مداحی آنلاین - نماهنگ خوابم یا بیدار - سجاد محمدی.mp3
3.95M
محرم اومده خوابم یا بیدارم
باید پیراهن مشکیمو بردارم
ازت ممنونم اینکه مهلتم دادی
ازت ممنونم و خیلی دوست دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | گریه های حضرت موسی بن جعفر (ع) در محرم
#دکتر_رفیعی
35.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅امام زمان(عج): من عبدم و حسین(ع) مولای من...
🏴فرا رسیدن محرم الحرام و ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت باد🖤
🔰#استاد_انصاریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤
🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤 شب اول محرم
🥀⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤 سینه زنت آرزوشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | سه دسته مردم در محبت به اهلبیت (ع)
#دکتر_رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 محرم، ماه ما ورشکستهها
👤حجت الاسلام کاشانی
⚜ ذکر صالحین ⚜
⚫️عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا #امام_حسین علیه السلام!
✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه میگوید:
🔶یک سالی در ایام #محرم و #صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود،
حتی جوراب های ایشان نیز #سیاه بود!
🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم:
❓فکر نمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!
💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.
🔹پرسیدم: چطور؟
☘فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم:
🌾پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.
❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟
پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند،
💥مادرم میگوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟
✨شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.
🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.
در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمیشود.
🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.
وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.
پدرم میگوید بپرس.
✳️طلبه میپرسد آیا همسرشما باردار است؟
ایشان با تعجب میگوید بله،تو از کجا میدانی؟
🔘ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و میگوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.
🌷حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی
✨این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.
🍀و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار...
✔️حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.....
🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴لباس مشکی ما را،
به امضایت مزین کن
🎥 حجة الاسلام هاشمینژاد
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
'🏴🖤🏴🖤🏴
تحویل سال به وقتِ مُحَرّم است
حَوّل قلـُوبَنا بِبُکاءِ عَلَیالحُسَین😭
فرا رسیدن ماه #محرم، ماه عزای #امام_حسین علیهالسلام بر آقا صاحب الزمان (عج) و عاشقان آن حضرت تسلیت باد.
در مراسمات عزا ما را از دعای خیرتان محروم نکنید
🏴🖤🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ته چین مرغ یکی از غذاهای مجلله🍗✨
۲۰۰ گرم سینه مرغ و دو پیمانه برنج
دو قاشق غذاخوری زعفران دم کرده
۵ قاشق غذاخوری ماست و ۱ عدد پیاز
۲ حبه سیر و ۲۵ گرم کره
نمک و فلفل سیاه به میزان لازم
۲ قاشق غذاخوری روغن مایع
یک دوم قاشق چایخوری دارچین آسیاب شده
۳ قاشق غذاخوری زرشک
یک قاشق غذاخوری شکر
یک قاشق غذاخوری خلال بادام
یک قاشق غذاخوری خلال پسته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالاد بادمجون هم سرد خوبه هم گرم🍆✨
مواد لازم :
◗ ۲ عدد بادمجان
◗ ۲ عدد فلفل دلمه
◗ ۳-۴ عدد گوجه
◗ ۳ حبه سیر
◗ ۲ قاشق غذاخوری سرکه
◗ ۳ قاشق غذاخوری روغن زیتون
◗ ۲ قاشق غذاخوری آب لیمو
◗ نصف قاشق غذاخوری پاپریکا
◗ ۲ قاشق غذاخوری پودر نعناع
◗ نمک و فلفل سیاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاپ کیک زعفرانی
موادی که لازم داریم 👇
تخم مرغ : ۳ عدد
شکر : ۱ پیمانه
وانیل : ۱/۲ قچ
شیر یا ماست : ۱ پیمانه
روغن : ۱/۲ پیمانه
آرد قنادی : ۲ پیمانه
بکینگ پودر : ۱ قاشق مرباخوری
✍ کامل با تمام نکات
#کاپ_کیک
#کاپ_کیک_زعفرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحانه چرب و چیلی و راحت⭐️🥳
تخم مرغ ۲ عدد
خامه صبحانه ۱/۲ پیمانه
پنیر ۲ قاشق غذاخوری
نمک و فلفل و پیازچه
دمای فر ۲۰۰ درجه ۸-۱۰ دقیقه
داستان کوتاه نیکی کردن
روزی روزگاری پسرک فقیری برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. پسرک روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و دیگر پولی ندارد تا با آن غذایی تهیه کند و بخورد. در حالی که به شدت گرسنه بود تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با طمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت :چقدر باید به شما بپردازم؟. دختر پاسخ داد:چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازایی ندارد*. پسرک گفت:پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می کنم. سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته انرا خواند:بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.
