آدمها فکر میکنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شدهاند،
اما واقعیت این است که آدمها خوشبخت یا بدبخت "میشوند"؛
با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب میکنند.
یکی سنگ را مانع، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب میبیند، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچهای میبینی و با چه انگیزهای آن را شکل میدهی!
جهان، محیطیست خنثی و خمیریست آمادهی شکلگیری، و هرکس، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس، مسئولِ آیندهای ست که با رفتار و باورهایش میسازد.
مهارت و پشتکار که نداشتند و تسلیم که شدند؛ بخت و اقبال را بهانه میکنند!
مشکل از جهان نیست...
مشکل از "جهان بینی"ِ آدم هاست!
💕💜💕
از حڪيمي پرسيدند:
چرا از ڪسي ڪه اذيتت
مي ڪند انتقام نمي گيري؟
با خنده جواب داد:
آيا حڪيمانه است سگي
را ڪه گازت گرفته گاز بگيري
ميان پرواز تا پرتاب تفاوت
از زمين تا آسمان است
پرواز ڪه ڪني، آنجا
ميرسي ڪه خودت مي خواهي
پرتابت ڪه ڪنند ، آنجا مي روي
ڪه آنان مي خواهند
پس پرواز را بياموز...!!!
پرنده اي ڪه "پرواز" بلد نيست
به "قفس" ميگويد "تقدير"
💕💜💕
🌱💔🍃
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
فقط بگو لبيک يازهرا (س)
حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
💕💜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
نهیب رهبری به دشمنان و توصیه به مدیران کشور
تحریمها در حال بی اثر شدن هستند ولی ما باید اقتصادی داشته باشیم که با تحریم یا بی تحریم دچار مشکل نشویم.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
┄✦۞✨✺﷽✺✨۞✦┄
#حضرت_زهرا سلام الله علیها :
کسی که عبادت های خالصانه خودش را به سوی خدا بفرستد خداوند بهترین مصلحت خودش را به سوی او می فرستد.
📚بحار الأنوار ج ۷۰ ص ۲۴۹
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب✅
#اللهم_ارزقنا_شهادت🤲
✨یا زهرا سلام الله علیها✨
💕💛💕
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🔻نماز شب
▪️ شیطان دوستان خودش را می ترساند و آدم های حسابی را نمی ترساند.
▫️اینکه انسان بر تنبلی خودش غلبه کند و برای نماز شب بیدار شود رنج زیادی ندارد.
▪️ ابلیس دو کار انجام می دهد:
1⃣ یک اینکه رنج را برای ما گُنده می کند مثلاً فرد با خودش می گوید من چطور بروم آدم خوبی شوم!
2⃣ و دیگر هم شادی از دنیا را برای انسان زیاد می کند به طوری که شخص با خودش می گوید چطور از این لذت زیاد دست بکشم؟
📌حجةالاسلام پناهیان
#نماز_شب
💕💛💕
‼️نوازندگی با غیرآالات موسیقی
🔷س 5216: آیا زدن بر ظرفها و سایر وسایلی که جزء آلات موسیقی نیستند، در عروسی ها توسط زنان جایز است؟ اگر صدا به بیرون از مجلس برسد و مردان آن را بشنوند چه حکمی دارد؟
✅ج: جواز این عمل بستگی به کیفیت نواختن دارد. اگر به شیوه متداول در عروسی های سنّتی باشد و لهو محسوب نشود و فسادی هم بر آن مترتّب نگردد، اشکال ندارد.
📕منبع: leader.ir
مقام عرشی حضرتزهرا_18.mp3
11.42M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۱۸
✨موجِ آخرالزمانی ایجاد شده در عالَم،
برای شناخت منجی و طلب او، بشدت و با سرعت فوقالعاده، وسیع و وسیعتر میشود!
و همانگونه که وقوعِ ناگهانی انقلاب، موجب تحیّر امپریالیسم جهانی شد؛
و نزدیک است روزیکه؛
✦واقعهی ظهور نیز، در اوج تحیّر و ناباوری دنیا، اتفاق میافتد.
از کجا میتوان این ادّعا را ثابت کرد؟
#استاد_شجاعی 🎤
مداحی آنلاین - سکوت در دعواها و جدال - استاد حسینی قمی.mp3
2.57M
♨️سکوت در دعواها و جدال
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حسینی_قمی
✴️ یکشنبه 👈 5 بهمن 1399
👈10جمادی الثانی 1442👈 24 ژانویه 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز مبارک و مختاری است برای امور زیر :
✅ تجارت و داد و ستد .
✅ امور کشاورزی و زراعی .
✅ نویسندگی و نگارش.
✅ عهد و پیمان و قرارداد نوشتن .
✅ حسابرسی اموال .
