eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
_ازجهنم_تابهشت 🌸🌸به روايت حانيه ……… چشمام رو باز میکنم ، جلوی در خونه بودیم و امیرحسین داشت زنگ میزد . کلافه دستی تو موهاش میکشه و به سمت ماشین برمیگرده با دیدن چشم های باز من لبخند زورکی میزنه و میگه نیستن ، کسی در رو باز نمیکنه. بی هیچ حرفی دستم رو تو کیفم میبرم تا کلید رو پیدا کنم. با لمس جسم فلزی سرد به یاد تصمیمی که گرفتم میوفتم ، تمام وجودم یخ میزنه و دوباره تمام بدنم به شروع به لرزیدن میکنه. در یک تصمیم آنی و با لحنی که سعی در کنترل لرزشش داشتم رو به امیرحسین میگم_ میشه..... میشه.... باهم حرف بزنیم ؟ امیرحسین _ الان حالتون خوب نیست ، بریم خونه ما یکم استراحت کنید بعد که بهتر شدید حرف میزنیم ، اتفاقا منم کارتون دارم. با جدیت میگم_ همین الان. امیرحسین تعجب میکنه و باشه ای رو آروم زمزمه میکنه. ماشین رو دور میزنه و از سمت راننده سوار میشه. _ برید یه پارک نزدیک لطفا. امیرحسین _ چشم. حرکت میکنه. مسیر در سکوت کامل توام با استرس و نگرانی میگذره. به اولین پارکی که میرسیم ، پارک میکنه، پیاده میشه و در رو برای من هم باز میکنه. امیرحسین _ میتونید بیاید. هنوزهم راه رفتن برام سخت بود ، پاهام بی حس بودن اما نمیتونستم بیش از این وابسته بشم ، به تکون دادن سر اکتفا میکنم ، دستم رو به در میگیرم و سعی میکنم که بدون تلو تلو خوردن رو پاهام بایستم. به سمت اولین نیمکت حرکت میکنم و امیرحسین هم دنبالم میاد ، نگرانی کاملا تو چهرش معلوم بود ، دیگه خبری از لبخندی که هروقت باهم بودیم زینت همیشگی چهرش بود خبری نبود. کنارم روی نیمکت میشینه، فاصلمون کمتر از دفعه های گذشته بود . بی مقدمه با صدایی که میلرزید میگم_ ما به درد هم نمیخوریم. دنیا رو سرم آوار میشه ، صدا ها گنگ میشن و همه جا تار. اما تمام سعی خودم رو میکنم که ظاهرم ، بی قراری درونم رو فریاد نزنه. به سمت امیرحسین برمیگردم ، متعجب به زمین خیره شده ، یه دفعه با صورتی که از خشم سرخ شده بود و صدایی که سعی تو کنترلش داشت میگه_ میشه از این شوخیا نکنید ، در این حد جنبم بالا نیست. _ من ، من ، شوخی نمیکنم. امیرحسین _ میشه واضح حرف بزنید ؟ یاد عصبانیتش تو دربند میوفتم ، بغضم بی اجازه میشکنه و اشکام دوباره جاری میشن ، سریع اشکام رو کنار میزنم و.بریده بریده میگم _ یعنی.....ه..م...ه چی تم...و...مه ..... رو به روم روی زمین زانو میزنه ، سرم رو میندازم پایین. دستش رو زیر چونم میزاره و سرم رو بالا میاره. بهش نگاه نمیکنم ، میدونم طاقت نمیارم. با صدای تحلیل رفته ای میگه _ منو نگاه کن. حانیه. چشمام رو روهم فشار میدم دوباره میگه _ منو....ننگاه کن. چشمام رو باز میکنم ، لب هام رو روهم فشار میدم تا بغضم دوباره نشکنه. چشماش پر اشک میشه و بریده بریده میگه _ چی شده خانومم ؟ چرا این چندوقته اینجوری شدی؟ چی شده حانیه؟ چیرو داری از من پنهان میکنی ؟ سرش رو روی زانوم میزاره و شونه هاش میلرزه. مرد من داره گریه میکنه؟ من باعث گریش شدم؟ هرکس از اونجا رد میشد با تعجب بهمون نگاه میکرد اما برای من مهم نبود ، برای من مهم مردی بود که همه زندگیم بود و الان داشتم از دست میدادمش ، فقط همین. _ امیرحسین. میشه....میشه.... منو ببری خونه؟ بدون هیچ حرفی از جاش بلند میشه ، حتی نگاهم نمیکنه ، به سمت ماشین حرکت میکنه و منم دنبالش راه میوفتیم. مسیر پنج دقیقه ای در سکوت سپری میشه. میرسیم ، دستگیره رو میکشم و در ماشین رو باز میکنم. امیرحسین _ امروز هیچ اتفاقی نیفتاده. _ فقط همه چی تموم شد. امیرحسین _ بعدا حرف میزنم . در ماشین رو آروم میبندم ، کلید رو از تو کیفم در میارم ، در رو باز میکنم وارد میشم ، در رو میبندم و همون جا پشت در روی زمین میشینم و این بغض لعنتی رو میشکونم. زندگی بدون امیرحسین برای من معنی نداشت. اما راه دیگه ای نداشتم ، داشتم چوب اعتماد بی جام رو میخوردم. با صدای زنگ آیفون سریع بلند میشم ، اشکام رو پاک میکنم و در رو باز میکنم ، با دیدن فاطمه خودم رو تو بغلش میندازم و دوباره هق هق گریم بلند میشه. فاطمه_ حاانیه....