eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی از زندگینامه شهید اسماعیل هنیه که در ساعات اولیه صبح امروز در محل اقامت خود به یاران شهیدش پیوست🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 ما تیغ غیرتیم که از هر چه بگذریم از انتقام خون تو هیهات بگذریم...
ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرم به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجت‌الاسلام فرحزاد 💢 پاداش گره گشایی از کار یک مؤمن؟! 🔸کوتاه و شنیدنی👌
🔎 📣 امام علی (ع) ✍️ با نفس خود جهاد کن و از او حساب کش، همچنان که شریک از شریکش حساب می کشد. 👈 غررالحکم حدیث 4762
از حضرت علی (؏) سوال کردند: "سنگین‌تر از آسمان" چیست؟🍃 فرمود: "تهمت به انسان بےگناه"...🌹 از "دریا پهناورتر" چیست؟ فرمود: "قلب انسان قانع" از "زهر تلخ‌تر" چیست؟🍃 فرمود: "صبر در برابر نادان‌ها"🌹 💚 📘 ⚫️⚫️⚫️
⚠️ میگن؛ همش دنبال این ‌نباش ؛ کہ چے ثواب داࢪه ..! اَول دنبال این باش ؛ چے گناه داره ..!🥀 تا بویِ گناه ࢪو نشناسے؛ کیسہ ے ثواب‌هات سوࢪاخ ‌میمونه رفيق🍃🌻 |••استادشجاعے••|‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⚫️⚫️⚫️
🌷به نام خدا وباسلام🌷 🌷سکوت: 🌷 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🌷من صمت نجی بحارالانوار، ج 77، ص 88 🌷هر کس که سکوت کند نجات یابد 🌷پیامبر صلی الله علیه وآله: 🌷بیشتر اشتباهات انسان در زبان اوست. محجه البیضاء ج ۵ ص ۱۹۴ 🌷رسول خدا ص: 🌷فقط سخن حق بگو.ودیگرهیچ نگو. محجه البیضاء ص۲۹۵ 🌷 امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: من کثر کلامه کثر خطائه...: 🌷هر کس زیاد حرف بزند،زیاد اشتباه می کند 🌷هر کس زیاد اشتباه کند، حیایش کم می شود 🌷هرکس حیاش کم شد، پرهیزکاریش کم شود 🌷هرکس پرهیزکاریش کم شود قلبش می میرد 🌷هر کس که قلبش بمیرد،داخل آتش جهنم شود نهج البلاغه دشتی حکمت ۳۹۴ 🌷 امام صادق (علیه السلام) می فرماید: حضرت عیسی علیه السلام فرمود: 🌷عبادت ده جزء دارد،نه جزئش در سکوت است محجه البیضاء ج ۵ ص ۱۹۶ 🌷والذینهم عن اللغو معرضون...۳ مومنون مومن حرف بیهوده نمی‌زند
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیرامیسوی پسته یکی از خوشمزه‌تریناست حتما امتحانش کن😍🌱 مواد لازم : شیر ۱ پیمونه لیدی فینگر ۴۵-۴۰ عدد زرده تخم مرغ درشت ۴ عدد خامه قنادی فرم گرفته ۲ پیمونه پنیر ماسکارپونه ۲ پیمونه پودر قند ½ پیمونه کره پسته ۴ ق غ وانیل ۱ ق چ مغز پسته مواد گاناش پسته : شکلات سفید ۲۵۰ گرم خامه صبحانه ۲۰۰ گرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# مرغ آلبالویی موادلازم برای دو عدد ران بزرگ کره ۳۰ گرم دو و نیم لیوان آلبالوی هسته جدا ۴ ق غ زرشک ۱ ق چ نمک یک لیوان آب پیاز یک عدد بزرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# او خاگ یه غذای قدیمی بوشهری مواد لازم تخم مرغ به تعداد گشنیز وکمی شنبلیله ۲۰۰ گرم تمر اندازه خونه کبریت آرد یک قاشق غذاخوری نمک فلفل تند زردچوبه وادویه مخلوط وپودر لیمو عمانی وفلفل سیاه پیاز دوعدد بزرگ سیر یه بوته آب به اندازه رب درصورت خوش رنگی یک‌قاشق غذاخوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# مرغ برشته تو فویل مواد لازم مرغ کامل پیاز روغن کره سیر برای سسش جعفری سس خردل رب گوجه فرنگی سس سویا یا بالزامیک نمک پاپریکا شیرین عسل وقتی سس رو زدیم به مرغ نزدیک دوساعت در فویل بماند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# قورمه ریحان مواد لازم ریحان پاک شده : ۱ کیلو بادمجان : ۴ عدد گوشت : ۳۰۰ تا ۴۰۰ گرم لیمو : ۲ عدد آبغوره: ۳ قاشق غذاخوری پیاز ۱عدد