✅ مسافرت .
✅ و نماینده فرستادن نیک است .
📛 برای دیدار سیاسیون خوب نیست .
👼 زایمان مناسب و نوزادش پاک دامن و با حیا و صبورخواهد شد . ان شاء الله
✈️ مسافرت :مسافرت خوب است
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز برای امور زیر خوب است .
✳️ آغاز نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه .
✳️ خرید کالا و لوازم زندگی .
✳️ آغاز تحصیل و تدریس .
✳️ شکار صید و دام گذاری.
✳️ تاسیس شرکت و مشارکت .
✳️ و ارسال کالاهای تجاری نیک است .
💑مباشرت و مجامعت.
مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند حافظ قرآن شود و به قسمت و تقدیر خود راضی باشد . ان شاء الله
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، باعث درد و الم می شود .
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیکر مطهر شهید محمد رضا شفیعی که بعد از ۱۶ سال سالم از زیر خاک بیرون آمد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوخی حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه انتقام ایران در صورت شهادتش توسط دشمن از زبان سردار حاجیزاده
🔻بیان واقعیت در قالب شوخی از زبان حاج قاسم خطاب به یکی از سرداران:
نامرد یعنی نمیخواهید انتقام خون مرا بگیرید؟
🔻 لینک شکایت ملت بزرگ ایران از رئیس جمهور
https://asle90.24on.ir/n/3
‼️پیش افتادن عمدی مأموم از امام جماعت
🔷س 5217: اگر هنگام #نماز_جماعت از امام، عقب و یا جلو بیفتیم، نماز به جماعت صحیح است یا خیر؟
✅ج: #مأموم بايد افعال نماز را با امام يا كمى ديرتر از امام به جاى آورد و اگر عمداً از #امام_جماعت پيش افتد يا مدتى پس از او به جاى آورد، نمازش به فرادا صحیح بوده ولی جماعت محسوب نمی شود.
#احکام_نماز_جماعت #تبعیت_از_امام
مقام عرشی حضرتزهرا_17.mp3
12.71M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۱۷
✨ پیشگوئیهای نوستراداموس در چهارصد سال قبل ؛
درمورد حادثهی انقلاب اسلامی
و درپی آن، حکومت آخرین فرزند پیغمبر اسلام ...
✦ واکنش ابرقدرتها به این پیشگویی چه بود؟
#استاد_شجاعی 🎤
‼️وجود حائل در نماز جماعت
🔷س 5219: آیا حائل با نبودن یک نفر در بین صف نماز جماعت صدق میکند بطوری که ارتباط این طرف با آن طرف صف قطع شود؟
✅ج: اگر از جلو به امام متصل نباشد، و به واسطه کسی که طرف راست یا چپ او اقتدا کرده نیز به امام متصل نباشد، چنانچه بیشتر از یک قدم بزرگ فاصله نباشد، نمازش صحیح است.
📕منبع: leader.ir
‼️نماز در جای پُر سر و صدا
🔷س 5218: در جایی که سروصدا زیاد است اگر نماز ظهر یا عصر یا تسبیحات اربعه را آهسته بخوانم، صدایم به گوش خودم نمیرسد. آیا باید آنها را بلند بخوانم؟
✅ج:حتی در فرض سؤال باید آهسته بخوانید.
📕منبع: leader.ir
مداحی_آنلاین_حرف_دنیا_زدن_آیت_الله.mp3
3.36M
♨️حرف دنیا زدن
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت صادق علیهالسلام فرمودند:
از تواضع است كه انسان به پايين مجلس رضايت دهد، به هر كس بر مى خورد سلام كند، مجادله را رها كند اگر چه حق با او باشد و دوست نداشته باشد كه او را به پرهيزكارى بستايند.✨
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
حضرت علي عليه السلام می فرمایند:
🤝به کسی که تو را امین قرار داده است خیانت مکن هر چند او به تو خیانت کرده باشد و راز او را فاش مساز اگرچه او راز تو را فاش ساخته باشد.
📓بحارالانوار جلد ۷۷ صفحه ۲۰۸
✧═════•❁❀❁•═════✧
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💕💛💕
🌷خداوند چه کسانی را هدایت میکند؟
چه کسانی هدایت پذیرند؟
🌷والذین جاهدوا فینالنهدینهم سبلنا:
آنانکه تلاششان به خاطر خداست.۶۹ عنکبوت
🌷۲.یهدی الیه من ینیب.........۱۳ شوری
توبه کنندگان را هدایت میکند
🌷۳.ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا.......۲۹ انفال
پرهیزکاران راهدایت میکند
🌷۴.اهدناالصراط المستقیم
نمازگزاران وهدایت خواهان راهدایت میکند
🌷۵.ایمان وعمل صالح باعث هدایت میشود
آن الذین آمنو وعملوالصالحات یهدیهم ربهم.....۹ یونس
🌷۶.آنانکه در راه هدایت میروند،
خدابرهدایتشان می افزاید.
