استادپناهیان میگن:
همیشهبهخودتونبگید
حضرتعباس(ع)نگاممیکنه...👀
امامحسین(ع)نگاممیکنه...👀
بعدخدابهشونمیگه..👀
نگاهڪنیدبندموچقددلشڪستس...
چقددوستونداره...
چقددلخوشبہیہنیمنگاه...
یہنگاهبهشبُڪنین...💔🖐🏻
🌧|↫ #منبرمجازے
✋🏻|↫ #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
🍂🍁🍂🍁
■ #حرفحق😎🌸
___
💥اگه قبل از هر پیامکی برای شروع
۵ دقیقه به دل های شکسته بعدش و حق الناس ها و روز قیامتش🔥 فکر کنیم قید هر #رابطهحرامی رو خواهیم زد🤚
➕مولامونعلی (ع) میگه:
عاقل ترین مردم کسیه که بیشتر،در عاقبت کارهاش فکر کنه....
همیشه به اخره تلخش😣
فکر کن تا شیرینی شروعش از بین بره
🍁🍂🍁🍂
🐝 #کمی_تفکــــــر♨️
اگر لباست به میخی گیر کند،
به عقب بر می گردی
و آن را آزاد میکنی...
اکنون
این میخ، گناهان است
که به قلبت نشسته 🖤
چه میشود اگر
دو قدم به عقب برگردی
و خود را رها سازی ⁉️
🍂🍁🍂🍁
یک لیوان آب کدر را با همه آلودگیها و ذرات درونش تجسم کنید. اگر دائما آبی تمیز را درون این لیوان بریزیم تا محتوای لیوان سرریز شود، بالاخره همه آب کثیف از لیوان خارج میشود و آبی که لیوان را پر میکند، کاملا شفاف خواهد بود. لازم نبود که سعی کنیم از شر آب کثیف لیوان خلاص شویم. فقط بایستی آنچه را درست بود جایگزین میکردیم و طولی نمیکشید که آنچه غلط بود، از بین میرفت.
همین امر درباره شیوه فکرکردنمان هم صادق است. اگر به داشتن افکار درست عادت کنید، افکاری برخاسته از ایمان، امید، دلگرمی و میتوانمها؛ آنگاه ذهنتان دگرگون خواهد شد و خودتان را خوشبین، امیدوار، قوی و پر جرات خواهید یافت.
🌸🍃
🔴بارش باران و کاهش محسوس دما
⛈در استانهای ساحلی دریای خزر، ارتفاعات و دامنههای جنوبی البرز، نواحی مرکز، جنوب، جنوب شرق کشور و استانهای واقع در امتداد زاگرس مرکزی و زاگرس جنوبی بارش باران و وزش باد شدید و در ارتفاعات مناطق سردسیر بارش برف پیشبینی میشود.
❄️در دامنه جنوبی البرز و نواحی مرکز، شرق و شمال شرق کشور کاهش محسوس دما پیشبینی میشود.
🌊دریای خزر و شمال خیج فارس مواج خواهد بود.
⛈آسمان تهران ابری همراه با بارش باران و وزش باد پیشبینی میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باقالی قاتق
دو حبه سیر ریز می کنیم و تفت می دهیم بعد از اینکه تفت دادیم یک پیمانه باقالی کشاورزی را اضافه می کنیم و تفت می دهیم و بعد زردچوبه نمک و یک قاشق غذا خوری شوید خشک را اضافه می کنیم و تفت می دهیم
حالا آب را میریزم (آب را به اندازه ای می ریزیم که فقط روی باقالی ها رو بگیره آب زیاد بریزید باقالی ها له می شوند )
باقالی ها رو مدام هم نزنید چون می شکنند و ریز می شوند
حالا نیم ساعت اجازه می دهیم تا باقالی ها بپزن
بعد از اینکه باقالی ها پخت دو الی سه عدد تخم مرغ درسته داخل آن می ریزیم و اجازه می دهیم تا تخم مرغها کاملا بپزه (تخم مرغها رو هم نزنید شکل ظاهری آن بد نشود )
💐برای اینکه انسان جزو یاران حضرت ولی عصر ارواحنافداه شود یک فرمول نیاز است.
همان فرمولی که یاران حضرت سیدالشهدا علیهالسّلام داشتند.
و آن از دو عنصر تشکیل شده است.
همان دو عنصری که در وجود نازنین آقا ابوالفضل العباس علیهالسّلام به حد کمال رسیده بود:
محبت و ادب.
که ادب یعنی همان طاعت.
