#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.!
بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محکم ترین کلمات!!!
-بزار برای همیشه روشنت کنم. دیگه نمیخوام تو این بازی باشم! بخاطر همین هم با کامران به هم زدم. تمام.!!!
او ضربه ی نسبتا محکمی به زانوم زد و گفت:
-لوس نشو!!چرا همه چیز و با هم قاتی میکنی؟ از من عصبانی هستی، به اون بیچاره چیکار داری؟
سعی میکردم نگاهش نکنم.از بچگی این اخلاق و داشتم. اگر کسی دلم رو میشکست یا ازش بدم میومد به هیچ طریقی نگاه تو صورتش نمیکردم مگر برای فهموندن حس تنفرم بهش!
گفتم:خودتم میدونی این تصمیم مال الان نیست.
او لحنش رو لوس کرد.
-کلک..نکنه لقمه ی چرب وچیلی تری پیدا کردی؟ هان؟؟
پوزخند زدم:تا اون لقمه ی چرب وچیلی از دید تو چی باشه؟!
گفت:معلومه!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!!
الان وقتش بود نگاهش کنم!
گفتم:اینها ملاکهای توست!!ملاکها وایده آلهای من با تو خیلی فرق داره.! من مال این شکل زندگی نیستم! تا حالاشم اشتباه کردم قاتی این کثافتکاریها شدم.دیگه نمیخوام!!
او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوی سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!!
گفت:بببین الکی قصه سرهم نکن!یا باید احمق باشی که به چنین موردی پشت کنی یا کیس بهتری پیدا کردی! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتی و با پول این بیچاره ها این زندگی و دم ودستگاه رو به هم زدی حالا الان به یکباره متحول شدی؟
بلند شدم و به آشپزخونه رفتم.
ماکارونی دم کشیده بود.زیرش روخاموش کردم و دوباره به سمتش برگشتم.
سعی کردم بغضم نترکه:
-تو این ده سال به قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بی دین وایمونها رو خوردم.ولی از حالا به بعد میخوام رو پای خودم بایستم.کار کنم و به روزی خودم راضی باشم.نمیخوام آه این گنهکارا دنبال زندگیم باشه.
نسیم قهقهه ای سرداد!!
-وای تو روخدا بس کن!! چی عین ملاها حرف میزنی!!ببینم مطمئنی چیزی به سرت نخورده
با صدای آرامتری گفتم:
شاید!!!
نسیم دست برد تو کیفش و پاکت سیگارشو در آورد.
سریع گفتم:نکش!!! خودت میدونی بوش اذیتم میکنه
او پاکتش رو روی میز پرت کرد و درحالیکه با ناراحتی به سمتم میومد گفت:
نهههه!! مثل اینکه واقعا یه مرگت شده! ! ولی من باورم نمیشه که قشم متحولت کرده باشه.!!
ایستاد مقابلم.
گفت:کامران و میخدای چی کار کنی؟میدونی اگه بفهمه سرکار بوده جه بلایی سرت میاد؟
باز شروع کرده بود به تحقیر و تهدیدم!!فکر میکرد بچه ام.
با غیض گفتم:بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونی اگر او چیزی بفهمه برای شما هم بد میشه!
او لحنش تغییر کرد.گفت:
-و تو دنبال دردسر درست کردن برای مایی؟ اینطوری میخوای مزد محبتمونو بدی؟؟
صورتم رو برگردوندم.
-شما پورسانتتون رو گرفتید!!
او خودش رو زد به مظلومیت!
گفت:همین؟؟!؟! پس رفاقت چی؟ پس حساب نون ونمک چی میشه؟ ده ساله زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده ساله هواتو داشتیم بعد اینطوری میگی دستت درد نکنه؟!
چه چرندیاتی!! با بی حوصلگی گفتم:لطفا سعی نکن با زرنگی همه چی رو باهم ترکیب کنی.!!فکر هم نکن اینقدر کودنم که نمیفهمم این حرفهات یه جور تهدیده!! تا زمانی که تو و مسعود به کامران چیزی نگید اون متوجه نمیشه چه کلاهی سرش رفته.!!
اون جاخورد.سعی کرد حالتش رو عادی جلوه دهد.
رفت سراغ حرف آخر!
گفت:این حرف آخرته نه؟؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم.
سریع کیفش رو برداشت وپاکت سیگارشو داخلش انداخت وبه سمت در وردی رفت:
-امیدوارم پشیمون نشی
وتقققق!!!!!!
