#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
تا سر به روی تربت زهرا گذاشتیم
چون لاله، داغ بر دل صحرا گذاشتیم
ما بیدلیم و آینۀ غم، گواه ماست
دل را کنار تربت او جا گذاشتیم
عطرِ عبورِ عترتِ پاکِ رسول داشت
هرگوشۀ مدینه که ما پا گذاشتیم
چون ذرّه، رو به خانۀ خورشید کردهایم
چون قطره، سر به دامن دریا گذاشتیم
اجر زیارت حرم اهلبیت را
اینجا برای روز مبادا گذاشتیم
رفتیم و هست چشمِ دل ما سوی بقیع
شکرخدا که پنجره را وا گذاشتیم
از چشم ما گلاب فرو ریخت، جای اشک
وقتی که سر به دامن صحرا گذاشتیم
روی مزار گمشده اشکی کسی نریخت
«این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم»
#برشی_از_نواهای_ماندگار
|⇦• واگویه خوانی در فراقِ امام زمان روحی له الفدا با نوایِ زنده یاد مرحوم حاج غلامرضا حسین زاده از خراسان اجرا شده دهۀ ۵۰ •✾•
جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
بزم انسِ ما ندارد بی حضور او صفایی
دیده ها رنگِ عزا دارد چرا مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
معنیِ فلک نجات و وادیِ مُلک ولایت
روشنایی بخش مصباح الهُدی مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
پرچم سرخِ حسین آمد دلیل اینکه گویم
صاحبِ خونِ شهیدِ کربلا مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد
نیامد .. نیامد ..
منبع : کانال گوشه نشین
____________________
🔸حسین نوکرِ خود را فراموش نمی کند 🔸
هرکسی پیر شود از بَرو رو می افتد
پیرِ میخانۀ تو أشرفِ مخلوقات است
مهمان کنیم پیرغلامان ، شعرا ، سینه زنها و همۀ حسینی هایی که دستشان از دنیا کوتاه و سر به تیرۀ تراب نهاده اند ، با ذکر صلوات و قرائتِ فاتحه ای .
🌸احکام🌸
♨️سوال :
🔰سود سپرده ای که بانک به مشتری میده حرامه یا نه و چه حکمی داره؟
✍️ پاسخ:
✅ سودي که بانک به سپرده هاي کوتاه مدت و بلند مدت مردم مي دهد در صورتي حلال است که طبق قراردادها و عقود اسلامي (مانندمضاربه،شرکت،جعاله و...)باشد و پرداخت کننده يقين داشته باشد و يا احتمال قابل ملاحظه دهد که بانک بعنوان وکیل از طرف مشتري اين قراردادها را به صورت شرعي انجام مي دهد،اما اگر بداند که اين امور جنبه ظاهري و صوري دارد و فقط روي کاغذ است آن سود حرام است.
مداحی آنلاین - چرا امام زمان را نمی بینیم؟ - حجت الاسلام دارستانی.mp3
1.52M
♨️چرا #امام_زمان (عج) را نمی بینیم؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
YEKNET.IR - shoor 3 - shahadat imam hasan askari 1398 - banifatemeh.mp3
3.44M
#مداحی_شهدایی
🍃قلب من به شوق اسمتون تپیده
🍃کوچه کوچه قلبم بنام شهیده
🎤 #بنی #فاطمه
َ«راهی به سوی بهشت»
📚داستان واقعی زیبا📚
در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت » درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند.
در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرما را احساس نکند، و گفت: پدرجان من آماده ام !َ
پدر پرسید: آماده برای چه چیزی ؟
پسرگفت: برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم
پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست.
پسر با اصرار از او خواست که بروند و گفت : مردم در بیرون به طرف آتش میشتابند.
پدر گفت: من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت: پس اجازه دهید من بروم و کارتها را پخش کنم؟
بعد از کمی، بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد.
و پسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود
او درِ همه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد.
بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود ومیگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت،
نگاهش به خانه روبرو افتاد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد
زنگ آن خانه را به صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ رابه صدا درآورد و چند باردیگر هم تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت: پسرم چه میخواهی در این باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر با چشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت :
ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد و به شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده رابه شمابدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است و غرض از خلق انسان و همه چیز این است که رضای او بدست آید ....
سپس کارت را به او داد و رفت
بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه، پیرزن ایستاد و گفت:
هیچ کدام از شما ها مرا نمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجا نیامده ام و تا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش راهم نمیکردم که مسلمان شوم
ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مراترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعه گذشته در حالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم را بکشم، چون هیچ امید و آرزویی در دنیا نداشتم
... برای همین یک چهار پایه آوردم و طناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور میکردم و با خود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاصکنم !!! ..
که ناگهان زنگ به صدادر آمد
من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد
و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد
اینبار با شدت در را کوبید و زنگ راهم میزد
بار دیگر گفتم که کیست ؟!!!
به ناچار طناب را از گردنم باز کردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد
وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است
کلمات قشنگی که بر زبانش آورد، قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و با صدایی قشنگ گفت:
خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در رابستم و چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چون من دیگر به آنها نیاز نداشتم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کردم ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت ! َ
چشمان نماز گذاران پر از اشک شد و همه باهم تکبیر گفتند... الله اکبر... الله اکبر..
.
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
اینجا این سوال مطرح میشود که ما برای دعوت در راه خدا چه کرده ایم.
آیا این وسایل پیام رسانی که در اختیار داریم را در مسیر دعوت به سوی خداوند به کار گرفته ایم ، یا خیر ؟!؟...
جواب این سوال را به خودتان واگذار می کنم...
💕💕💕
گران قيمت ترين تختخواب جهان کدام است؟
بستر بيماری …!!!!!!
شما مي توانيد کسی را استخدام کنيد که به جای شما اتومبيلتان را براند، يا برای شما پول در بياورد.
اما نمی توانيد کسی را استخدام کنيد تا رنج بيماری را به جای شما تحمل کند.
ماديات را می توان به دست آورد. اما يک چيز هست که اگر از دست برود ديگر نمی توان آن را بدست آورد و آن سلامتی است.
پیری میگفت عمری من و سلامتی دنبال پول بودیم
ولی الان من و پول دنبال سلامتی هستیم
ابوعلی سینا همچنین میگوید؛
سلامتی تاجی است زرین بر سر انسانهای سالم که فقط افراد بیمار آن را می بینند ...👌