eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.3هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - طره نسیمی - سیدرضا نریمانی.mp3
10.86M
🌸 💐نه که تهرونیا،تموم ایرونیا، 💐میگن اصفونیا که سید الکریمی 🎤 👏
❁❁ 🌷 باز از بحر ولايٺ گهرے پيدا شد 💛 نخل سرسبز ولا را پيدا شد 🌷 درسماواٺ و زمين جشن‌عظيم اسٺ امروز 💛 عيدميلاد اسٺ امروز (ع)🌟 ✨💚✨
مداحی آنلاین - بار دگر تجلی حیّ قدیم گشت - خلج.mp3
6.06M
🌸 💐بار دگر تجلی حیّ قدیم گشت 💐میلاد با سعادت عبد عظیم گشت 🎤حاج 👏
مداحی آنلاین - راوی قرآن تویی مظهر ایمان تویی - حاج حسین سازور.mp3
4.35M
🌸 💐راوی قرآن تویی مظهر ایمان تویی 💐کوکب شهر ری و قبله تهران تویی 🎤حاج 👏
💫 💚 ✨صدها گله پيش يار بردن عشق است با عشق تو چوب طعنه خوردن عشق است ✨ای قلب تپنده جهان، مولا جان يکبار تو را دیدن و مردن عشق است
ولادت سیدالکریم، حضرت عبدالعظیم حسنی، بر همه دوستان اهل بیت علیهم السلام مبارک‌باد.
🚨 درخواست عجیب مادر شهید از 💠حجت‌الاسلام سید‌ حسین مومن می‌گوید: به مادر شهیدان فاطمی خبردادند که یک نماینده از بیت رهبری به منزل شما می‌آید، حاجیه خانم روی ویلچر نشسته بود، تا در باز شد دید مقام معظم رهبری وارد خانه شد، حاجیه خانم با پاهایی که قوّت ندارد چندبار از روی ویلچر به احترام آقا می‌خواست بلند شود که حضرت آقا به دختر حاجیه خانم فرمودند: به حاجیه خانم بگویید بنشینند و بلند نشوند. این مادر شهید به رهبر انقلاب گفت: حضرت آقا! میشه یک خواهش بکنم چند لحظه بایستید و من با ویلچر دور شما بگردم؟ ایشان چندین بار دور آقا گشت و زیر لب زمزمه می‌کرد، الهی درد و بلای شما به ما بخورد. در این دیدار رهبر انقلاب فرمودند اگر کار خاصی دارید بفرمایید، عرض کرد، نه آقا کار خاصی نیست، فقط یک خواهشی دارم آن هم اینکه دوست دارم چهلمین امضا در من امضاء شما باشد! ایشان با افتخار قبول کردند و در کفن مادران شهیدان فاطمی نوشتند: باسمه تعالی اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا سید علی حسینی خامنه‌ای 🔻 از اون روز هرکس ملاقات حاجیه خانم می‌رفت این کفن رو نشان می‌داد و با افتخار اظهار می‌کرد که این کفن را آقایم امضا کرده است.
