eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹قسـمـت چهـل و دوم از کنار اتاق زهرا که رد شدم صدای هق هق گریشو شنیدم. یک لحظه انگار قلبم ریخت. چرا گریه میکرد؟این گریه کردن عادی بود یا نه؟کی تونسته بود اشک اون دحتر معصوم رو دربیاره؟ نمیدونم چی شد اما تو یک لحظه در اتاقشو باز کردم. دیدنش با اون چادر نماز سفید سر سجاده حال عجیبی بهم دست داد. تسبیح مرواریدی خوشگلی تو دستش بود و دستاشم رو به آسمون دراز بود. متوجه من نشده بود و داشت دردودل میکرد با خداش. با بغض گفت:خداجونم!هیچ کاری برای تو غیرممکن نیست این خواسته منم که اصلا کاری نیست. خواهش میکنم این حس لعنتی رو که چنبره زده تو وجودم و داره منو نابود میکنه،از دلم بکن. خدایا نزار این احساسی که دارم،باعث بشه گناهی که تاحالا نکردم،بکنم. گریه اش بیشتر شد و به سجده رفت. _خداجون تو همیشه یار و یاورم بودی.مونس لحظه های تنهاییم بودی. کسیو جز تو ندارم که ازش کمک بخوام.دستمو بگیر و تنهام نزار. این آزمایش بزرگیه..خیلی بزرگ بعد شروع کرد به ذکر گفتن. یک ذکری گفت که دل منم آروم گرفت باهاش. "الا بذکر الله تطمئن القلوب" خیلی ذکر قشنگی بود.زهرا رو هم آروم کرد. چه معجزه ای کرد همین دوسه کلمه. برای اینکه متوجه حضورم نشه آروم درو بستم و رفتم پیش دایی اینا. ازشون خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بیرون. تو مسیر همه فکرم جای زهرا و اون ذکر قشنگش بود. زهرا دختر مقیدی بود و من تاحالا اشکشو ندیده بودم. اگه بحث دین و ایمونش نبود با اون ازدواج میکردم نه خواهرش. فقط انگار گریه های امروزش بدجور داشت عذابم میداد. چی انقدر ناراحتش کرده که اشکش دراومده؟ چه حسی داشت؟چه گناهی؟ واقعا گیج شده بودم و جواب سوالام رو نمیدونستم از کی بخوام؟ رسیدم خونه و ماشینو تو حیاط پارک کردم. از روزی کن خان سالار گفته بود تو این خونه آزادی من راحت تر شده بودم. دیگه قید و بندی تو خونه نداشتم.راحت میرفتم راحت برمیگشتم کسیم کار به کارم نداشت. هوا یکم سرد شده بود منم که سرمایی بودم سریع رفتم تو خونه. مادرجون مشغول بافتنی اش بود و کنار شومینه نشسته بود. رفتم پیشش و گفتم:سلام علیکم حال شما مادربزرگ؟ _به به پسر گلم.چطوری عزیزمادر؟ دستاشو بوسیدم و گفتم:خوبم.برای کی بافتنی میبافین؟ _یک شالگردن خوشگل برای تو و لیدا. لبخند محوی زدم و ازش تشکر کردم. رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم.روی تختم دراز کشیدم و انقدر اون ذکر رو تو دلم تکرار کردم که خوابم برد اونم چه خواب راحتی. ادامه دارد...