یزید الله الذین اهتدو هدی...۷۶ مریم
💕💛💕
شھید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد...
شهــــید...
رضایت نامہ دارد...
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد...
شهـــید...
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
شھادت اتفاقے نیست...
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیرے...
شهادت هنر مردان خداست
💕💜💕
✅خاطره ای عجیب از مداحی کردن شهید ابراهیم هادی
پائیز سال۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.
به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان.
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص۱۹۰
💕🧡💕
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨
💌#دلنوشته_مهدوی
#سلام_پدر_مهربانم
❣مهدے جان!
▪️ السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الله...
▫️سلام بر تو ای مولایی که خداوند تو را سرپرست جهان و جهانیان قرار داده.
▪️سلام بر تو و بر روزی که تمام خلق زیر پرچم ولایتت جمع خواهند شد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578.
💌#دلنوشته_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
التماس دعا🤲
💕💛💕
#مردی_در_آینه
#قسمت_هفتم: به صحنه جرم وارد نشوید
قیچی آهن بر رو گرفتم و راه افتادم سمت پله ها ... اوبران از دور اومد طرفم ...
- پیداش نکردید، مگه نه؟ ...
با تعجب زل زد بهم ...
- از کجا فهمیدی؟ ...
- این مدرسه زیادی تمییزه ... زیادی ...
با قیچی، قفل لاکر کریس رو شکست ... اولین چیزی رو که بعد از باز شدن اون در ... اصلا انتظار نداشتم ... مواجه شدن با بوی اسپری خوش بو کننده فضا بود ...
- واسه یه پسر دبیرستانی زیادی مرتبه ... گفتی زیادی اینجا تمییزه منظورت همین بود؟ ...
چند لحظه به وسیله های توش خیره شدم و اونها رو بالا و پایین کردم ...
- نه ... در بیرونی لاکر تازه رنگ شده ... اما نه توی این چند ساعت ...
دسته کلیدم رو از جیبم در آوردم و خیلی سریع شروع کردم به تراشیدن رنگ روی در ... رنگ ها ورقه ورقه از روش کنده شد ...
- چی کار می کنی توماس؟ ...
و دستم رو محکم گرفت ...
- نظریه ام رو اثبات می کنم ... طبق گفته های مدیر و ظاهر این مدرسه ... هیچ خبری از گنگ های دبیرستانی نیست... اما به در لاکر نگاه کن ... قبلا روش با اسپری طرح کشیده بودن ... طرحی که قطعا کار خود مقتوله ... اما فکر می کنم خودشم پاکش کرده ...
طوری بهم نگاه می کرد که انگار هیچ چیز از حرف هام رو نمی فهمید ...
- فکر می کنی از کادر مدرسه کسی توی قتل کریس تادئو نقش داشته؟ ...
قطعا مدیر و معاونش هر دو از مظنونین این پرونده بودن ... مدیری که من رو پیچوند و مودبانه تهدید کرد ... و داشت با آستانه تحملم بازی می کرد ... و نمی دونستم قتل اون دانش آموز براش مهم نبود یا به نحوی از این اتفاق خوشحال بود؟ ... و معاونی که پشت حالت هاش ... هزاران فکر و نظریه خوابیده بود ...
اما هنوز برای به زبان آوردن هر حدسی زود بود ...
توی حیاط ... سمت پارکینگ ... دوباره چشمم به خون روی زمین افتاد ... جنازه رو برده بودن و حالا فقط آثار جنازه بود روی زمینی که رنگ خون به خودش گرفته بود ...
پاهام از حرکت ایستاد ... و نگاهم روی اون خون ها خشک شد ... هیچ وقت به دیدن این صحنه ها عادت نکردم ... برعکس ... برای من، هیچ وقت دیدن جنازه های غرق خون... تکه تکه شده ... زخمی ... سوخته ... عادی نشد ...
- چرا خشکت زده؟ ...
صدای اوبران، من رو به خودم آورد ...
- هنوز گیجی از سرت نرفته؟ ... یا اینکه یه چیز جدید پیدا کردی؟ ...
نگاهم رو از لوید گرفتم ... اما درست قبل از اینکه دوباره حرکت کنم چشمم به دختری هم سن و سال مقتول افتاد... با فاصله از نوار زرده به "صحنه جرم وارد نشوید" ... ایستاده بود ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... نه به خاطر زیبا بودنش ...
اون تنها کسی بود که بین تمام آدم های اون روز ... با اندوه به صحنه جنایت نگاه می کرد ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