مردم شهر سدوم در کنار درآمدزایی از طریق زنان شهر، به دلیل آب و هوایی مطبوع و حاصل خیز، در زمین های کشاورزی خود مایحتاج شهر را کشت می کردند و محصول خوبی هم برداشت می کردند. و اینک نزدیک فصل برداشت محصولشان بود صبح زود که اهالی از خواب بیدار شدند و به مزارع خود سر زدند، متوجه موضوعی شدند، برخی از زمین هایی که محصولاتش تا چندی دیگر قابل برداشت بود، زیر و رو شده بود، انگار دسته ای گراز وحشی به آنجا حمله کرده بود و محصول زمین را از بین برده بود، صاحبان زمین ها از این موضوع به شدت ناراحت شدند و پرس و جو کردند اما کسی نمی دانست و ندیده بود که چه حیوانی به زمین ها حمله کرده و کاری از دستشان بر نمی آمد. این اتفاق به مدت یک هفته در شهر سدوم تکرار شد و کمتر زمینی بود که از این حمله ناشناخته در امان مانده باشد، پس مردم شهر سدوم دوباره در خانه آرسن جمع شدند تا با همفکری یکدیگر چاره ای برای این مشکل بیاندیشند. جمعشان جمع بود و هر کسی از روی عصبانیت حرفی میزد که آرسن همراه غلامش با سینی در دست از در وارد شدند و همانطور که از جمع پذیرایی میکرد گفت: من هم مثل شما از این حیوان متضرر شده ام و کاش زودتر این جلسه را برگزار می کردیم و فکری به حال محصولات و مزارعمان می کردیم، در این یک هفته، نیم بیشتر محصولات کل شهر نابود شد و ما نفهمیدیم چه حیوانی به مزارع حمله می کند که اینچنین محصولات را از ریشه در می آورد و از بین میبرد در این هنگام مردی از میان برخواست و گفت: به گمانم دسته ای حیوان وحشی مانند گراز به شهر حمله می کنند، آخر اینهمه حجم خرابی برای یک شب خیلی بسیار است احتمالا تعدادشان زیاد است. مردی دیگر صدایش را بالا برد و گفت: نه...نه...اینچنین نیست، من خود به میان مزرعه ام رفتم و خوب بررسی کردم، رد پای هیچ‌ حیوانی ندیدم، اصلا من مانده ام که این کار، کار چه جور حیوانی می تواند باشد که نه رد پا به جا می گذارد و نه آنچنان سر و صدایی دارد که سگ های شهر متوجه شوند و او را رسوا کنند. آرسن نگاهی به جمع کرد و گفت: پیشنهاد می کنم یک امشب را از خواب خود بزنیم و به گروه های چند نفره تقسیم شویم و هر گروهی یک منطقه شهر را زیر نظر داشته باشند، بالاخره هر موجودی باشد، امشب خودش را جایی نشان میدهد، داس و شمشیر و سلاح همراه خود داشته باشید که تا دیدیمش کارش را بسازیم. همه مردم نظر آرسن را پذیرفتند و همان‌موقع دسته های پنج نفره تشکیل دادند و بعد از این قول و قرار خود را گذاشتند به سمت خانه هایشان رفتند تا در طول روز اندکی بخواند زیرا که شب می بایست بیدار باشند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
۲۶ آذر ۱۴۰۳
🎬: شب شد و مردم شهر سدوم همچون اشباح سرگردان در بین مزارع پنهان شده بودند، چندین جفت چشم کمین کرده بودند و حرکت هیچ‌جنبنده ای از چشمشان پنهان نمی ماند. شب از نیمه گذشته بود تعدادی از نگهبانان به خواب فرو رفته بودند که ناگهان صدایی شبیه کندن زمین به گوش اهالی شهر رسید. گروه های نگهبانی که سراپا گوش شده بودند، با احتیاط خود را به نزدیکی زمینی رساندند که صدا از آنجا می امد. امشب هم خود ابلیس دست به کار شده بود، او خود را در قالب جوانی بسیار زیبا به صورت آدمیزاد در آورده بود و با بیل بزرگی که تا آنموقع مردم نمونه اش را ندیده بودند به جان محصولات و زمین زراعی مردم شهر سدوم افتاده بود. مردم با دیدن آن جوان