#داستان
#دختر_شینا
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر
#قسمت_هجدهم
💞چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که
سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.»
صمد آمده بود و دنبال کار می گشت. کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن.
یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. می خواهم کمکش کنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید.»
موقع رفتن رو به من کرد و گفت: «قدم! اتاق دم دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده اش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت: «تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی؟!»
💞شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.»
کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.»
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند.
💞از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم
✍ادامه دارد....
بزرگی را گفتند: تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟!
گفت: هیچ کار
گفتند: مگر میشود؟!
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟!
گفت: من در تربیت خود کوشیدم،
تا الگوی خوبی برای آنان باشم.
فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند.
تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست.
ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست.
همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد.
درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود.
آنگاه خودت را خواهی دید....
💕💕💕
💕💕💕
اهل دلی میگفت:
تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تحولت مهم است.
اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و بجا بودنت مهم است.
منطقه زندگیت مهم نیست، منطق زندگیت مهم است.
درود بر کسانی که دین دارند و تظاهر ندارند.
دعا دارند و ادعا ندارند.
نیایش دارند و نمایش ندارند.
حیا دارند و ریا ندارند.
رسم دارند و اسم ندارند.
@yekmorabbi.mp3
1.23M
🎼 #نواهنگ_زیبا
❄️شعر شب یلدا❄️
چه خوبه شب یلدا
شبی بلند و زیبا
کنیم یاد خدا را
بخونیم این دعا را
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
خدای مهربونم
تو که یلدا میاری
برف و سرما میاری
بعد برف و زمستون
گل به صحرا میاری
بیار امسال برامون
مهدی صاحب زمون
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
انار دونه دونه
آقا چه مهربونه
هر آدمی تو دنیا
اینو باید بدونه
هر جایی که باشه
آقا به یادشونه
👌یلداتان مهدوی
آثار روحی و روانی _ تربیتی شب.pdf
125.9K
🌺مناسبت: #شب_یلدا
🌀موضوع : #آثار_روحی_روانی_تربیتی_شب
🔰پیام: بهره برداری از آرامش شب و فرصت خلوت با خدا در شب
⏰زمان منبر: حدود20 دقیقه
🌀رخ نمایی خدا در شب
🔻یکی از آیاتی که خداوند خودش را در آن تجلی داده هست، رخ نمایی کرده است. دلبری کرده است. پرده از رخ خود برداشته هست. شب هست. به شب نگاه آیه ای داشته باشیم. ما گاهی در محضر آیات الهی هستیم. اما اصلا حواسمان نیست که در معرض یک آیه هستیم شبیه آیات قرآن، شب از جنس آیات قرآن هست. که ما هر شب در محضر شب هستیم. قرآن نگاه آیه ای به موضوع شب دارد می فرماید:«وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»(فصلت،37). ما امشب می خواهیم، شب را بهتر ببنیم.
🔻اگرچه چهره شب سیاه هست اما شب تو را نورانی می کند. حال تو را خوب می کند. آدم برای اینکه حالش خوب شود چه می کند؟ رستوران می رود، خرید می کند، سفر می رود، استخر می رود؟ هر کاری که می کند بالاخره یک محدودیتی در امکانات لذت بردن هست. من می خواهم امشب، یک امکان عالی برای لذت بردن را به شما معرفی کنم و بگویم چرا ما از این ظرفیت و امکان لذت بری استفاده نمی کنیم؟ خود شب، یکی از عالی ترین امکان برای لذت بردن هست. کدام لذت را می توان از خود شب برد؟
🔻شب چند تا امتیاز برجسته دارد که در روز پیدا نمی شود. ای کاش شب یلدا، در تقویم ما به احترام شب، می خورد شب جهانی یلدا. البته شب قدر شایسته تر هست. اما شب قدر درگیری مسائل خودمان هستیم درگیر شب نمی شویم ولی شب یلدا چنین ظرفیتی را دارد که همه به حرمت این شب و طولانی ترین شب به پا خیزند و به تفکر درباره شب بپردازند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
کلیپ سخنان ویژه حضرت آقا در مورد شهدا
#سلامتی_فرمانده_صلوات
✅ داستان واقعی کریم پینه دوز
👈 خانه خریدن امام زمان عج برای مستاجر تهرانی
💠 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، میگفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش میزنند و احوالش را میپرسند
مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها
ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم...
یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم
پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، میخواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم...
اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست...
نشسته باز خیالت کنارِ من اما
دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟
📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز
🌸 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌸
✅هشدار و بشارت صدیقه کبری سلام الله علیها
🔴مردی همسر خود را خدمت صدیقهکبری سلام الله علیها فرستاد تا از ایشان بپرسد که:
" آیا او از شیعیان اهل بیت علیهم السلام هست یا نه "؟
حضرت در پاسخِ آن زن فرمودند:
🔹 قولي لَهُ : إن كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ وَ تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ ، فأنتَ مِنْ شيعَتِنا ، وَ إلّا فَلا.
🔸به او بگو:اگر به آنچه ما به تو فرمان داده ایم , عمل کنی و از آنچه ما تو را نهی کرده ایم پرهیز نمایی ، تو از "شیعیان" ما هستی ؛ وگر نه , نه!
✅ وقتی آن زن , پاسخ را برای شوهرش گفت ، او برآشفت و گفت:
وای بر من ! کیست که اهل گناه و اشتباه نباشد؟
پس من برای ابد در آتش جهنم خواهم بود ؛ زیرا کسی که از شیعیان ایشان نیست , هیچگاه از آتش خارج نمیشود.
✅زن خدمت حضرت فاطمهء زهرا سلام الله علیها بازگشت و سخنان شوهر را برای ایشان بازگو نمود , حضرت فرمودند:
🔹 قولي لَهُ : لَيسَ هكذا ؛ شيعَتُنا مِن خِيارِ أهلِ الجَنَّةِ وَ كُلُّ مُحِبّينا وَ مُوالي اوليائِنا وَ مُعادي أعدائِنا وَ المُسَلِّمُ بِقَلبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا ، لَيسوا مِن شيعَتِنا إذا خالَفوا أوامِرَنا وَ نَواهينا في سائِرِ الموبِقاتِ ؛ وَ هُم مَعَ ذلكَ في الجَنَّةِ ولكِن بَعدَ ما يُطَهَّرونَ مِن ذُنوبِهِم بِالبَلايا وَ الرَّزايا او في عَرَصاتِ القِيامَةِ بِأنواعِ شَدائِدِها اَو في الطَّبَقِ الأعلي مِن جَهَنَّمَ بِعَذابِها إلي أن نَستَنفِذَهُم بِحُبِّنا مِنها وَ نَنقُلَهُم إلي حَضرَتِنا.
🔸 به او بگو چنین نیست (که هر کس از شیعیان ما نباشد , در عذاب جهنم به طور همیشگی باقی بماند) ؛ شیعیان ما جزء برگزیدگان اهل بهشت هستند ؛
و همهء دوستداران ما و دوستانِ دوستان ما و دشمنانِ دشمنان ما ،
و هر کس که از دل و با زبان ، تسلیم ماست ، در صورتی که مخالفت با اومر و نواهی ما در زمینهء معاصی هلاک کننده ، داشته باشد ، جزء شیعیان ما نیستند؛ اما با این حال اهل بهشت خواهند بود ؛
ولی البته پس از آنکه از گناهان خود پاک گردند ؛
بوسیلهء بلاها و مصیبتها (در دنیا) و یا در عرصههای مختلف قیامت , به واسطهء سختیهایی که آنجا متحمل میشوند و یا وارد بالاترین طبقهء جهنم شده و عذاب میشوند تا آنکه ما ایشان را به خاطر محبتی که به ما داشتهاند نجات داده و آنها را به حضور خود منتقل سازیم.
📚بحار ۱۵۵/۶۸