eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ زشت ترین جای بدن خیلیها فکر می کنند، زشت ترین بخش بدنشان بینی شان است! بعضیها هم با دهانشان مشکل دارند، فکر می کنند دهانشان خیلی زشت است! برخی دیگر هم شکم بزرگشان، مشکلشان است و زشت شان کرده؛ همه اینها شاید زشت یا زیبا باشد، اما من می گویم: زشت ترین بخش بدن آدم ها، "ذهن شان" است؛ ذهن آدم ها، مثل یک حفره عمیق، پر می شود از خیلی چیزهای زشت؛ از شک، از بدبینی، از برداشتهای بد، از نگاه پر غرور به دیگران، از توقع زیاد، از خودبینی زیاد؛ ذهن آدم ها گاهی تبدیل می شود به عضو زشت بدن؛ آنقدر بدن را زشت می کند که صدتا جراحی زیبایی هم کاری از پیش نمی برد؛ کاش می شد، جای بینی، جای شکم و پا، آدم "ذهنش" را جراحی می کرد! هرگاه ذهن آدم زیبا شود تمام وجود آدم زیبا و وجودش دوست داشتنی می شود . 💕💙💕💙
وارد خانه ای اگر شدی🍂🌹 حال صاحب خانه را از رنگ لباس هایش از "کمان لبخندش" و برق نگاهش از عطر و طعم چای تازه دم اش از گل های قالی و شمعدانی های جلو پنجره اش بپرس حال صاحب خانه اگه خوب باشد خانه بوی بهشت می دهد.... 🍂🌹 💕💜💕💜
زمانى كه نمى‌دانيد چه چيزى حالتان را خوب ميكند، نمى‌توانيد به حال خوب برسيد. پس قلم و كاغذى برداريد و تمام چيزهايى كه مى توانند در شما شادى و رضايت ايجاد كنند را يادداشت كنيد. 💕💙💕💙
❖ امير المؤمنان علي (ع) فرمودند : اگر خدا كفيل است غصه براي چه ؟ اگر رزق تقسيم شده حرص چرا ؟ اگر دنيا فريبنده است اعتماد به آن چرا ؟ اگر بهشت حق است تظاهر به ايمان چرا ؟ اگر قبر يك حقيقت است ساختمانهاي مجلل چرا؟ اگر جهنم راست است اين همه ناحق كردن چرا ؟ اگر حساب آخرت وجود دارد جمع مال حرام چرا ؟ اگر قيامتي هست خيانت به مردم چرا ؟ اگر دشمن انسان شيطان است پيروي از او چرا ؟ هر كس كار بد ديگران را انتشار دهد مثل همان را براي خودش خواهند نوشت.... 💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الصابرین دم دمای عصر بود صادق اومد منم رفتم پایین براش شربت زعفران بردم چون بردارشوهرم بودنب ا حجاب رفتم پایین پیش صادق نشستم دستش انداخت دور شونه ام و گفت :خوبی عزیزم ؟ -ممنونم توخوبی آقا؟ خسته نباشی صادق:ممنونم خانم گلم توهمین حین بود که گوشیم زنگ خورد صادق: خانم گوشیت خودش کشت بالا نمیخوای بری جواب بدی پله ها بدو بدو رفتم *************************** روای صادق پریا رفت گوشیش جواب بده ۵دقیقه نشد که صدای گریش به گوش رسید با وحشت رفتم طبقه دوم چندبار نزدیک بود با سربخورم به پله ها درباز کردم نشستم کنارش پریا داشت هق هق گریه میکرد -خانمم چی شده عزیزم پریا فقط گریه میکرد -مامان زهرا یه لیوان آب بیارید آب بزور به خوردش دادم بعداز۵دقیقه خودش پرت کرد تو بغلم پریا:صادق صادق از جامعة الزهرا قم بود گفتن سفر افتاده عقب این جواب دورغمونه -پریا حاضر شو بریم تپه نورالشهدا پریا:تپه نورالشهدا چرا؟ -پاشو میفهمی نام نویسنده:بانو....