♥️ سلام بر مولایے ڪہ تنها نشان باقیمانده از دین و حجّت هاے خداست. سلام بر او ڪہ گنجینہ علم الهے است...    بہ امید دیدن روز ظهور روزے ڪہ دین و ایمان جانے تازه می گیرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وقتی ظهور می‌کنند و ندای انابقیة‌الله سر می‌دهند چه کسانی سریع خودشون رو به حضرت می‌رسونن؟ 🎥 🎙 استاد عالی
يا فاطمة! كل عين باكية يوم القيامة الا عين بكت على مصاب الحسين فانها ضاحكة مستبشرة بنعيم الجنة. پيامبراكرم (ص) فرمود: فاطمه جان! روز قيامت هر چشمى گريان است، مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد، كه آن چشم در قيامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى‏شود.
🏴🌴🌹🕊🌹🌴🏴 آنجا بودی و سوختی و البته صبر کردی؛ عجب صبری... سخت است رفتن همه را دیدن و داغ علی اکبرها و داغ عباسها را به جان خریدن؛ سخت است تنهاییِ امام زمان را دیدن و صدای هل من ناصرش را شنیدن و باز هم تنهاییِ امام را دیدن، همانجایی که حتی کودکان در گهواره تاب دیدنش را نداشتند... البته دیدن اسارت ها و شلاق ها بماند، دیدن سرهای بر نیزه و داغ رقیه بماند؛ آقای من عجب صبری داشتید... همه گفتند امان از غم زینب ، اما شما حتی غم زینب را هم دیدید. ای کاش مردمِ زمان، شما را درک میکردند، ای کاش گروه هایی مثل توابین، توبه خود را در از شما می دیدند. 🏴 شهادت علیه السلام را به محضر و شیعیان و شیفتگان حضرتش تسلیت باد . 🏴
مدح و متن اهل بیت
#راز_پیراهن قسمت سی و هفتم: زری با کفش های پاشنه بلند و شلواری چسپان و مانتویی تنگ و‌کوتاه که نپوشی
قسمت سی و هشتم: ژینوس چشمانش را آرام باز کرد ،لامپ کم نوری که از سقف آویزان بود چشمانش را زد و دوباره چشمهایش را بست. اما به هوش آمده بود و‌گوشهایش تیز بود ، صدای زن و مردی که انگار پشت به او بودند در گوشش می پیچید.. زن که کسی جز زری نبود گفت : استاد...من...من نمی دونستم که اون دختره اینجور از کار درمیاد. من مدتها ژینوس را تحت نظر گرفته بودم ، این دختر بی کس و کارترین دختری هست که میشناسم و گفتم حتما یکی مثل خودش باهاش دوسته ، خصوصا که پول آنچنانی هم نداشتن خرج کنن.. آن مرد اوفی کرد و گفت : تو‌کوتاهی کردی ، و خودت هم باید جورش را بکشی ... سپس صدای هر دو آهسته شد و ژینوس احساس کرد کسی کنارش نیست. چشماش را دوباره باز کرد ،متوجه شد روی کاناپه قهوه ای رنگ تیره ای دراز کشیده ، تکانی به خود داد و سرش به طرفی که صدای آن دو نفر از آنجا می آمد ،چرخاند و در کمال تعجب دید کسی آنجا نیست... آرام روی کاناپه نشست و تازه متوجه دری شد که از آن اتاق به جایی دیگر باز میشد. ژینوس خسته تر از آن بود که حرکتی کند ، اما حس ناامنی که در وجودش افتاده بود به او نهیب میزد که کاری کند ، پس تمام نیرویش را جمع کرد تا از جا برخیزد. با بی رمقی پشتی کاناپه را تکیه گاه دستش کرد و از جا برخاست. دو تا در اتاق داشت ، ابتدا به طرف دری رفت که فکر می کرد در ورودی هست، اروم آروم از کنار میز جلوی مبل که با چوب سیاه ساخته شده بود خودش را به در رساند ،دستگیره در را پایین داد و متوجه شد در قفل است. پس با احتیاط به طرف در آنطرف اتاق رفت همان دری که به نظرش زری و اون مرد از آنجا بیرون رفته بودند. نزدیک در رفت، احساس کرد صدای آه و ناله ای کوتاه از پشت در می آید. اول گوش خودش را به در چسپاند ، احساس می کرد صدا آشناست ، شاید زری بود . خم شد و میخواست از زیر در که شکاف کوچکی داشت ، داخل اتاق را نگاه کند که ناگهان ، مردی قوی هیکل با وضعی بسیار فجیع در را باز کرد و همانطور که قهقه ای بلند سر میداد و دندان های زرد و بزرگش را به نمایش میگذاشت گفت : به به...میبینم جان گرفتی و سپس دست ژینوس را گرفت و او را به زور وارد اتاق کرد... دنیا پیش چشمان این دخترک نگون بخت تیره و تار شده بود ، دخترکی که گناهش عاشقی بود ، عاشق نامزد دوستش شده بود و به خاطر این عشق به سمت رمال و دعانویس ها کشیده شده بود و اینک بدون آنکه خود بخواهد در منجلابی از کثافت دست و پا میزد... ادامه دارد... 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
قسمت سی و نهم: چندین روز بود که ژینوس در این خانه که هیچ شباهتی با خانه های آدمیزاد نداشت ،به نوعی زندانی شده بود. اینجا چیزهایی دیده و شنیده بود که در عمرش سابقه نداشت. او حالا به یاد می آورد کیست و چرا به اینجا کشیده شده است ، اما میلی به زندگی نداشت ، چون زندگی اش پر از کثافت شده بود و از یک دخترک درسخوان و سربه زیر به زنی دربه در و عروسک خیمه شبازی تبدیل شده بود. حالا می دانست در دستان کسانی اسیر شده که شیطان نیستند اما از شیطان خط می گیرند و کاملا می دانست موجوداتی ماورایی به این مکان آمد و شد داشتند. او می دانست که در این مکان جز سبزیجات چیزی برای خوردن پیداذنمی شود چون کسانی که با اجنه در ارتباطند باید اینگونه باشند، حتی پوشش اینجا با بیرون فرق داشت و انگار از ما بهتران میپسندیدند تا ادمیان را لخت و با لباس های چسپان و بدن نما ببیند و گویی این امری از جانب شیطان بود و میبایست اجرا شود تا مقام اینان بالا و بالاتر رود.. در این خانه خبری از تمیزی و طهارت نبود و هر چه کثیف تر و بی بند و بارتر بودند ، ارج و قربشان بیشتر بود... خلاصه دنیای اینجا با دنیای بیرون فرسنگها فاصله داشت.. و ژینوس طبق یک قانون نانوشته کم‌کم داشت به این زندگی خو می کرد.. ادامه دارد 📝ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
قسمت چهلم: روزها در پی هم میگذشت و ژینوس هر روز بیشتر با آداب این خانه مخوف آشنا میشد . و هیچ امیدی به نجات خود نداشت ،اصلا هدفی از آزادی نداشت ، چرا که احساس می کرد تا گردن در گنداب این خانه پر از کثافت دفن شده است. حالا می دانست خیلی افراد به این خانه رفت و آمد دارند ،اما ساکنان اصلی خانه ،زری و ژینوس و آن مرد بد هیبت که استاد صدایش می کردند، بود. او طبق دستور استاد، هر روز میبایست با مخلوط آب و کثافت سگ ، غسل کند ، اولین باری که اینکار را کرد ، از شدت تعفن آن آب ، گویی دل و روده اش از دهانش بیرون می آمد،اما کم کم و به مرور عادت کرد و حتی به جایی رسیده بود که منتظر رسیدن آن لحظه بود. زری موقع غسل به او لبخندی میزد و میگفت : ژینوس جان ، بدان که دنیا به تو رو آورده و به زودی به جاهایی میرسی که خیلی ها آرزویش را دارند و کارهایی میکنی که از عهده هر کسی بر نمی آید . ژینوس با خود فکر می کرد ،من قرار است با این کارهای کثیف به چه مقامی برسم ؟ و هر بار که این فکر به ذهنش خطور میکرد ،نیرویی از درون به گلوی او فشار می آوردو تنگی نفس به او دست می داد ،طوریکه این احساسات او را از تفکر باز میداشت... ژینوس غسل هرروزه اش را کرد و همانطور که حوله ای قرمز رنگ بر سر کرده بود به سمت اتاقی رفت که به او داده شده بود ، حالا دیگر برایش عادی بود ، درب خود به خود باز میشد ...وسایل جابه جا میشد ، لامپ های کم نور ، گاهی خاموش و روشن میشدند ،اما دیگر این چیزها برای ژینوس ترسناک نبود. وارد اتاق شد و ناهار را روی میز دید، مثل همیشه مخلوطی از سبزیجات... گویا اجنه خوش نداشتند که آدمیان اطرافشان از گوشت و پروتئین استفاده کنند، زیرا گوشت بدن را تقویت می کند ومپاد غذایی سبک بدن را ضعیف می کنند و آنها آدمیانی ضعیف می خواستند تا بتوانند بر آنها تسلط پیدا کنند و با استفاده از تسخیر شدگانشان ، دیگرانی را به سمت خود کشانند و حزب شیطان را تقویت نمایند‌. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
قسمت چهل و یکم: ژینوس تکه ای از کلم روبه رویش را کند و در دهانش گذاشت، بی مزه تر از همیشه بود اما انگار نیرویی به زور این مواد را در دهانش می چپاند. ژینوس در حین خوردن نگاهی به اطراف کرد و سپس از جا برخاست و به سمت دوبنده ای که روی تخت بود رفت و همانطور که موهای پر از تعفنش را بالای سرش میبست نگاهی دیگر کرد و طبق معمول خبری از لباس دیگه ای نبود ، الان میدانست که اجنه از برهنگی خوششان می آید و شیاطین دوست دارند ،انسان ها را لخت و با پوششی نامناسب ببیند. ژینوس پیراهن دو بنده را بر تن کرد روی تخت نشست و نگاهش به ظرفی افتاد که بوی مشمئز کننده ادرار از آن بلند بود و داخل این ظرف نوشته هایی قرار میگرفت که به نظر میرسید آیات قران هست، وقتی برای اولین بار ژینوس این ظرف را دید و از زری راجع به آن سؤال کرد که چیست و برای چه اینجاست ،زری گفت : اینها باعث می شوند تمام نیروها به سمت تو جلب شوند ، آخر اگر بخواهیم انسان خارق العاده ای شویم باید از این اعمال انجام دهیم تا نیرویی فوق تصور پیدا کنیم. ژینوس می خواست بخوابد که درب اتاق باز شد و زری خنده کنان داخل آمد و گفت :... ادامه دارد.. 📝به قلم : ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌷جان را تو 🍃🌼صفا ده به صفای صلوات 🌷همراز ملک شو به نوای صلوات 🍃🌼هرکس 🌷که صلوات می فرستد یک بار 🍃🌼ده بار خدا بر او فرستد صلوات ⚜اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم⚜ 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✨🩵یه سبد دعای خوشبختی 🌷✨💙تقدیم به تک تک شما 🎈🌟💜امروزتون معطر 🎈✨💛به عطر خدا 🌷🌟❤️تقدیم با بهترین آرزوها 🌷✨🩵روزخوبی پیش روداشته باشید 🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️روزي شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند: استاد زيبايي انسان درچيست؟ حکيم ٢ کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت به اين ٢ کاسه نگاه کنيد: اولي ازطلا درست شده است و درونش زهر است... و دومي کاسه اي گليست و درونش آب گوارا است... شما کدام راميخوريد؟ شاگردان جواب دادند کاسه گلي را. حکيم گفت آدمي هم همچون اين کاسه است، آنچه که آدمي را زيبا ميکند درونش و اخلاقش است. ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