اگر میخواهید جزو یاران امام زمان ارواحنافداه باشید،
یادتان نرود بنویسید که همیشه جلوی چشمتان باشد.
💐استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده
🍁🍂🍁🍂
سه اصل مهم در زندگی :
هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش رفاقت نکن، درد دل نکن، شوخی نکن؛
"حرمت ها شکسته می شود"
هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن، محبت نکن، لطف نکن؛
"تبدیل به وظیفه می شود"
هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نخواه، کمک نگیر، انتظار نداشته باش
"تبدیل به منت می شود"
🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میوه_آرایی
میوه ارایی و دورچین میوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خون جدیدی که در رگهای جبهه مقاومت تزریق شد!
🔹 انتشار فیلم درگیری دریایی میان ایران و آمریکا در دریای عمان تاثیر بسیار زیادی بر روحیه رزمندگان محور مقاومت داشته است. این مسئله به ویژه میان فلسطینیهای ساکن غزه و حتی رزمندگان حاضر در کرانه باختری به شکل قابل توجهی مشهود است. همانگونه که در این ویدئو مشاهده میکنید گروهی از رزمندگان گردانهای ابوعلی مصطفی با افتخار از همراهی و کمک ایران به آنها در جنگ با رژیم صهیونیستی سخن می گویند و تاکید می کنند که حاضر هستند در کنار رزمندگان ایرانی در برابر رژیم صهیونیستی و ارباب آمریکایی آنها وارد جنگ شوند.با انتشار ویدئوی این درگیری باعث شد تا جریانهای وابسته به آمریکا در منطقه خفه خون بگیرند و در صدد توجیه خفت آمریکا این درگیری باشند./ اخبار سوریه
✍🏻 پس گرفتن #نفتکش از آمریکا باعث افتخار سربازان #امام_زمان در سراسر جهان شده این یعنی #ایران_قوی
🏞 کاریکاتور | "اقتدار واقعی"
📝 دزدی ممنوع: ایرانی که قرار بود ژاندارم منطقه باشد و جاده صافکن نفت برای آمریکا؛ حالا نفتِ دزدیده شده متعلق به مردم را از حلقوم سگهای آمریکایی بیرون میکشد و به ساحل امن برمیگرداند.
🎨 کاریکاتوریست: مهدی آزادبخت
#سیزده_ابان روز #استکبارستیزی گرامیباد #مرگ_بر_امریکا
آرام باش عزیز من، آرام باش ...
حکایت دریاست زندگی !
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک ، ترشح شادمانی ...
گاهی هم فرو میرویم،
چشمهای مان را میبندیم،
همه جا تاریکی است ...
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم ...
و تلالو آفتاب را می بینیم ...
زیر بوته ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری،
طالع می شود ...
🖌#دڪتر_انوشه
🍂🍁🍂😉
🍃🌹🕊✨
• یـہلـحـظـہدیـدم
• سـمـتمـونتـیرانـدازےمےڪنند
• گـفـتـمبـخـوابـیـن!
• تـانـشـسـتـم،تـیـرمـنـوردڪرد
• خـوردبـہدوسـتـم!
• ایـنیـہلـحـظـہ
• #شـصـتســالمـنراانداخـتعـقـب..!
#حـاج_حـسـیـن_یـڪـتـا🌱
🍁🍂🍁🍂
🌼فـرهنگ یعنی:
🍁 تو مهمونی، همش سرت تو گوشی نباشه
🍁 لهجه دیگران رو مسخره نکنیم.
🍁 واسه خودت زندگی کنی وواسه حرف مردم زندگی نکنی
🍁 اشتباهاتمون رو با این جمله توجیه نکنیم: اینجا ایرانه!
🍁 الگو بگیریم ولی کپی نباشیم. خودمون باشیم
🍁 در مورد همسر دیگران نظر ندیم، چه مثبت چه منفی
🍁 سعی کنیم، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیم.
