eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 یکشنبه تون عالی 💗امروزتان پراز موفقیت ⛄️و پراز اتفاقات زیبا 💫 براتون روزی پراز لطف خداوند 💗دلی آرام ⛄️زندگی گرم و 💫یک دنیا سلامتی آرزومندم 💗روزتـون زیبـا و در پنـاه خـدا💐 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️🔹↻امام پناه است و دادرس هر وقت در سرازیری گناه قرار گرفتی او را صدا بزن ...🔹 🎥استاد دولتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅سلام مهدی جان (عج) مهرتو را خدا به گل و جانمان سرشت دنیای درکنارتو یعنی خود بهشت باید زبانزد همه دنیا کنم تو را باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت السلام علیک یا صاحب الزمان❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تنهـــــٰامانع‌رسیدنت‌بہ‌امام‌زمان، خودتے😶‍🌫!!! ازخودت‌پیـــــاده‌شـــــو👊!
♨️ شش توصیه ارواحنا فداه برای زندگی برتر 1⃣ نماز صبح خود را عمداً به تأخیر نیانداز که از رحمت خداوند دور میشوی.( بحارالانوار،ج۵۵،ص۱۶) 2⃣ برای تعجیل ظهور من بسیار دعا کن که در آن فرج و حل مشکلات تو خواهد بود.(کمال الدین ص۴۸۵) 3⃣ اعمالی انجام بده که باعث نزدیک شدن به ما شود و از اعمالی که تو را از ما دور می‌کند حذر کن چرا که مرگ یک دفعه می‌رسد.( بحارالانوار ج۵۳ ص۱۷۴) 4⃣ از خدا بترس و تسلیمِ ما باش و امورت را به ما واگذار ، چون وظیفه‌ی ماست که شما را بی نیاز وسیراب کنیم.(غیبت شیخ طوسی ج۱ص ۲۸۵) 5⃣ خودت را برای خدمت در اختیار مردم بگذار، در جایی بنشین که قابل دسترس باشی و حوائج مردم را برآور.(کلمة‌الامام‌المهدی ص۵۶۵) 6⃣ در اموال دیگران تصرف نکن مگر با اجازه صاحب آن.( بحارالانوار ج۵۳ ص۱۸۳) ❄️🌨💦⛄️💦🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلوای شیر مواد لازم: آرد: ۱ پیمانه شیر: ۱ پیمانه شکر: ۱ پیمانه گلاب: ۱/۲ پیمانه کره و روغن مایع با هم: ۱/۲ پیمانه هل: ۱ قاشق چایخوری زعفران دمکرده: به مقدار لازم طرز تهیه: برای تهیه شربت، شیر و شکر را داخل قابلمه روی شعله قرار میدهیم و هم میزنیم تا شکر حل شود، شعله را خاموش کرده، گلاب، هل و زعفران دمکرده را اضافه و مخلوط میکنیم آرد الک شده را داخل تابه روی شعله کم قرار داده و تفت میدهیم، بعد از گرفته شدن بوی خامی و تغییر رنگ آرد، کره و روغن را اضافه میکنیم و آرد را داخل آن تفت میدهیم، شربت خنک شده را کم کم به آرد اضافه کرده و هم میزنیم و این کار را تا جمع شدن حلوا وسط تابه ادامه میدهیم نکات: برای تهیه حلوا، اگر از آرد نان استفاده کنید بهتر است موقع تفت دادن آرد، این کار را با حوصله و شعله کم انجام دهید،حدودا ۳۰-۲۰ دقیقه طول میکشد رنگ حلوای شما، بستگی به میزان تفت دادن آرد دارد. با توجه به سلیقه و ذائقه تا رسیدن به رنگ مورد نظرتون آرد را تفت دهید. برای تست رنگ حلوا مقدار کمی روغن به آرد اضافه کنید موقع اضافه کردن شربت، ابتدا شعله را خاموش کنید بعد اضافه کردن شربت و کمی هم زدن،شعله را روشن کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من‌اومدم با دستور یه ترکیه ای ب اسم سینی مرغ که خیلی خوشمزه و پرطرفداره امیدوارم که بپسندید😘 مواد مورد نیاز 2 سینه مرغ 2 ران مرغ بدون استخون 2 قطعه فلفل قرمز و سبز جعفری 3 4 عددسیر نصف فنجان روغن نمک، فلفل سیاه ، آویشن ، زردچوبه پودپاپریکا 👇🏻 نصف قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی نصف لیوان آب کمی نمک نوش جان کنید.😘