🌹قسـمـت چهـل و ســوم وقتی از خواب بیدارشدم،مامانو دیدم که رو صندلی جلو میز لب تابم نشسته. باز اومده شکایت و گلایه و نصیحت..هوف _کاری داری؟ طلبکارانه نگاهم کرد وگفت:شد یک بار بگی مامان؟شد یک بار بگی شما؟شد یک بار دل مادرتو به دست بیاری؟شد یک بار با رضایت من کاراتو انجام بدی؟ از حرفاش خونم به جوش اومده بود. _حالام که بدون اجازه مادرت ازدواج کردی.اصلا مادر کیه؟مادر چیکاره است؟فقط بچه به دنیا بیاره و خلاص..آره؟؟ از رو تختم بلند شدم و روبروش ایستادم. حرفایی که اینهمه سال تو دلم مونده بود رو گفتم،اونم باصدای بلند. _مگه موقعی که من تو پارتی ها و مهمونیا سرگردون بودم شما اومدی به عنوان مادر دستمو بگیری ببری پیش خودت؟مگه منو پسرم صدا زدی که مامان بهت بگم؟مگه موقعی که با شوهرت به تیپ و تاپ هم زدین به من فکرم کردین؟مگه موقع طلاقت یک ذره به پسرت و خواسته اش اهمیت دادی که من به نظرت اهمیت بدم؟مگه موقعی که اومدیم ایران‌ کمکم کردی که کار یا خونه پیدا کنم؟فقط سرکوفت زدی!مثل همیشه.نپرسیدی خب پسر تو چته انقدر تو همی و ساکتی؟نپرسیدی چی عذابت میده که اینهمه پریشونی؟مادری کردی برام انتظار داری وظیفه فرزندیمو به جا بیارم؟موقعی که اومدیم ایران انقدر درگیر فکر ارث و میراثت بودی که راحتی پسرتو فراموش کردی. آره شیرین خانم اینام هست. من برای کسی که برام مادری نکرده احتراممو خرج نمیکنم.۹ماه حملم کردی که اونم دستت درد نکنه پاداشش رو خدا بهت میده. اصلا کاش به دنیام نمیاوردی اینجوری راحت تر بودم. اینجوری مجبور نبودم بخاطر راحتی و آسایشم ازدواج کنم و دختر مردمو بدبخت کنم. اگه مادرخوبی بودی برام نمیزاشتی چشمم دنبال هر کس و ناکس کشیده بشه و دنبال راحتی و امنیتم باشم. بعد زدن حرفام احساس راحتی کردم. بدون نگاه کردن به مامان از اتاق بیرون رفتم. رفتم تو حیاط تا بادی به سرم بخوره خنک بشم.خیلی داغ کرده بودم و دست خودمم نبود.۲۷ساله به دوش میکشم اینهمه دردودل رو. کم نیست!خسته شدم. کمی که قدم زدم حالم بهترشد و برگشتم تو اتاقم اما دیگه هیچکس نیومد پیشم. خوبه فهمیده بودن حالم خوب نیست گذاشتن تنهاباشم. الان واقعا به یکی احتیاج داشتم که باهاش حرف بزنم.کی بهتر از همسرم؟ همسر؟هه من اونو ازخودم رونده بودم مگه میشد برش گردوند؟ بیخیال شدم و گوشیمو کنار گذاشتم. کاش الکی دختره رو پابند نمیکردم.کاش این تصمیم احمقانه رو نمیگرفتم. من خودم تو زندگیم اضافیم زن دیگه چی بوده؟ کلافه دستی تو موهام کشیدم و رو تختم دراز کشیدم. انقدر فکر کردم که بالاخره خوابم برد. تو خواب دیدم یک خانم سفید پوش رو که صورتش معلوم نبود. تو باغ بزرگی بودیم.اومد جلو و دستمو آروم گرفت. نمیدونستم کیه اما آرامش خاصی بهم داد. منو دنبال خودش کشوند و منم رفتم.کمی که راه رفتیم یک جا ایستاد. وقتی برگشت سمتم نوزادی تو دستش بود که خیلی قشنگ و زیبا بود. نوزاد رو به من داد و آروم گونشو نوازش کرد. غرق زیبایی نوزاد بودم که صدای سم اسب هایی رو شنیدم. برگشتم که مردی تنومند رو سوار بر اسبی رخشان دیدم.ابهت خاصی داشت و نمیشد ازش چشم برداشت. صورت مرد هم نورانی بود. نزدیک ما شد و آروم از اسب پیاده شد‌. جلوتر اومد که یکهو ازخواب پریدم. با عرق سردی که به صورتم نشسته بود،نفس نفس میزدم.خواب عجیبی بود! ادامه دارد...
