🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎
✴️ پنجشنبه👈5 دی 1398
👈29 ربیع الثانی 1441 👈26 دسامبر 2019
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇امور اسلامی و دینی.
✳️روز بسیار نیکی برای:
✅دیدار دوستان رفتن است.
📛وصیت نوشتن خوب نیست.
👶نوزاد امروز بردبار و صبور باشد سفر رود و مال فراوان به دست اورد و هرگاه مریض شود زود خوب شود.
🤒مریض امروز زود خوب می شود.
🚘 مسافرت:
مسافرت بسیار خوب به سلامت می روید و برمی گردید ان شاءالله.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
✳️ انجام فعالیت های سیاسی.
✳️معالجه و اغاز درمان.
✳️امور کشاورزی.
✳️شکارو صید.
✳️امور تعلیم و تعلم تدریس و تحصیل.
✳️و دیدار بزرگان نیک است.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری خوب نیست
💉💉حجامت فصد خون دادن زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت و فصد در ان روز خوب و باعث نجات از بیماری است.
😴 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 30 سوره مبارکه روم است.
فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها....
وچنین برداشت میشود که خواب بیننده را امری پیش اید و عده ای می خواهند او را از این کار منصرف کنند و او سخن انان را گوش نکند و همین درست است. و در این مضامین قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
1_134376515.mp3
5.16M
من هر چی دارم از حسین دارم
ارباب من شده کس و کارم
طبق نظرآیت الله خامنه ای طریقه خواندن نماز آیات به صورت ساده
نماز آیات را به شکل کوتاه آن با تقسیم سوره "اخلاص":
1️⃣ پس از نیت ، با گفتن "الله اکبر" نماز را شروع می کنیم.
2️⃣ بعد از تکبیر، سوره حمد را می خوانیم و پس از حمد "بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد " را می گوییم.
3️⃣ سپس به رکوع رفته و ذکر رکوع را می گوییم .
4️⃣ از رکوع سر بر می داریم و بدون آنکه سوره حمد را بخوانیم ، می گوییم: " الله الصمد ". بعد به رکوع دوم می رویم.
5️⃣ پس از رکوع دوم می خوانیم : " لم یلد " باز به رکوع می رویم.
6️⃣ پس از رکوع سوم می خوانیم : " ولم یولد". باز به رکوع می رویم .
7️⃣ پس از رکوع چهارم می خوانیم : "ولم یکن له کفواً احد"
8️⃣ سپس رکوع پنجم را بجا آورده، سر از رکوع برداشته و به سجده می رویم .
9️⃣ پس از سجده دوم، یک رکعت دیگر، مانند رکعت اول بجا می آوریم و با تشهد
و سلام ، نماز را به ا تمام می رسانیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش نماز آیات👆
نماز ٢رکعتی ست،که بعد از حمد یک سوره ۵ آیه ای مثل سوره ناس یا قدر خوانده میشود وبعداز هر آیه،یک رکوع میروند،ومابقی مثل نمازصبح.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای مهربونم ✋🌸
خورشیدمن ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفتاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگرددبہ خواب من
#ایستگاه_تفکر
🎯اندکی از خواص #استغفار🎯
❤️خداوند خالق هستی است و تمام قانون ها،عمل ها و عکس العمل ها و تأثیرات و...را می داند و همه اینها را به صورت فرمول به واسطه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به بندگان رسانده است...یکی از این فرمول ها استغفار است...
✅اصل عقلی #اصالت_تخصص به ما می گوید که برای زندگی بهتر به برترین متخصصان این عالم مراجعه کنیم...
#ذکر
🚩 «مَكَانًا شَرْقِيًّا»که محل تولد عیسی (ع) بود، کجاست؟
حجتالاسلام سیدعلی بطحایی کارشناس و پژوهشگر تاریخ اسلام در گفتگو با تسنیم:
🔹 امام سجاد علیهالسلام در روایتی دیگر خطاب به ابوحمزه ثمالی درباره آیه «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا» فرمود: زمانی که حضرت مریم سلاماللهعلیها احساس درد کرد و وضع حمل ایشان نزدیک شده بود، تنها بود، سن کمی داشت و علاوه بر این حالت اضطرار هم برای او ایجاد شده بود. در آن لحظه جبرئیل علیهالسلام نازل شد و فرمود: اکنون زمان وضع حمل توست، تو مادر نبیّ خدا هستی، لذا آرام باشد.