استفاده از سبزی ها را ازساقه جدا کرده و شسته اب آن رفته روی سینی شیشه پهن کرده وبا درجه بالا فر سی ثانیه گذاشته تا خشک شود 💡ایده بگیرید ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8 عددران مرغ 150میلی خامه صبحانه فلفل سیاه 1ق م نمک 3_2 ق غ روغن زیتون کمی آویشن 1ویا2حبه سیر 4_3عددبرش لیمو همه رامخلوط کنید 30دقیقه درفر200درجه بعد10دقیقه فربالاراروشن کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اموزش ژله ویترینی مناسب مهمونی هاتون که چشم همه از خوشگلی و خوشمزگی خیره بشه😍😋 درست کن و بدرخش✨ 🍭
👈 تنها چیزی که باعثِ ناراحتیت میشه افکارِ منفی خودته، تغییرشون بده...مثبت اندیش باش هم حالِ دلت خوووب میشه هم اتفاقهای خوووب و قشنگی واردِ زندگیت میشه.. 👈گذشته رو دیگه بیخیال، اگه امروز رو خوووب زندگی کنیم آینده ای سرشار از امید و درخشان داریم 👈 پس تا میتونیم شااااد باشیم  و دلهارو شااااد کنیم لذت ببریم از زندگی، اهدافمون رو دنبال کنیم.. 👈 و ایمان داشته باشیم خدای مهربون همیشه کنارمون هست و هوامونو داره ❄️❄️❄️
✅ چهار چيز را هرگز فراموش نكن 1- به همه نمى توانى كمك كنى 2- همه چيز را نمى توانى عوض كنى 3- همه تو را دوست نخواهند داشت 4- همه را نمیتوانى راضى نگه دارى ✅ پس آنطور كه خودت دوست دارى زندگى كن ‎‌‌‌ 💦💦💦
🔆چهار خصوصیت اصلی که از نظر رهبری عزیز باید در امسال رعایت شود: 🔶 مشارکت قوی، رقابت واقعی، سلامت به معنای حقیقی کلمه، امنیت انتخابات 🔆امنیت قوی امنیت را که انشاالله نیروهای امنیتی بویژه نیروهای انتظامی همانند گذشته‌ برقرار خواهند کرد 🔆سلامت قوی سلامت انتخابات‌ به عهده‌ هیأت های اجرايي و نظارت شوراي نگهبان است‌ که‌ همچون گذشته‌ انشاالله تضمین خواهند کرد. 🔆رقابت واقعی رقابت واقعی کار احزاب و جريانات سياسی کشور است‌؛باید همه رقابت را یک فرصت بدانند و از آن استقبال کنند به گونه‌ای انجام شود که رقابت کاملا جدی باشد. برخی رقابت ها نیز می توان از حالت حزبی خارج ساخت رقابت‌ جوانان‌ با پیشکسوتان عرصه سياست. تشکل‌های جوانان‌ حوزه و دانشگاه می توانند در برابر ليست های پیشکسوتان ليست بدهند و بر شور انتخاباتی بیافزایند. 🔆مشارکت‌ قوی مشارکت‌ قوي با حضور آحاد مردم حاصل‌ می شود. مردم باید بدانند مشارکت‌ قوی می تواند بسیاری از مشکلاتی که از آن رنج می برند را حل کند.مشارکت ضعيف دشمن را امیدوار می کند و در نتيجه بر فشارهای خود بر ملت ایران می افزاید ولی مشارکت‌ قوی دشمن را ناامید می سازد و کشورهای مستقل جهان را برای سرمایه‌گذاری در کشور تشویق می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀چگونگی معرفی عجل الله فرجه به کودکان... ♦️قسمت دوم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷شاهدان روزقیامت: 🌷۱.خدا و رسول ص وامام ع اعمال مارامیبینند: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ ۱۰۵توبه 🌷۲. دوفرشته ثبت اعمال،اعمال مارامیبینند مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (١٨)ق 🌷۳. اعضاء بدن شهادت میدهندکه کرده ایم: يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (٢٤)نور 🌷۴. زمین خبرمیدهدکه روی آن چه کرده ایم: یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (٤)زلزال 🌷۵.