🌸دوست من زندگی را نمیشود
🌿 به تعویق انداخت؛
🌸نمیشود به آخر هفته ، تعطیلات
🌿و یا سالهای بعد از
🌸بازنشستگی موکولش کرد،
🌿زندگی راهمین الآن زندگی کن،
🌸فردا دير میشود.
🌿دوستان گلم هدیه ام راپذیرا باشید
🌸هدیه ای همراه با
🌿عشق و مهر و محبت💖
🌸نیکی و دعای خیر
🌿یکرنگی وصداقت
🌸و یک دنیا آرزوی خوشبختی
💦❄️⛄️💦❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک پرتقالی😍😋
خوش عطر و خوش طعم
مواد لازم :
آرد ۱.۵ پیمانه
تخم مرغ ۳ عدد
آب پرتقال ¾ پیمانه
بیکینگ پودر ۱.۵ ق چ
روغن مایع ½ پیمانه
زست پرتقال ۱ ق چ
شکر حدود ۱ پ
💖💖
#پاناکوتا_با_طعم_قهوه 🍮 😋
▫️300 میلی لیتر خامه فرم گرفته
▫️100 گرم ماست یا شیر
▫️40 میلی لیتر اسپرسو
▫️4 گرم ژلاتین
▫️50 گرم پودر قند
🔸خامه روخوب بزنید ، ماست رو بهش اضافه کنید و به آرامی هم بزنید بعد شکر و اسپرسو و ژلاتین بنماری شده و پودر قند رو اضافه کنید بعد موادو خوب با هم مخلوط کنید و بریزینش توی قالب و بزارین توی یخچال تا خودشو بگیره موقع سرو ، روش پودر کاکائو بپاشید و نوش جان کنید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شیرینی_چنگالی
آرد یک پیمانه + دوسوم پیمانه
کره ۱۰۰ گرم
زرده تخم مرغ یکعدد
وانیل نوک چاقو
پودر قند یکسوم پیمانه
پودر نارگیل پسته یا ترایفل بمقدار لازم
شکلات تخته ای بمیزان لازم
ابتدا کره رو توی دمای محیط بگذارید تا کاملا نرم بشه بعد با پودرقند خوب بزنیدتا پوک بشه زرده تخم مرغ و وانیل رو هم اضافه کرده بزنید از این به بعد همزن رو کنار بگذاریدآردتون حتما الک کنیدکم کم اضافه و با دست مخلوط کنید همینکه مخلوط شد کافیست روشو بپوشونید و نیم ساعت در دمای آشپزخانه استراحت دهید بین دو کیسه باز کنیدیا گلوله هایی به اندازه گردو برداشته و داخل دو دست گرد کنید و وسط گودی دستتون یه کوچولو فشار بدین تا تخت بشه و داخل سینی فر بگذاریدو با یک چنگال روی آن فشاردهید تا خطوط چنگال روی شیرینی شکل بگیره من با شیار زن این کارو کردم حتما داخل سینی فر کاغذ روغنی پهن کنید فر رو از قبل روشن کنید تا گرم بشه سینی رو در فر قرارداده با حرارت ۱۶۰ درجه بمدت ۱۰ دقیقه الی یکربع بعداز اینکه شیرینی ها پخت و یه مقدار از حرارت افتادن شکلات تخته ای رو به روش بنماری آب کرده و یکطرف شیرینی ها رو توی شکلات زده وپودر نارگیلو... روی آنها بزنید
💖💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
دنبال راه تو؛ رودها دریا شدن!
حرفهای روشنت؛ حالا معنا شدن!
ویژهی عید مبعث 🌹💐🌟💐
#پیامبر_رحمت ﷺ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
❣سلام امام زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋
💢سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان ،
درهوسِ دیدنِ تــو
کہ بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود
سلام آرزویِ زمین و زمان❤️
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼••
هیچی نباید دل منو بلرزونه وقتی او را دارم ...!
