eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.9هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 گاهی اعتماد کن 🌾 گاهی فراموش کن 🌸گاهی زندگی کن 🌾 گاهی باور کن 🌸گاهی فرشته باش 🌾گاهی فریاد کن 🌸گاهی دریا باش 🌾گاهی برکه و گاه همه چیز 🌸اما همیشه انسان باش 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چه جالب است؛ 🔹ناز را می کشیم 🔸آه را می کشیم 🔹انتظار را می کشیم 🔸فریاد را می کشیم 🔹درد را می کشیم 🔸از این همه سال آنقدر نقاش خوبی 🔹نشده ایم که 🔸بتوانیم دست بکشیم 🔹از هر آنچه آزارمان میدهد 🌸🍃
به چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت🌷 خوش آمديد دعا میڪنم🍃🌷 امروز مهربانی قلبتان رانوازش کند گرمای عشق زندگیتان را زیبا کند🍃🌷 و برکت وروزی فراوان لبخند شیرین به لبتان بنشاند 🌸🍃
👌 قرآن مي‌ فرماید: اگر کاري را خواستيد انجام بدهيد، حق آن را انجام بدهيد. «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَ‏ تُقاتِه‏» «يَتْلُونَهُ حَقَ‏ تِلاوَتِه‏» «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَ‏ جِهادِه‏» يعني براي نمره ۱۹/۵ کار نکنيد. آيات زيادي داريم مي‌گويد: نمره من بيست است. نمره تو هم ۲۰ باشد. «أَحْسَنِ‏ تَقْوِيمٍ‏» «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ» ✍ استاد قرائتی
🌼 امام صادق علیه‌السلام: 🍂كسانى كه به خاطر گناهان می‌میرند، بيش از كسانى هستند كه به خاطر اَجَل‌ها[يشان] می‌میرند، و كسانى كه به سبب نيكوكارى زندگى می‌کنند، بيش از كسانى هستند كه به خاطر عمرها[ى طبيعى] زندگى می‌کنند.🍂 🍃مَن يَموتُ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِمَّن يَموتُ بِالآجالِ، ومَن يَعيشُ بِالإِحسانِ أكثَرُ مِمَّن يَعيشُ بِالأَعمارِ🍃 📚تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۸۷
⚠️ دو عملی که خیری در آن نیست 🌹امام على عليه‌‏السلام: ألا لا خَيرَ في قِراءةٍ ليسَ فيها تَدَبُّرٌ، ألا لا خَيرَ في عِبادَةٍ ليسَ فيها تَفَقُّهٌ؛ ◻️ بدانيد در قرآن خواندنى كه با تدبّر همراه نباشد، خيرى نيست؛ ◻️ بدانيد كه در عبادتى كه با فهم و انديشه توأم نباشد، خيرى نيست. 📚 بحارالأنوار: ج 4، ص 211، ح 92
وقتی دری بسته می شود در دیگری باز می شود🍂🍁 ولی آنقدر با تاسف به درهای بسته نگاه می کنیم 🍂🍁 که از درهای بازشده غافل می مانیم🍂🍁
🍂🍃🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍃 جهنّم، "جهل" انسان است... و بهشت، "فهم" انسان.. فریب وعده دهندگان بهشت نامرئی رامخورید ، که بهشتی جز خِرد و اندیشه، که در ما نهان شده است، وجود ندارد. هیچ جهنمی سوزاننده تر از "جهل"  نیست.. که اگر مراقب خودتان نباشید، شما را در تنور خود خواهد سوزاند ...