به طور دسته جمعی به او‌حمله کردند و در چشم بهم زدنی حلقه ای تنگاتنگ دور او درست کردند. ابلیس که وانمود می کرد غافلگیر شده، بیل را به کناری انداخت و دستانش را بالای سرش برد و گفت: به من کاری نداشته باشید... در این هنگام آرسن درحالیکه دندانی بهم می سایید جلو رفت و مشتش را بالا برد تا بر فرق ان جوان بکوبد گفت: تو تمام مزارع و محصولات ما را خراب کردی حالا می گویی به تو کاری نداشته باشیم؟! ابلیس کمی عقب رفت و با لحنی لرزان گفت: پدر...پدرمن آدم متمولی ست، چند برابر خساراتی را که به شما زدم جبران خواهد کرد. در این هنگام که حرف از پول به میان آمد، دست آرسن بی آنکه به صورت ابلیس بخورد پایین آمد، مردی دیگر جلو آمد و گفت: اصلا تو به چه دلیل به جان محصولات ما افتادی هااا؟! مگر مرض داشتی؟! مگر بیمار بودی؟! مگر مجنون و دیوانه ای؟! ابلیس سرش را پایین انداخت و گفت: نمی دانم، یک حسی درونم بود مانند آتش از داخل، وجود مرا می سوزاند که هر کار می کردم ارام نمی شد و برای اولین بار که مزارع شما را خراب کردم، کمی آرام گرفت، اصلا...اصلا شما فکر کنید من دیوانه ام... همان مرد خمیازه ای کشید و‌گفت: به فکر کردن نیست، ما قومی هستیم که در تمام مسائل گروهی تصمیم می گیریم و‌گروهی عمل می کنیم اینک من و دیگر مردان خسته ایم، امشب خواب را برخود حرام کردیم تا تو را به چنگ آوریم، حالا که به مقصود رسیده ایم، عجله ای نیست، تو امشب را در خانه یکی از ما زندانی می مانی و فردا همه با هم در جلسه ای همگانی برای تو حکمی در خور خطایت خواهیم داد. آن مرد این حرف را زد و بقیه با صدای بلند و آری آری گفتن، حرف او را تایید کردند و باز هم همان مرد رو به آرسن گفت: جناب آرسن، خانه تو بزرگ است و اتاق های زیادی داری، از طرفی در هرکاری تو پیش آهنگ ما بودی، امشب این جوان خطاکار را به خانه خود ببر و در اتاقی زندانی کن تا فردا برای او حکمی صادر کنیم. آرسن نفس بلندی کشید و گفت: باشد، این کار درستی ست و بعد با اشاره به ابلیس گفت، او را به خانه من بیاورید. دو نفر دو طرف ابلیس را گرفتند و پشت سر آرسن حرکت کردند و بقیه هم به خانه هایشان رفتند. ابلیس که تا اینجا، کار طبق نقشه اش پیش رفته بود خنده ریزی کرد و زیر لب گفت: امشب چه شبی شود، شبی که تا آخر دنیا در تاریخ بماند، شبی که من، ابلیس بزرگ، روزگار بنی بشر را سیاه می کنم . ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
۲۶ آذر ۱۴۰۳
🎬: آرسن وارد خانه شد و آن جوان را در اتاقی که مجاور اتاق خودش بود زندانی کرد و زمانی که از قفل و بند درب اتاق، مطمئن شد به بستر رفت. آن شب خیلی خسته شده بود و همینطور چشمانش روی هم می آمد، در بستر آرمید و هنوز خواب کاملا بر او مستولی نشده بود که حس کرد کسی به دیوار می کوبد. مانند انسان های مجنون از جا بلند شد، شدت ضربه هایی که به دیوار می خورد هر لحظه بیشتر میشد، آرسن نگاهی به دیوار که همان دیوار ما بین اتاقش با اتاق آن جوان خرابکار بود کرد و فریاد زد: ساکت باش! وگرنه می آیم چنان تو را با تازیانه بزنم که تمام تن و بدنت سیاه و کبود شود. تا آرسن این حرف را زد، ضربه ها قطع شد و آرسن دوباره خوابید و چشمانش را بست، هنوز چشمانش گرم خواب نشده بود که صدای آن جوان دوباره بلند شد و این بار چنان ضجه و ناله ای می زد که دل هر شنونده ای را می لرزاند. این بار آرسن با عصبانیت از جا