مدح و متن اهل بیت
ضرورت دوازدهم: انتخابات مظهر اثبات جمهوریت مهم‌ترین اثر انتخابات در کشور ما، اثبات جمهوریت به معنای
ضرورت سیزدهم: معیارهای انتخاب اصلح در بیان امامین انقلاب، معیارهای انتخاب اصلح به وضوح بیان شده؛ مجموع این معیارها در سه عنوان دیانت، عقلانیت و صلابت منتخبین در گفتار و رفتار خلاصه می‌شود، از این نکته نتیجه دیگری نیز دریافت می‌شود که در هر دوره‌ای از انتخابات علاوه بر معیارهای اصلی، برخی معیارهای دیگر مانند برائت و بیزاری از کسانی که در قالب فتنه‌ها، آشوب و شرارت‌ها، هرینه‌های سنگین و بعضاً غیر قابل جبران ایجاد کرده‌اند. این مسأله برای کشور ما دارای اهمیت خاص است، چرا که گره خوردن انقلاب با اسلام، تخلفات و تحرکات خلاف شئون نطام اسلامی، نه تنها موجب دلسردی و فاصله گرفتن مردم از اهداف و آ مانهای انقلاب می‌شود بلکه در مواردی آسیب جدی به اعتقادات دینی مردم وارد می‌کند، لذا رأی همراه با مطالعه و شناخت، ارزش والایی به مثابه سپردن سرنوشت جامعه به اهل آن می‌باشد.
شماره تلفن حرم امام حسین علیه‌السلام 💌 📞 شماره تلفن 1640 مستقیم به میکروفن ضریح امام حسین(ع) وصله، هر درد دلی دارید به آقا بگید. (بدون پیش شماره است) کاملا رایگانه تا آخر شب وصله التماس‌دعا
هرسال... می‌آمد درِ خانه‌ی محبوبش... خرجِ سالش را می‌گرفت و می‌رفت! آن روز اما... بی‌خبر از همه‌جا... وقتی دَر زد... و خدمتکار آمد... نه‌تنها محبوبش را ندید؛ که از همان راهی که آمده بود، برگشت! جویایِ حضرت عباس شده بود و... خادمِ خانه گفت که: عباسِ این خانه را... در کربلا کشتند! کنیز که به داخل خانه رفت... بانوی خانه پرس‌وجو کرده بود که... قضیه از چه‌قرار است و... او هم تعریف کرده بود! می‌گویند: اُمُّ البَنین(سلام‌الله‌علیها)... چادر سَر کرده... داخل کوچه رفته... و کارِ سائل را مثل هرسال... که عباس... خواسته‌اش را اجابت می‌کرده... راه انداخته! و شاید فرموده باشد: عباس نیست؛ مادرش که هست! آخرِ سال است آقا! ما آمده‌ایم دَرِ خانه‌تان... صدقه‌ای... عنایتی... گوشه‌چشمی به ما کنید! محتاجِ محبت شماییم آقا!
در مــــیان خانه ی حــــیدر پر از خورشــــید بود وقــــت آن شد تا بیاید بیــــنشان دیگر قــــمر... ✨❣️ )✨❣️ ✨❣️
بری_حرم_ابالفضل_بشینی_صفا_کنی_طاهری.mp3
4.61M
🌺 (عليه‌السلام) 💐بری حرم ابالفضل بشینی صفا کنی 💐ولی یادت باشه رفیقاتم دعا کنی 🎙
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 💫🌹كان رسول الله صلى الله عليه و اله يأتى الحسين عليه السلام فى كلّ يوم فيضح لسانه فى فمه ، يروى فأنبت الله عزّ و جلّ لحمه من لحم رسول الله و لم يرضع من فاطمه سلام الله عليها و لا كن غيرها لبناً قط . 🌹🌹 رسول خدا صلى الله عليه و اله هر روز نزد حسين عليه السلام مى آمد زبان مبارك خود را در دهان او مى گذاشت و او می مکید تا سیراب می شد ، و به این ترتیب خداوند گوشت حسین علیه السلام را از گوشت رسول خدا رویانید ، و او از مادرش فاطمه سلام الله علیها و از زنی دیگر هرگز شیر نیاشامید . 🌹🌹 📚 شیخ صدوق در علل الشرايع و كلينى در كافى از امام صادق عليه السلام نقل كرند 📘: القطره : ص : ۴۶۳
💠امام صادق علیه السلام می فرمایند: 💠 سه چیز است که افتخار مؤمن و زینت او در دنیا و آخرت است: «نماز در آخر شب، بی اعتنایی به آنچه در دست مردم است و ولایت امام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله » 📚 بحار، ج ۸۷ در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
🌷 مرحوم سیدعلی قاضی (ره) : هيچ‏ گاه پس از نمازهاى واجب خود ، تسبيحات‏ حضرت صدّيقه (صلوات الله عليها) را ترک ننماييد ؛ زيرا اين تسبيحات‏ ، يكى از انواع ذكر كبير شمرده شده است. 📒 مهر تابناک ، ص ۲۳۴ 💦❄️⛄️❄️💦