زمان. امام‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌: قَالَ: مَا مِنْ يَوْمٍ يَأْتِي‌ عَلَي‌ ابْنِ ءَادَمَ إلَّا قَالَ ذَلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ ءَادَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ وَ أَنَا عَلَيْكَ شَهِيدٌ، فَافْعَلْ بِي‌ خَيْرًا وَاعْمَلْ فِيَّ خَيْرًا أُشْهِدُ لَكَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَإنَّكَ لَنْ تَرَانِي‌ بَعْدَهَا أَبَدًا.فقُلْ فِيَّ خَيْرًا وَاعْمَلْ فِيَّ خَيْرًا. هرروزی میگوید اي‌ پسر آدم‌ من‌ روز جديدي‌ هستم‌ و من‌ بر تو گواه‌ و شاهد ميباشم‌!درمن کارخوب انجام بده که من شهادت میدهم روزقیامت که توچه کرده ای 🌷امام صادق ع: اللّيْلُ إذَا أَقْبَلَ نَادَی‌ مُنَادٍ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ الْخَلآئِقُ إلَّا الثَّققَلَيْنِ: يَابْنَ ءَادَمَ! إنِّي‌ عَلَی‌ مَا فِي‌ شَّهِيدٌ فَخُذْ مِنِّي‌ فَإنِّي‌ لَوْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ لَمْ تَزْدَدْ فِيَّ حَسَنَةً وَ لَمْ تَسْتَعْتِبْ فِيَّ مِنْ سَيِّئَةٍ. وَ كَذِلِكَ يَقُولُ النَّهَارُ إذَا أَدْبَرَ اللَيْلُ. هرشب منادی میگویدای مردم من شاهدم که درمن چه میکنیدازمن بهره ببریدووقتی روزشوددیگرنمیتوانیدازمن بهره ببریدپس حسنات رازیادکنیدوازگناهان توبه کنیدبحار ج ۷ ص ۳۲۵ 🌨🌨🌨
💐پیامبر گرامی اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ وَ سلّم فرمودند: ✍دو نفر که هر دو یک عمل را انجام داده‌اند به بهشت می‌روند اما یکی از آن دو دیگری را برتر از خود می‌بیند، می‌پرسد: خدایا! عمل هر دوی ما یکی بود پس چرا مقام او بالاتر است؟! خداوند فرماید: برای این‌که در دنیا از من دعا می‌کرد و درخواست می‌نمود ولی تو این کار را نمی‌کردی. 📚بحار الأنوار ❄️⛄️❄️
✨﷽✨ مطلبی که آیت الله بهجت بیش از صد بار تکرار کرد! آیت الله مفیدی از شاگردان آیت الله بهجت می فرمایند: من این قطعه تاریخی را بدون اغراق بیش از صدبار از حاج آقا شنیدم فرزند«مغیرة بن شعبه»می گوید همراه پدرم نزد«معاویه»رفته بودیم و پدرم غالبا نزد او می‌رفت و با او سخن می‌گفت و هنگامی که باز می‌گشت عقل و هوش سرشار او را می‌ستود ولی شبی از شب‌ها از نزد«معاویه»بازگشت، در حالی که بسیار ناراحت بود حتّی شام نخورد و بسیار غمگین به نظر می‌رسید! مدّتی انتظار کشیدم امّا حالش همانگونه بود، گمان کردم ما کار خلافی انجام دادیم. گفتم چرا امشب این چنین ناراحتی؟ گفت: فرزندم«جئت من عند أکفر النّاس و أخبثهم، از نزد کافرترین و خبیث ترین مردم می‌آیم! » گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم به او گفتم: «سنّی از تو گذشته است اگر عدالت پیشه کنی و نیکوکاری را گسترش دهی به جاست، تو بزرگ شده ای اگر نسبت به برادرانت از «بنی هاشم»نیکی کنی و صله رحم به جای آوری بسیار شایسته است، زیرا آنها امروز برای تو خطری محسوب نمی شوند و این نیکوکاری ثواب دارد و نام تو به نیکی در تاریخ اسلام باقی می‌ماند. » «معاویه» (عصبانی شد و) گفت: چه نامی از من باقی بماند! «ابوبکر»مدّتی عهده دار خلافت بود و کارهایی انجام داد، امّا همین که از دنیا