داستان کوتاه جعبه مخفی زن و شوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز. یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سال ها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 120 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود. پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد. پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟ پس این ها ازکجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام. 🌸🌸🌸
✨ قاضی خائن ✨ روزی مردی قصد سفر کرد ،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد. به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت: به مسافرت می روم، می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت: اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار... پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت، نزد قاضی رفت و امانت را از خواست. قاضی به او گفت: من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد... حاکم گفت: فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر. در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد، حاکم به او گفت: من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت: ای قاضی من نزد تو امانتی دارم. پولم را نزد تو گذاشته ام. قاضی گفت: این کلید صندوق است، پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشوری به تو! حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم؟ و بدین ترتیب دستور به برکناری وی داد. پیامبر می فرماید: به زیادی نماز، روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید. 🌸🌸🌸
🌷همه چیز، درموردشیطان: 🌹 شیطان با۵ روش مارا فریب می‌دهد: 🌷۱. بادروغ به آدم ع گفت:اگرازاین درخت بخورید، فرشته یاجاودانه میشوید20اعراف 🌷۲.گناه را زیباجلوه میدهد...‌۴۳ انعام 🌷۳.سعی می‌کند خدا رو ازیادمان ببرد فانساه الشیطان ذکرربه...۴۲ یوسف 🌷۴. میگه همین یکبار گناه کن بعدش خوب شو..... آیه ۹سوره یوسف 🌷۵.قدم قدم یواش یواش ذره ذره می‌برد به ته جهنم قرآن میگه ازگامهای شیطان پیروی نکنید: لاتتبعو خطوات الشیطان..۱۶۸ بقره یک قدم هم دنبال شیطان نروید 🌹۳ جمله که قرآن ازشیطان نقل کرده: 🌷۱. اناخیر منه...۱۲ اعراف گفت من ازانسان بهترم و سقوط کرد 🌷۲. لاتجد اکثرهم شاکرین...‌۱۷ اعراف نمی‌گذارم اکثربندگانت شاکرباشند. 🌷۳. فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین...۸۲ و۸۳ سوره صاد به عزتت قسم همه مردم راگمراه میکنم مگربندگان بااخلاصت را. پس بایداخلاص داشته باشیم 🌹شیطان روزقیامت،به پیروانش میگوید : ازشمابیزارم که ازمن اطاعت کردید وازخدااطاعت نکردید ۱۶ حشر و۲۲ابراهیم،۴۸ انفال كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٌ مِنْكَ إِنِّيٓ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (١٦) 🌹شیطان هم ازجن است وهم ازانسان من الجنة والناس.سوره ناس 🌹۴ بارفرموده:فاستعذ بالله من الشیطان. ازشرشیطان به خدا پناه ببرید ۲۰۰اعراف،۹۸نحل،۵۶غافر،۳۶فصلت 🌹چگونه به خدا پناه ببریم؟ چگونه راه نفوذشیطان رابگیریم؟ ۱.بااخلاص....۴۰حجر ۲.باایمان وتوکل...۹۹نحل ۳.باتقوا...........۲۰۱اعراف ۴.باکمک گرفتن ازخداازراه نمازو روزه استعینوا بالصبروالصلوه
و و از احساس خود شریف بینی است ... بعضی از خانم‌ها با ناراحتی میگن همسرم کم عاطفه است ولی خیلی باغیرته ... 😳 خب یکی از عاطفه های مرد نسبت به همسرش عاطفه غیرته ... غیرت هم جزء عاطفه است ... غیرت یعنی : نگاه من و تفکر من بتو یعنی تو رو شریف و باارزش میبینم و دوست ندارم کسی غیر از من زیبایی های تو رو ببینه چون تو زیبا و باارزش هستی ... ✍ نیازمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مهم اینه که دلت پاک باشه!!! 🔰مرحوم علامه طباطبایی رحمه‌الله علیه: 🔹چگونه ممکن است جامعه ای به دستاویز اینکه دل انسان باید پاک باشد و ارزشی برای عمل نیست، با هرج و مرج زندگی کند و به سعادت برسد!! 🔹و چگونه ممکن است کردار و گفتار ناپاک، دلی پاک بپروراند، یا از دل پاک، کردار و گفتار ناپاک ترشح نماید!! 🔹خداوند تعالی در کتاب خود میفرمایند: «پاکان از آن پاکان و ناپاکان از آن ناپاکانند» و میفرمایند: «زمین خوب، نبات خود را خوب می‌رویاند و زمین بد،جز محصول ناچیز نمی دهد.