🌸🌸🌸
شاهینی که پرواز نمی کرد
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...
پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
🌸🌸🌸
29.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🖤 ای #محرم ماه ماتم آمدی
📹 روضهخوانی مرحوم کوثری در حضور حضرت آیتالله خامنهای در آستانه نخستین ماه محرم پس از رحلت امام خمینی (ره)
🏴 #بعثت_خون
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
🔻داستان احساسی متحول شدن جوان معتاد در حرم امام حسین(ع)؛ حسینیه معلی شبکه سه
🔹زندگیم رو مثل یه فیلم بهم نشون دادن
🔹حضرت عباس به مادرم گفت ما بخشیدیم شما هم ببخشید.😭😭😭
پخش شب اول #محرم #امام_حسین علیهالسلام شبکه یک سیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پست_ویژه
این دعای رفع بلا 📿
روز اول ماه 🌙
با صدای بلند در خانه یا خودتان بخوانید یابگذاریدتاصدا در خانه پخش شود.
مدح و متن اهل بیت
شاهزاده ای در خدمت #قسمت صد و هفدهم🎬: با ورود مولا علی علیه السلام جمعیت حاضر به وجد آمدند چون همگا
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و هیجدهم🎬:
روزگار همچون اسبی سرکش به پیش می تاخت ، خبری در مدینه گوش به گوش و دهان به دهان می رسید.
خبر به فضه هم رسید و او شنید که خلیفه خودخوانده در بستر بیماری افتاده وگویا بعد از سالها زندگی و نزدیک دو سال تکیه زدن بر مسند خلافت که مطمئنا غصبی بود ، می خواهد دل از این دنیا بکند ...
فضه با خود می اندیشید که این دنیا چه زود گذر است و به اندازه چشم بهم زدنی می آید و بی خبر می رود و وقتی به خود می آییم که در بستر مرگ هستیم و با عزرائیل دست و پنجه نرم می کنیم و آیا این دنیای زود گذر ارزش آن را دارد که بنده ای، دل به چهار روز حکمرانی خوش کند و رد حرف و حکم خدا نماید و مقامی را که از آن او نیست غصب کند و ملتی را از مسیر درست منحرف نماید و دین خدا را به بی راهه بکشاند؟!
فضه آهی کشید و خیره به رد رفتن فرزندش ثعلبه بود که روی حیاط مشغول جست و خیز بود.
در این هنگام درب خانه به شدت باز شد و ابو ثعلبه هراسان داخل شد.
فضه متوجه شد که اتفاقی افتاده ، از جای برخواست و به استقبال همسرش رفت و مانند همیشه با آیات قران از او پرسید چه شده ؟
ثعلبه با دستار سرش عرق پیشانی اش را گرفت و بر تکه سنگی که روی حیاط قرار داشت نشست و گفت : انسان در کار این بشر دو پا می ماند ، یادت هست زمانی که می خواستند خلافت را که حق مسلم مولا علی علیه السلام بود از او غصب کنند به چه ریسمان پوسیده ای دست انداختند؟!
فضه سری تکان داد و آهی کشید و گفت : وأمرهم شوری بینهم...
ثعلبه سری تکان داد و گفت : آری آن زمان به بهانه تصمیم شورا حق ولیّ خدا را غصب نمودند ، حال اینک گمانم همه چی فراموششان شده و ابوبکر گویا از یاد برده که خود چگونه بر مسند نشست و حالا آنقدر گستاخ شده که در پایان عمر ، بی توجه به امر خدا و رسول و حتی همان شورایی که خودشان تعیین کردند افاضات می دهد....
ادامه دارد...