🍁 مطالب، شعرها و خبرها رو حتما با ذکر منبع به اشتراک بذاریم
🍁 خصوصیات ظاهری دیگران رو مسخره نکنیم، چهره هیچ کس به انتخاب خودش نبوده
🍁 حواسمون به صدای دزدگیر ماشین مون باشه، همسایه ها رو آزار ندیم
🍁 وقتی یکی یه عکس از تو گوشیش بهت نشون میده، عکسهای قبلی و بعدی رو نبینی
🍁 تو چیزی که در موردشان اطلاع نداریم دخالت نکنیم و نظر ندیم
🍁 رشته تحصیلی یا شغل کسی رو مسخره نکنیم. همه مشاغل و همه رشته های تحصیلی نیاز جامعه هستند
🍁 خونه کسی رو که وای فای داره،با کافی نت اشتباه نگیرید
🍁 توی مهمونی، چند مدل غذادرست نکنیم که بعد اضافه بیاد بریزیم دور
🍁١۴ آبان روز
فرهنگ عمومی گرامی باد 🌼🍂
🍁🍂
#پان_اسپانیا
دستوررر
شیر یک لیتر چهار لیوان دسته دار فرانسه
آرد گندم(سفید قنادی)سه قاشق
نشاسته ذرت یک قاشق پر
شکر یک پیمانه سرخالی
تخم مرغ یک عدد
پودر کاکائو مرغوب سه قاشق غذا خوری
خامه 100 گرم فرقی نداره خامه صبحانه باشه یا قنادی آگه خامه قنادی میزنید کمی کمتر شکر بریزید تا زیاد شیرین نشه ودلو بزنه
گلاب یا وانیل کمی هرکدام که دوست دارید
شکر و کاکائو و آرد ونشاسته ذرت باهم مخلوط و از الک رد میکنیم وبه شیر اضافه میکنیم ورو گاز میزاریم با شعله کم تا بوی خامی آرد گرفته شه وقتی که داره بجوش میاد تخم مرغ رو با چنگال که خوب زدیم بهش اضافه میکنیم مدام هم میزنیم تا گلوله گلوله نشه بزارید .جوش که زد خامه رو زده بهش اًافه میکنیم باز میزنیم تا خامه تو کرم حل بشه دوسه دقیقه جوش بزنه واز رو خاموش کنید .تا داغه بریزید تو ظرف مورد نظر یک طبقه بیسکویت خرد شده یک لایه کرم ویک لایه بیسکویت خرد شده وموز این کارو ادامه میدهد تا تمام بشه وبزارید یخچال تا سرد شه وخودشو بگیره پودینگ بعد از اینکه خامه رو بهش اضافه کردید فوری بریزید تو ظرف مورد نظر چون به محض سرد شدن کمی سفت میشه ولایه بیسکویت که میزاری بیسکویت نرم نمیشه وخشکه
عزیزان اگر نشاسته ذرت ندارید نصف لیوان فقط آرد مخصوص شیرینی پزی بریزید
عزیزان فرق پان اسپانیا با کیک یخچالی در پان اسپانیا از موز وبیسکویت خرد شده استفاده میشه ومعمولا تو لیوان تک نفره سرو میشه کیک یخچالی از بیسکویت درسته وقالبی در میاد
به سلیقه خودتون تزیین کنید تو خونه
#با_رسپی_های_امتحان_شده
🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچکترین مرد جهان سر مزار شهید علی لندی
درسهایی از حضرت زهرا (سلام الله علیها)
3⃣5⃣ قسمت پنجاه و سوم💎
راه ها امن می گردد، کسب و کار مردم حلال، حقوق افراد تأمین، سرزمینها آباد از دشمنان انتقام گرفته میشود و استواری تمام کارها، به عملی شدن این دو اصل بستگی دارد و طبق رهنمود پیشوای پنجم، اگر مسلمانان به دو اصل امر به معروف و نهی از منکر اهتمام بورزند، دنیا و آخرت خود را آباد خواهند کرد؛ زیرا انجام دیگر واجبات، امنیت و آسایش، رفاه و آرامش، تامین حقوق مردم و آبادی شهر همه و هم در گرو عمل به این دو است؛ زیرا معروف از منظر وحی، تمام اعمال و رفتار هایی است که مصلحت مردم در آن است و منکر نیز تمام کارهای زشتی است که فساد و تباهی و بی بند و باری در پی دارد. اگر اهل ایمان، به احیای معروف و جلوگیری از منکرات اهتمام ورزند جامعهای سالم و به دور اززشتی ها، آلودگی ها، نگرانی ها و تضییع حقوق انسانها به وجود خواهد آمد.
ادامه دارد...