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب الصابرین رواے صادق بس بود این ‌‌ شنکجه برای پریا میبرمش تپه نورالشهدا بهش میگم دوسش دارم تمام طول مسیر پریا سرش به شیشه بود و گریه میکرد رسیدیم تپه -پریا رسیدیم رفتم در باز کردم دستش گرفتم تو دستم پریا هق هق گریش بلند شد دستش گرفتم تو دستمو فشار دادم -پریا پریا:جانم -خیلی دوستت دارم دیگه صوری نیست غصه نخوریا میخوام عروسیمون برای سالروز ازدواج آقا امیرالمومنین باشه -‌ها 😳😳😳😳 پاشدم جلوش زانو زدم گفتم پریا عاشقتم **************************** روای پریا از حرفاش شکه شدم اما خیلی عجیب نبود چون منم حالا عاشقش شدم دوست داشتم منم مثل صادق بگم عاشقتم اما گذاشتم برای جایی که مرکز عاشقیه بعداز یه ساعت سوار ماشین شدیم دستم بردم دست سمت صادق که روی دنده بود دستم گذاشتم روی دستش اونم دستم گرفت ؟ نام نویسنده:بانو...ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب الشهدا روای پریا بعداز اعتراف عاشقانه صادق دیگه غصه نخوردم و دیدم خیلی نصبت بهش عوض شد اخه حالا دوتا عاشق بودیم روبروی هم😍 یک دو روز بعدش مادرجون اینا با یه جعبه شیرینی اومدن خونمون تاریخ عروسی برای دوهفته دیگه تعیین کردن این بار خریدمون با شیطنت و خنده همراه بود الانم بعداز دوهفته تو آرایشگاه منتظر آقای همسرم صادق که داخل آرایشگاه شد حتی شنلم سرم نبود به کمکش اول شنل بعد چادر عروس سر کردم تو راه بودیم که برای گوشیم پیام اومد پیام باز کردم مات و مبهوت ب پیام نگاه میکردم خدایا باورم نمیشه تاریخ سفر کربلامون ده روز بعد بود وای خدایا نوکرتم خوشحالی منو صادق دوبرابر شد عروسیم هیچ بزن بکوبی نداشت شاید قبل از حضور ما بوده خبر ندارم اما بازحضورمون فقط مولودی بود عروسی تموم شد الان درحال دور دوریم خودم لوس کردم گفتم صادق صادق:خانمی به کشتن ندی منو ماه بانو -صادق صادق:جانم -منومیبری یه جا صادق :کجا دستم بردم سمت دستش یهو گفتم من دلم تپه نورالشهدا میخواد ☺️ صادق:من فدای دلت بشم بریم عروسم خخخخ مسیر که منحرف کردیم به مادر زنگ زدم پرسیدم یه کارباحال عروسی رفت نورالشهدا خیلی حال داد😅😅😅😅 نام نویسنده:بانو.....ش بامــــاهمـــراه باشـید
بسم رب الصابرین بعد از یک دو ساعت بااصرار سایرین برگشتیم توراه برگشت انقدر غرق این چندماه بودم که صدای صادق نشنیدم آخر زمانی که دستمو گرفت به خودم اومدم صادق:خانم کجایی؟ -صادق تو واقعا منو دوست داری؟ صادق:۱۰دقیقه دیگه رسیدیم خونمون میتونی صبرکنی؟ -اوهوم تا رسیدیم خونه صادق گفت :پریا جان لطفا بیا بشین باهات حرف دارم دستم میان دستانش گرفت پریا یه لحظه هم به عشقم شک نکن اونقدری من تورو دوست دارم تا آخرجهان فکرنکنمـ مردی همسرش دوست داشته باشه علت این بازی روهم زمانی من برم سوریه زن دایی برات میگه باحالتی وحشت زده گفتم :بری سوریه 😔😔😢😢😢 کی؟ صادق:دوهفته بعداز کربلا اشکام پشت هم میومدن یه هفته مثل برق باد گذشت الان تو راه تهرانیم چیزی خنده داره صادق بعداز اعترافش بارها به من گفته دوستت دارم اما هنوز نگفتم 🙈🙈 نگه داشتم بین الحرمین بگم بعداز یه ساعت رسیدیم فرودگاه امام نام نویسنده:بانو....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب الصابرین الحمدالله رب العالمین هواپیمایی ایران همیشه خدا تاخیر داره صادق:پریا بیا تا اعلام شماره کنن چندتاسلفی بندازیم -باشه بالاخره بعداز ۳ساعت شماره پرواز اعلام شد به صادق میگفتم دیگه از علف گذشت زیر پامون درخت موز دراومد صادق:شیطنتهات شروع شد باز وای وقتی هواپیما بلندشد من از ترس سرمو تو سینه صادق پنهان کرده بودم جیغ های کوتاه تو سینه اش میکشدم😱 و صادق هرهر میخندید 😂 بعداز یه ربع برام ارتفاعش عادی شد باز با نشستن هواپیما من ترسیدم بعداز دریافت چمدونها صادق:پریا تو خیلی شیطونیا 🙈😁 رفتیم هتل لباسمون عوض کردیم رفتیم حرم ابهت حضرت علی مثال زدنی نبودن یاد پرستو افتادم خواهر فنقلی من که حالا بچه اش ۲ماهه بود روز آخر ما روبردن مسجد کوفه اعمالش زیاد بود به صادق میگفتمـ خدایی آدم دیسک کمر میگرها صادق :پریا بانو امکان شیطنت نکردن هست تو شما؟