💚 ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم از بندگی حضرت معبود زدیم این الفت ما به دوست امروزی نیست یک عمر دم از (عج) موعود زدیم 💔 🌷
مداحی آنلاین - جمعه به جمعه واسه تو منتظرم - نریمانی.mp3
5.89M
احساسی (عج) 🍃جمعه به جمعه واسه تو منتظرم 🍃"اَینَ الحسن اَینَ الحسین" ذکر لبم 🎤 💔 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍از پیرمرد دانایی پرسیدند:🌱 تا بهشت چقدر راه است؟🤔 گفت یک قدم. گفتند:چطور؟ گفت: یک پایتان را که روے نفس شیطانی بگذارید پایِ دیگرتان در بهشت است♥️ ✨اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨ 💕💕💕
موسی کودکی شیر خوار بود... او را از ترس فرعون به دریا انداختند... و او در نهایت ضعف و ناتوانی بود... اما غرق نشد... اما فرعون در همان دریا غرق شد؛ در حالی که در نهایت قدرتش بود.. پس هر کس باخدا باشد ضعفش ضرری نمی رساند و هر کس بی خدا باشد قدرتش نفعی نمی رساند ❤️💕💕💕
🌷امام صادق(ع) می فرمایند:🌷 ✅ ⭕️ نشانه شيعه بودن: 🔵شيعيان ما اهل تقوي و پاكدامني و كوشش و جديت اند و مردمي با وفا و امين اند و اهل زهد و عبادتند و كساني هستند كه درشبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز مي خوانند .🔵 منبع: بحارالانوار--ج۶۸--ص۱۶۷ 💕💕💕
علامه حسن زاده آملي میفرماین: کم گوئی و گزیده گوئی در خودسازی یک اصل مهم است! (+دلیلش؟) چون با مراقبت در گفتار و کنترل زبان، درهای بستهِ آسمانِ دل بر روی انسان باز می شود و حکمت نورانی بر زبان جاری و چشم دل گشوده می گردد.. ⚡️ 💕💕💕
🔥روزی شیطان لعنت الله علیه در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. ♥️ حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دیدند ابلیس (لعنت الله علیه) ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است، ✨فرمودند :ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟! 🔥گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم ✨فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ 🔥گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگریم نمی توانم . ✨فرمودند: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟ 🔥گفت: 🔹 این که، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند. 🔹 این که، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند. 🔹 ، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند. 🔹 ، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می کنند. 🔹️ ، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد. 🔹️ ، از همه این ها مهم‌تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم . 🔹️ : ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است . ✅ پس حضرت روی به اصحاب کرده و ✨فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است. 💕💕💕 💔
قوانین کیهانی موفقیت نعمتهایتان‌را بشمارید یعنی توجه مثبت به آنها کنید هر چند کم باشندولی شکر گذاری کنید تا در حالت ارتعاشی عالی قرار بگیرید... گله وشکایت کردن تنها کمبود بیشتری می آورد وهر لحظه بیشتر از دست می دهید وقتی میگویید چرا اینقدر بی پول هستم این چه وضعی است.. ذهن ناخودآگاه شما سریع به دنبال مواردی می رود که بی پولی بیشتر را تجربه کنید... اما اگر بگویید خدایا شکرت مطمئن هستم که راهی عالی برای خیر وبرکت برایم گشوده می شود در واقع استارت فراوانی را بر ای خود می زنید. و این قانون خلقت هستی است... 💕💕💕
مجرب برای خانه دار شدن و سروسامان گرفتن اگر کسی بخواهد سروسامان بگیرد و صاحب خانه و زندگی مستقل شود، هر روز پس از نماز صبح چهل مرتبه بگوید 🌛یا ربَ البَیتِ العَتیق🌜 👈این عمل را چهل روز مداوم و بدون وقفه ادامه دهد. ‼️اين ذكر بسیــــــار مجرب هست بارها به تجربه ثابت شده ‌ ✨برای خانه دار شدن بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه آیه۲۲ سوره مـومـنـون را تلاوت کنیــد وَ قـُل رَبّ ِ اَنــزِلـنـی مُـنـزَلاً مُبارَکاً وَ اَنـتَ خَیـرُالـمُنـزِلـیـن 📒خواص آیات قرآن کریم 💕💕💕
یڪۍازمصیبت‌هاۍزمانِ‌مااین است‌ڪه‌اشخاص‌دارند جاۍارزش‌ها رامیگیرند...🍃 🌼+ببین‌رفیق‌ملاڪ‌درمعاشرت باآدمهاخداشناسۍقراربدییم... نه‌پول،نه تعداد فالور،نه تعداد لایڪ‌و نه‌هیچ‌چیز دیگه‌اے... 💕💕💕
با صدای گوشی از خواب پریدم. طبق معمول نجمه خانم ساعت 9 صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن. نجمه دوست صمیمی من و شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم. _ سلام مزاحم نجمه_ مچکرم خانم بی معرفت. بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی حالا هم که من زنگ زدم مزاحم ؟اصلا قهرم. _ عشششقمی که نجی جونم. خو تو همیشه عادت داری 9 صبح زنگ میزنی. نجمه_ خوب حالا ، شارژم الان تموم میشه. هههه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا. _ ایوووول باشه حتما. ساعت چند ؟ نجمه_ 9 صبح میایم دنبالت. _ باشه حله. بابای جیگرم نجمه_ بای . بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم. _ دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد. اه. چرا خاموشه ؟ سریع دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه. _ سلام مامی. مامان _ سلام دخترم.ما داریم میریم بهشت زهرا. صبحانتو بخور بعد میزو جمع کن. _ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون. مامان_ چند تا دختر تنها ؟ _ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه. مامان_ کاش نگرانی های یه مادر رو درک میکردی. باشه برو. _ فدات میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه. امیرعلی_ سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟ _ وعلیکم برتو. بیام بهششششت زهراااااا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟ امیرعلی_ خوب حالا چرا میزنی. خوب همش تو خونه ای. بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی. بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین. _ باش. پس من برم حاضر شم. لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود این بود که: حالا یکی مرده پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه. و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح. . . . با صدای امیرعلی بیدار شدم. امیرعلی_ خانم خواب آلو پاشو رسیدیم. _ اخیییییش. چقدر حال داد. اینجا بهشت زهراس؟ امیرعلی_ اوهوم. برخیز از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود......