برخواست و با قدم های تند و بلند از اتاق خارج شد و خود را به اتاق کناری رساند، در اتاق را باز کرد. آن جوان گوشه ای کز کرده بود و تا جایی که توان داشت صدای فریاد و گریه اش را بلند کرده بود. آرسن داخل اتاق شد و همانطور که از شدت عصبانیت چشمانش به سرخی می زد فریاد کشید: تو را چه شده؟! چرا اینگونه گریه می کنی؟! چرا امشب خواب را بر من حرام کردی؟! یا ساکت بشو یا هم اینک با ضربه ای شمشیر تو را به دونیم می کنم. ابلیس به سمت آرسن برگشت و با لحنی متضرعانه گفت: به دادم برسید، تا دردم را التیام ندهید، من نه خود می خوابم و نه می گذارم که تو بخوابی... آرسن با بی حوصلگی گفت: دردت چیست؟! گرسنه ای؟! تا دستور دهم غذایی برایت بیاورند، تشنه ای؟! تا آب به تو دهم، هر چه می خواهی بگو و صدایت را ببر و بگذار اندکی استراحت کنم. ابلیس با همان لحن قبلی گفت: امشب نگذاشتید با خراب کردن زمین کشاورزیتان کمی آرام گیرم لااقل اجازه بدهید راحت بخوابم، آخر من پدری مهربان دارم و عادت کرده ام که شبها روی سینه پدرم بخوابم اما اینک پدرم اینجا نیست! آرسن اوفی کرد و گفت: خوب چه کنم؟! بگذارم تو راحت از اینجا بروی پیش پدرت؟! که محال است، یا اینکه پدری برایت ظاهر کنم؟! که این هم از من بر نمی آید. در این هنگام ابلیس از جا برخواست و جلوی آرسن زانو زد و همانطور که با التماس دست های آرسن را می گرفت گفت: به من رحم کن، بگذار امشب آسوده بخوابم که فردا در دادگاه شما باید از خود دفاع کنم، امشب تو نقش پدر من را داشته باش و بگذار سر به روی سینه تو بگذارم و بخوابم. آرسن که از شدت خواب حاضر بود هر کاری کند که این جوان ساکت شود گفت: باشد به خوابگاه من بیا، اما باید قول دهی دیگر سر و صدا نکنی... ابلیس که بار دیگر به مقصود رسیده بود گفت: باشد، قول میدهم که دیگری صدایی از من درنیاید و شما راحت بخوابید به این ترتیب ابلیس به اتاق آرسن آمد و همانطور که خواسته بود روی سینه آرسن خوابید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
۲۶ آذر ۱۴۰۳
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۲۷ آذر | قوس ۱۴۰۳ 🗓 ۱۵ جمادی الثانی ۱۴۴۶ 🗓 17 دسامبر 2024 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 🗞 وقایع مهم شیعه: 🌺 ولادت امام سجاد علیه السلام (به روایتی) 🔥هلاکت ولید بن عبدالملک " 96 هجری قمری" آن ملعون امام سجاد علیه السلام را به شهادت رساند. 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️15 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️16 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️18 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️25 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه : یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین "ای مهربان‌ترین مهربانان" ❇️ خواندن روز باعث می‌شود که حاجت روا شوید این ذکر به نام علی بن الحسین علیه السلام و محمد بن علی علیه السلام و جعفر بن محمد علیه السلام می‌باشد بنابراین رعایت شده است در این روز امام خوانده شود. ❇️  (یا ) ۹۰۳ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ⛔️ برای روز مناسبی نیست‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست‌‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ✅ برای رفتن روز مناسبی است. 