eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 روایت ساره از سوریه 🔹 حرف دل یک دختر سوری، از آنچه در سوریه گذشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌یخورده امید واری بدم بهتون حالشو ببرید 🔶مردم نگران نباشید دوستان انقلابی مواظب باشید آب به آسیاب فتنه ی ناکارآمدی دولت نریزیم.. 🔷شک نکنیم که در اقتصاد هم پیروز خواهیم شد فقط با صبر و بردباری و استقامت 🔸رهبر معظم انقلاب(حفظه‌الله): در جنگ اقتصادي هم پيروز خواهيم شد. .
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 میخوای در زندگی‌ات یه جهش اتفاق بیفته؟ (لحظه‌ی این جهش، لحظه‌ی باشکوهیه که تمام فسادهای عمرت رو جبران می‌کنه.)
dastan dars khondan talabe.darestani (3).mp3
3.29M
سخنران دارستانی 🔷قصه  پدری به پسرش گفت برو حوضه ودرس بخون اخون شو طلبه شو 🔶همه مشکلات درس از این قصه است موعظه و روشنگری از دین واهل بیت.
14.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترشی بادمجان مواد لازم ۲کیلو بادمجون چند بوته سیر تازه ۲قاشق نعنا خشک سرکه برای خیس کردن نعنا ۲لیوان سرکه برای جوشیدن بادمجون ۲لیوان نمک و فلفل به مقدار لازم طرزتهیه نعنا خشک رو با دولیوان سرکه ۱ ساعت خیس بدید بادمجونا رو بشورید خشک کنید و خورد کنید و بعد بادمجون هارو داخل قابلمه بریزید و ۲لیوان سرکه اضافه کنید بزارید که بپزه یکم که نرم شد کافیه زیاد نپزه چون له میشه ،و بعد که سرد شد بهش فلفل و سیر نمک نعنایی که با سرکه خیس کردید رو اضافه کنید،هم بزنید و بعد آماده است داخل شیشه تمیز بریزید بزارید داخل یخچال خنک که بشه آمادست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 دوباره سه‌شنبه قلب من دوباره بی قرار شده تمام صحن دل پر از نسیم انتظار شده🕊 قسمت من نمی شود دیدن روی ماه تو؟ همیشه پرسش من از خدای روزگار شده أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج💚🙏 🌸🍃
گفت: واقعا یعنی میشه که و عدالت در همه جهان حکومت کنه و یه حاکم عادل بر مسند حکومت بنشینه و دغدغه ای جز اجرای عدالت نداشته باشه؟ گفتم: اره! متاسفانه اینقد از ها به اسم عدالت ظلم دیدیم که اینکه یه حاکم عادل و عدالت محور بخواد بیاد برای ما عجیبه؛ اما بدون که در آخر الزمان شخصی به نام مهدی میاد که عدالت رو اجرا میکنه و تمام جهان تحت فرمان او خواهد بود. (1) پی نوشت: ۱) کَأنّی بِأصحابِ القائمِ و قَد أحاطُوا بِما بَینَ الخافِقَینِ فَلَیسَ مِن شَی ءٍ إلاّ و هُوَ مُطیعٌ لَهُم(1): گویا یاران قائم را می‌بینم که بر شرق و غرب عالم مسلّط شده‌اند و هیچ چیزی نیست مگر آن که از آن‌ها فرمان می‌برد/روایت از امام باقر علیه السلام؛ بحار الأنوار، جلد 52، صفحه 327
🌷آیت‌الله : ✨ هر بار که به‌جا می‌آوری، ملتفت باش که چیزی به دست آوری و مطلبی بفهمی که قبلاً آن را نمی‌فهمیدی. تلاوت سوره‌ها و آیات هم همین‌گونه است؛ یعنی در هر دفعه چیزی به دست بیاور، غیر از آنچه قبلاً به دست آورده بودی.
