eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.6هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی دلـی شکست، یقینأ بها گرفت در سرسرای عـرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کـربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجـاز تربتت وقت اذان صبح، مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دلـها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت صد مرده زنده میشود از ذکر یاحسین ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قـدمـهـای زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت : با شما حال خراب دل ما خوبتر است وسط خیمه ی تو حال و هوا خوبتر است نیمه شب ها وسط نافلـه، گـریانم کن سینه زن که بشود اهل بکا خوبتر است صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام صبحتون بخير... روزتون معطر بنام
🌸🍃🌸🍃 کشاورز مستأجری با صاحب خانه اش جر و بحث داشت. ماه ها بود که کارشان شده بود اره بده و تیشه بگیر! اما هیچ کدامشان هم یک ذره کوتاه نمی آمد. تا این که کشاورز تصمیم گرفت به دادگاه شکایت کند. بنابراین پیش وکیلی رفت و از او خواست که راه پیروز شدن را به او نشان بدهد. وکیل به او امیدواری زیادی نداد، چون بنابر صحبت های کشاورز، قانون بیش تر طرف صاحب خانه را می گرفت تا او را. بالاخره کشاورز گفت: «چه طوره برای شام قاضی پیر یک جفت مرغابی سرحال درست و حسابی بفرستم.» وکیل با ترس و لرز گفت: «تو چه کار می کنی؟! این رشوه است!» کشاورز با شرم و خجالت گفت: «نه بابا، این فقط یه هدیه ی محترمانه ست، نه بیش تر.» وکیل جواب داد: «همینه که بهت می گم، اگه می خوای فرصتت رو از دست بدی، این کار رو بکن.» خلاصه کشاورز به دادگاه رفت و وکیل را هم مثل بقیه متعجب کرد. او پیروز شد! کشاورز همین طور که دادگاه را ترک می کرد به طرف وکیلش برگشت و گفت: «مرغابی ها رو فرستادم .» وکیل گفت: «نه؟!» کشاورز گفت : «چرا، اما به اسم صاحب خونه م فرستادم .»
شرح مناجات شعبانیه.apk
8.56M
🌼 🌼 🗓 📚 شرح مناجات شعبانیه ✍ محمد هادی عبدخدایی
base.apk
5.22M
🌼 🌼 💠 📚 صلوات شعبانیه ( متن و صوت
base.apk
17.47M
🌼 🌼 💠 📚 مناجات شعبانیه ( متن + صوت ) 🎤 با نوای مهدی سماواتی
5.mp358340.mp3
2.54M
سخنان امام خمینی درباره ی امام موسی صدر (أعاده الله و رفيقيه)
6.mp358343.mp3
244.4K
سخنان آیت الله خامنه ای درمورد امام موسی صدر (أعاده الله و رفيقيه)
♨️ اعمال مشترک ماه مبارک 💠روزه گرفتن 💠صدقه دادن 💠صلوات فرستادن 💠خواندن مناجات شعبانیه 💠هر روز هفتاد مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود. 💠هر روز هفتاد مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود. 💠در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » گفته شود. 💠در هر پنج ‌شنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛ که در هر رکعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صدبار صلوات فرستاده شود. 💠هنگام ظهر و نیمه شب، صلوات شعبانیه که از امام سجاد(ع) روایت شده، خوانده شود.