🔹 جبرئیل علیهالسلام جهت آرامش بیشتر این بانوی بزرگوار فرمود: مادری است به نام فاطمه زهراء سلاماللهعلیها، اگر تو سیده نساء اهل زمان خودت هستی، او سیده زنان تمام عالمیان از اولین تا آخرین است. روزی باردار خواهد شد و فرزندی خواهد داشت، در حالی که آن فرزند در رحم اوست، با او سخن میگوید و او را دلداری میدهد و آن فرزند نیز عبارات عجیبی را بیان میکند: «یقول فی بطن أمه فاطمة: یا أماه أنا العطشان، یا أماه أنا العریان، یا أماه أنا السحقان.»
🔹وقتی مریم از درباره این واژگان از جبرئیل علیهالسلام سؤال کرد، شروع به روضهخوانی برای مریم سلاماللهعلیها کرد، این باعث شد حالت حزن و گریه بر حضرت ایجاد شود. مریم سلاماللهعلیها پس از آن با اراده الهی و به یک چشم به هم زدن به سرزمین کربلا برده شد و فرزندش در مکانی که بعدها امام حسین علیهالسلام در آنجا مدفون و «کربلا» نامیده میشود، به دنیا آمد «خرجت من دمشق حتى أتت کربلاء فوضعته فی موضع قبر الحسین علیهالسلام ثم رجعت من لیلتها.»
4_5976656771471639066.mp3
2.86M
شبهای جمعه میگیرم هواتو
اشک غریبی میریزم براتو
|⇦• #زمزمه_و_توسل جانسوز ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم سیدمهدی میرداماد_سال97 •✾•
ای كه میگی به روضه خون
روضه ات رو اینجوری نخون
منم میگم با دلِ خون
خدا كنه دروغ باشه
میگن كه گوشواره شكست
میگن روی زمین نشست
مونده هنوز جایِ یه دست
خدا كنه دروغ باشه
به زخم تو نمک زدن
به خاطر فدک زدن
مادرمُ کتک زدن
خدا كنه دروغ باشه
دنیا به ما وفا نکرد
دردامونُ دوا نکرد
قنفذ چرا حیا نکرد
خدا كنه دروغ باشه
جاریِ اشکش مثه رود
بینِ در و آتیش و دود
گناهِ محسنش چی بود
خدا كنه دروغ باشه
تو کوچه هایِ بی سپر
تنها میونِ رهگذر
چهل نفر به یک نفر
خدا كنه دروغ باشه
*از اینجا وصل شیم علقمه، از اونجا روضه بخونم،علقمه هم همین اتفاق افتاد،چهل نفر نه،چهار هزار نفر به یک نفر،اما اون یک نفر عباس بود،اون یک نفر پسرِ امیرالمؤمنین بود،چهارهزار نفر رو کنده ی زانو همه هدف گرفتن عباس رو،الله اکبر،اول دست هارو قطع کردن،وقتی بازوش رو زدن،ابی عبدالله داشت رجز میخوند،تا این اتفاق افتاد،ابی عبدالله،از اون ورِ میدان صدا زد: " اَنَا بنُ فاطِمه" یعنی عباس یادت نره،بازوی مادرِ من رو هم تو کوچه ها زدن...تو مَردی،تو پهلوانی،تو عباسی،اما مادرِ من یک زنِ هجده ساله...مگه دستش چقدر توان داشت،چهل نفر دورش حلقه بزنن....امام باقر فرمود: سبب شهادت مادرِ ما همون ضربه های غلاف بود...یه جوری زد...
علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دَم، فتاد بر رویت
شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتشِ نمرودیان به گیسویت
جراحتی است به روی پرت از آن ایام
نشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت
هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید
نشست سایه ی دستی سیاه بر رویت
#شاعر وحید محمدی
*مدینه با غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد،" فرقةٌ بالسيوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ" امام باقر فرمود:جدِّ مارو به پنج وسیله کشتن،یه عده شمشیر زدن،یه عده تیرزدن،یه عده نیزه زدن،یه عده سنگ زدن....{ اما این آخری رو تا قیامت نمیشه باورش کرد...خیلی باورش سخته} امام باقر می فرمایند:" وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛" پیرمردها با چوب و عصا میزدن...بگو:حسین....