🌱وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا 🌱صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا 🌱بر سر گنبد زرین حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا ❤️
خدا میدونه که چقدر تالش کردم صدام نلرزه نلغزه ..کسی متوجه حالم نشه ..کسی نفهمه داغونم ..پراز بغضم ..دارم کم میارم ... مادرش سریع گفت :عروسم بهتره استراحت داشته باشی ...االن خوب نیستی .. رفتم میز وسویچ رو ازروش برداشتم وگفتم :مرسی ..من که دارم میگم خوبم ... درحالی که زیر دلم خیلی درد میکرد مجبوری ایستادم وچرخی زدم ...داشتم پرت میشدم ..خدا ... زودتر رفتم بیرون مامان دنبالم امد ...نغمه گفت :یعنی فردا جشن سارا هست؟ . .تند گفتم :بله که هست ...میخوام برم خوشگل کنم "میخوام برم عزای بدبختی خودم رو بگیرم .. ستایش خندید وگفت :ترسوندیمون وحال همه رو که گرفتی سپیده خانوم .. لبخندی زدم که درد وزخمش رو خودم درک میکردم ..یک ناله خفه کردم وخم شدم کفشم رو پوشیدم ...درد امونم رو بریده بود ..به سارا نگاه کردم که همچنان عصبی بود ..االن دیگه چرا عصبی بود ؟؟..حاال که جشنش بود ..فردا داشت خوشیش کامل میشد ..چرا با دشمنی نگاهم میکرد ؟؟... یک لحظه دلم به حال غریبی خودم سوخت ...یعنی بچه ام که بیاد ازارسن که جداشم ..کجابرم ؟؟؟... رفتم تو حیاط که اتور امد دنبالم وگفت :هرکسی رو که گول بزنی من رو نمی تونی .رنگت زرد شده ..مشخصه ناخوشی ..زودتر باید بریم بیمارستان ..باید وضعیتت مشخص بشه ... سری تکون دادم ومحل ندادم ...خدایا فقط ازاین خونه خارج بشم بعد این درد بی امون رو بنداز به جونم ... درحیاط رو باز کردم به حرف های اتور هم محل نمی دادم ..تا دررو باز کردم چنگ زدم به دراهنی که نقش برزمین نشم ..مامان وبقیه پشت سرم بودن ..االن وقتش نیست ..االن نیست..سپیده برو ..دوقدم دیگه ...برو لعنتی ... سربلند کردم ارسن رو دیدم ..لب روی هم فشاردادم ..که بغلم کرد ورفت سمت ماشینش ...زمزمه کردم دارم میمیرم ..ای .. محکم تر گرفتم وسریع تر قدم برداشت ...مامان امد جلو وگفت : ..برو کنار تو .. با همون بی حالی لبخند زدم وگفتم :مامان برو دیگه مهمان ها منتظرتون هستن ..فردا عقدی ساراست ..فردا میبینمتون ... ارسن هم بدون این که حرفی بزنه به مامان.. ردشدازکنارش ومنو داخل ماشین گذاشت ..خودشم سریع تر نشست اون طرف وماشین رو روشن کرد ... دیگه درد امونم رو بریده بود ..جیغ کشیدم وتو خودم جمع شدم ...صدای نگرانش بلند شد که گفت :سپیده توروخدا تحمل کن .. اصال دردم مثل کالف بهم ریخته بود که منشاءاش زیر دلم بود ..بعد ازهمون جا درد پخش میشد به تموم دلم وکمرم ...چنگ زدم بازوش رو وبا داد گفتم :ارسن دارم میمیرم ..ای خدا ... چنگ زد تو موهاش وبه طرز دیونه باری رانندگی میکرد ...دستمو گرفت ..ناخون هام تو دستش فرو میرفت .. وای مرگ یعنی همین که االن حس میکردم ...عرق سردیرو تموم تنم نشسته بود ...فقط نفس عمیق میکشیدم که اگر بچه ای هنوز باشه ..اکسیژن باشه براش ...یعنی بود ؟؟اون بچه ای که سه ماه باهاش سر کرده بودم ...تموم حرفام رو به همون موجود کوچولو گفته بودم ... گوشه لبم بس گاز گرفته بودم که جیغ نزنم خونی شده بود واشکام کل صورتم رو گرفته بود .. محکم بغلم کرد وهمین طور که میدوید سمت اورژانس بیمارستان ..سر وصورتم رو میبوسید .. رو تخت گذاشتم که دکتره سریع گفت :چی شده ؟؟.. ارسن هم تند تند براش گفت ...دکتره سری تکون داد ومنم دیگه نتونستم تالش کنم که از حال نرم ... با صدای پیج کردن یک دکتر چشم باز کردم همه جا تو سکوت بود ..چشم باز کردم ..نگاهم ثابت موند رو صورتش که رنگ پریده بود وعصبی ...تادید چشم باز کردم لبخندی زد وگفت :جونمو گرفتی ..خوبی ؟؟.. یک کالم گفتم :بچه ام مرد نه ؟؟.. لبخندی زد وگفت :نه ؟؟.. خدا رو شکر کردم ...نه مامانم بود ..نه کس دیگه ای ...هنوزم خیلی خفیف زیر دلم درد میکرد ..نکنه دروغ باشه ..دستمو گذاشتم زیر دلم ..نه حسش میکردم ... لبخند زدم ...اما چقدر غریب شدم ..هزارتا ای کاش از جمله بودن بابام رو ارزو کردم ..صدای زنگ موبایل ارسن که بلند شد خیلی خشک ومعمولی گفتم :هرکی بود پرسید از حال من میگی خوبه .چیزه دیگه ای هم بهشون نمیگی ... بدون حرف رفت بیرون ..چشمام رو بستم وخواب رفتم .. خواستم چشم باز کنم که صدای کسی امد که گفت :ببینید بهتره دیگه اصال بهش شکی بهش وارد نشه ..وتحت نظر باشه ..خداروشکر جنین کاری نشده اما ضربه ای که بهش وارد شده ..باعث مشکالتی واسه خانومتون شده ..راه رفتن های بیخود ..هرچی که باعث بشه روشون فشار بیاد رو نباید انجام بدن ..بهتره بیشتر به حالت دراز کشیده باشن ...بیشتر مراقبشون باشید ..سرمشون هم که تموم شد مرخصن اما بگم که ضامنش یک شوک بد یا ضربه است که هم جنین ازبین بره ۸۸