در تمام این ماه ۱۰۰۰ بار بگویید: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَلَا نَعْبُدُ إِلَّا إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‏، که ثواب بسیار دارد و عبادت ۱۰۰۰ سال در نامه عملش بنویسند. - در هر پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز اقامه شود؛ که در هر رکعت بعد از سوره حمد، ۱۰۰ مرتبه سوره توحید و بعد از سلام ۱۰۰ بار صلوات فرستاده شود تا حق تعالى هر حاجتى که دارد را برآورد. - در این ماه صلوات بسیار فرستاده شود. - در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد (ع) روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است: اَللّهُمََّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِکَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْکَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً کَثیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِکَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِیَتِکَ وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ اَحْیَیْتَنى تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذى کانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فى صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فى لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فى اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلى مَحَلِّ حِمامِهِ. اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَى الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنى لَهُ مُتَّبِعاً حَتّى اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبى غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لى مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنى دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ. - در این ماه مناجات شعبانیه خوانده شود. 💕💕💕
‍او با ناراحتی صداش رو یک پرده بالاتر برد و گفت:پس قضیه چیه که این وقت شب دنبال من به این محله ی خطرناک اومدید؟ قضیه خونی شدن سرو صورتتون چیه؟چرا بااینکه محل زندگیتون با مسجد محل، فاصله داره اینهمه راه می‌کوبید میاید اونجا؟ اینا بسه یا بازم بگم؟ معلوم شد که او در این مدت خیلی چیزها از من میدونسته و من فکر و ذکرش رو به هم ریخته بودم.برای یک لحظه به خودم گفتم مرگ یک بار شیونم یک بار!! در هرصورت حاج مهدوی هیچ وقت عشق منو نمی پذیرفت و من باید دل از او و وصالش میکندم.پس چراسکوت؟! صدام میلرزید.گفتم:طاقت شنیدنش رو دارید؟؟ قول میدید منو از مسجد بیرونم نکنید؟ او گوشه ی خیابون توقف کرد و در حالیکه سرش رو به علامت مثبت تکون میداد با لحن مهربون و ارامش بخشی گفت: میشنوم..خدا توفیق امانت داری بهمون بده ان شالله. حالا لرزش دست وپام هم به لرزش صدام افزوده شد.دندونهام موقع حرف زدن محکم به هم میخورد. گفتم:من….برای دل خودم شما رو تعقیب میکردم.اولها دم اون میدون مینشستم تا یاد آقاجونم که خیلی ساله به خوابم نیومده بیفتم.چون من و آقام با هم تو اون مسجد نماز میخوندیم.شما چیزی از من نمیدونید..فقط همینو بگم که من مدتهاست نه مادر دارم نه پدر!! شما به افرادی مثل من میگید بی ریشه!! هیچ وقت هم به امثال من نگاه نمیکنید!! ولی منم یه روزی مثل خانوم بخشی بودم.تو خط بودم..فقط دستم رها شد.از خودم خسته بودم.از کارهام، ازگناهام..یه شب دم مسجد داشتم گریه میکردم.روم نمیشد بیام داخل..دلایلش بماند..ولی شما خیلی مهربون و محترمانه دعوتم کردی داخل و منو با نهایت احترامات سپردید دست خانوم بخشی!! از اون شب نمیتونستم نسبت بهتون بی تفاوت باشم. شما تنها کسی بودید که بی منت و بی هدف منو مورد محبت و لطفتون قرار دادید. شما در من احساسی به وجود آوردید که تا روز قبلش تجربه نکرده بودم.دلم میخواست ..دلم میخواست حتی شده از دور نگاتون کنم.حد خودم رو میدونستم. میدونستم شما به یکی مثل من نگاه هم نمیندازی.ولی ..ولی من که میتونستم!!شما به من نیازی نداشتی ولی من محتاج شما بودم..این نیاز از حتی با از دور تماشا کردنتون. …. زدم زیر گریه.. او درحالیکه اسم خدارو صدا میکرد سرش رو روی فرمون گذاشت. وای چه شبی بود امشب! مثل روز محشر وقت پرده دری بود. وقت بی آبرو شدن! ! امشب تقدیر با من سر جنگ  داشت!!همه چیز برعلیه من بود.امشب شب مکافات بود.باید مکافات همه ی کارهامو پس می دادم. باید پیش بنده ی خوب خدا تحقیرو کنار زده میشدم.هر ضربه ای که او به فرمون میکوبید با خودش حرفها داشت… به سختی ادامه دادم:حاج آقا من خیلی بنده ی روسیاهی هستم.میدونم الان دارید به چی فکر میکنید.هر فکری کنید راجب من حق دارید ولی بخدا منم آدمم!! بنده ی خوبی نبودم واسه خدا ولی از بنده های خوبش هم خیری ندیدم!! وگرنه الان این حال وروزم نبود!خدا منو رهام کرده..دیگه کاری به کارم نداره..ازم بریده..ولی به خودش قسم من دارم دنبالش میگردم. دلم میخواد آقای خدابیامرزم ازم راضی باشه. اخه آقام خیلی مومن بود.همه تو اون محل میشناختنش.آسد مجتبی حسینی.. حاج مهدوی سرش رو از روی فرمون برداشت با دستانش گوشه ی چشمهاش رو پاک کرد و دوباره ماشینش رو روشن کرد.منتظر بودم چیزی بگه ولی هیچ حرفی نمیزد!! این رفتارش بیشتر از هرعملی تحقیرم میکردو آزارم میداد. کاش عکس العملی نشون میداد. ولی فقط سکوت بود و سکوت..!! چندبار تلفنش زنگ خورد ولی در حد جواب دادن به اون هم اجازه نداد صداش رو بشنوم! کاش میشد یک جوری از این جو سنگین فرار کرد.کاش میشد غیب میشدم و میرفتم! اصلا کاش همه ی اینها خواب بود! ولی واقعیت این بود که من اعتراف به احساسم کرده بودم و او چنین واکنش بی رحمانه ای از خودش بروز داد.به پیروزی که رسیدیم با لحنی سرد پرسید: آدرس؟ همین! در همین حد!! بغضم رو فرو خوردم.وگفتم پیاده میشم. دوباره تکرار کرد:آدرس؟ ؟ من لجباز بودم.گفتم:اینجا پیاده میشم.! با همون لحن پرسید:وسط این خیابون خونتونه؟ صورتم رو به سمت پنجره چرخوندم و دندونهامو بهم میساییدم.مگه من نمیخواستم از این ماشین و از نگاه های او فرار کنم پس معطل چی بودم؟ گفتم:داخل اون خیابون دست راست. او طبق آدرس رفت و کنار خونه م توقف کرد. ادامه دارد… نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پیام ازطرف خادم کانال خدمت شما همراهان عزیز درخواست یاری ازشما عزیزان برای کار خیروخداپسندانه 👇👇👇🌸🌸
سلام علیکم وقت شما بخیر جهت مقابله با ویروس منحوس کرونا میخواهیم پک بهداشتی برای خانوارهای روستامون تهیه کنیم تاباکمک شما عزیزان بتوانیم انسانی رااز مرگ نجات دهیم لطفا مارا یاری بفرمائید بسیار سپاسگزارم از لطف شما 6037997382402478 سید یاسین حسینی
🤞🤞🤞🤞🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مردم گرفتارند در امواجِ این طوفان بیچاره و درمانده و بی تاب و سرگردان هرکس به سویی می رود از ترس و بدبختی چون گلّه یِ آواره دور از حِکمتِ چوپان این گلّه دارد تفرقه بین خودش بسیار یک عده از گَلّه شده هم دست با دزدان یک عده را هم‌ گرگ ها کُشتند در گله روشن نشد بر ما دلیل غفلتِ سلطان بی شک مثال گله را در خود عیان داریم در مصلحت ها دور گشتیم از رُخِ جانان این مصلحت ها را کسی آخر نفهمیده درک و شعور ما کجا و صحبت از انسان؟ راه نجات ما فقط در بندگی باشد این است فرق اصلی یک بنده با حیوان آخر چرا از خواب غفلت برنمی خیزیم؟ هر مشکلی با عشق دلبر میشود آسان گفته خدا تنها پناهِ بندگان مهدیست تا کی گرفتاری و دوری و غمِ هجران؟ مهدی زهرا، چاره و درمان مشکل هاست باید بخواهیمش بیاید حضرتِ خوبان راه نجات ما فقط ، لبیک یا مهدیست باید به عشق او شود غوغا در این میدان عاشق بِکَن دل را ز دلبرهای بُت گونه رو کن به مهدی دلبر و مولای این دوران او را نمیخواهیم و از این است بدبختیم در غیبتش کی میشود رحمِ خدا تابان؟ خورشید پشت ابرها، زیبا طلوعت عشق دریاب قلبِ خشکِ ما را حضرت باران ای پادشاه آسمان،جایت بیابان نیست جانم فدای غربتت ای شاه مَه رویان آخر کلامم، حضرتِ مهدی ، بیا مولا.. مردم گرفتارند در امواج این طوفان
زرق و برق سفره ی شاهانه میخواهم چه کار ؟ اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار ؟ اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی ست از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار ؟ چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار ؟ گیسوی آشفته ام دارد نشان از عاشقی زلف خود بر باد دادم ، شانه میخواهم چه کار ؟ من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار ؟ آنقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار ؟ مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد شور و شادی طلوع آفتاب هاشمی غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست آبرویی را که از ماه فروزان میبرد جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد سفره ی سوری پیمبر با علی انداخته هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد حاتم طایی برای شام خود سر میرسد از میان سفره ی آقای ما نان میبرد بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد خلق میخوانند کشتی نجات عالم است هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست رحمة الله است مثل رحمة للعالمین خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست فطرس بی بال و پر هم به امیدی آمده پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد این ترحم این تفضل بابت آقای ماست ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد ؟ بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست ؟ لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است شافع فردای محشر حضرت آقای ماست میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا "بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا " بر مشامم میرسد عطری که خیلی آشناست آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست باز هم درد اسارت ، باز هم مظلومیت ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست چه پسرهایی که از دیروز بی بابا شدند چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست به تمام خیره سر های زمین فهمانده اند هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست "کلنا عباسک" تنها به این معناست که شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است
وقتش رسید آینه دریا بیاورد در یک طلوع گوهرِ رخشا بیاورد باید که عشق جلوه به عالَم چنین کند بر روی خاک باغِ شکوفا بیاورد کوثر که بود خیرِ کثیرِ محمّدی در جامِ نور چشمه ی صهبا بیاورد شعبان رسید ، شمس و قمر را خبر کنید تا مِهر عشق ، ماهِ دل آرا بیاورد جنّت گشود پنجره ها را که فاطمه در لاله زار سایه ی طوبا بیاورد هر کس که داشت آیه ی تطهیر روی لب در این بهار رو به تماشا بیاورد در بر گرفت زهره ی زهرا سپیده را باید که نور زهره ی زهرا بیاورد فرزند اوست آینه دارِ سپیده ها از وی نوید عرشِ معلّا بیاورد آمد حسین ، دیده بخواند وَ اِنْ یَکاد باید که چشم آید و معنا بیاورد پیراهن از