چی شده ؟ _…………… فاطمه_ دختر دارم دق میکنم خب بگو چی شده؟؟؟؟ _ هیچی....دلم....گرفته. فاطمه_ وای حانیه. مردم . از بغلش میام کنار ، اشکام رو پاک میکنم ، لبخند بی جونی میزنم و میگم_ منم الان اومدم بیا بریم تو. فاطمه_ نه ممنون.باید برم ، کلاس دارم. اومدم کتابت رو بدم. _ عجله نداشتم که. قابلیم نداشت فاطمه_ فدات شم عزیزم. عصر میای بریم امامزاده صالح؟ _ وای اره. اخ جون. فاطمه_ آقاتون نمیان؟ دوباره بغض میکنم ، لبم رو گاز میگیرم و میگم_ برو بچه پرو . لبخند گشادی میزنه ، خداحافظی میکنه و میره. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 من و يك لحظه جدايي؟ نتوانم! بي تو من زنده نمانم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بامــــاهمـــراه باشــ
🎙/ آیت‌الله بهجت(ره): 🔹هرگاه را بیشتر از هر چیزی دوست داشتی، مؤمن شدنت را جشن بگیر! 📝| ----------------------------- 💕💕
⚠️ هیچ وقت از خودمون پرسیدیم قیمت یه روز زندگی چنده؟ ما که قیمت همه چیز رو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم: قیمت یه دست سالم چنده؟ یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟ چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟ قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟ و خیلی سوال ها مثل این... ما همه چيز را مجانی داريم و شاكر نيستيم😔 ♥️خدایا برای تمام نعمتهایت سپاس🙏 💕💕💕 💔
♥️ علیه‌السلام فرمودند: 🍀 أبْصَرُ النَّاسِ مَنْ أَبْصَرَ عُیُوبَهُ وَ أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ 🍃 مردم كسی است كه خود را ببیند، و از گناهانش كَنده و جُدا شود. ‌ 📖 غررالحکم، حکمت۴۶۹۰ 💕💕💕 💔
990531-Panahian-MaktabSardarSoleimani-02-18k.mp3
5.55M
🌷 سلسله جلسات 2 جلسه دوم: برخورداری از قدرت تشخیص مصداق و 🔹 استاد پناهیان
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را قطره‌ای عشق به آتش بکشد دریا را این ترک خورده دلم، وحشت این را دارد که بمیرد و نبیند پسر زهرا را😔 ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: هر كس شرايط بندگى خدا را به‏ جا آورد سزاوار آزادى مى‏‌شود و هر كس در عمل به شرايط آزادگى كوتاهى كند، به بندگى (غير خدا) مبتلا مى‏‌شود.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 ❣مهدے جان! ▫️بی تو با سردترین  فصل زمستان چه کنم؟ ▪️با دلِ یخ زده و پیکر بی جان چه کنم؟ ▫️گیرم از مهلکه‌ی سردیِ دی ، جان بِبَرَم ▪️با هوای قفس و نم نم باران چه کنم؟ ⠀ ⠀⠀⠀ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 💌 التماس دعا🤲
. . بھ قول‌ : مانندِ کودکی کھ انگشت‌ِ پدر را در خیابان‌ در‌ دست‌ گرفته... وقتۍ‌ از‌خانه‌ بیرون‌ مۍروید؛ سعۍ‌کنید انگشت‌ خدا‌ را در دست‌ بگیرید و این‌ انگشت‌را رها‌ نکنید(: 💕💕💕
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊 پنجشنبه و یاد درگذشتگان 😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏 التماس دعا 🙏 ☘💕☘💕☘💕☘💕☘💕☘ پنجشنبہ ڪہ میشود✨مے‌رویم تاخالے شویم پنجشنبہ حڪایتےدیگر دارد؛ ازفراق و دلتنگے مے‌توان عبورڪرد ازمیان تمام خاطره‌ها ولبخندها مے‌توان باسبدے از نور💫 یاد آنهایے بود ڪہ در آسمان خانه دارند😔
وقتی که خشمگین شدی به جایِ اینکه اخم کنی😠لبخند بزن😊 ببین چقدر باعث میشه که شخص ِ مقابل از حسن اخلاقت لذت ببره 🤗 با اینکه حق با خودتِ در روایات داریم که هر بنده بعد از غضب بتونه خودش رو کنترل کنه🎮 خدا آرامش و ایمان به او عطا میکند:)🍃 💕💕💕
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥🌷 مکتب شهید سلیمانی در کلام استاد پناهیان با مکتب حاج قاسم میشه ملت ها رو زنده کرد...