رفت نام او هم از خاطره‌ها محو شد، تنها مردم می‌گویند: «ابوبکر چنین و ابوبکر چنان!» سپس عمر به خلافت رسید و ده سال هر چه خواست کرد، او هم که از دنیا رفت نام او هم برچیده شد، جز اینکه می‌گویند: «عمر چنین و عمر چنان! » ولی در مورد«ابن ابی کبشه [#] » (پیامبر اسلام) همه روز پنج بار مردم فریاد می‌کشند: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» (و پیوسته نام او را با عظمت هر چه بیشتر، زنده نگه می‌دارند) با این حال چه عملی از من باقی می‌ماند و چه نام و خاطره ای در تاریخ از ما وجود خواهد داشت، ای بی پدر! سپس افزود: «لا و اللّه إلاّ دفنا دفنا، نه به خدا سوگند! هیچ راهی جز این نیست که این نام (نام پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله) دفن شود و از خاطره‌ها محو گردد»! (این سخن بود که«مغیرة بن شعبه»را که خود مرد منحرفی بود چنان ناراحت ساخت که نه تنها«معاویه»را تکفیر نمود، بلکه او را از کافرترین مردم شمرد! ). ---------- # «علاّمه مجلسی»در«بحار الانوار»در شرح این مطلب که چرا«معاویه»از پیغمبر به«ابن ابی کبشه»یاد کرد می‌گوید: «مشرکان عرب پیامبر ار به این نام می‌نامیدند و او را تشبیه به«ابن ابی کبشه»که مردی از طائفه «خزاعه»بود و با طائفه«قریش»در مسأله بت پرستی مخالف بود می‌نمودند. » (بحار الانوار، جلد ۱۸، صفحه ۲۱۳. ) نقل مطلب از : شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۵، صفحه ۱۲۹. 🌨💦⛄️💦🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بسیارجالب ازدواج دکترعزیزی👌👏 خداوکیلی خیلی جالبه گوش بدید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مدح و متن اهل بیت
💦⛈💦⛈💦 #قسمت_شش ♥️عشق پایدار♥️ عبدالله ازشایعه ای که در آبادی پیچیده بود ودهان به دهان میگشت با ماه
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ با آمدن مباشر ارباب انگار خبر مرگی درخانه ی عبدالله پیچیده بود و هق هق بتول ,بلندتر میشد و پایین نمیامد واین بار هم ماه بی بی با کلام آرام بخشش اوضاع را کمی آرام کرد. ماه بی بی رو به عبدالله کردگفت:چکار به کار این پیغام و ارباب و ارباب زاده داری,همان کاری را که قرار بود انجام بدهی انجام بده و تمام ، توکل بر خدا کن ,خودش کارها را رو به راه میکند به نظر عبدالله و ماه بی بی شب بتول وآقاعزیز به عقدهم درمی آمدن وشبانه به سمت ولایت آقا عزیز راهی میشدند وچندصباحی که گذشت و آبها از آسیاب افتاد وخان زاده هم میرفت پی کاروزندگی اش دوباره این عروس وداماد فراری برمیگشتند. دم دم غروب آقا عزیز ,بیرون آبادی منتظر بود تابتول و آقا عبدالله به اوبپیوندند ورهسپار آینده ای مبهم شوند. خداحافظی بتول باخواهرانش ومادرش سخت وجانکاه بود,دخترکی که تابه حال برای لحظه ای ازخانواده وعزیزانش دورنشده بودو روح لطیف او در لطافت ابادی شکل گرفته بود اینک برای فرار از دست ستمکار روزگار و زندگی درکنار محبوبش باید راهی دیاری غریب و آینده ای غریب تر میشد. بعداز چند ساعتی سواری,قاطر عبدالله وبتول وعزیز به آبادی پایین رسیدند ویک راست به سمت خانه ی آقاسید رفتند,آقا سید بعداز سلام و احوال پرسی کوتاهی,خطبه ی عقد راجاری نمود...... شب حزن انگیزی بود برای این عروس وداماد فراری... عزیزوبتول اشک در چشم واقا عبدالله بغض درگلو,هریک به سمتی روان شدند. شب از نیمه گذشته بود که عبدالله به منزلش رسید همه جا راتاریکی وسکوت فراگرفته بود گویی شب آبستن حوادث ناگواری بود...