😐 خودم لوس کردم و گفتم نخیلم اشلا نیشت پشر بد صادق طفلک تا یه ربع هنگ بود دل کندن از مولای متقیان کار خیلی سختی بود راهی کربلا شدیم به محض رسیدن هتل کربلامون رفتیم زیارت امام حسین تو دلم غوغا بود بعد کلی رنج قراربودبه معشوقم برسم😍😍 چشمم که به ایون طلاافتاد اشک توچشمام پرشد دستای صادق رومحکم تراز قبل تودستام فشردم😭 تو بین الحرمین با صادق مونده بودیم اول بریم زیارت آقا سیدالشهدا یا زیارت آقا قمربنی هاشم چقدر این دوراهی زیباست😍❤️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
💐💐 آمدم تا بگیــــــــرم از دستت خرجِ یک سال را ، امام زمان کاش تحــویلِ سال بودم من درکنــــار شمـــــا ، امام زمان کاشکی زندگی کنــم همه‌ی... سال را با تو ، یا امام زمان حیف که باز هم بدون شماست سالْ تحــــویلِ ما ، امام زمان کن دعا که شـــــوم وَلیِّ شما ای ولیّ خــــــدا ، امام زمان تو بخواه از خدا که من بشوم یـــــارِ بی ادعـــــا ، امام زمان ای بِــاِذنِــهْ ، مُحَـوّلُ الاَحوال حَوِّلْ این حال را ، امام زمان به منِ روسیـــه عنایت کن حالِ تــــوبه ، دعا ، امام زمان درفراق تو روزی ام بشود اشگ و سوز و بُکا ، امام زمان کنم امسال بیشتر از پیش... بر ظهورت دعا ، امام زمان چه شود سال نو ببینم آن... صورت مَه لقــا ، امام زمان چه شود همــره شما بشوم زائــــر کـــــربلا ، امام زمان روضه‌‌ی جسم بی کفن شنوم از زبان شمــــــــا ، امام زمان تو بخوانی «وَاَسرَعَ فَرَسُک» جانبِ خیمه ها ، امام زمان همه از خیمه ها دویده برون بِاالعَویل ، وَالبُکا ، امام زمان «ناشِــراتِ الشُّعـــور» واویلا عمـــه های شمــا ، امام زمان «لاطِماتِ الوُجوه» اهل حرم بیــنِ نــامــردهـا ، امام زمان «بَعدالعِِــزِّ مُزَلَّلات» بخوان روضه‌ی عمه ها ، امام زمان بانوی مضطری صدا می زد واحسین ، وا اَخا ، امام زمان فــرقــةٌ باالسّیوف، در مقتل فــرقـــةٌ باالعَصا ، امام زمان دید «وَالشمرجالسٌ»،چه کند؟ خواهـــرِ مُبتلا ، امام زمان «مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِه» پیش مادر چرا؟ امام زمان بانگِ «هذا حسین» پیچیده در زمین و سما ، امام زمان بـدنش شد مُــــرَمَّلٌ بِـدِمــاء کفنـــش بــوریـا ، امام زمان جسم جدت میان گودال و... سر روی نیزه ها ، امام زمان زینت دوش مصطفی روی خاک خاک بر فرق ما ، امام زمان سوخت قلب حسین در مقتل سوخت تا خیمه ها ، امام زمان کــودکان گرسنــــه و تشنــــــه خسته ، بی آشنا ، امام زمان پابرهنه فرار می کردند به روی خار ها ، امام زمان دامن دختـــــــــران بی بابا سوخت در شعله ها ، امام زمان دختــــــری مثل بید می لرزید من نگویم چرا ، امام زمان مادری پشت خیمه ها می کرد زیر و رو خاک را ، امام زمان ناله می زد،چه شد!کجابردند؟ شیر خوار مرا ، امام زمان ناگهان دید بر روی نیزه سر شیر خواره را ، امام زمان سیدی دست انتقام بر آر العجل یابن الحیدرالکرار
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها برای بیعت با او نمی آیند می آید برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید