🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼کاش این جمعه
✨دل عرش چراغان بشود
🌼یوسفِ آل علی راهی کنعان بشود
🌼بانگِ جاء الحقِ
✨جبریل بپیچد به فلک
🌼آسمان قاریِ این آیۀ قرآن بشود
🌼تشنه ی بارش
✨یک لحظه نگاهش هستیم
🌼دیده بایدکه پُراز حضرت باران
بشود
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼
🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشنامه عجیب محمدرضا شاه به مدارس ایران
🔹محتوای بخشنامه عجیب محمدرضا شاه به مدارس ایران در سال ۱۳۵۵ در مورد دختران این سرزمین چه بود؟
🔹افشای نامه محرمانه شاه ایران به پادشاه عربستان درباره مدرن شدن ایران در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی
🔹بنیانگذار «هر کس اختیار بدنش رو داره» در ایران چه کسی بود؟
...
ツ
🌷آیت الله بهـجت قدس سره:
چه قدر حضرت امام زمــــان عـج
#مهــــربان است به ڪسانی ڪه
اسمـــش را میبرند و صـــدایش
میزنند و از او استغاثه میڪنند
از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر
است.
📚در محــضر بهـــجت ۳۶۶/۲
🔴درآخرالزمان کارها برعکس می شود
✍پیامبر گرامی می فرماید :« از نشانه های #آخرالزمان و نزدیکی #ظهور امام زمان آن است که :
👈🏻اغلب مردم باسواد میشوند. ولی عده ی مردم دانا و آگاه کمتر می شود. فرمانروایان و حاکمان و مامورین بیشتر می شوند. ولی افراد امین و مورد اعتماد مردم کمتر می شوند. باران ها در همه جا افزایش می یابد. ولی سبزه ها و گیاهان کمتر می شود »
📚تحف العقول ،صفحه 63
❄️🌨☃🌨❄️
☑️ سه قدم برای یک زندگی شاد
1. خود را به خاطر افراد بی فایده ای که لایق داشتن هیچ جایگاهی در زندگی تان نیستند، دچار استرس نکنید.
2. هیچگاه احساسات خود را، بیش از حد صرف چیزی نکنید. چون در غیر این صورت صدمه خواهید دید.
3. بیاموزید بدون نگرانی زندگی کنید. چون خدا در همه حال هوایتان را خواهد داشت. اعتماد کنید و ایمان داشته باشید.
🔹درخواست نائب #امام_زمان از مبلغین و مردم چیست؟!
دکتر آقا تهرانی:با حضرت آقا دیدار داشتم، از حضرت آقا پرسیدم، "من در جلسات روی چه موضوعی تأکید کنم؛ سیاست؟ اقتصاد؟ سبک زندگی؟
ایشان فرمودند: "بگویید مبلغین روی افزایش جمعیت کار کنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، بهخاطر کشورشان این کار را بکنند، بهخاطر اسلام
#جهاد_فرزندآوری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 یك روز جناب #شیخ_رجبعلی_خیاط نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت.
بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا #نماز بخوانیم!
پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟
گفتند: از این تازه وارد بپرسید!
آن شخص تازه وارد گفت:
من هم سعی داشتم كه برای نماز اول وقت این جا باشم، اما در راه كه میآمدم، دیدم سگی پایش شكسته و ناراحت است. معطل شدم تا پایِ سگ را ببندم و به همین خاطر كمی دیر رسیدم.
جناب شیخ به احترام این كار او، نماز را به تأخیر انداخته بود!
📚کیهان فرهنگی، شماره ۲۰۶، آذرماه ۸۲، گفتگو با محمود نکوگویان(فرزند شیخ رجبعلی خیاط)
🌷۱۴ آیه و۱۴ نکته درموردنماز:
🌷۱. آنانکه نمازنمیخوانندجاشون جهنم است:
ماسلککم فی سقر؟ قالوانم نک من المصلین
🌷۲.آنانکه گاهی نمازنمیخوانندجاشون جهنم است
فویل للمصلین الذینهم عن صلاتهم ساهون
🌷۳.آنانکه نمازراضایع میکنندجاشون جهنم است
فخلف من بعدهم خلف اضاعواالصلاه واتبعوالشهوات فسوف یلقون غیا
نماز۳ صفت بایدداشته باشد
🌷۴.نماز بایددائمی باشد
علی صلاتهم دائمون
🌷۵.نمازبایددرست ومودبانه باشد.
الذینهم فی صلاتهم خاشعون
🌷۶.نماز باید به وقت باشد
والذینهم علی صلاتهم یحافظون
نمازبااین صفات ۴ نتیجه دارد:
🌷۷.نماز ازگناه بازمیدارد
تنهی عن الفحشاء والمنکر
🌷۸.نماز باعث آمرزش گناهان میشود
ان الحسنات یذهبن السیئات
🌷۹.نماز باعث آرامش میشود
الابذکرالله تطمئن القلوب
🌷۱۰. نماز ایمان راتقویت میکند
واعبدربک حتی یاتیک الیقین
اگرنمازنخوانیم چه میشود؟
🌷۱۱.ترک نماز زندگی تنگ وبدمیشود
من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا
🌷۱۲.ترک نماز،باعث اتصال به شیطان میشود
من یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین
🌷۱۳. ترک نماز، باعث جهنم میشود
قالوا لم نک من النصلین
🌷۱۴. ترک نماز،نشانه ضعف عقل است:
واذا نادیتم الی الصلاه اتخذوها هزوا ولعبا ذالک بانهمقوم لایعقلون
❄️☃☃🌨❄️
🌷توصیههای عالم ربّانی آیتالله العظمی حاج شیخ محمدرضا #طبسی_نجفی:
۱. سعی کنید هر شب در موقع خواب، سوره ملک را تلاوت کنید.
۲. همیشه یک دستتان بر روی قرآن و دست دیگرتان در دست اهل بیت باشد.
۳. برای خدا #تواضع کنید تا عزیز و سربلند شوید.
۴. روزی یک صد مرتبه (یا علیم) و (یا حفیظ) را فراموش نکنید.
۵. هر چه میخواهید از ذات مقدس علی بن موسی الرضا علیهماالسلام بخواهید.
📚کتاب فقیه خراسان؛ ص ۲۸۷
#امام_رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبریک ۴۴ سالگی انقلاب اسلامی از سانفرانسیسکوی آمریکا و شیلی
#دهه_فجر_مبارک 🇮🇷
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا بدان شکست ما محال است
ایران استوار ،44 سال افتخار ، چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بر همگان گرامی باد
✍🏻ایران قوی با #لبیک_یا_خامنه_ای امکان پذیر است #دهه_فجر پیام آور ظهور #امام_زمان است
#عبد_بودن 9
🔞 اونی که میره دنبال هرزگی کلی پول میده ، زندگیش خراب میشه ....
لذّتش هم "لحظه ای" هست، بدبختِ دنیا و آخرت میشه...🔥🔥
✅ اما برای عبد اینطور نیست....
-- خدایا ممنونم ازت..... تو هم بهمون لذّت میدی ، یه لذّتِ دائمی! 💞
🎁 بعدش بهمون جایزه هم میدی. بعد توی بهشت به بالاترین مقامات هم میرسونی....
❤️ اینجا دیگه عبد، رنج میکشه.... همش "رنجِ شرمندگی......." 😓
💝🌍 بعد خدا دنیا رو میریزه به پاش...
به جایی میرسه که "دنیا اینو میخواد اما این دنیا رو نمیخواد...."
💎
#پاناکوتا_زعفرونی
یک لیتر شیر
یک پیمانه خامه قنادی یا یک پاکت خامه صبحانه
۶ تا ۸ قاشق غذا خوری شکر
دو سوم پیمانه آب سرد
سه قاشق غذا خوری پودر ژلاتین
پودر زعفران ب میزان دخواه
پودر ژلاتین رو روی دو سوم پیمانه آب سرد میپاشیم و میزاریم حالت اسفنجی بشه بعد میزاریم رویه بخار کتری تا ب روش بن ماری ژلاتین داخل آب باز بشه.
یک لیتر شیر رو داخل ظرف میریزیم خامه و شکر رو اضافه میکنیم و میزاریم تا ب جوش بیاد وقتی جوش اومد ژلاتین حل شده رو اضافه میکنیم و هم میزنیم از رویه حرارت برمیداریم.
مایع دسر رو ب دو قسمت تقسیم میکنیم و به یه قسمتش پودر زعفرون و یک قاشق گلاب اضافه میکنیم.
قالب پلاستیکی رو چرب میکنیم و لایه لایه دسرو اضافه میکنیم و میزاریم یخچال حدود ۵ ساعت بمونه تا کامل دسر خودشو بگیره. (نکته برای اضافه کردن هر لایه باید حتما ب دمای محیط رسید باشه اگر داغ باشه لایع قبلو باز میکنه و شکل دسر بهم میریزه)
نوش جان❤️❤️
#دسر_کنافه_عربی💕
مواد لازم
رشته کادایف یک بسته
شیر عسلی یک قوطی
زعفران دم کرده یک ق غ
شکر یک ق م
کره یک فنجان
طرز تهیه
ابتدا رشته هارو حسابی با دست خرد کنید
سپس کره هارو که بصورت مربع خرد کردید بزارید داخل تابه با حرارت خیلی کم که ذوب شد رشته رو اضافه کنید و مرتب هم بزنید (بمدت ده دقیقه با حرارت ملایم)
سپس زعفران رو اضافه و مجدد هم بزنید نصف قوطی شیر عسلی و شکر رو اضافه و مجددا هم بزنید تا شیر عسلی کمی سفت شود .
قالب های یخ را با برس چرب کنید کف قالب چند تا خلال پسته بریزید کمی از مواد را داخل قالب بریزید و با دست فشار دهید تا صاف شود. سپس بعد از دو تا سه ساعت اماده ی مصرف است
📸عکس خودرا برای ما ارسال کنید
تا در کانال مون بگذاریم
با پرچم در راهپیمایی۲۲ بهمن🇮🇷✌️🇮🇷
#پویش_پرچم_عشق
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷
@madhomatn
به ۵نفر از عزیزان به قیدقرعه هدیه ای تقدیم خواهدشد 👆👆👆👆
غمخوار ..کسی که درد کل این دوماه رو واسش گفتم ...تموم رفتارهای طاها رو بعد از هر مهمانی
که برمیگشتیم وسین جین شدن هاش ..بحث های تموم نشدنی مون ...وای که چقدر از کالس
های دانشگاه عقب افتادم ..البته این صورتی که من داشتم هم نمی شد جایی رفت ...رد کبوی هام
داشت زرد رنگ میشد ..دوست داشتم یک دوش بگیرم تا سرحال شم اما سارا نمی ذاشت میگفت
هم سرما خوردگیم بدتر میشه تو این هوای سرد وهم واسه این دوران مریضی که دارم هم خوب
نیست .اما این حرف واسه منی که هرروز حمام بودم واالن دوروز بود که نرفته بودم حرف نمی شد
..یک دست لباس برداشتم وگفتم :سارا بسه هرچی سوپ بخوردم دادی ...من اوال چلو کباب
میخوامبرای نهار و حمام ..فعال ...
رفتم سمت حمام وکه لباس هام رو گرفت وگفت :برو بشین سرجات ..یهو میبینی یک پشه بهت
میخوره تعادلت رو از دست میدی ...
خندیدم وسرفه ای کردم وبا صدای گرفته گفتم :اونقدارم ضعیف نشدم ..بده من لباس ها رو ...
نیش خندی زد وگفت :برو تو تختت ...
با بی حوصلحه گی گفتم :تب کرده بودم وعرق ...بهتره برم ...بخدا حال ندارم صدام روببرم باال
..بده اذیت نکن ...
به دنبالش چند تا سرفه وحشتناک کردم که سارا نگران گفت :میگم تو آنفوالنزای وخیم گرفتی
..به من چه برو تا بدتر شی ....خوبیت رو میخوام خوهر من که نمی ذارم بری ...همچنان میگم نرو
...
پوفی کردم ورفتم داخل حمام وگفتم :حوله ولباس هام روبیاری ...
قبل ازاین که بیاد سمتم دررو بستم وقفلش رو هم دور دادم ..با خیال راحت رفتم زیر دوش همین
طور هم لباس هام رو درمی آوردم ...آب نیمه داغ سرحالم می اورد ...یکم استخون دردم بهتر شده
بود ...طاها تواین دوروز حتی به خودش زحمت نداد حالم رو از سارا بپرسه ...بدم میاد ازت ...لیف
رو صابونی کردم وزمزمه کردم ..جناب هاشمی بدم میاد ازت ....
حوله رو دورم پیچیدم وبااحتیاط رفتم داخل اتاق که دیدم در بسته است وکسی هم نیست ..باخیال
راحت رفتم بیرون ولباس گرم پوشیدم ..وای که چقدر سبک شده بودم ...از پله ها پایین میرفتم
که سارا تندی گفت :برو بخواب ...
۳۵
حوصله ام خیلی سر رفته بود ..با بی حالی گفتم :نمی خوام بهتره یکم راه برم ...
چیزی نگفت ..منم جلو تلویزیون نشستم که صدای اسم اس گوشیم آمد ..خم شدم از روی میز
برش دارم که سارا زودتر برش داشت وگفت :اوه ..آقاتونه ...خب ببینم چی فرستاده ؟!....
سریع گفتم :سارا بده ..
ابروی داد بالا وگفت :خاک برسرت دلت تنگش شدی ...بیشعوری واقعا
خندیدم وگفتم :سارا بده...
مثل بچه ها گوشی رو تو دستش چرخوند وگفت :بهتره یکم ورزش کنی این چند روز همش تو
تخت بودی .
رومبل نشستم وگفتم :حال ندارم خودت بده ....
به صفحه تلویزیون خیره شدم ..یعنی چی فرستاده بود ...خیلی دوست داشتم ببینم ..اما این سارا
مگه میذاشت ....
سارا دید دنبالش نیستم گوشی کنارم انداخت وگفت :شوهر ذلیلی تو چقدر همین کارا رو میکنی که
طاها شیر میشه ..دیونه ای دیگه ...
گوشی برداشتم ..خدارو شکر سارا نخونده بود
"کنارت نبودم حواسم بهت بود ..از عمق وجودم حواسم بهت بود ..همیشه برای تو دلتنگ بودم
...تو اون لحظه های که کمرنگ بودم...حواسم بهت بود که دلتنگ نباشی....که از غم
نباشی..حواسم بهت بود که قلبت نلرزه ...که اشکت نلغزه ..حواسم بهت بود ..."
"قلبت نلرزه ..."یعنی چی؟؟..یعنی کس دیگه ای رو دوست داشته باشم ....وای طاها دستم بهت
برسه خفت میکنم ....سارا کنارم نشست همین طور که اب پرتقال میگرفت گفت :چیه اخمات
توهمه ..میخوای آمد بزنمش...
خندیدم وگفتم :تو از کی انقدر دست بزن پیداکردی؟..
به پشتی مبل تکیه داد وگفت :خاک برسرشوهر دوستت کنند ...
۳۶
ولش کن بابا ب ذار با خودش فکرکنه شوهر دوستم ...دیگه نمیخوام باکسی حرف بزنم ....همون
لحظه در خونه باز شد وطاها آمد داخل ...لیوان آب پرتقالم رو برداشتم که روبه من گفت :سالم
...بهتره بری موهات رو خشک کنی...
یهو سارا از جاش پرید وگفت :سپیده دوروزه مثل چی پرستاریت روکردم ..بعد االن یکم بهتر
شدی ..با موی خیس از حمام آمدی ..به جون خودم هرکاری بشی..من نیستم ..با کی لجی تو ...
به این صورت قرمز شده اش خندیدم وگفتم :نفس....نفس...آباریکال ...به خودت رهم کن خواهری
....خوبم ...
به دنبالش سرفه کردم که با حرص گفت :مشخصه ..
خندیدم وحرفی نزدم سارا هم رفت باال سشوار روبیاره ...
زیر چشمی نگاه کردم دیدم طاها رفت باال ..برام پیام آمد بازکردم دیدم خودشه نوشته "چند روز
بود صدا خنده هات رو نشنیده بودم ....خوش حالم که داری بهتر میشی.....اما بهره آمپول های
دیگه ای به غیر از پنی سیلینی که نریمان برات نوشته روبزنی...
خیلی خنده داره ...کالفه گوشی رو پرت کردم رومبل روبه روی...که آمد پایین ویک راست کنارم
نشست وگفت :بهتری ؟؟...
پوفی کردم امدم بلند بشم که دستمو گرفت وگفت :بشین ..لج نکن انقدر بذار مثل آدمیزاد زندگی
کنیم ...
بدم میومد باهاش حرف بزنم ..اما حرص میخوردم ...
پیشونیم رو بوسید ورفت داخل آشپزخونه تا به عادت همیشه اش سر قابلمه ها ی غذا رو برداره
...ناخنک بزنه ....
سارا هم با سشوار امد سمتم وگفت :سپیده میخوام بلیط قطار بگیرم ...کالس هام داره شروع
میشه ....میخوای دنبال کارات باشم واسه انتقالی ...
سرم رو تکون دادم وگفتم :آره مرسی...
که بازم صداش آمد که گفت :خانوما بهتره بحث رو تموم کنید ..سپیده جایی نمیره ....
۳۷