🎧استاد #زرین♥️
💠غوث یعنی چه؟💠
از القاب خاصه امام زمان
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و به معنای پناه و پناهگاه است.
در توسل جستن به ائمه علیهم السلام گفته اند:
هرگاه شمشیر به محل ذبح تو رسید
(کنایه از کثرت گرفتاری و بی پناهی)
به حضرت حجت علیه السلام استغاثه کن
به درستی که تو را درمی یابد
و او غیاث المستغیثین است.
بگو:
"یا صاحب الزمان! انا مستغیث بک".
یا بگو:
"یا صاحب الزمان اغثنی!
یا صاحب الزمان ادرکنی!".
📚نجم الثاقب،باب دوم وباب نهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥یا رسولالله یا محمد💐💐
💥یا نبیالله یا محمد💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌آیا حجاب اجباری زمان پیامبر بوده❌
⛔️پیامبر زنان را مجبور به #حجاب نمیکرد ، ولی شما چرا؟⛔️
⭕️ داستانهای گشتارشادی زمان پیامبر
✅در حکومت امامعلی #حجاب_اجباری بودیانه✅
(پاسخ: مرتضی کهرمی )
❌ مگر ما ۱۲ امام بیشتر داریم که میگید: امامخمینی یا امامخامنهای؟
⛔️ آیا امامخمینی و امام خامنهای، امام ۱۳ و ۱۴ هستند؟
( پاسخ: مرتضی کهرمی )
#دهه_فجر مبارکباد 🎊
#امامخمینی #امامخامنهای
🔸خطیب نماز جمعه تهران:
اسراف و تخریب دیگران برای رأیآوری در #انتخابات در شأن جمهوری اسلامی نیست
🔻اندکی هستند که برای رأیآوری، نظام را زیر سؤال میبرند!
🔻پهلویها را انگلیسیها آوردند و آمریکاییها بردند #انتشار_صدقه_جاریه_است #رای_میدهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر معظم انقلاب:
🔻حضور پرشور مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن نشانه اقتدار ملی است. حضور مردم در راهپیمایی امسال نیز به فضل الهی پرشور خواهد بود. #دهه_فجر #ایران_قوی
🌷بهشتیها به جهنمی هامیگن چراجهنمی شدید؟
میگن چون نماز نمیخوندیم:
🌷مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (٤٢)مدثر
🌷قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (٤٣)
🌷وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (٤٤)
🌷وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَآئِضِينَ (٤٥)
🌷وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (٤٦)
🌷خدامیگه میدونید چرا نمازنمیخوندن؟
چون فکرنمیکردن چون ازعقل استفاده نمیکردن:
عاقل نمازراترک نمیکنه
🌷وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (٥٨)مائده
💦❄️⛄️💦❄️
مدح و متن اهل بیت
✨#بـانـوے_پـاک_مـن 🌹قسـمـت بـیـسـت و هفـتـم از کلاسای اون روز هیچی نفهمیدم از بس هواسم پیش آتنا بو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت بـیـسـت و هشـتـم
شبانه خودم تو خلوت انقدر فکر کردم که داشتم دیوونه میشدم.دیدن حال محدثه اونم برای اولین بار برام غیرقابل باور بود.کارن چیزخاصی نداشت که محدثه اینهمه جذبش شده بود.یک پسر معمولی اما بااعتماد به نفس زیاد و مغرور بود که دل خواهر ما رو بدجور برده بود.
نمیدونم چرا اما هیچوقت همچین حسی به من دست نداده بود و ازاین بابت خدارو شکر میکردم.خیلی نگران محدثه بودم امشب حالش خیلی خراب بود.دستای یخ زده اش،رنگ پریده اش،استرس و اضطرابش..همه و همه منو نگران حال خواهرم میکرد.
