babolharam Karimi.mp3
10.1M
|⇦•یا ذَالکَرَم ، منو ببر ..
#سینه_زنی زمینه تقدیم به دلهایِ جامانده از کنگره عظیم پیاده روی اربعین به نفس حاج محمود کریمی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#عشق_حسین
اَشکهای سیاه ما را
از این دل تاریک میگیرد
و با بدرقهی ملائکه
به آسمان میبرد
عشق حسین به اَشکهای ما #آبرو میدهد...
#اربعین_در_کنار_هم_گریه_کنیم
babolharam Karimi.mp3
10.1M
|⇦•یا ذَالکَرَم ، منو ببر ..
#سینه_زنی زمینه تقدیم به دلهایِ جامانده از کنگره عظیم پیاده روی اربعین به نفس حاج محمود کریمی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#عشق_حسین
اَشکهای سیاه ما را
از این دل تاریک میگیرد
و با بدرقهی ملائکه
به آسمان میبرد
عشق حسین به اَشکهای ما #آبرو میدهد...
#اربعین_در_کنار_هم_گریه_کنیم
|⇦•امسال نبردی ما رو حرم ..
#سینه_زنی زمینه تقدیم به دلهایِ جامانده از کنگره عظیم پیاده روی اربعین به نفس کربلایی حسین سیب سرخی•✾•
باشه آقا امسال نبردی ما رو حرم
چی میشد نگاهی کنی به چشم ترم
مونسِ شبام گریه ها و هق هقمِ
عکسِ زائرایِ تو آینه ی دِقمِ
مثه رقیه منم ، جاموندم آقا
کشته منو این دل ، وامونده آقا
نیام کربلا عشقِ ، نبردیم آقا عشقِ
کربلا که روزیم نیست ، مشهد الرضا عشقِ
« حسین ... جانم .... »
پاشو زینب از شام پر بلا اومده
باز دوباره تو خاکِ کربلا اومده
میبینی چی اومد به روزِ خواهرِ تو
اینجا جدا کردن از بدن سرتو
یادمنمیره حسین ، افتادی بی حال
موندی زیرِ مرکبا ، رو خاکِ گودال
تا از خیمگاه رفتی ، بینِ قتلگاه رفتی
تا رفتم اسارت من ، رویِ نیزه ها رفتی
« حسین ... جانم .... »
دیگه جونی واسم نمونده تو بدنم
یادگارِ قوم یهوده رو تنم
توی کوفه شاگردام انقدر زدنم
باورت میشه اون که سیلی خورده منم
خیلی کشیدم حسین از تو خجالت
اینجا چقد خالیِ جایِ رقیه ت
تویِ کوچه ها مُردم ، با هر ناسزا مُردم
توی بزمی که بودم ، بین نامحرما مُردم
« حسین ... جانم .... »
عمود شماره ۲۱۰
خدای من! چقدر همسفره شدن با این غریبه لذت داشت. راستی چرا من تا حالا اسمش رو نپرسیدم. اومدم بگم برادر، اسمتون رو نگفتین که صدای الله اکبرِ اذانِ مغرب بلند شد. باهم وضو گرفتیم. گفت: «دو رکعت نماز، بین نماز مغرب و عشا از قول جدم آقا جعفر بن محمد، اینجا، برای روا شدنِ حاجت توصیه شده.»
تو دلم مشغولِ بالا و پایین کردنِ آرزوهام شدم. خواستم بگم آقا سید... اما هر چی چشم گردوندم ندیدمش. نماز رو به جا آوردم و به سختی روی ویلچر نشستم. یه دفعه متوجه شدم دوباره داره هُلم میده. سَرِ دوراهی که رسیدیم، چشمم به سیلِ لشکرِ پیادهی ارباب افتاد.
خدایا! کاش منو نبُرده بود مسجد سهله، خیلی عقب موندم. ساعتم رو نگاه کردم. خدای من! چه طور ممکنه؟! من که قبل از سفر باطریش رو عوض کرده بودم. انگار خواب رفته، هنوز ساعت ۸ رو نشون میداد.
🏴 #همسفر_با_خورشید ؛ قسمت سوم
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
تمامی ایمان در برابر تمامی کفر
#سلامتی_فرمانده_صلوات