گاهی عوعوی سگی این سکوت رامیشکست,اما درخانه ی عبدالله انگارمجلس عزایی برپا بود,کبری وصغری به خانه ی خودشان نرفته بودند ودرگوشه ای بغض کرده بودند وماه بی بی یک طرف زانوی,غم بغل کرده بود باورود عبدالله به خانه,انگار جواز گریه راصادر کرده باشند, اشک بود که میجوشید....برای غربت بتول....برای عروسی که طعم عروسی نچشید ,برای فردایی که نمیدانستند چه میشود.....اشک بود که فرو میریخت... واقعیت دارد ... 🌿🍁🍂🍁🍂🌿
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ شب تار ,شبی که گریه های زیادی در درون خود جای داده بود بالاخره خودرابه روشنایی آفتاب داد,دل توی دل خاندان عبدالله نبود,عبدالله وماه بی بی با اینکه در دل غمزده شان ولوله ای برپا بود اما هرکدام برای آرامش دیگری خود را آرام نشان میدادند وهرکدام به کاری مشغول شد,ماه بی بی برای دوشیدن شیر گوسفندان به سمت اغل روان شد وعبدالله بساط داسش را اماده میکرد تا دوباره به صحرا پناه ببرد انگار هیچ کدام میلی به خوردن ناشتایی نداشتند ,بس که شب تاصبح اشک شور قورت داده بودند تا روزها سیر سیر بودند. هنوز عبدالله پاشنه های گیوه اش را بالا نکشیده که بالاخره اتفاق افتاد......صدای سم اسبانی که به شتاب در کوچه می پیچید وگرد وخاکی که به هوا بلند شده بود خبراز میهمان ناخوانده ی عبدالله فلک زده میداد مباشر ارباب باچهره ای خشمگین در خانه ی عبدالله را کوبید,عبدالله هراسان جلوی در ظاهرشد با لکنت و چهره ای رنگ پریده گفت:س س سلام ,خانعلی با تحکم فریادزد:سلام کوفت,سلام زهر مار,مرتیکه مگه تو حرف ادم سرت نمیشه؟چرا خیره سری میکنی؟چرا خلاف عرض ارباب عمل میکنی؟ مگر نگفتم صبح زود دخترت رابه خانه ی ارباب بیاور؟؟ چرا نیاوردی؟؟چرا سرپیچی کردی؟؟و هنوز هم که معلومه همچی اماده نشدی برای رفتن خونه اربابی.. صدا از سنگ بلند شد واز اهالی خانه نه, خانعلی وقتی وضع را اینچنین دید پا درون خانه گذاشت و تک اتاق عبدالله را زیرورو کرد اما اثری از بتول ندید, وبا عصبانیت فریاد زد:دخترت را کجا پنهان کرده ای هااا؟؟به کدام سوراخ سنبه ای پناه برده,حرف بزن مرد,چرا لال مونی گرفتی؟وچون دید همه مهرسکوت بر لب زده اند ,ناچار عبدالله رابه همراه خود به خانه ی ارباب آورد. مباشر هرچه میدانست برای ارباب باقرخان,بازگو کرد, ارباب از اینکه رعیتی حرف اورا زمین زده بود و جلوی رویش ایستاده بود و رعیت زاده ای بااین کارش ابهت باقرخان را لگد مال کرده بود ,از عصبانیت خون خودش را میخورد باقرخان از اینکه اینهمه اهانت از رعیت زاده ای بکشد و این دهاتیهای پاپتی پاروی حرفش گذاشته و او را کم محل نموده خشمگین شد وچنان فریادی زد که زهره ی هرچه مرد بود ترکید,ارباب فریاد زد:ها مردک پس کو دختر جانمرگ شده ات هاا,قربی روی سرتان گذاشتم قبلش خبرتان کردم,بد کردم؟؟میبایست بی خبر اون دختر چش سفیدت را دست بسته به خدمت بیاروم تا بفهمید شما هیچی نیستید هیچ....بگو ببینم دختر چش سفیدت کجاست ها؟؟به کدام جهنم دره ای فرستادیش,از بس هیچی بهتان نگفتم مثل سگ هار شدید حالا دیگه به ارباب خودتان هم پشت میکنید نمک نشناسها...دخترت کجاست؟چرا مثل بز من را نگاه میکنید هااا؟؟؟ارباب فریاد میزد ومدام سوالات خانعلی راتکرار میکرد اما جز اشک وشیون عبدالله, جواب دیگری نگرفت. ادامه دارد .... واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