خواهری که هیچوقت برام خواهر نبود اما دوسش داشتم.خواهری که منو به چشم یک دختری با عقاید عهد بوقی نگاه میکرد اما باز هم خواهرم بود.خواهری که جلو همه منو چندین بار بخاطر حجابم به تمسخر گرفته بود اما من نمیتونستم از حس خواهریم بگذرم و بهش بی اهمیت باشم.
دوسش داشتم و این بخاطر خونی بود که تو رگ های جفتمون درجریانه.
خدا گفته حتی اگه کسی بهت بدی کرد تو بهش خوبی کن.تا اگر جایی تو هم بدی کردی خدا بهت خوبی کنه و ببخشت.
خیلی از توهین ها و تهمت ها رو از زبون دوست و فامیل و آشنا شنیدم،خیلی از حرفها رو از خواهرم شنیدم اما بخشیدم.بخشیدم تا بخشیده بشم اگر گناهی کردم.
سجادمو پهن کردم و چادر سفیمو سرم کردم.نشستم پای سجاده و برای حال خواهرم دعا کردم.دعاکردم خواب راحتی داشته باشه و دیگه اینجوری نبینمش.ازخدا خواستم به دلش آرامش بندازه و اگر هوسی تو دلش هست نابودش کنه.
چون هوس خود به خود وقتی شکل بگیره و بزرگ تر بشه،آدم رو نابود میکنه.
ازخدا برای خواهرم طلب بخشش کردم و براش نمازخوندم.
نزدیک اذان بود برای همین تا نماز کمی ذکر گفتم و بعد نماز صبحمو خوندم.
سرم که رفت روی بالش،خواب عمیقی منو به سمت خودش برد.
صبح عطا بیدارم کرد وگفت مهمون داریم پاشو کمک مامان کن.
بعد اینکه دست و صورتم رو شستم رفتم تو آشپزخونه و صبح بخیری گفتم
از محدثه خبری نبود فقط مامان مشغول آشپزی بود.
_مهمونمون کیه مامان؟
_عمتو دعوت کردم واسه ناهار زود باش کمک کن.
_محدثه کجاست؟
_خوابه هنوز برو بیدارش کن که کلی کار داریم.
رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم.رو تختش آروم خوابیده بود.رفتم جلو دیدم نور آفتاب مستقیم افتاده تو صورتش و خوشگل ترش کرده.
پرده پنجره رو باز کردم که نور آفتاب اذیتش نکنه.
دستمو بردم جلو و آروم رو موهاش کشیدم.خواهری بخواب آروم من امروز جای تو هم کار میکنم.میدونم شب سختی داشتی.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت بـیـسـت و نهـم
کلی کمک مامان کردم تا بالاخره محدثه بیدارشد.با چشمای پف کرده اومد بیرون و سلامی کرد.
مامان گفت:علیک سلام تنبل خانم.زهرا طفلی جای تو همه کار کرد گفت بزارین محدثه بخوابه خسته است.
_اوف مامان هزار بار گفتم لیدا.چرا تو گوشتون نمیره؟
بعد با اخم و غرغر ازمون دور شد و رفت دستشویی.
مامان همونطور که خیار ریز میکرد گفت:میبینی تروخدا؟اینم جواب زحمتای من!
خندیدم و گفتم:بیخیال مامان جون حالا یه چیزی گفت بعدا پشیمون میشه نمیشناسینش؟!
ساعت۱۲که اذان گفتن نمازمو خوندم.
سلام آخرو که دادم صدای مهمونا اومد.سجادمو جمع میکردم که در باز شد و کارن اومد تو.
_عه ببخشید نمیدونستم اتاق تویه.
یک نگاه کلی بهش انداختم و گفتم:مشکلی نیست.سلام.
لبخندی زد وگفت:سلام.خوبی؟
سری تکون دادم و چادر سفیمو رو سرم مرتب کردم گفتم:ممنونم خوبم خوش اومدین.