همانجا که بودم نشستم. چه دقایق نفس گیری بود!
دلم شکسته بود اما قرص بود.دیگه
نمیترسیدم!!
فکر کنم این یعنی ایمانی که فاطمه ازش حرف میزد!
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
#ماه_رجب
#مناجاتی
#غزل
یا مَن اَرْجوهْ ! ببین دیدهٔ گریان دارم
ذکرِ اَلعَفو به لب،حاجتِ غفران دارم
همه خوبان به مناجات و دعا مشغولند
من زِ تأثیرِ گنه حالِ پریشان دارم
بسکه نَفسانیَتَم شعله به جانم انداخت
خجلت از عترت و شرم از رخِ قرآن دارم
همه عمرم به هَویٰ و هوسم طی گردید
من کجا رنگ و نشانی زِ شهیدان دارم
یادِ تاریکی قبر و لحد و حشر و صراط
دلِ آتشکده و سینه سوزان دارم
برکتِ ماهِ رجب شامل حالم شده است
که به لب نغمهٔ زیبای حسین جان دارم
خسته از معصیتم،کن به گدا لطف،حسین
من به آقاییِ بی حدّ تو ایمان دارم
بدم اما ز غمِ کرببلایت عمری است
ناله بر مرثیه های لبِ عطشان دارم
یادِ آن پیکرِ زیرِ سُمِ اسبان رفته
در دل غمزده ام درد،فراوان دارم
✍#امیر_عباسی
#مناجاتی
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
وقتی ندارد بنده ای حالِ مناجات
هرگز نخواهد رفت دنبالِ مناجات
باور کن اِی تنهاترین باور... نگاهت...
ما را کند اهلِ دعا... مالِ مناجات
امشب مُقدّر کن تمامِ رزقِ سالم
سربرگِ آن هم قِید کن سالِ مناجات
سالِ دعا... سالِ فرج... سالِ زیارت
یک سال گریه کنجِ گودالِ مناجات
گرمِ نیایش بود که سر را بریدند!!!
بی حال شد اما پُر از حالِ مناجات
زیرِ سمِ اسبانِ کوفه آسمان دید...
دارد شکسته می شود بالِ مناجات
راضی به آنچه خالقش می خواست بود و...
شد ندبه هایِ نیزه اِقبالِ مناجات
🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💠 وداع با ماه رجب
دوباره سایه ی ماه کریمی از سرم کم شد
به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد
سلام ای ماه شعبان، ماه منجی، ماه پشت ابر
که از مهرت ظهور حضرت قائم مسلّم شد
رجب ماه علی(ع)، ماه محمّد(ص)، ماه زهرا(س) بود
که با هجران هادی(ع)، ماه شادی محو در غم شد
خوشا عطر امام باقر(ع) و جود "اباجعفر"(ع)
که در ماه رجب، شیرازه ی اسلام محکم شد
رجب یعنی وفا، یعنی وفات زینب کبری(س)
که هر جا نام زینب بر زبان آمد محرّم شد
جهان بی ماه شعبان رنگ آسایش نخواهد دید
ببین بر درد دنیا، خنده ی آن ماه، مرهم شد
دوباره خنده کردم، گریه کردم، تشنه جان دادم
دوباره کربلا در پیش چشمانم مجسّم شد
حسین(ع) و اکبر و سجاد(ع)، دلتنگ ابالفضل اند
شگفتا شادی شعبان، محرّم در محرّم شد
سر ماهِ بنی هاشم به روی نیزه ی خورشید
سر خورشید، روزی پیش ماه هاشمی خم شد
به شعبان می رسی دلتنگ ، شادان، نیمه جان ، زخمی
دوباره باید آدم شد، دوباره باید آدم شد
دوباره نیمه ی شعبان و دلتنگان بی تابش
دوباره باید از چشم انتظاران همین دم شد
#شعر_کرونایی
#گناه_بدتر_از_کرونا
اونطور که با الکل و آب و صابون
ویروس،دچارِ سرنگونی میشه
با ماسکِ تَعَبّد و ژِلِ استغفار
جان و دل ما ضدّ عفونی میشه
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به #لذت_بندگی
قسمت 45
✅➖✔️🌍
#برای_عبد_شدن 12
"ترک تکبر"
🔴یا مثلا طرف میره یه جایی مهمونی، میزبان یه سفره ی خوب میندازه
اینم میگه پس من باید سفره ام از اونا بهتر باشه!😖
🔴این یه نوع برتری جویی است.