🔰احڪـ🔎ــام‌ کاشـــتــــــــ ناخـــــــ💅ـــــــن 💥 کسب درآمد از کاشت ناخن ⛔️ ⁉️ آیا کسب درآمد از خدمات کاشت ناخن ، جایز است؟🧐 ✅اگر ناخن مصنوعی ، قابل برداشتن باشد، کاشتن آن و دریافت دستمزد به خودی خود اشکال ندارد؛ اما اگر برداشتن آن ممکن نباشد یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، کاشتن ناخن (بدون ضرورت غیر قابل اجتناب) و دریافت دستمزد، جایز نیست. 📚منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت ۶۰🎬: انگار که اینجا قیامت کبری شده ,از هرطرف جوی خون روان بود ,یک طرف سری ب
🎬: بالاخره بااجبار و دلی که در عقب سرم ,یعنی خط مقدم جبهه جا گذاشتم,همراه مجروحان سوار بر امبولانس شدم ودلم به این خوش بود که با رساندن مجروحان به نقطه امن وبیمارستانی مجهز دوباره با همین امبولانس به خط مقدم, برمیگردم. اما نمی دانستم که تقدیر خداوند چیز دیگری در سرنوشتم نوشته... همین طور که جلو.میرفتیم ،از خط مقدم به اندازه ی نیم ساعت فاصله گرفته بودیم,مشغول چک کردن علایم حیاتی مجروحان بودم که متوجه شدم ,یکیشان دیگر نفس نمی کشد...ودونفرشان دراغما وبیهوشی بودند,امیدی به زندگی این دو هم نبود ,اما وظیفه ی من بود که تا اخرین توان ونهایت امید کمکشان کنم تا زنده بمانند... درهمین هنگام صدای تیراندازی شدیدی بلندشدحرکت امبولانس به صورت مارپیچ در امد... وضعیت بدی بود,راننده امبولانس مدام به شیشه میزداشاره میکرد که در امبولانس راباز وخودم را به بیرون پرت کنم...جای تعلل وفرصت تفکر نبود...من باید به خاطر عباس وزینب زنده میماندم.. فوری در امبولانس را باز کردم وهمراه با انفجار مهیبی به بیرون پرت شدم.. دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۶۲🎬: چشمهایم را که باز کردم همه جا تاریک بود اما انگار پشت سرم اتشی روشن بود که از هرم اتش کمرم داغ شده بود... انگار اختلال حواس پیدا کرده بود وبعد زمان ومکان از دستم خارج شده بود,شاید هم مرده ام وخبرندارم!! اما با حرکتی که کردم همه جای بدنم درد گرفت ,فهمیدم هنوز زنده ام وبه زحمت برگشتم وپشت سرم را نگاه کردم وبا دیدن شعله های اتش که از امبولانس به هوا بلند میشد ,حادثه ی چند لحظه قبل را به خاطر اوردم. به زحمت بلند شدم,اطراف امبولانس را,شروع به جستجوکردم,باخودم فکرمیکردم شاید راننده موفق به فرار شده باشد,شاید یکی از مجروحین به بیرون پرت شده باشد,وگوشه ای افتاده باشد وهنوز نفس بکشد... اما با دیدن جسم نیم سوخته راننده وگشت زنی اطراف,متوجه شدم که تنها فرد زنده مانده ازاین حادثه غم بار منم,نمیدانستم به کدام طرف بروم,اما چون احساس میکردم خیلی از مقر تیپمان فاصله نگرفته ام ,به سمتی که فکرمیکردم از,انجا امدیم ,روان شدم ودرتاریکی شب راه برگشت را در پیش گرفتم... دارد.... 🖊به قلم………ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
🎬: با تنی خسته وبدنی کوفته وروحی ملتهب راه میپیمودم تا اینکه به یک دوراهی رسیدم,نمیدانستم به کدام سمت بپیچم,به خاطر جنگ وگریزی که پیش امده بود وخرابیهایی که لشکر بی دین سفیانی به بار اورده بود تشخیص اینکه کجا هستم برایم سخت بود,شاید زمانی که درعراق بودم این راه را بارها طی کرده باشم اما الان بااین حجم خرابی ودراین تاریکی شب نمیدانستم درکجای این دیارقراردارم وراه کجاست وبیراهه کجاست. توکل به خدا کردم وبه جاده ی,سمت راست پیچیدم,تکه چوبی کنار جاده افتاده بود ,برداشتم وبرای راه رفتن از ان کمک میگرفتم وگاهی سنگینی بدنم را به روی ان میانداختم, رفتم ورفتم,ذکر گفتم ورفتم,صلوات فرستادم ورفتم ,ندای یا صاحب الزمان سردادم ورفتم...هرچه جلوتر میرفتم,ندای قلبم به من اطمینان میداد که راه درست را میروم,کم کم سفیر گلوله وصدای انفجارها نزدیک میشد...خستگی بربدنم چیره شده بود ,روی زمین نشستم,دست به جیب روپوشم بردم تا گوشی راببینم چه ساعتی ست,متوجه شدم که گوشی نیست,اما کم کم سپیده داشت سرمیزد,باید نمازم را میخواندم,تیمم کردم وبه جهتی که فکرمیکردم قبله است کنار جاده نمازم را خواندم,مشغول خواندن تشهد وسلام بودم که صدای ماشینی از پشت سرم امد وکمی بعد یک ماشین تویوتای دوکابین که تیرباری پشت ماشین بود,کنارم ترمز کرد ... دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧
🎬: دوباره صحنه ها ی سالها قبل پیش چشمم جان گرفت,دوباره تکرار...آن بار ام فیصل داعشی والان... سرم رابالا اوردم وپرچم اویزان به انتن ماشین رانگاه کردم,خدای من پرچم سرخ,سپاه سفیانی... باید کاری میکردم...همین طور که از جایم بلند شدم,راننده ی ماشین پیاده شد وبا زبان عربی ولهجه ای که شبیهه لهجه ی عربهای سوری بود گفت:شما که هستید؟مال کدام گروه وگردان هستید ؟اینجا چه میکنید؟ناخوداگاه با زبان عبری شروع به حرف زدن کردم,راننده خیره خیره نگاهم کرد واشاره به کابین عقب ماشین کرد تاسوار شوم... به ناچار سوار شدم,شخص دیگری کابین جلو نشسته بود,به محض ورودم برگشت وخیره نگاهم کرد...راننده رو به ان شخص گفت:فرمانده,به گمانم عرب نیست,زبان مارا نمیفهمد ,به زبان یأجوج ومأجوج سخن میگوید وزد زیر خنده...فرمانده دوباره برگشت طرفم وبا زبان عربی گفت:مال کجا هستی؟ ومن باعبری گفتم:نمیدانم چه میگویی... انها مطمین شدند که من فارس نیستم وچون در لشکر سفیانی از همه قماش ونژادی پیدا میشد,شک کرده بودند که مال کجا هستم,داشتم باخودفکرمیکردم اخرش که چی؟اینها زبان عبری نمیدانند ,بالاخره انجا کسی پیدا میشود که عبری بداند..بالاخره لو میروم....که باشنیدن سخنی که دربیسیم پیچید از عالم فکر وخیال بیرون امدم... از بکر به خزیمه...از بکربه خزیمه... خدای من درست شنیدم...خزیمه؟؟فرمانده؟؟ به خدا که درچندین روایت خوانده بودم که یکی از,فرماندهان سفیانی,خزیمه نامیست ....وای ,من چه کنم؟؟... خدایا توکل بر تو... دارد... 💦🌧💦🌧💦🌧
🎬: دورنمای شهر کوفه دردید نگاهم قرار گرفت ,انگار خدا هم میپسندد من درقلب دشمن وارد شوم وبه دنبال فرزندانم تلاش کنم,من خوب میدانم که اخر این لشکر به اسراییل میرسد پس باید تا اخرش خودم را وجانم راحفظ کنم تا به مقصودم برسم. بااینکه به قلب دشمن نزدیک میشوم ,اما قلبم مطمین است وارامشی مرا دربدر گرفته,شاید به خاطراین است که از کوفه...از مسجد مقدسش واز خانه ی مولایم علی,از حرم میثم تمارش از زیارت مختار,منتقم کرارش خاطره هایی خوش داشتم عاشق این محیط بودم خودم را به دست تقدیر سپردم وتوکل برخدایم نمودم.. وارد کوفه شدیم...خدای من شهری که میدیم باشهری که درخاطر داشتم وبارها وبارها دیده بودم,زمین تا اسمان فرق داشت,این خرابه اصلا به شهر رویاهای من شبیهه نبود. وارد پایگاه سفیانی شدیم,به اشاره راننده پیاده شدم,حیران گوشه ای ایستادم,خودم راطوری نشان میدادم که اصلا استرس وهیجان ندارم بلکه از اینکه دراین پایگاه هستم خوشحالم وراضی... همینجور حیران ایستاده بودم ودستم را حایل چشمانم کرده بودم تا اشعه ی خورشید دید چشمانم را تار نکند,خزیمه اشاره کرد که پشت سرش راه بیافتم. دارد ... 🖊 به قلم………ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
🔻شبی بر ما نگذرد که سحرمان از بین رفته باشد. از بزرگان زیاد می شنیدم که اگر این توفیق از دست انسان رفت، فردا عذاب می بیند. 🔻حتی چیزی که از حضرت صادق (علیه‌السلام) از آن به عنوان یکی از اسرار آل محمد، تعبیر شده است، قضا کردن نماز شب در طول روز است.(من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۴۹۷) با این کار، عجیب شیطان درد می کشد و اذیت می شود؛ 🔻 اینکه اگر یک امر مستحبی از دست عبدی رفت و موفق به تهجد نشد، اما بعد از نماز صبح، نماز شبش را قضا کرد، این کار، عجیب توفیق آور است. همین کار، توفیق بیداری شب را زیاد می کند. ✍🏻 حجةالاسلام شیخ جعفر ناصری(ره)