🔰زمان : از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر. 🔸امروز روز خوب و نیکویی است. 🔸امروز برای شروع کارها خوب است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی روز بهبود می‌یابد. 🔹کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود. 🔹 قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد، خوب است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹در خرید و فروش و تجارت منفعت باشد. 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان نیکو است. 🔸کسی که در این روز متولد شود، زیبا خواهدشد. اگر خدا بخواهد. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن خوب است. 🔹امروز ناخن گرفتن، موجب شادی است. 🔹 حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث قولـنج است. 🔹 امروز،سر تراشیدن، خوب است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « بازوی چـپ » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. 🌺 🌺 ابطال سحر مغازه یا منزل اگر کسی برای رزق شما سحری کرده باشد یا کسادی در فروش حس میکنید با بکار بردن این دستور میتوانید مشکل را حل کنید . کافیست بر روی یک ظرف آب هفتاد مرتبه این آیات را بخوانید و بعد از هر مرتبه به آن بدمید سپس در چهار گوشه محل کسب و جلوی درب ورودی بپاشید و اینکار را تا هفت روز ادامه دهید يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنࣲ سوره رحمن آیه ۳۳ ☜ صبح05:38 طلوع آفتاب07:08 ☜ ظهر12:01 اذان عصر14:35 ☜ آفتاب16:53 اذان مغرب17:13 ☜ عشاء18:04 نیمه‌شب شرعی23:16 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی ۵:۲۴ صبح 🤲 خواندن در زمان میشود.
۲۷ آذر ۱۴۰۳
۔(7).mp3
21.03M
🗣 🔸 قسمت ( هشتم و آخر ) آخرین قسمت 🔸( راه حل برای اختلاف ) فرد اهل جدل به شفاعت پیامبر نمی رسد حاجیه خانم رستمی فر
۲۷ آذر ۱۴۰۳
44.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫ریشه افسردگی نکات فوق العاده زیبا در قالب طنز 👌 (حتما ببینید ) دکتر سعید عزیزی🎙 ( روانشناسی )
۲۷ آذر ۱۴۰۳
Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J18.mp3
9.49M
📗 📗 📚🎧 ▪️شکوه یاس » مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک... 🔘 قسمت 18 📎 قسمـــت : پایانی
۲۷ آذر ۱۴۰۳
زندگینامه شهید غلامعلی تقوایی شهید غلامعلی تقوایی، از همان ایام خردسالی با نماز و روزه و محافل مذهبی آشنا شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش سپری نموده و با توجه به علاقه وی به کارهای فنی (لوله کشی و برق کشی) دوره متوسطه را در هنرستان گذراند. مطالعه کتب، مخصوصاً کتب شهید مطهری و کمک به پدر در کارهای خانه از جمله فعالیت‌های او در زمان بیکاری بود. حضور در پایگاه بسیج شهید شیخی‌زاده و شرکت در فعالیت‌های انجمن اسلامی نیز از دیگر برنامه‌های وی در دوران نوجوانی و جوانی به شمار می‌رفت. همواره نسبت به عقاید انحرافی افراد انزجار داشت. در فعالیت‌های انقلابی نظیر شرکت در راهپیمایی‌ها و پخش اعلامیه نیز نقش به سزایی را ایفا نمود.
۲۷ آذر ۱۴۰۳
لی خمسه 1.mp3
3.15M
🎵 پنج‌تن ویژه میلاد حضرت فاطمه (س) ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹
۲۷ آذر ۱۴۰۳
atre-behesht128.mp3
4.81M
🎵 عطر بهشت ویژه میلاد حضرت فاطمه (س) ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹
۲۷ آذر ۱۴۰۳