📝ط-حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
#شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و نوزدهم🎬:
فضه با حالتی مبهوت غرق شنیدن حرفهای همسرش ابوثعلبه بود و ابوثعلبه ادامه داد:
ابوبکر در حال احتضار است اما باز هم هنوز دست از خودخواهی های گذشته و اشتباهات جبران ناپذیرشان برنداشته و در بستر مرگ به دنبال رفیق شفیقش عمر فرستاده، او حتی ردّ حرفهای قبلی خود نموده و به شورایی که با استناد به ان مسند خلافت را غصب نمود پشت کرده و در پی رأی و نظر خود است.
او عمر را به بالین خود فرا خوانده و مقامی را که اصلا از آن خودش نبوده ، به عمر واگذار کرده...
فضه آهی کشید و منتظر ادامه صحبت های همسرش شد و با خود می اندیشید یعنی صحابه نسبت به این تصمیم اعتراضی نکرده اند که حرفهای ابو ثعلبه گویی جوابی بود بر سؤالات ذهن او...
ابو ثعلبه نگاهش را به رد رفتن مورچه ای بر روی دیوار دوخت و ادامه داد : تمام صحابه که در آن مجلس حاضر بودند اعتراض کردند و گفتند: كسی را بر ما مسلط می كنی كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سختگيرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد كه عمر را بر ما مسلط می كنی؟
و ابوبکر در جواب اعتراض آنان ، روی خود را از جمعیت برتافت و گفت : مرا از خدا نترسانید...
و این چنین شد که اینک عمر خود را خلیفه می داند و من نمی دانم اینان چگونه جواب خداوند را خواهند داد .
فضه آهی کشید و زیر لب زمزمه نمود : از کسانی که دختر پیامبر خود را ظالمانه به شهادت می رسانند چه انتظاری باید داشت؟
و وای بر آنان که شاهد این ظلم عظیم و ظلم های در امتدادش بودند و مهر سکوت بر دهان زدند و لب فرو بستند و حق را که همان مولا علی علیه السلام است تنها گذاشتند و دل به دنیای دون خوش کردند و سرگرم این زندگی زود گذر شدند...
#ادامه دارد
📝به قلم ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و بیستم🎬:
هیاهویی از طرف خانهٔ ابوبکر به هوا بلند بود و صدای شیون و زاری زنان خبر از مرگ خلیفهٔ خود خوانده میداد .
فضه که بیرون از خانه بود و متوجه مرگ ابوبکر شده بود با خود می گفت واویلا...چه بد با اهل بیت رسول تا کردی و چه قبیح مسند خلافت را غصب کردی و فقط توانستی دوسال بر این اسب سرکش بنشینی و اگر صدها سال هم مینشستی باز هم این دنیای دون ،ارزش آن را نداشت که پشت به وصیت پیامبر صلی الله علیه واله کنید و خلافتی را که از آن شما نبود غصب نمایید و دین خدا را از راهش منحرف کنید و وای برتو که امشب چگونه با محمدبن عبدالله ،رسول آخرین خدا رودر رو میشوی؟ چگونه با دخترش زهرا که کمر به قتلش بستید و او را دلشکسته و پهلو شکسته به ملکوت فرستادید روبه رو خواهید شد و وای بر شما....
فضه در همین احوالات بود و صدای زنهای داخل خانه ابوبکر بیشتر و بیشتر می شد که ناگهان از انتهای کوچه جمعی از مردان که پیشاپیش آنها عمربن خطاب با تازیانه ای در دست حرکت می کرد به سمت خانهٔ ابوبکر آمدند.
فضه می دانست که ابوبکر در اخرین لحظات عمرش ، عمر را جانشین خود قرار داده و افسوس می خورد بر این ملتی که جانشین رسول خدا را که به حکم خدا انتخاب شده بود برنتافتند و اینک به دنبال عمربن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر راه افتاده اند و تعجب می کرد که عمر بن خطاب چه قصدی دارد و چه در سرش می گذرد که اینچنین برافروخته به سمت منزل ابوبکر حرکت می کند.
گرچه که همه می دانستند عمر ، فردی خشن و سخت گیر و هراس انگیز است اما در مجلس ختم جای تازیانه نیست!!!
ولی برای این فرد ، گویا جا افتاده بود که برای مصیبت زدگان ،تازیانه و آتش باید هدیه برد....
ادامه دارد...
📝به قلم ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