حریر رساند به او مَلَک گهواره نیز جنّتِ اعلا بیاورد گلبرگِ یاس می رسد از گلشنِ بهشت روبندِ نور بر رخِ زیبا بیاورد می ریزد آب ، از دلِ زمزم - وَ بعد ازآن با خود نسیم شهدِ مصفّا بیاورد دارد هنوز خنده در آغوشِ مصطفیٰ طفلی که ماه در شبِ رؤیا بیاورد حیدر گرفت از لبِ طفلش پیامِ عشق گلخنده باز بر لبِ مولا بیاورد باور کنید ، این که ندارد توان بهشت در پیش سرو قامتِ رعنا بیاورد هر کس که عشق دارد و گل را طلب کند بر لعلِ خویش لفظِ تمنّا بیاورد در این حریم سنجش تقوا بود مِلاک عاشق بجاست گوهر تقوا بیاورد سوّم امام ، سوّمِ شعبان طلوع کرد نامش قرار بر دلِ شیدا بیاورد آری شکفت جلوه ی گلگونِ کربلا حالا به راه عاشقِ پویا بیاورد طفلی که داغ از دلِ عیسیٰ برون بَرد طفلی که نور در یَدِ موسیٰ بیاورد طفلی که نوح کشتی و لنگر بِدو سپرد در بزمِ عشق حضرتِ یحییٰ بیاورد معنای عشق ، این که تبرّا بُود تو را از این طریق نورِ تولّا بیاورد دارم امید ، این که چو "یاسر" ز آفتاب بر لوحِ سینه تابد و امضا بیاورد
غیر از تو را زبان من املا نمی کند جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند در دفتری که نام تو آیینه می شود هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست از او خلیل سر شده اما حسین نیست موسی پیامبر شده اما حسین نیست عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست در جان محمد است که با او برابر است آری حسین بوده که جان پیمبر است گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند همتای حیدر است که فرقی نمی کنند زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند مثل برادر است که فرقی نمی کنند فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس همراهی حسین به سنخیت است و بس شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس اسلام بی حسین مسیحیت است و بس اسلام ما که ثبت شده با شهادتین کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد ارض و سما نبود و حسین آفریده شد جز کربلا نبود و حسین آفریده شد قالو بلی نبود و حسین آفریده شد قالو بلای ما به الست از حسین بود اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود تنها مجسمه است دل و دل نمی شود دل بی حسین این همه قابل نمی شود انسان بی حسین که کامل نمی شود غیر از حسین را به دل خویش حک نکن ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن تاریکم و حسین چراغ هدایت است وقتی حسین هست به کشتی چه حاجت است درس من از حسین همین یک عبارت است عزت برای شیعه ی او در شهادت است ما شیعه ایم و پای ستم را شکسته ایم در سایه ی سیوف خذینی نشسته ایم ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین ان الذین آمنوی سوره ها حسین حتی خدا برای تو شد خونبها حسین ماییم و حسرت حرم کربلا حسین از ما بگیر این همه درد فراق را اما نگیر از دل ما اشتیاق را
امشب همه عالم پر از شور حسين است چشم ملايك روشن از نور حسين است سيناي دل يك شعله از طور حسين است قلب رسول الله مسرور حسين است خورشيد ثاراللّهيان امشب درخشيد چشم همه آزادگان را نور بخشيد امشب عجب شوري دل ديوانه دارد امشب يم رحمت به كف دُردانه دارد امشب محمّد (صلي الله عليه و آله) در بغل ريحانه دارد امشب علي قرآن به روي شانه دارد امشب ز هم واشد گل لبخند زهرا آمد به دنيا نازنين فرزند زهرا اين مشرق الانوار ربّ المشرقين است اين جان عالم اين امام العالمين است اين عين حق يعني علي را نور عين است اين شمع جمع آل پيغمبر حسين است ديدار روي خالق سرمد مبارك قرآن به روي سينه ي احمد* مبارك اين كيست مصباح الهدا فلك نجات است شوينده ي لوح تمام سيّئات است اين كام خشكش خضر