باید از اتاق میرفتم بیرون.محدثه نباید فکر کنه با کارن سر و سری دارم.
رفتم جلو و گفتم:ببخشید
همونطور ایستاد تو صورتم زل زد وگفت:بابت؟
سرمو پایین انداختم و گفتم:اینکه راهتون رو سد کردم.
نگاهی به خودش انداخت و زود کنار کشید.
_متوجه نشدم
پسره مغرور عذرخواهیم بلد نیست.
_مهم نیست
در اتاقمو بستم و رفتم تو پزیرایی.به همه سلام کردم و اقاجون و مادرجون رو بوسیدم.
دوباره رفتم تو آشپزخونه کمک مامان.محدثه نشسته بود کنار آناهید و باهاش گرم گرفته بود.کسیم نبود کمک مامان باشه برای همین من رفتم.مامان چای ریخته بود که بردم به همه تعارف کردم.عموم گفت:ان شالله چای خاستگاریت عموجان.
سرخ شدم از خجالت اخه تاحالا کسی از این حرفا بهم نزده بود!
_ممنونم عمو.
جلو کارن که سینی رو گرفتم آروم گفت:ممنون حاج خانم.
چیزی بهش نگفتم و رفتم تو آشپزخونه.سر به سر گذاشتن بایک پسر نامحرم اصلا در شان من نبود.حالا بزار هرچی دلش میخواد بگه برای من مهم نیست.
من و مامان هم رفتیم پیش بقیه نشستیم.پدرجون رو کرد به من وگفت:چرا سینما نیومدی باباجان؟خیلی فیلم خوبی بود.
_درس داشتم پدرجون.
آناهید با ادعاگفت:اووووه حالا مادرس خوندیم به کجا رسیدیم زهراجون که تو انقدر خودتو درگیر میکنی؟آخر همه دخترا شوهرداریه دیگه.
مصمم گفتم:اما من آینده دیگه ای برای خودم رقم میزنم.
_یعنی ازدواج نمیکنی؟
لبخند زدم و گفتم:هرچیزی به جاش عزیزم.
مادرجون گفت:بیخیال این حرفا پسرم کار پیدا کرده.تو یک شرکت معتبر و عالی.
کارن شروع کرد به حرف زدن:درواقع من ارشیتکت اون شرکتم و تو کار نقشه کشی و طرح ریزی همکاری میکنم.
عمه با افتخار لبخند زد و همه با خوشحالی بهش تبریک گفتن.
اما کارن باشنیدن تبریک خشک و خالی من انگاری جاخورد.انگار انتظار برخورد صمیمانه تری داشت.باید فکر اون شب و ذوق وشوق بچگونمو از فکرش میپروندم.من همچین دختری نبودم و نیستم.
تو سفره چیدن کمک مامان کردم و خداروشکر همه چی عالی و زیاد بود.غذاهای مامان هم همیشه خوش مزه میشد.همه با کلی تشکر و تعریف غذاشون رو تموم کردن و باز هم زهرا موند و ظرفهاش.
خنده ام گرفت و شروع کردم به شستن ظرفها.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت سـے ام
مادرجون اومد تو آشپزخونه و گفت:الهی بمیرم مادر همیشه زحمت ظرفا میفته گردن تو.
بعد هم سرمو گرفت تو بغلش و بوسید.
_این چه حرفیه مادرجون شما رحمتین.
_فدات بشم گل دخترم.تو عزیز مادری.ان شالله خوشبخت شی مادر.
مادرجون نسبت به بقیه با من مهربون تر بود و هیچوقت بخاطر چادرم منو مسخره نکرده بود.خیلی دوسش داشتم و میدونستم میتونم حرفامو باهاش بزنم.
_من قربونتون بشم مادرجون این چه حرفیه؟برین بشینین منم الان میام.
مادرجون که رفت،محدثه سراسیمه اومد تو و گفت:چای بریز بده من ببرم.