یه حس خاصی بهم دست داد نمیدونم دلیلش چی بود. امیرعلی_ اینجا مزار شهداس . _ اون خوشگله هم اینجاست. امیرعلی خندید و گفت : امیرعلی _ اون خوشگله لبنانه. من میشینم تو ماشین حوصله ندارم. امیرعلی_ حوصلت سر میره ها. _ اومممم. خیلی خب بریم . وارد اون قطعه شدیم. برام جالب بود. یه خانم محجبه که داشت ریسه گل درست میکرد برای قبر یکی از شهیدا. یکی دیگه داشت حلوا پخش میکرد. یه پیر زن هم نشسته بود سر قبر یه شهید و داشت گریه میکرد. نمیدونم چرا ولی بدجور دلم براش سوخت . و کمی اونور تر..... نمیتونستم چیزی رو که میبینم باور کنم. یه دختر بچه 4.5 ساله سرشو گذاشته بود رو یه قبر و گریه میکرد و میگفت: بابایی. بابا پاشو دیگه. بابا دلم برات تنگ شده. یعنی باباش شهید شده بود ؟ نه مگه میشه ؟ الهی بمیرم. با حس خیسی گونم متوجه شدم حسی که به اون دختر کوچولو داشتم فراتر از یه دل سوزیه ساده بود و پاشو گذاشته بود تو مرحله بعد ؛ اشک ریختن برای کسی که اصلا نمیشناختمش. برگشتم ببینم امیرعلی چه عکس العملی نشون میده که همزمان با برگشتن من یه قطره اشک از چشمش ریخت. میدونستم که امیرعلی ارادت خاصی به شهدا داره ولی فکر نمیکردم ارادتش در حدی باشه که اشک یه مرد رو در بیاره. دل از نگاه کردن به امیرعلی و اون دختر کوچولو کندم و رفتم یه گوشه وایسادم ؛ واقعا نمیتونستم اشک های اون بچه معصوم رو تحمل کنم. امیر علی هم چند دقیقه بعد اومد ؛ امیرعلی_ خواهری من میخوام برم سمت مدافعان حرم ،مامان ایناهم فکر کنم رفتن اونجا. میای؟ اول اومدم بگم نه. ولی یاد اون پسر خوشگله افتادم امیر میگفت اونم مدافع حرم بوده. تو یه تصمیم آنی گفتم خیلی خب بریم. وای چقدر شلوغ بود. همه چشماشون خیس بود حتی مردا. و اکثرا هم از اون تیپ آدمایی که من اصلا خوشم نمیومد ازشون آدمایی مثله مهدی. البته نمیدونم چرا انگار چهره های اینا خیلی معصوم تر از اون گودزیلا بود. یادآوری امیرعلی و برخورداش برام یادآور شد که همه آدما مثله هم نیستن. همچنین برخوردی که از فاطمه و زهراسادات و ملیکا سادات دیده بودم خیلی با برخوردای اون دختر محجبه های دانشگاه و حتی مدرسه فرق داشت. با صدای امیرعلی برگشتم سمتش امیرعلی_ سلام حاج آقا. حال شما؟ روحانیه_سلام امیرعلی جان. خوبی؟ کم پیدایی از شلمچه که برگشتیم دیگه....... گفتم شاید امیرعلی دوست نداشته باشه اون حاج آقاعه منو با این تیپ ببینه به خاطر همین رفتم اونور و دیگه حرفاشونو نشنیدم