🔸دعا کن برایِ جوونایِ ایران ..
|⇦• سینه زنی سنگین زیبا ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ کربلایی سید مهدی حسینی •✾•
خانومِ خونه ی علی
بانویِ باوفا سلام
دعا کن برام برا بچه هام
الهی فدایِ دعاهایِ نابت
دعا کن که مردم بفهمن کی هستی
که الگو شه بینِ زنامون حجابت
بیا تو قنوتت واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران
هم شورِ عشقُ عاشقیت
هم شورُ حالِ بندگیت
کاش الگویِ مردم بشه
سبکِ شروعِ زندگیت
تو ساده گرفتی که مردم ببینن
مهم اینه که زندگی رو شروع کرد
زلالِ نگاهت همین رسمُ و راهت
نگاهم رو به زندگی زیرُ و رو کرد
دعا کن که خانوم به دنیا نبازم
میخوام زندگیمُ مثه تو بسازم
بیا تو قنوتت واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران
یه زندگی راحتُ ریختی پایِ رفاقتُ
تا یاد بگیرن شیعه ها دفاعِ از ولایتُ
یه کاری تو کردی که دنیا بفهمه
به غیر از علی حرفِ دیگه نداری
شده زندگیتم میدی تا یه لحظه
ولیِ زمانت رو تنها نزاری ..
دعا میکنم که دعا مادرم شه
سرِ من فدایِ سرِ رهبرم شه
بیا تو قنوتت واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران
Babolharam Mahdi Mirdamad.mp3
3.56M
|⇦• #زمزمه_و_توسل جانسوز ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ گرم سیدمهدی میرداماد_سال97 •✾•
Babolharam Hoseyni.mp3
19.97M
🔸دعا کن برایِ جوونایِ ایران ..
|⇦• سینه زنی سنگین زیبا ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها با نوایِ کربلایی سید مهدی حسینی •✾•
🍃داستان مرد زائر با خادم قبر ابو حنيفه🍃
علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه
🔸مى گويند: يك نفر مُعَيْدى (عَرَب بيابانى) عازم كاظمين بود تا امامين موسى بن جعفر و محمد الجواد عليهما السلام را زيارت نمايد
🔸 و چون قبلًا به زيارت نيامده بود چون به أعْظَمِيَّه رسيد، چنان پنداشت كه: قبر أبوحنيفه همان كاظمين عليهما السلام مى باشد و آن مزار مزار جوادَين است.
🔸 معَيدى داخل شد و شروع كرد به زيارت و با خود گفت: امشب من نزد أئمّه مى مانم و شب را تا به صبح به بيتوته و بيدارى بسر مى برم.
🔸 هنگامى كه شب فرا رسيد، شخص مسؤول بستن درها مرد كورى بود، برخاست و شروع كرد به ندا دادن كه: كسى ديگر نيست؟! من مى خواهم درها را ببندم؛
🔸 و عصاى خود را به سمت راست و چپ به گردش در مى آورد تا مبادا كسى باقى مانده باشد، و معيدى كه مى خواست شب را در آنجا بماند از دست او به آرامى مى گريخت تا وى نفهمد. وقتى كه مرد كور يقين حاصل كرد كه احدى ديگر باقى نمانده است، در را بست و سرش را بست و رفت كه بخوابد.
🔸 على حَسَب الظَّاهر اين مرد أعْمى هر شب به صورت نمايش، صحنه اى را اجرا مى نمود. لهذا نيمه شب از خواب برخاست و به جانب در رفت و دقّ الباب را كوفت؛
🔸 و خودش گفت: كيست؟! و خودش جواب داد: من ابو بكر هستم. أعْمى گفت: بفرمائيد! و پس از باز كردن در گفت: سيّدنا أبو بكر، أهلًا و سَهْلًا به صِدِّيق! أهلًا به همراه و همنشين رسول خدا در غار! اهلًا به پدر زن پيغمبر! أهْلًا بالخليفة الاوَّل! بفرمائيد استراحت كنيد! و در اين حال در را بست.