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و نود و سوم
رطب تازه تعارفش کردم که با دو انگشت یکی برداشت و با لحنی شیرین تشکر کرد که نگاهش به ظرف حلوا افتاد و پرسید: «مامان خدیجه حلوا اُورده؟» و من همانطور که هسته خرما را در میآوردم، پاسخ دادم: «آره!» که به یاد نگاه مرددش افتادم و ادامه دادم: «انگار میخواست یه چیزی بهم بگه، ولی نگفت.» و مجید حدس میزد چه حرفی در دل مامان خدیجه بوده که صورتش از لبخندی کمرنگ پُر شد و به روی خودش نیاورد. برایم لقمهای پیچید، با مهربانی بینظیرش لقمه را تعارفم کرد و همزمان حرف دلش را هم زد: «فکر کنم میخواسته برای مراسم احیا دعوتت کنه! مراسم مسجد ساعت ده شروع میشه.» لقمه را از دستش گرفتم و تازه احساس کردم رنگ تردید چشمان مامان خدیجه، دقیقاً همین بوده که اول از هوشمندی مجید لبخندی زدم و بلافاصله دلم در دریای غمی کهنه گُم شد. با همه احترامی که برای مراسم شیعیان در این شبها قائل بودم، ولی بیآنکه بخواهم خاطرات تلخ سال گذشته برایم زنده میشد که به امید شفای مادرم، از اعماق قلبم ضجه میزدم و با همه دل شکستگی، دعایم اجابت نشد که مادرم مرد، نوریه جایش را گرفت و کار به جایی رسید که همه سرمایه زندگی و اعتبار خانوادگیمان به یغما رفت، ابراهیم و محمد و عبدالله هر یک به شکلی آواره شدند و بیشترین هزینه را من و مجید دادیم که پس از هشت ماه رنج و چشم انتظاری، حوریه معصومانه پَر پَر شد. هر چند مثل گذشته نسبت به راز و نیازهای عاشقانه شیعیان چندان بیاعتقاد نبودم، اما دلم نمیخواست دوباره در فضای روضه و عزای این شبها قرار بگیرم و ترجیح میدادم مثل سایر اهل سنت تنها به عبادت و استغفار بپردازم که مجید حرف دلم را خواند و با صدایی گرفته حمایتم کرد: «الهه جان! اگه دوست نداری بیای، نیا! هیچکس از تو انتظار نداره. برای همین هم مامان خدیجه بهت چیزی نگفته، چون نمیخواسته تو رودرواسی بمونی.» نگاهش کردم و او همانطور که به لبه بشقاب خرما انگشت میکشید، ادامه داد: «اتفاقاً الان که داشتم از مسجد میاومدم خونه، آسید احمد تأکید کرد که تو رو راحت بذارم تا هر تصمیمی خودت دوست داری بگیری. حالا هر جور خودت راحتی الهه جان!» و من حقیقتاً تمایلی به رفتن نداشتم که با لحن سردی پاسخ دادم: «نه، من نمیام. تو برو.» و دلم نمیخواست در برابر نگاه منتظر و مشتاقش اینهمه خشک و بیروح باشم که خودم ناراحتتر از او، از سرِ سفره بلند شدم و به اتاق رفتم تا نماز عشاء را بخوانم. نمازم که تمام شد، صدای جمع کردن ظرفهای افطاری را از آشپزخانه میشنیدم که جانمازم را جمع کردم و به آشپزخانه رفتم. مجید در سکوتی ساده، سفره را جمع کرده و مشغول شستن بشقابها بود که پرسیدم: «من کار بدی میکنم که امشب نمیام مسجد؟» با صدای من تازه متوجه حضورم شد که به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد: «نه الهه جان! تو حق داری هر کاری دوست داری انجام بدی!» به چهارچوبِ در تکیه زدم و دلم میخواست با همسرم دردِ دل کنم که زیر لب شکایت کردم: «آخه من پارسال هم اومدم، ولی حاجتم رو نگرفتم. تازه همه چی بدتر شد!» و او همانطور که نگاهم میکرد، با لحنی قاطعانه پرسید: «فکر میکنی اگه نمیاومدی، بهتر میشد؟»
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
#مدیریت_زمان 46
🔶 مثلا یه نفر پاهاش مشکل داره و ویلچری هست. بهش میگی آرزوت چیه؟ به چی علاقه داری؟
میگه معلومه دیگه! من دوست دارم مثل بقیه راحت راه برم.
🔹 خب مشکل این آدم رو باید چطور حل کرد؟
👈🏼 از یه طرف نمیشه "علاقه به راه رفتن" رو در این آدم از بین برد. بالاخره آدمه و دوست داره مثل بقیه راه بره.
از طرف دیگه #مانع رو هم "نمیشه از بین برد". هزار تا دکتر هم بری نمیشه درمانش کنی. یا پول کافی برای درمانش نیست.
اینجا فقط یک راه وجود داره: اینکه مساله "زمان" رو براش حل کنی.