را عين الحيوة است اين هستي ما در حيات و در ممات است دار و ندار انبيا هست خداوند چشم خدا روي خدا دست خداوند چشم نبي محو تماشاي حسين است كوثر گريبان چاك لبهاي حسين است خورشيد محشر روي زيباي حسين است كلّ قيامت قدّ و بالاي حسين است عشّاق او در حشر روي باز دارند با ديدن رويش به جنّت ناز دارند خورشيد حسن ابتدا بادا مبارك آزادگان را مقتدا بادا مبارك بر جسم دين خون خدا بادا مبارك ميلاد مصباح الهدا بادا مبارك بيت الحرام دل رواق منظر او روح تمام انبيا در پيكر او ايمان به دون مهر او كفر تمام است جنّت به غير دوستان او حرام است دوزخ به ياد روي او برداً سلام است قرآن سواي مكتب او ناتمام است رخسار او قرآن منشور است ما را هر زخم او يك آيه ي نور است ما را نام حسين اوّل به قلب ما نوشتند آنگه گِل ما را به مهر او سرشتند آنانكه بذر حبّ او در سينه كشتند نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند فرداي محشر چشمشان سوي حسين است حور و قصور و خلدشان روي حسين است اي روح پاك انبيا پروانه ي تو قلب همه خوبان عالم خانه ي تو كوه غم خلق جهان بر شانه ي تو عقل و خرد ديوانه ي ديوانه ي تو بگذار تا آشفته ي موي تو باشم ديوانه ي زنجيري كوي تو باشم از كودكي گويي در آغوش تو بودم با هر هلال غم سيه پوش تو بودم در زمره ي عشّاق خود جوش تو بودم در هر نفس گويا و خاموش تو بودم در خانه ديدم از تو يك عكس خيالي با يك نگه كردي مرا حالي به حالي از پاره‌هاي دل به خاكت گل نشاندم سرمايه‌ام اشكي كه بر پايت فشاندم خود را ز هر سو بر سر كويت كشاندم بالله قسم بي مهر تو قرآن نخواندم صوم و صلوة و عشق و ايمانم تويي تو گلواژ ه‌هاي صوت قرآنم تويي تو هر چند قابل نيستم تا با تو باشم بگذار در دنيا و عقبي با تو باشم در مرگ و قبر و حشر تنها با تو باشم در خلوت و در انجمن‌ها با تو باشم عشقم، كتابم، دينم، ايمانم، تويي تو هم كعبه‌ام هم قبله ي جانم تويي تو اين جرم‌هاي بي شمارم يابن زهرا اين چشم‌هاي اشكبارم يابن زهرا بر در گهت امّيدوارم يابن زهرا تنها تويي دار و ندارم يابن زهرا من هر كه هستم «ميثم» كوي شمايم آلوده‌ام امّا ثناگوي شمايم
ما که هستیم؟ انتخاب حسین از دعاهایِ مستجابِ حسین گَردِ راهی در آفتابِ حسین پرِ کاهی در التهابِ حسین گِلی از خاکِ بوترابِ حسین ما که هستیم؟ یک صواب حسین دورِ مَجنون گذشت،نوبتِ ماست قرنها می‌شود که صحبتِ ماست چهارده قرن حرف حیرتِ ماست قصه یِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست عشق فرمود آنکه قیمتِ ماست نیست غیر از دلی خرابِ حسین در میانِ دلم حرارتِ کیست؟ شده ام عاشق، این عنایت کیست ؟ سوختم آتشِ محبت کیست ؟ بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟ محشرِ کیست این،قیامتِ کیست کیست ارباب جُز جنابِ حسین ای تمامییتت تمامِ علی پدر سه علی امام علی نور ای نورِ مُستدامِ علی می تپد سینه ات به نام علی چیست روی لبت سلام علی جز علی نیست در کتابِ حسین رنگ سبزِ سیادت زهرا عطر و بوی قداست زهرا نورِ صبح عبادت زهرا آفتابِ سعادت زهرا جان حسین است عادت زهرا خود زهراست بازتابِ حسین کیست زینب جز انعکاسِ علی کیست زینب همه حواسِ علی کیست خانوم؟ انبعاث علی باغبانِ حسین یاسِ علی کیست زینب علی شناسِ علی حضرت فاطمه به قابِ حسین جلوه ی اعتبارت عباس است جذبه ذوالفقارت عباس است سایه ی اقتدارت عباس است در شب بعد کارَت عباس است همه ی کارو بارت عباس است مستم از ساقیِ شرابِ حسین سر سال است و این شبِ جمعه آمدم با یقین ،شبِ جمعه تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه حاجتم را همین شبِ جمعه داد ام البنین شبِ جمعه مادری از بَنی کِلابِ حسین ذکر ما کربلا امام رضاست لطف آقایِ ما امام رضاست اثرِ ذکر یا امام رضاست دستِ ما نیست با امام رضاست کَس و کارِ گدا امام رضاست گفته ام بارها رضا به حسین از دعایِ نماز مادرها حَرَمَت پُر شد از کبوترها خوشبحال من و پیمبر ها سجده داریم رویِ مرمرها ما که بُردیم صد برابرها تاکه رفتیم در حسابِ حسین از تو داریم سَروَری ها را آبروها و نوکری ها را بین روضه برادری ها را بشمارید آخری ها را نتکانید پادری ها را کُلُّ خیر است تا به باب حسین جلوه ات تا نصیبِ غیر تو شد سائلی آمد و زُهیر تو شد جُون شد عابِسَ و،بُرِیر تو شد وَهَبَت شد،حبیبِ دِیرِ تو شد حُر شد و عاقبت بخیر تو شد همه سر داده در رکاب حسین می کُشیَم سزایِ دل این است پشتِ در دستهایِ مسکین است حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است پایِ شش گوشه گریه تسکین است وایِ من نامِ تو چه شیرین است می چکد از لبم گلابِ حسین آه از شام هول آور قبر ما و تنهایی مقدر قبر در شب تنگی و مکدرِ قبر بینِ تاریکی مکررِ قبر در سوال نکیر و منکر قبر ما چه داریم جز جواب حسین منم و این سلام و این تسلیم تو و زلفی گشوده دست نسیم منم و باز هم هوای قدیم گوشه ای در حرم کنارِ کریم کاش می شد شبیه ابراهیم می شدم در شبی مُجابِ حسین پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد پشت سر باز جبرئیل اُفتاد پدری پیر آمد و  عَلیل اُفتاد مادری خسته با دخیل اُفتاد در شفایش چه قال و قیل اُفتاد چایِ روضه است یا شرابِ حسین تشنه بودی بگو که آبت داد؟ آب گفتی کسی جوابت داد؟ آب بر کودکِ ربابت داد؟ کمکی وقتِ اضطرابت داد؟ یا که با چکمه ای عذابت داد گریه ام هست از آب آبِ حسین
درد دلی از سر دلتنگی، تقدیم به خاک پای حضرت معصومه سلام الله علیها.. من اهل قمم خدای را بَس مِنَه این شهر بُوَد پناه گاهم زِ گُنَه من گرچه بَدَم، ولی اُمیدم اینَست یا فاطمه اشفعی لنا فی الجَنَه قم شهر بزرگان وکریمان باشد قم بارگهِ خواهرِ سلطان باشد قم را نَتَوان خار شِمُردش، آری وقتیکه گُلی در دلِ ایران باشد اینجا حرم آلِ رسول الله است از منزلتش فقط خدا آگاه است هرگز نَشود راهِ حریمش بسته وقتیکه مسیرِ بندگی این راه است گرچه که موقتاً حرم را بستَند از دوری او دل محبان خَستَند با پای دل و ذکر حرم می آییم مستانِ حرم زِ بوی او هم مستَند آری حرمش بوی خدا را دارد عطری زِ بقیع و سامرا را دارد اینجا شب جمعه زائران میگویند دلْ حال و هوای کربلا را دارد آری حرمش قبله ی دنیاست بیا قم، مشهد و کربلایِ دلهاست بیا از پُشتِ درِ بسته سلامی بفرست اینجا حرمِ حضرت زهراست بیا حقا که شفای ماست، آبِ شورَش از گنبدِ زرد است، نمایان نورَش اینجا چِقَدَر کور شفا یافت از او.. کوریِ دو چشمِ دشمنان کورَش جایی که گدا از او بها می گیرد دلْ نور زِ ایوان طلا می گیرد لازم به طلب نیست،که ازخاک دَرش بیمار به بوسه ای شفا می گیرد ما مردم قم، اهل وفائیم همه ما ریزه خورِ آلِ کسائیم همه ویروس وَیا که جنگ، در راهِ وطن ما پیروِ خطِ شهدائیم همه.. اصلاً که دُرست، عاملِ ویروسیم!! در چشمِ تمامِ غافلان منحوسیم.. این تهمتِ نارواست، ما می گُذَریم چون عاملِ رأفتِ امامِ طوسیم مُحکم همه مثل کوه خضریم، بَلی این قوم ندارد به شجاعت مثَلی در اوجِ بلا و فتنه ها می گوییم جانها به فدایِ علی و آلِ علی.. در قم حرمی همچو جِنان را داریم از بَهرِ نماز، جمکران را داریم مارا چه هراسی ست، زِ طوفان بلا تا مهدیِ صاحب الزمان را داریم مرگ است،که مارا به سویش می خواند حق است ، که رازِ دل ما می داند کمتر دلِ هم به رنج آریم ای دوست، بر صفحه فقط سیاهی اَش می ماند.. ما اهل قمیم و بر خدا مُلتَمِسیم بر آل نبی و مرتضی مُلتَمِسیم در سیل و غم و زلزله و بیماری یاحضرت معصومه، تورا مُلتَمِسیم