🔸 و پس از مقدار مختصرى نيز براى مرتبه دوم در را كوفت و خودش گفت: كيست؟! و در پاسخ خودش گفت: من عمر مى باشم!
🔸 أعْمى در را گشود و گفت: بفرمائيد. سيّدنا عُمَر، أهلًا و سَهلًا به فاروق! أهلًا به پدر زن پيغمبر! أهلًا بالخليفة الثّانى! بفرمائيد استراحت كنيد! الآن سيّدنا ابو بكر در اينجاست.
🔸 و أيضاً پس از مقدار مختصرى براى مرتبه سوم در را زد و خودش گفت: كيست؟! و در جواب گفت: من عثمان هستم! أعْمى در را باز نمود و گفت: بفرمائيد! سيّدنا عثمان، أهلًا و سَهلًا به ذو النُّورين! أهلًا به صِهْر رسول الله! أهلًا بالخليفة الثّالث! بفرمائيد استراحت نمائيد! اينك سيّدنا ابوبكر و سيّدنا عمر در اينجا هستند!
🔸 و پس از فاصله اى دراز و مدتى طويل برخاست و در را كوفت و خودش گفت: كيست؟! و در پاسخ با صدائى ضعيف و مرتعش جواب داد: من على هستم! أعمى گفت: برو! هيچ كس اينجا نيست!
🔸 معَيدى فهميد كه: آمدنش بدينجا اشتباه بوده است. فوراً برخاست و با عصاى سنگينى كه بر آن تكيه مى داد و خود را از حمله سگها حفظ مى كرد، بر آن مرد كور مى نواخت تا جائى كه دستش مى رسيد؛
🔸 به قدرى وى را با عصا كتك زد تا به سرحدّ مرگ رسانيد. و هى بدو مى گفت: واى بر تو! آنها را راه دادى كه داخل شوند و فقط مرا راه ندادى و نگذاشتى كه داخل گردم!
🔸 معيدى چون ديد كه: مرد أعْمى بيهوش شده و خون از بدنش جارى است، او را رها كرد و بيرون آمد كه ديد از دور مناره هاى جَوَادَيْن عليهما السّلام روشن است. وى از جسر عبور كرد و رفت براى زيارت.
🔸 روز بعد با خود گفت: بروم ببينم وضع حال خادم قبر ابو حنيفه چطور است؟! ديد تمام بدن مرد أعْمى را با ضماد بسته اند و استخوانهايش را جبيره زده اند و مردم هم فوج فوج مى آيند تا با زبان او معجزه امام على عليه السّلام را بشنوند.
🔸 مرد أعمى براى مردم قسمهاى أكيد ياد مى كرد و مى گفت: وَ اللهِ العظيمِ سيّدنا عَلِىّ كَرَّم الله وَجْهه خودش نزد من آمد، و خودش بود كه مرا اين طور كتك زد.
🔸 من سزاوار اين چوبها بودم، من آدم خوبى نيستم. (و اين جملات را تكرار مى كرد) اى مردم بدانيد: آن قدر من به او متوسّل شدم و التماس نمودم تا آنكه دست از من برداشت!
📚 «امام شناسی» ج ۱۶-۱۷ ص ۴۱۱
🌟🔰🌟🔰🌟🔰🌟
#داستان_نماز
#شکایت_از_فقر
🔵شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شكايت از فقر و نداري كرد
حضرت فرمود: مگر نماز نميخواني
عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا ميكنم،
حضرت فرمود: مگر روزه نميگيري
عرض كرد سه ماه روزه ميگيرم.
آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري
عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرمودهي خدا را بكنم
حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد
عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام ميرساند و ميفرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان شخص بينمازي ميباشد به شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است.
حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور.
به فرمودهي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
مکیال المکارم
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج)
شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم.
زیاد وقتت رو نمی گیره...
امروزهم به پایان رسید
الهی
اگربدبودیم یاریمان کن،
تافردایی بهترداشته باشیم
خدایابه حق مهربانیت
نگذارکسی باناامیدی وناراحتی،
شب خودرابه صبح برساند.
🌟شبتون بخیر و آرام🌟
#داستان
#دختر_شینا
🌹 خاطرات شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر
#قسمت_سی_ام
به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود. گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.»
اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم. حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم، خدیجه. بعد زیر بغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید. تا صدای در می آمد، می گفتم: «حتماً صمد است. صمد آمده.»
درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد. صدای گریه بچه را که شنیدم، گریه ام گرفت. صمد! چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنارم باشی؟!پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود.
💞 کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟»خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون.
بالای کرسی خوابیده بودم. صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!»از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت؟! خدیجه؟!»
نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت: «خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده.»بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم.
💞حیف که نگفت بچه دختر است. فکر کرد من ناراحت می شوم.»بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت: «خدیجه من حالش چطور است؟!»
گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.»
صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند.
فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: «می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم.»خودش رفت و پدر و مادر، خواهرها و برادرها، و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد. بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی به پا کرد. مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند.
هر چند، یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت: «قدم! کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی. بدون تو آشپزی صفایی ندارد.» هوا سرد بود. دورتادور حیاط کوچکمان پر از برف شده بود. پارو را برداشت و برف ها را پارو کرد یک گوشه. برف ها کومه شد کنار دستشویی، گوشه حیاط.
✍ ادامه دارد....
#داستان
#دختر_شینا
🌹 خاطرات شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر
#قسمت_سی_ویکم
به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق. زیر کرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. کمی بعد گرمِ تعریف شد. از کارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی که توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یک دفعه ساکت شد و رفت توی فکر و گفت: «خیلی اذیتت کردم. من را حلال کن. از وقتی با من ازدواج کردی، یک آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.»
اشک توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!» گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.»
گفتم: «چرا نبخشم؟!»دستش را از زیر لحاف دراز کرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به کمک من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده. اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. کلی کار هست که باید انجام بدهیم. اگر بمانم پیش تو، کسی نیست کارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.»
💞گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا کلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم که کمکم کنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور که دوست داری به کارت برس و خدمت کن.»
دستم را فشار داد. سرش را که بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد. هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینم. من هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فکر می کنند با هم دعوایمان شده.»خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها کرد. خجالت کشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم کند. می آیید سر دیگ را بگیریم؟»بلند شد برود. جلوی در که رسید، برگشت و نگاهم کرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟»
خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.»
ظهر شده بود. اتاق کوچک مان پر از مهمان بود. یکی سفره می انداخت و آن یکی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت.
💞صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»
چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.»
بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.»
✍ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❔ انتظار واقعی فرج امام زمان علیه السلام چگونه است؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌صحبتهای طوفانی سید حمید روحانی به حسن روحانی که تاکنون نظیر نداشته است!
❌این صحبتها در حضور روحانیون و مردم دیگر، درباره وقایع آبان و گرانی بنزین و فوت شدگان است و نقشی که رییس جمهور در آن داشته اشت!
❌سید حمید روحانی حسابی از خجالت روحانی در آمد!
🌍🌖تقویم و اعلانات نجومی🌔🌎
✴️ جمعه 👈 29 6 دی 1398
👈30 ربیع الثانی 1441👈27 دسامبر 2019
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🔥مرگ خالد بن ولید
❇️روز تولد حضرت اسماعیل علیه السلام و بسیار خوب برای امور زیر است.
✅امور کشاورزی و زراعت .
✅درختکاری و نشاندن درخت.
✅تجارت و داد و ستد خرید و فروش.
✅و شروع به بنایی و خشت بنا گذاشتن.
✈️مسافرت. بعد از ظهر خوب است.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد ان مبارک بردبار راستگو وفادار و عالی شان و جلیل القدر باشد. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️انجام فعالیت های سیاسی.
✳️اغاز معالجه و درمان.
✳️امور کشاورزی.
✳️صید و شکار.
✳️امور تعلیم و تعلم .
✳️و دیدار بزرگان و صاحب منصبان نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز خوب و باعث ایمنی از بلاها است.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن حکمی ندارد.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 1 سوره. مبارکه حمد است.
بسم الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین......
و از مفهوم و معنای ان استفاده میشود که نامه یا حکمی از طرف بزرگی به خواب بیننده برسد و باعث خوشحالی وی گردد.
یا نعمتی به او برسد که قبل ان نبوده و او قدردان ان باشد. ان شاءالله. چیزی همانند ان قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