چطور؟
🔺 بهش بگو معمولا آدما چقدر عمر میکنند؟ 70 سال؟ شما چند سالته؟ نهایتا 50 سال دیگه آدم از دنیا میره. 50 سال خیلی کوتاهه... تا چشم بهم بزنی تموم شده... ناراحت نباش...☺️
#شوهر_باکلاس
همانگونه که زن بايد التيام بخش خستگيها و اندوههاي شوهرش باشد،
در مقابل،
هيچ کس به اندازه شما نيز نميتواند چنين نقشي را بدرستي ايفا کند.
🍂🍁🍂🍁
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و نود و چهارم
برای یک لحظه نفهمیدم چه میگوید که به چشمانم دقیق شد و باز سؤال کرد: «منظورم اینه که از کجا میدونی سرنوشت چی بود و قرار بود چه اتفاقی بیفته که حالا بدتر شده یا بهتر؟» سپس در برابر نگاه پُر از علامت سؤالم، دست از کار کشید، پشتش را به کابینت تکیه داد و با لحنی ملایم آغاز کرد: «ببین الهه جان! من میدونم تو از پارسال خیلی عذاب کشیدی! میدونم روزهای خیلی سختی داشتی، ولی شاید قرار بود اتفاقهای خیلی بدتر از اینم بیفته و همون دعاهایی که اون شب تو امامزاده کردی، باعث شد خیلی از اون بلاها از سرِ زندگیمون رفع شه!» و ما در این یکسال کم مصیبت نکشیده بودیم که با لبخند تلخی پرسیدم: «مگه بدتر از اینم میشد؟ دیگه چه بلایی میخواست سرمون بیاد؟» تکیهاش را از کابینت برداشت و فهمید چقدر دلم شکسته که به سمتم آمد، هر دو دستم را میان دستانش گرفت و با دلی که به پای این لحن لبریز حرارتم آتش گرفته بود، دلداریام داد: «قربونت بشم الهه جان! به خدا میدونم خیلی زجر کشیدی، ولی همین که الان من و تو کنار هم هستیم، بزرگترین نعمته! اتفاق بدتر این بود که من تو رو از دست بدم...» و طنین تپشهای قلب عاشقش را از لرزش نگاهش احساس کردم و با نغمه نفسهای نازنینش زمزمه کرد: «الهه! هر چی بلا تو این مدت سرم اومد، مهم نیس! همین که تو الان اینجایی، برای من کافیه! همین که هنوز میتونم با تو زندگی کنم، از سرم هم زیاده!» ولی من از آنهمه گریه و ناله انتظار بیش از این داشتم که حداقل کودکم از بین نرود که باز هم قانع نشدم و او ناامید از یخ وجودم که هنوز آب نشده بود، نگاهش را از چشمانم پس گرفت و مثل اینکه برای ابراز احساسش با من غریبه باشد، با صدایی گرفته گفت: «ما اگه حاجت هم نگیریم، بازم میریم! چون یه همچین شبهایی دیگه تکرار نمیشه! چون لذتی که امشب از عزاداری برای حضرت علی (علیهالسلام) میبریم، هیچ جای دیگه نمیبریم!» سپس لبخندی زد و با شیدایی عجیبی اوج عاشقیاش را به رخم کشید: «اصلاً همین که میری تو مجلس حضرت علی (علیهالسلام) و براش گریه میکنی، خودش حاجت روا شدنه! حالا اگه حاجتمون هم بدن که دیگه نور علی نور میشه، ولی اگه جواب ندن، ما بازم میریم!» از آتش عشقی که به جان نگاهش افتاده بود، باور کردم راست میگوید، ولی دست خودم نبود که معنای اینهمه دلدادگی را نمیفهمیدم. وقتی مطمئن شد به مسجد نمیروم، چقدر اصرار کرد کنارم بماند و نپذیرفتم که من هم عاشقش بودم و دلم نمیخواست به خاطر همسر اهل سنتش، حسرت مناجات شب قدر و عزاداری برای امام علی (علیهالسلام) به دلش بماند که با رویی خوش، راهیاش کردم. آسید احمد و مامان خدیجه و زینبسادات هم رفتند تا من بمانم و تنهایی این خانه بزرگ. حالا من هم میتوانستم به سبک و سیاق اهل سنت این شب با عظمت از ماه مبارک رمضان را به عبادت و ذکر دعا و استغفار سپری کنم که وضو گرفتم و روی سجادهام مشغول عبادت شدم.
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