👈یه نوع تکبر هست که آدم رو احمق میکنه.
🔵اتفاقا شما سفره ی ضعیف تری بنداز.
👈اشکالی نداره بذار بگن تو سفره ی ضعیف تری انداختی!
✅ عوضش تو متکبر نشدی.
✅چشم و هم چشمی رو هم واج ندادی!
💯این خیلی با ارزش تره
✅فهمت کم نشده
این خیلی بهتره.👏🏻✅🌺
👰یا میره مجلس عروسی، هر کسی میخواد تا میتونه "بیشتر پز بده! " بگه من خوشکل ترم!
من لباسام گرون تره! 👠👡👗
من طلا بیشتر دارم👑
🔷اینا آدم رو کم فهم میکنن.
🔴بعد میبینی طرف توی زندگیش در هر لحظه میمونه!
❌ نمیدونه تصمیم درست چیه!
❓خب عزیزم تو چرا انقدر خودت رو متکبر کردی؟!
❗این برتری جویی های تو خنگت میکنه. حواست هست؟!
مراقب تکبرت باش....
🌱✅
♥️•﷽•♥️
#رزمندگان_بدون_مرز
دفترچه خاطرات شهید
حاج قاسم سلیمانی📝
#سردار_سلیمانی چون شناخته شده بود لازم نبود در فرودگاه از گیت بازرسی کنترل و رد شود .
اما آنقدر فروتن وخاضع بود که همه ی مراحل را طی می کرد .
از آنجایی که تمام بدنش پر از ترکش بود .هنگام عبور وکنترل در مقابل دستگاه که قرار می گرفت به دلیل وجود تر کش ها سیستم دستگاه قاطی می کرد وصدا می داد .
در این باره سردار_سلیمانی می گوید : گاهی جای ترکش ها چنان آزارم می دهد که امان ازم می گیرد.
دوستی دارم که وقتی مرا این چنین می دید یک قرصی برایم آورد.که در هنگام شدت درد ان را می خورم کمی آرام می شوم .
گاهی که منزل پدرم در قنات ملک می رفتم وپیر زنان وپیر مردان از درد پا وزانو وبدن می نالیدند ، از آن قرص به آنها می دادم تا کمی تسکین یابند .
سردار با لبخندی ادامه می دهند وقتی که قرص تمام می شد ودرد انها دوباره به سراغشان می آمد .می آمدند منزل پدرم ومی گفتند از قرص های #حاج_قاسمی داری به ما بدهی ؟
یادت بخیر حاج قاسم عزیز
فدای خنده های تو
شادی روح مطهر سردار دلها صلوات
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
مکتب سردار سلیمانی
مکتب شهادت و جاودانگی
اگر به جای گفتن:
دیوار موش دارد و موش گوش دارد، بگوییم:
"فرشته ها در حال نوشتن هستند..."
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، "مراقبت خدا" را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم:
*بچه را ول کردی به امان خدا !
*ماشین را ول کردی به امان خدا !
*خانه را ول کردی به امان خدا !
و اینطور شد که"امانِ خدا" شد: مظهر نا امنی!
ای کاش میدانستیم
امن ترین جای عالم، امانِ خداست
#وقف_هادی
gharibi-ghoran.ali_.mp3
3M
🎙 غریبی قرآن در زندگی ما
🔉 #فایل_صوتی کوتاه
🎤 #استاد_عالی✅
✍حاج آقا قرائتی
🔺️در خيابان هاى مدينه قدم مى زدم كه يكى از ايرانىها نظرم را به خود جلب كرد.
او با يكى از كاسب هاى مدينه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ايران و عراق بود.
مرد كاسب مى گفت : قرآن مى گويد: (والصلح خير) حالا كه صدام پيشنهاد صلح داده ، چرا شما صلح را نمى پذيريد؟
زائر ايرانى نمى توانست او را قانع كند.
زائران ايرانى نگاهشان كه به من افتاد گفتند: آقاى قرائتى! بيا جواب اين آقا را بده.
من به يكى از ايرانىها گفتم : يكى از طاقه هاى پارچه را بردار و فرار كن.
او همين كار را كرد.
صاحب مغازه خواست فرياد بزند ،
گفتم: (والصلح خير)!
خواست ايرانى را تعقيب كند گفتم : (والصلح خير) !
گفت : پارچهام را بردند.
گفتم: حرف ما هم با صدام همين است.
دزدى كرده و خسارت زده، مى گوئيم جبران كند ، بعد صلح كنيم.
گفت: حالا فهميدم.
📚کتاب خاطرات حاج آقا قرائتی
💢شترت را ببند بعد توکل کن
روزی پیامبر(ص) دید مردی شترش را بدون افسار رها کرده است. حضرت پرسید چرا شترت را نبستی؟
گفت: به خدا توکل کردم!
فرمود: ابتدا #شترت را ببند بعد به خدا توکل کن!
اسلام دین عقلانیت است، برخی رفتارهای غیرعقلانی ما به نام دین نوشته نشود
میتونیم این سخن پیامبر رو مصداق قرار بدیم برای کسایی که داروی امام کاظم مصرف میکنن و بدون هیچ ماسک و دستکشی میرن بیمارستانهای مرجع کرونا!!
بعد از خودشون فیلم میگیرن, که مارو ببینید, داروی امام کاظم خوردیم, الانم وسط کرونا هستیم.....
📌نه داداچ, از این حرفا نیس!
خداروشکر که داروی امام کاظم جواب داده و قراره روی بیماران امتحان بشه, ولی این دلیل نمیشه که بهداشت رو رعایت نکنی!
این کار شما بیشتر دین گریزی هست, تا تبلیغ دین!
ما هیچوقت نمیتونیم طب جدید رو نقض کنیم, اما درعین حال هم نمیشه فقط طب ایرانی اسلامی رو بکار برد!
ما جامعه پزشکی, اکثرا داروی امام کاظم رو مصرف میکنیم, اما موارد بهداشتی(ماسک و دستکش و ضدعفونی کردن )رو هم انجام میدیم....
لطفا لطفا, در خانه بمانید, داروی امام کاظم هم مصرف کنید, بهداشت رو هم. رعایت کنید....
🌹 قصه ی امروز 🌹
وقتی از نماز جماعت صبح بر میگشتم جماعتی را دیدم که بزور قصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند .
گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود، من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم؛
گاو مطیع شد و سوار شد.
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم؛
«این از برکت نماز صبح است.» وقتی رسیدم خانه دیدم مادرم گریه و زاری میکند، علت را که جویا شدم
گفت «گاومان را دزدیدند!» گاو مرا شناخته بود ولی من او را نشناختم!😂😅.
#گاو #عبرت #مغرور #داستان_طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️دفن اموات مبتلا به کرونا
🔷اموات مبتلایان به #ویروس_کرونا بدون غسل و نماز دفن می شوند‼️
🔷 پاسخ حجت الاسلام والمسلمین فلاح زاده در خصوص چگونگی #غسل و #تجهیز_اموات مبتلایان به کرونا.
#تجهیز_میت
#کرونا
📕استاد محمدحسین فلاحزاده
در پی برکت.mp3
5.06M
🔊فایل صوتی #کوتاه
🔰 برکت های زندگی ...⁉️🔰
#استاد_مسعود_عالی
#سوژه_سخن_طنز
🌿ديشب موقع خواب به خدا گفتم:
بگير از من، هر آنچه تو را از من ميگيرد... 😇😇
ناگهان ندا آمد:
گوشيتو بده... 😳😂
منم سريع رفتم زير پتو خروپف كردم... 😴😴
دوباره ندا آمد:
ديگه حرف بیخود نزنيا...!!! 😠😡
گفتم: چشم😢
✅ما ها میخوایم به همه کس عالم برسیم اما از هیچ کس و چیزی نگذریم.
🤐میخوایم با زندگی به سبک کامبیز روغن برسیم به هیکل رونی کلمن.😯
❗️نمیشه که داداشه من باید از پله اول بگذری تا بری دوم و از دوم بگذری تا...آخرش.
🔰و مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [۹]
اونایی که پا رو دلشون گذاشتن بالا رفتن.
💖آخه سقف دل ما حیاط خونه خداست.💖
امروزهم به پایان رسید
الهی
اگربدبودیم یاریمان کن،
تافردایی بهترداشته باشیم
خدایابه حق مهربانیت
نگذارکسی باناامیدی وناراحتی،
شب خودرابه صبح برساند.
🌟شبتون بخیر و آرام🌟