میدونستم میخواست جلو عمه و کارن خوش خدمتی کنه برای همین بدون حرفی دستامو خشک کردم و چای ریختم تا ببره.
با استرس سینی چای رو برد و منم بقیه ظرفها رو شستم.تموم که شد رفتم پیش بقیه نشستم و فقط مثل همیشه مادرجون ازم تشکر کرد.
یکم گپ زدیم تا اینکه مهمونا عزم رفتن کردن و بلندشدن.
برای بدرقه همراهشون رفتیم تا جلوی در.
وقتی خیالم راحت شد که رفتن،رفتم تو اتاق و خستگیمو در کردم.کمرم واقعا درد میکرد.
از وقتی عمه اینا اومده بودن ایران کار منم ده برابر شده بود.چون زیاد دورهمی نداشتیم خونه پدرجون اما بخاطر عمه این رفت و آمد ها زیاد شده بود و زحمت منم زیاد.اشکال نداره برای غریبه که کار نمیکنم.هم خون منن،فامیل منن،خانواده منن.
انقدر خسته بودم که نفهمیدم چطور خوابم برد.
با تکون دستی بیدارشدم.
_هوم؟
_هوم چیه پاشو زهرا.
محدثه بالاسرم نشسته بود و هی تکونم میداد.
_چیه؟چیکارم داری؟
_پاشو تو درسای عطا کمکش کن من حوصله ندارم
و بعد هم سریع رفت بیرون.نگاه کن تروخدا منو بیدار کرده که کمک عطا کنم چون خودش حوصله نداره.هوف عجب آدمی هستی دیگه تو!
خواب از سرم پریده بود.نزدیک اذان مغربم بود دیگه بلندشدم تا کمک عطا میکردم،اذانم میگفتن.
ریاضی درس مورد علاقه من بود برای همین با حوصله براش توضیح دادم و اونم کلی ازم تشکر کرد.
نمازمو خوندم و یک زنگ به آتنا زدم و خبرا رو گرفتم ازش.کلی خوشحال بود میگفت خانواده خوبین.منم از ته دلم براش ارزوی خوشبختی کردم.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
مدح و متن اهل بیت
ضرورت هشتم: امید برای ساخت کشوری در تراز تمدن نوین اسلامی یکی از مظاهر برگزاری انتخابات پرشور و با
ضرورت نهم: رهآورد انتخابات، ظهور مدیران قوی و استعدادهای جدید
از برکات انتخابات در ایران و سایر کشورها، ظهور چهرههای جدید و مستعد و اکثراً با ایدههای نو میباشد، زمینه ورود نخبگان به عرصه انتخابات و قرار گرفتن در معرض آرای مردم، از اصلیترین معیارهای تربیت و ترقی نیروهای کارآمد است که ثمره آن در پیشرفت کشور است، این امر با توجه به جوانی جمعیت در کشورمان، فضای مناسبی را ایجاد میکند که نیروهای جوان در کنار نیروهای با تجربه، آینده نظام اسلامی از این حیث تأمین شود بعلاوهی آنکه هجمه بدخواهان در اتهام زنی نسبت به کنار گذاشتن جوانان و استعدادهای مؤثر را خنثی کند. مشاهدات و تجربیات میدانی نشان داده است که نوک پیکان حملات دشمنان به سمت امید و اطمینان جوانان نشانه رفته که یکی از آنها، تهمت بیتوجهی نظام به نیروهای کارآمد جوان در سطوح ملی، استانها و شهرستانهاست، هرچند این تهمتی بیش نیست اما بهترین سند برای اثبات حضور جوانان در مدیریت کشور، شرکت آنان در انتخابات است اعم از اینکه نامزد انتخابات یا از رای دهندگان باشند. به هرصورت میتوان انتخابات را یکی از صحنههای جدی شناخت مدیران و استعدادهای جوان و نخبه دانست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوقالعاده 😭
🎬 «بیدار شو»
🌙 پیشنهاد دانلود عالیه عالی
به بهانه شب های #ماه_رجب
پیشنهاد میشود در خلوت نگاه کنید!