💦⛈💦⛈💦 ♥️عشق پایدار♥️ دراین هنگام یوسف میرزا که منتظر ورود عروس زیبایش بودبا شنیدم دادوهوار روی حیاط عمارت کتش را روی دوشش انداخت و وارد معرکه شد و از راه رسید ووقتی از اوضاع مطلع شد ,رگ غیرت جنگی اش به جوش امد,عبدالله رادست مباشر بی رحمش سپرد وسفارش کرد آنقدر پیرمرد بیچاره رابزندکه یابمیرد ویابگوید دخترش راکجا پنهان کرده,باقرخان مرد ملایم تری,بود وقلبا راضی به اذیت,عبدالله نبود وچه بسا خوشحال بود ازاین پیشآمد اما خلق وخوی پسر با پدر فرق داشت,یوسف میرزا مرد جنگ بود وبارحم وشفقت بیگانه.....عشق درونش به کینه وانتقام بدل شده بود وبه هرطریقی خواستار دسترسی به بتول بود عبدالله در اعترافاتش مدام تکرار میکرد:صبح که بلند شدم بتول درخانه نبود ,دخترم شیرینی خورده دیگری بود,دلش پیش نامزدش,بود,حجب وحیای زنانه اش اجازه نداده که بماند وبه دلش ومردش خیانت کند..تااین حرف از دهان عبدالله خارج شد لگد مباشر دندانهارا دردهان پیرمرد فرو ریخت..... به دستور باقرخان, آدمهای ارباب جز به جز آبادی را گشتند,حتی انبار علوفه واغل گوسفندان تک تک اهالی را زیرورو کردند ,داخل تنور وانبارکاه همه جا را جستجو کردند اما هیچ کس اورا ندیده بود وحتی خبری,از دخترک نداشت.... عبدالله را در انبار کوچکی که جای خرده ریزهای ذغال بود زندانی کردند ویوسف میرزا حکم کرد تا بتول نیامده ,پدرش را در ان ذغال دانی تنگ وتاریک گرو برمیدارد. چندروز گذشت و خبری از عروس فراری نشد وعبدالله نیز سخنی دیگر نزد,ارباب نگهداشتن عبدالله را بیش ازاین صلاح نمیدانست خصوصا با ضرباتی که به پیرمرد وارد شده بود اوضاع مساعدی نداشت,هرجور شده بود رضایت یوسف میرزا را جلب کرد و ناگزیر به همراه دوتا از نوکرهایش ,عبدالله را به خانه ی خودش فرستاد.. ماه بی بی تا چشمش به هیکل زخمی مردش افتاد ناله و شیون سرداد,با بلند شدن فریاد ماه بی بی ,همه ی اهالی به سمت خانه ی عبدالله هجوم آوردند زنان آبادی هریک برای مداوای عبدالله ,دارو.ودوایی به خانه ی او.میاوردند اما حال عبدالله روز به روز بدتر میشد,پیرمرد بیچاره ضربه ی جسمی وروحی سختی خورده بود واین وضع را ده روز,بیشترنتوانست تحمل کند..وشب هنگام,اوهم تاب این دنیا وظلمهایش نیاورد وبه سرای باقی شتافت...وماه بی بی درد فراق دخترش کم بود به درد مرگ شوهرش هم گرفتار شد. یوسف میرزا که از,یافتن بتول ناامید شده بود,عزم پایتخت کرد.... وکاش اصلا از اول نمیامد ,کاش باقرخان تدارک هدیه نداشت ,کاش هدیه اش قالی نبود,کاش بتول اینهمه هنرمند نبود وکاش..... اما اینها دست تقدیر است تا عشقی زیبا شکل گیرد..... ………ادامه دارد واقعیت 🌿🍁🍂🍁🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ دارو و دوست💊👩‍❤️‍👩 🌺هر دو دردها را تسکین می‌دهند... 💫با این تفاوت كه «دوست»... 🌺نه قیمت دارد؛ 💫نه نياز به بيمهٔ حمايتی ؛ 🌺چون خودش حمايت است! 🌺نه مقدار دارد ؛ 💫نه تاريخ انقضا ، 🌺بلكه هر چه قديمی‌تر باشد ، 💫اثرش عميق‌تر و شفابخش‌تر است! 🌺هر دارو برای دردی مؤثر است ، 💫و برای يک درد ديگر مُضِر...؛ 🌺اما دوست ، بر هر دردی دواست! تقدیم به دوستان خوبم 🌺💫 🌸🍃