✅ علما هم متحیر شدند چه برسد به من و شما...
🎙 حجت الاسلام سنجری
🎙 خاطرات شیخ ذبیحالله ذبیحی قوچانی از آقا ضیاءالدّین عراقی
🔹 «یکروز رفتم منزل مرحوم آقا ضیاء. خواستم مزاحی کرده باشم. صحبت از صاحبان کرسی تدریس نجف – مرحوم کمپانی و نایینی و آقا ضیاء – به میان آمد که کدامیک مقدّمتر هستند.
🔸 من گفتم: حاشیهٔ مرحوم کمپانی را اگر مرحوم نایینی مطالعه کند خودش میفهمد، ولی شما خدا میداند!
🔹 این حرف را زدم و آمادهٔ فرار شدم. چون مرحوم آقا ضیاء بسیار عصبانی [مزاج] بود. ناگهان عصایش را برداشت به تعقیب من با پای برهنه با پیراهن تا داخل کوچه آمد!
🔸 ... مرحوم آقا ضیاء در مقالات از مرحوم نایینی تعبیر به بعض الأجلّة میکند، ولی از مرحوم کمپانی به قیل یاد میکند! مرحوم کمپانی هم در حاشیه، حساب آقا ضیاء را رسیده است.
🔹 میگفتند: در درس مرحوم آقا ضیاء عراقی، یکروزی کسی اشکال کرد و ایشان میدانستند که این آقا درس دیگری هم میرود و این اشکال از آنجا آب میخورَد؛ گفتند: مشکل ما دو چیز است، یکی اینکه آنچه به خوردِ شما دادهاند با تلمبه بیرون آوریم و دیگر اینکه بعداً مطالب خودمان را جا دهیم!».
📚 (ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص۱٦٤)
🔸 «از مبرّزین تلامذهٔ دورهٔ اوّلِ مرحوم آقا ضیاء، مرحوم آمیر سیّد علی یثربی و آیةالله حاج سیّد احمد خوانساری بودند.
🔹 روزی مرحوم حاج شیخ محمّدتقی بروجردی سر درس آقا ضیاء اشکالی کرد؛ ایشان گفتند: مِن هَوانِ الدّهر که آمیر سیّد علی یثربی به ایران هجرت میکند و از دست میرود و تو از فضلای درس من میشوی!».
📚 (ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص١٦٤ - ۱٦٥)
💦❄️⛄️❄️💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️ نمیخوام قضاوت مطلق داشته باشم راجع به این خانم و امثالهم..
فقط به ظاهر قضیه استناد میکنیم..
چه اتفاقی در حال رخ دادن هست ؟؟
چه بلایی داره سر یک عده میاد؟؟
اینگونه تغییر و تحول منفی چهار حالت داره:
۱ _ لج و لجبازی با شخص یا اشخاص
۲ _ مشکلدار بودن مال ( مال حرام که آسیب به روح وارد میکنه )
۳ _ دنیاگرایی بر اثر حضور در فضای سکولار مجازی و عدم درک درست از این فضا
۴ _ مشکلات ماورایی و متافیزیکی
از این چهار مورد خارج نیست. مطمئن باشید.
در هر صورت، این افراد اثرات مخربی میذارن روی سایر دختران مذهبی و انقلابی مقید.. رواج تفکر تجددگرایی توسط افرادی که سابقاً محجبه بودن و الان لاابالی شدن بزرگترین آسیب به طیف مذهبی هست.
اگر اینگونه سبک زندگی ترویج داده بشه رفتهرفته ارزشهای دینی و انقلابی در جامعهی مقید به زوال کشیده خواهد شد..
#حجاب
✍ #ایمان_اکبرآبادی